پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


زندگی دو گانه من


زندگی دو گانه من
من مدت ۳۷ سال در ایالات متحده زندگی كرده‌ام و به احتمال خیلی زیاد در همین كشور هم به سن پیری خواهم رسید. بنابراین، با چشم پوشی از دو سال اول عمرم كه در لندن گذشت، عبارت "آمریكایی-هندی" همیشه برای اشاره به ملیت من به كار برده شده است. ولی رابطه من با این عبارت ثابت و دائمی نیست.
من وقتی در سال‌های ۱۹۷۰ در ایالت "رود ایلند" داشتم بزرگ می شدم احساس می‌كردم نه هندی هستم و نه آمریكایی. من هم مثل خیلی از بچه‌های مهاجران نسل اول فشار شدیدی را بر خودم احساس می‌كردم كه همیشه دو چیز باشم؛ از یك طرف به دنیای قدیمی وفادار باشم و از طرفی در دنیای جدید سلیس و فصیح باشم و از تأیید هر دو دنیا هم برخوردار باشم. وقتی به گذشته‌ام نگاه می‌كنم می‌بینم كه كل زندگی‌ام همین بوده. ولی تلقی من در آن موقع به عنوان یك دختر جوان این بود كه من نمی توانم رضایت هر دو دنیا را جلب كنم، و اینكه بین دو بعدی دارم غوطه می خورم كه هیچ ربطی به هم ندارند.
من در خانه از رفتارهای هندی پدر و مادرم پیروی می‌كردم؛ به زبان بنگالی صحبت می كردم و با دست برنج و دال عدس می‌خوردم. این واقعیت‌های معمولی ظاهراً بخشی از یك راز بودند، شیوه زندگی‌ای كه برای آمریكایی‌ها كاملاً بیگانه و نا آشنا بود، و من با هزار جان كندن تلاش می‌كردم تا این شیوه زندگی را از دوستان آمریكایی ام مخفی كنم. از نظر پدر و مادر من "خانه"ی ما در "رود آیلند" نبود، بلكه در "كلكته" بود، یعنی شهری كه در آن بزرگ شده بودند.
من می‌دانستم چیزهایی كه مورد علاقه پدر و مادر من هستند و به خاطر آنها زندگی می‌كنند – مثلاً ترانه های "نازرول" كه مدام گوش می دادند؛ خانواده ای كه همیشه برایشان دلتنگی می كردند؛ لباس‌هایی كه مادرم می پوشید و در هیچ فروشگاهی در هیچ مركز خریدی پیدا نمی‌شد – مثل پول منسوخی بود كه در عین با ارزش بودن به دلیل اینكه دیگر رایج نبود ارزشی نداشت.
من هم چنین وارد دنیایی شدم كه پدر و مادرم اطلاع چندانی نداشتند كه در آن چه می گذرد و نمی توانستند كنترلی بر آن داشته باشند: مدرسه، كتاب ها، موسیقی، تلویزیون؛ یعنی چیز هایی كه به ذهن من تراوش كردند و بخش اساسی شخصیت من را تشكیل دادند. من زبان انگلیسی را بدون لهجه صحبت می كردم و آن را كاملاً می‌فهمیدم در حالی كه پدر و مادر من بعد از گذشت این همه سال هنوز این زبان را خوب بلد نیستند.
ولی در عین حال شواهد آشكاری دال بر آمریكایی نبودن من وجود داشت. از اسم و قیافه متفاوتم كه بگذریم من در مدارس مذهبی، یكشنبه كه خاص مسیحی‌ها بود شركت نمی‌كردم، اسكیت روی یخ را بلد نبودم، و پیش می‌آمد كه تا چندین ماه با پدر و مادرم به هندوستان بروم. خیلی از دوستانم با افتخار خود شان را آمریكایی-ایرلندی یا آمریكایی-ایتالیایی معرفی می‌كردند. ولی آنها با من یك تفاوت بزرگ داشتند و آن این كه آن ها روند مهاجرت را كه اغلب تحقیر آمیز است چندین نسل پشت سر گذاشته بودند طوری كه ریشه های قومی و نژادی مورد ادعای آنها تا اعماق زمین فرو رفته بود در حالی كه ریشه نژادی من روی سطح زمین، خیلی سبز و نورسته، عیان و آشكار بود. بنا به گفته پدر و مادرم من آمریكایی نیستم حال هر چقدر هم تلاش كنم. من وقتی این حرف را از آنها می‌شنیدم احساس می كردم تلاشم بی فایده است؛ دچار سوء تفاهم می شدم و بنای نافرمانی و ناسازگاری می‌گذاشتم. علی رغم این كه درس‌های اولیه ریاضی را یاد گرفته بودم ولی یك به علاوه یك مساوی دو نبود بلكه مساوی صفر بود؛ در درون خودم خویشتن دو گانه ای داشتم كه همیشه یكی دیگری را رد می‌كرد.
