سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

افسانه سه برادر


افسانه سه برادر
چندی پیش رهبر كوبا «فیدل كاسترو» به دلیل بیماری و در آستانه هشتاد سالگی به طور موقت زمام امور كشور را به برادرش «رائول» سپرد. اما ظاهرا برادر بزرگتر كاسترو در این میان چندان نقش و بهره ای از قدرت ندارد.
«من به هیچ عنوان مناسب جانشینی برادرم فیدل كاسترو نیستم»، این جمله ای است كه زمانی در سال ۱۹۷۵ از زبان «رامون كاسترو» طی یك مصاحبه جاری شد. رامون همان برادری است كه زمانی در موقعیت های به شدت بحرانی به كمك فیدل می آمد و می توانست جانشینی برای وی باشد. در آن زمان فیدل كاسترو با وجود همه این بحران ها بر مركب رژیم انقلابی سوار بود و می تاخت اما همچنان خطرات زیادی او را تهدید می كرد.
رامون ریشی پرپشت تر، شانه هایی پهن تر، صورتی خشن تر و قدی بلندتر از فیدل دارد و البته دو سالی هم از رهبر كوبا بزرگتر است. با این حال شباهت ظاهری رامون با برادرش فیدل كاملا به چشم می آید و این مسئله درست بر خلاف ظاهر برادر كوچكتر یعنی «رائول» است. رائول چهره ای آسیایی دارد و گویی از پدری دیگر و آسیایی به وجود آمده است. اما این عدم شباهت هیچ ارتباطی با فعالیت های او ندارد زیرا رائول از همان آغاز انقلاب به عنوان چهره ای سیاسی در صحنه حضور داشت و صدالبته این برادر كوچكتر در همه پیروزی ها و شكست ها و خوبی ها و بدی های رژیم كوبا سهیم است و حال هم به عنوان جانشین موقت برادر بیمارش ماموریت حفظ این رژیم انقلابی را بر عهده دارد.
اما برادر ارشد یعنی رامون كاسترو اگر چه در بر پایی انقلاب كوبا نقشی نداشته است اما در حفظ این رژیم و سیستم كارهای زیادی انجام داده است. هنگامی كه در سال ۱۹۵۶ كشتی فیدل و رائول و همرزمانشان مورد حمله قرار گرفت و آنها مجبور به فرار به «سیرا ماسترا» شدند، این رامون بود كه از آنها در آن مخفیگاه كوهستانی پشتیبانی كرد و آب و غذایشان را فراهم می كرد و بدین ترتیب رامون كاسترو همواره به اصطلاح به نوعی كارپرداز و سررشته دار انقلاب باقی ماند. در سال ۱۹۷۵ و به هنگامی كه رامون مدیریت یك مزرعه اشتراكی ۶۵۰۰۰ هكتاری در دره «پیكادورا» را به عهده داشت، نگارنده با وی مصاحبه های تلویزیونی انجام داد. از نظر رامون انقلاب كوبا پیروزی دهقانان بر شهرنشینان بود: «باید از دهقانان حمایت شود چون جهان از زمین زنده است. آن هنگام كه دنیا به وجود آمد متعلق به همه انسان ها بود و نه عده ای خاص.»
آن مزرعه اشتراكی برای پرورش دام مورد استفاده قرار می گرفت و از آنجایی كه براساس آرمان های انقلاب، سرزمین كوبا به همه مردم آن تعلق داشت، رامون صاحب آن مزرعه و زمین ها به حساب نمی آمد اما گویی وی خود را سرور و تنها صاحب آن دره می شناخت. رامون خود به استقبال میهمانان می رفت و آنها را به محل اقامت كارگران و كشاورزان می برد. در آن مزرعه اشتراكی، دهقانان در آپارتمان هایی مبله و مجهز به تلویزیون زندگی می كردند و محل هایی برای اقامت و درمان بیماران هم وجود داشت. برنامه این بود كه استاندارد زندگی دهقانان افزایش یابد و بدین ترتیب طبقه انقلابی آن به اصطلاح جامعه بی طبقه در آسایش باشد. پروژه «آلامار» در واقع ساخت دهكده ای یكصد هزار نفری بود كه می بایست مردم را از هاوانا به آنجا می كشاند و آن دهكده به عنوان نمادی از كوبای جدید باید باقی می ماند.
در سال ۱۹۷۵ اولین كنگره حزبی پس از پیروزی انقلاب برگزار شد. پس از آن كنگره بود كه تصمیم گرفته شد كه به جای توسعه كشاورزی، توسعه صنعت به عنوان نقطه ثقل توسعه كوبا مد نظر قرار گیرد و بدین صورت بود كه رامون كاسترو بیكار و بازنشسته شد و بار دیگر هاوانا اهمیت پیدا كرد، هاوانا همان پایتخت زوال یافته كه همواره نمادی بود از بی عدالتی، استعمار و وابستگی به ایالات متحده و نمادی از لجن زار گناه آلود سرمایه داری. همزمان با این مسئله دولت كوبا تصمیم گرفت كه درهای تا آن زمان بسته كشور را به روی توریست های خارجی باز كند. رامون كاسترو برداشت خود از این وضعیت جدید را بدین صورت بیان می كرد: «گاوهای باردار را نباید كشت، تا زمانی كه برای همه گوشت گاو موجود باشد.»
اما آن كسی كه توانست از این به اصطلاح گاو شیرده صنعت توریسم استفاده های زیادی ببرد كسی نبود جز رائول كاسترو. البته این برادر كوچكتر همواره به عنوان ایدئولوگی قوی مطرح بوده و هست. او در زمان حمله ناموفق به پادگان «مونكادا» در سال ۱۹۵۳ عضو جنبش جوانان كمونیست بود تا اینكه انقلاب به پیروزی رسید. با همه اینها رائول پراگماتیك تر هم هست و اقتصاد را می فهمد و همواره موفق شده است تا اقتصاد ملی كوبا را از ویرانی نجات دهد. رائول از سال ۱۹۵۹ وزارت دفاع را برعهده دارد و كسی است كه نیروهای مسلح كوبا را نه تنها از جنبه های نظامی بلكه از جنبه های اقتصادی هم سودآور كرده است چون صنعت توریسم كوبا در واقع توسط ژنرال ها اداره می شود.
رائول كاسترو همواره به عنوان نفر دوم در سلسله مراتب رژیم كوبا مطرح بوده است. او بود كه بارها برادر عجول و عصبی ا ش فیدل را از ماجراجویی های عجولانه اقتصادی و انحراف از خطوط اصلی سوسیالیسم باز داشت و همو بود كه حلقه رابط میان كرملین و كوبا شد. این رائول بود كه با شوروی سابق قرارداد استقرار موشك های میان برد در كوبا را منعقد كرد، مانوری ماهرانه كه چیزی نمانده بود تا جهان را در سال ۱۹۶۲ درگیر جنگ عالم گیر سوم كند. رائول طراح اصلی مداخله نظامی كوبا در آنگولا و اتیوپی بود و در سال های دهه هفتاد بیش از چهل هزار سرباز و هزار غیرنظامی در آفریقا مستقركرد. قدرت اجرایی و طراحی رائول در كارزار خونین آفریقا چنان بود كه حتی موجب شد دشمن شماره یك این كشور یعنی ایالات متحده آمریكا لب به تحسین موفقیت های كوبا بگشاید.
رائول به كمك نیروهای اطلاعاتی و امنیتی خود همه اقدامات اپوزیسیون كوبا را در نطفه خفه كرد. البته این به آن معنی نیست كه از وی به عنوان مردی یاد كنیم كه فقط برای خشم و خشونت ساخته شده است. رائول تقریبا همیشه به درخواست های ملاقات سیاستمداران و روزنامه نگاران جواب مثبت می دهد. در سال ۱۹۶۴ یكی از كمپانی های فیلمسازی آلمانی توانست مجوزی برای تهیه فیلمی مستند و سفرنامه ای، در كوبا به دست آورد. نگارنده نیز به عنوان یكی از مسئولین این پروژه حضور داشت و بدین صورت مستندی گزارش گونه و چهل وپنج دقیقه ای تهیه كردیم. پخش این مستند موجب واكنش های منفی از سوی دولت كوبا و به عبارت دقیق تر از سوی رائول كاسترو شد. رائول نسبت به گفتار متن فیلم كه موضعی انتقادی نسبت به رژیم كوبا داشت رنجیده بود. اما در همان زمان و پس از تماشای فیلم كودكانه «ویلهلم تل» كه در یكی از اردوگاه های آموزشی و تربیتی كوبا به نمایش درآمده بود، به شدت از این فیلم تحسین كرد زیرا به عقیده وی فیلم آلمانی ویلهلم تل پیروزی «داود بر جالوت» را نمادپردازی كرده بود.
كوبا همواره برای دشمن اصلی اش یعنی ایالات متحده آمریكا حكم خاری در چشم را داشته است و رائول كاسترو در برابر این دشمن بزرگ همواره استراتژی دوگانه را مد نظر قرار می دهد. مثلا در همان حال كه ترتیب اجرای مانور عظیم نظامی موسوم به «باستیون ۴» را در سال ۲۰۰۴ داد، مانوری كه در واقع نمایشی بود از عزم جزم كوبا برای مبارزه با آمریكا، در عین حال از ایالات متحده می خواست تا مذاكره با كوبا را بپذیرد.
با همه اینها، این فیدل كاسترو است كه از كاریزما و قدرت كلام لازم برای رهبری این رژیم برخوردار است. من نگارنده شخصا شاهد این ویژگی های بارز رهبری در وجود رهبر كوبا بوده ام و آن زمانی بود كه «سالوادور آلنده» رهبر كمونیست شیلی ریاست جمهوری این كشور را هنوز بر عهده داشت. در سال ۱۹۷۰ یعنی حدود سه سال پس از مرگ «چه گوارا»در بولیوی، وجود یك محور چپ نوین در آمریكای لاتین كاملا آشكار بود. فیدل كاسترو دیدار خود از شیلی را با حضور در «كمپ چه گوارا»آغاز كرد، یعنی همان محلی كه از سوی جنبش جبهه خلق در شیلی برای فقرا و نیازمندان ساخته شده بود. نقطه اوج این سفر شش هفته ای كاسترو زمانی بود كه وی در بزرگترین معدن مس شیلی و جهان حضور پیدا كرد. رهبر كوبا در آن محل بیش از هر كار دیگر خاطراتی از وطنش را زنده كرد. زیرا صادرات عظیم آن معدن مستقیما روانه ایالات متحده آمریكا می شد و این آمریكا بود كه آن چهار هزار معدنچی را آموزش می داد. كاسترو گفت: «این دقیقا همان بلایی است كه زمانی بر سر محصول نیشكر ما می آمد. این محصول هم در واقع توسط سرمایه داران بزرگ آمریكایی تولید می شد.» و سپس این پرسش را مطرح كرد: «آیا كشورهایی مثل سوئد یا روسیه نمی توانند كامیون تولید كنند» و از همین جا بود كه كاسترو بار دیگر یكی از آن سخنرانی های آتشین و طولانی برعلیه آمریكا را آغاز كرد، از آن نطق های طویلی كه كاست های ما خبرنگاران گنجایش ضبط كامل آن را نداشت: «این ابر قدرت یعنی ایالات متحده آمریكا است كه دارد مردم كشورهای ما را خفه می كند و به گرسنگی می كشاند. تنها راه عاقلانه این است كه همه كشورهای آمریكای لاتین با ایالات متحده قطع رابطه كنند.»
در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ دولت آلنده طی كودتایی خونین سقوط كرد و شخص آلنده هم خودكشی را بر اسارت به دست كودتاچیان ترجیح داد. سالوادور آلنده با همان رولوری مغز خود را متلاشی كرد كه زمانی كاسترو به وی هدیه داده بود. ده سال پس از آن ساندنیست ها در نیكاراگوئه به قدرت رسیدند و فیدل كاسترو پیروزی آنان بر دیكتاتوری را تبریك گفت و سفری به آن كشور انجام داد. نگارنده ناخواسته شاهد این دیدار بود و كاملا به یاد دارم كه كاسترو كمونیست به هنگام دیدار با آن كشیش شورشی «ارنستو كاردنال» از وی می پرسید كه آیا به زندگی پس از مرگ اعتقاد دارد یا نه.
از قرار معلوم كاسترو تا به امروز از ۶۳۷ سوء قصد و خطر جانی، جان سالم به در برده است. آیا این بار هم این شانس نصیبش می شود چند سال پیش بود كه با حالتی پیشگویانه به برادرش رائول می گفت: «من هم جزء كسانی هستم كه عقیده دارند عادی سازی روابط میان كوبا و آمریكا در زمان حیات فیدل كاسترو تنها و تنها در جهت منافع امپریالیسم است.» و حال زمانی است كه رائول باید از زیر سایه این برادر به درآید. البته رائول به هیچ عنوان سودای رهبری كوبا را در سر نمی پروراند بلكه بیشتر مایل است كوبا توسط یك شورای رهبری اداره شود. زیرا از نظر وی فیدل كاسترو پدیده ای است كه تنها یك بار در تاریخ انقلاب سر بر آورده و بس. اما شگفت آور اینكه اولین گزارش ها در مورد وضعیت سلامتی فیدل از كاراكاس پایتخت ونزوئلا منتشر شد یعنی از همان كشوری كه رهبر پوپولیستی چون چاوس دارد و هموست كه می خواهد ادامه دهنده راه كاسترو در آمریكای لاتین باشد. چاوس برای كاسترو حكم برادر را ندارد اما رهبر كوبا می تواند او را به جای پسرش دوست داشته باشد. آن كاسترو روزگاری جنگنده، در آخرین سخنرانی اش گفت: «پیش به سوی پیروزی تا ابد.» كاملا معلوم است كه فیدل كاسترو نمی تواند برای عملی شدن این شعار روی برادرش رائول حساب كند.
دیتر كرون زوكر
منبع: مركور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید