چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


امیر مسعود در شکار شیر


امیر مسعود در شکار شیر
و هم بدان روزگار جوانی و كودكی، خویشتن را ریاضت ها كردی چون زور آزمون و سنگِ گران برداشتن و كُشتی گرفتن و آن چه بدین مانَد. و او فرموده بود تا اَوارها ساخته بودنداز بِهرحواصل
گرفتن و دیگر مرغان را. و چند بار دیدم كه بر نشست، روزهای سخت صعب سرد، و برف نیك قوی، و آن جا رفت و شكار كرد و پیاده شد، چنان كه تا میان دو نماز چندان رنج دید كه جز سنگ خاره به مثل آن طاقت ندارد.
و پای در موزه كردی برهنه در چنان سرما و شدت، و گفتی:‹‹ بر چنین چیزها خوی باید كرد تا اگر وقتی شدّتی و كاری سخت پیدا آید مردم عاجز نماند...›› و پیِش شیر تنها رفتی، و نگذاشتی كه كسی از غلامان و حاشیه او را یاری دادندی. و او از آن چنین كردی كه چندان زور و قوّتِ دل داشت كه اگر سِلاح بر شیر زدی و كارگر نیامدی به مَردی و مكابره شیر را بگرفتی و پس به زودی بكشتی.
و بدان روزگار كه به مولتان می رفت تا آن جا مُقام كند، كه پدرش از وی بیازرده بود از صورتها كه بكرده بودند- و آن قصه دراز است- در حدودِ كیكانان پیش شیر شد، و تبِ چهارم می داشت. و عادت چنان داشت كه چون شیر پیش آمدی خِشتی كوتاه دستـ قوی به دست گرفتی و نیزه یی سِتبر كوتاه، تا اگر خِشت بینداختی و كاری نیامدی آن نیزه بگزاردی به زودی و شیر را بر جای بداشتی، آن به زور و قوتِ خویش كردی، تا شیر می پیچیدی بر نیزه تا آن گاه كه سست شدی و بیفتادی. و بودی كه شیر ستیزه كارتر بود، غلامان را فرمودی تا در آمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره كردندی. این روز چنان افتاد كه خِشت بینداخت، شیر خویشتن را در دزدید تا خِشت با وی نیامد و زبِر سرش بگذشت. امیر نیزه بگزارد و بر سین وی زد زخمی استوار، اما امیر از آن ضعیفی چنانكه بایست او را بر جای نتوانست داشت.
و شیر سخت بزرگ و سبك و قوی بود، چنان كه به نیزه در آمد و قوَت كرد تا نیزه بشكست و آهنگ امیر كرد. پادشاهِ با دل و جگردار به دو دست بر سر و روی شیر زد چنان كه شیر شكسته شد و بیفتاد، و امیر او را فرود افشرد و غلامان را آواز داد. غلامی كه او را ‹‹ قماش›› گفتندی و شمشیردار بود، و در دیوان او را جاندار گفتندی، در آمد و بر شیر زخمی استوار كرد چنان كه بدان تمام شد و بیفتاد، و همحاضران به تعجب بماندند، و مقرّر شد كه آن چه كتاب نوشته اند از حدیثِ بهرام گور راست بوَد.
و پس از آن امیر چنان كلان شد كه همه شكار بر پشت پیل كردی. و دیدم وقتی در حدود هندوستان كه از پشتِ پیل شكار می كردی، و رویِ پیل را از آهن بپوشیده بودند چنان كه رسم است، شیری سخت از بیشه بیرون آمد و روی به پیل نهاد. امیر خِشتی بینداخت و بر سین شیر زد چنان كه جراحتی قوی كرد. شیر از درد و خشم یك جَست كرد چنان كه به قفایِ پیل آمد. و پیل می تپید، امیر به زانو در آمد و یك شمشیر زد چنان كه هر دو دستِ شیر قلم كرد. شیر به زانو افتاد و جان بداد، و همگان كه حاضر بودند اقرار كردند كه در عمر خویش از كسی این یاد ندارد.
● درباره نویسنده
تاریخ بیهقی از نوادر كتب تاریخ و ادب فارسی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی ( بیهق ۳۸۵ ق- ۴۷۰ ق) دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان است. اصل این كتاب تاریخ آل سبكتكین نام داشته و سی مجلد بوده است ولی اكنون تنها قسمتی از آن در دست است. تاریخ بیهقی مستند به مدارك صحیح است و از موثق ترین مدارك تاریخی دور غزنویان به شمار می رود. سبك انشای بیهقی بسیار لطیف و نمونه ای عالی از روش انشای دربار غزنوی است.
ابوالفضل بیهقی
منبع : شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی


همچنین مشاهده کنید