من وقتی اولین بار نویسندگی را شروع كردم خودم خبر نداشتم كه مضمون نوشته‌هایم درباره زندگی آدم‌های آمریكایی-هندی است. چیزی كه من را جذب این حرفه می‌كرد این بود كه من می‌خواستم به زور دو دنیایی را كه در آنها زندگی می‌كردم بر روی صفحه كاغذ در هم ادغام كنم چون آنقدر كه باید شجاع و یا بالغ نبودم كه این كار را در زندگی واقعی انجام بدهم. اولین كتاب من در سال ۱۹۹۹ منتشر شد، و تقریباً از همان زمان و در آستانه قرنی جدید، عبارت "آمریكایی-هندی" به بخشی از واژگان این كشور تبدیل شده است.
من این عبارت را آن قدر شنیده‌ام كه این روز ها اگر كسی از گذشته من بپرسد خود من هم از این عبارت استفاده می‌كنم و برایم خیلی عجیب است كه مجبور نیستم آن را برای كسی توضیح بدهم. واقعاً زندگی‌ام با گذشته چه قدر فرق كرده؛ آن موقع این عبارت "آمریكایی-هندی" مد نبود و نهایت كاری كه می‌توانستم انجام بدهم این بود كه این عبارت را برای دیگران توضیح بدهم؛ كار بیهوده‌ای كه هیچ فایده ای نداشت.
من هر چقدر كه به میانسالی نزدیك‌تر می‌شوم یك به علاوه یك مساوی دو می‌شود، هم در نوشته‌هایم و هم در زندگی واقعی. سنت‌های دو دنیایی كه من در آنها زندگی كرده‌ام مثل دو همشیره در وجودم سكنی دارند و هنوز گه گاه با هم كلنجار می‌روند و بسته به روزش یكی دیگری را شكست می‌دهد. ولی آنها مانند دو همشیره واقعی با هم نزدیك و صمیمی هستند، نسبت به هم مهربان و با هم عجین هستند.
پنج سال پیش كه من و شوهرم با هم در كلكته ازدواج كردیم دوستانی را دعوت كردیم كه هرگز به هندوستان نرفته بودند؛ ولی آنها با شور و شوق خاصی به هندوستان آمدند، در حالی كه من در كودكی از ترس حرف دیگران در مورد هندوستان به دیگران هیچ حرفی نمی‌زدم. ولی حالا وقتی در بین دوستان غیر هندی هستم دیگر از كسی پنهان نمی‌كنم كه می‌توانم به یك زبان دیگر هم حرف بزنم. من با بچه‌هایم به زبان بنگالی صحبت می‌كنم، هرچند آن قدر در این زبان متبحر نیستم كه بتوانم خواندن و نوشتن به زبان بنگالی را هم یاد شان بدهم. من در بچگی آدم كمال گرایی بودم و از همین رو در مورد هویتم خودم را از هر گونه ادعایی محروم می‌كردم. من حالا در بزرگسالی می‌پذیرم كه بزرگ شدن در یك محیط دو فرهنگی باعث غنای شخص می‌شود ولی در عین حال فرایند ناقص و ناكاملی است.
در حالی كه من آمریكایی هستم چون در این كشور بزرگ شده‌ام، به یمن تلاش‌های دو نفر، هندی هم هستم. من احساس هندی بودن می‌كنم نه به دلیل زمان‌هایی كه در هندوستان بوده‌ام و یا به دلیل ساختار ژنتیكی‌ام بلكه حضور مداوم پدر و مادرم در زندگی من. از خانه آن‌ها تا خانه ما سه ساعت فاصله است؛ من هر روز احوالشان را می‌پرسم و ماهی یك بار هم پیششان می‌روم. با مردن آنها همه چیز تغییر خواهد كرد. آنها وقتی بروند یك سری چیزهای خاص را هم با خودشان خواهند برد؛ صحبت كردن به یك زبان دیگر و كلنجار رفتن با مشكلات و درد سرهای زندگی در یك كشور بیگانه. آنها كه نباشند دیگر رفت و آمدی هم در زندگی ما نخواهد بود و زندگی ما دچار سكوت و سكون خواهد شد. لنگری فرو خواهد افتاد، و یك خط ارتباط قطع خواهد شد.
همیشه اعتقادم این بوده كه من فاقد صلاحیتی هستم كه پدر و مادر من برای هندی بودن داشتند. ولی مادام كه آنها زنده‌اند نمی‌گذارند كه من احساس شیاد بودن بكنم. مرگ آنها نه تنها به معنی از دست رفتن كسانی است كه من را به وجود آوردند بلكه به معنی از دست رفتن شیوه زندگی و تقلایی است كه فقط خاص آن دو بود. سفر مهاجران، هر چقدر كه نهایتاً رضایت بخش از كار در بیاید، بر اساس عزیمت و محرومیت است، ولی برای نسل‌های بعدی پرفایده است. من می‌توانم روزی را ببینم كه جنبه آمریكایی شخصیتم، بدون وجود بخش هندی كه تاكنون خود را حفظ كرده بوده، رفته رفته به مزیت تبدیل شود. من فقط در داستان‌هایم عبارت "آمریكای-هندی" را، با احتساب معادله دو طرف خط تیره، تفسیر خواهم كرد، حال این تفسیر من هر پاسخی كه در بر داشته باشد برایم مهم نیست.
منبع:
نیوزویك- مارس ۲۰۰۶
ترجمه‌ی فرشید عطایی
یادداشتی از جومپا لاهیریی
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید