پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

روزه از نظر قرآن


روزه از نظر قرآن
بسم الله الرحمن الرحیم
●سوره بقره، آیات ۱۸۵-۱۸۳
یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم لعلكم تتقون.(۱۸۳) ایاما معدودات فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیهٔ طعام مسكین فمن تطوع خیرا فهو خیر له و ان تصوموا خیر لكم ان كنتم تعلمون.(۱۸۴) شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان فمن شهد منكم الشهر فلیصمه و من كان مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر یرید الله بكم الیسر و لا یرید بكم العسر و لتكملوا العدهٔ و لتكبروا الله علی ما هدیكم و لعلكم تشكرون.(۱۸۵)
●ترجمه آیات
ای كسانی كه ایمان آورده‏اید روزه بر شما واجب شده همانطور كه بر اقوام قبل از شما واجب شده بود شاید با تقوا شوید(۱۸۳).
و این روزهائی چند است پس هر كس از شما مریض و یا مسافر باشد باید ایامی دیگر بجای آن بگیرید و اما كسانی كه به هیچ وجه نمی‏توانند روزه بگیرند عوض روزه برای هر روز یك مسكین طعام دهند و اگر كسی عمل خیری را داوطلبانه انجام دهد برایش بهتر است و اینكه روزه بگیرید برایتان خیر است اگر بنای عمل كردن دارید(۱۸۴).
و آن ایام كوتاه ماه رمضان است كه قرآن در آن نازل شده تا هدایت مردم و بیاناتی از هدایت و جدا سازنده حق از باطل باشد پس هر كس این ماه را درك كرد باید روزه‏اش بگیرد و هر كس مریض و یا مسافر باشد بجای آن چند روزی از ماههای دیگر بگیرد خدا برای شما آسانی و سهولت را خواسته و دشواری نخواسته و منظور اینست كه عده سی روزه ماه را تكمیل كرده باشید و خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرد تكبیر گفته و شاید شكرگزاری كرده باشید(۱۸۵).
●بیان آیات
▪ویژگی‏های بیانی آیات تشریع روزه
سیاق این سه آیه دلالت دارد بر اینكه: اولا هر سه با هم نازل شده‏اند، برای اینكه ظرف (ایام)در ابتدای آیه دوم متعلق به كلمه(صیام)در آیه اول است و جمله(شهر رمضان)در آیه سوم یا خبر است‏برای مبتدائی حذف شده كه عبارت است از ضمیری كه به كلمه(ایاما)بر می‏گردد، و تقدیر جمله(هی شهر رمضان)است و یا مبتدائی است‏برای خبری كه حذف شده و تقدیرش"شهر رمضان هو الذی كتب علیكم صیامه"است و یا بدل از كلمه صیام در جمله (كتب علیكم الصیام)در آیه اول است، و به هر تقدیر جمله(شهر رمضان)بیان و توضیحی است‏برای روشن كردن جمله(ایاما معدودات)ایام معدوده‏ای كه روزه در آنها واجب شده.
پس به دلیلی كه ذكر شد آیات سه‏گانه مورد بحث‏به هم متصل، و نظیر كلام واحدی است كه یك غرض را دربردارد، و آن غرض عبارت است از بیان وجوب روزه ماه رمضان.
و ثانیا دلالت دارد بر اینكه قسمتی از گفتار این سه آیه به منزله توطئه و زمینه‏چینی برای قسمت دیگر آن است، یعنی دو آیه اول به منزله مقدمه است‏برای آیه سوم، چون در آیه سوم تكلیفی واجب می‏شود كه صاحب كلام، اطمینان ندارد از اینكه شنونده از اطاعت آن سرپیچی نكند، برای اینكه تكلیف نامبرده تكلیفی است كه بالطبع برای مخاطب، شاق و سنگین است، و به این منظور، دو آیه اول از جملاتی تركیب شده كه هیچ یك از آنها از هدایت ذهن مخاطب به تشریع روزه رمضان خالی نیست، بلكه در همه آنها به تدریج ذهن شنونده را به سوی آن توجه می‏دهد، و به این وسیله استیحاش و اضطراب ذهن او را از بین می‏برد، و در نتیجه علاقمند به روزه می‏كند، تا با اشاره به تخفیف و تسهیلی كه در تشریع این حكم رعایت‏شده، و نیز با ذكر فوائد و خیر دنیوی و اخروی كه در آن است، حدت و شدت دلخواهی و استكبار او را بشكند.
و بهمین جهت‏بعد از آنكه در جمله: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"، مساله وجوب روزه بر مسلمانان را خاطرنشان كرد، بلافاصله فرمود: "كما كتب علی الذین من قبلكم" و فهمانید كه شما مسلمانان نباید از تشریع روزه وحشت كنید، و آن را گران بشمارید، چون این حكم منحصر به شما نبوده، بلكه حكمی است كه در امتهای سابق نیز تشریع شده بود.(لعلكم تتقون)، یعنی علاوه بر اینكه عمل به این دستور، همان فائده‏ای را دارد كه شما به امید رسیدن به آن ایمان آوردید، و آن، عبارت است از تقوا، و علاوه بر این، این عمل كه گفتیم در آن، امید تقوا برای شما هست، همچنانكه برای امتهای قبل از شما بود، عملی نیست كه تمامی اوقات شما را و حتی بیشتر اوقاتتان را بگیرد، بلكه عملی است كه در ایامی قلیل و معدود انجام می‏شود، (ایاما معدودات)
آری نكره(و بدون الف و لام)آمدن كلمه(ایاما)دلالت‏بر ناچیزی ایام دارد، و در اینكه ایام را به وصف معدود توصیف كرد، خود اشعاری است‏به اهمیت نداشتن آن، همچنانكه همین توصیف در آیه: "و شروه بثمن بخس دراهم معدودهٔ" (۱) می‏فهماند كه یوسف ع را به چند درهم ناچیز فروختند.
علاوه بر اینكه ما در تشریع این حكم رعایت اشخاصی را هم كه این تكلیف برایشان طاقت‏فرسا است كرده‏ایم، و اینگونه افراد باید به جای روزه فدیه بدهند، آنهم فدیه مختصری كه همه بتوانند بدهند، و آن عبارت است از طعام یك مسكین.
"فمن كان منكم مریضا او علی سفر - تا جمله - فدیهٔ طعام مسكین"و وقتی این عمل هم خیر شما را دربردارد، و هم تا جائی كه ممكن بوده رعایت آسانی آن شده خیر شما در این است كه بطوع و غبت‏خود روزه را بیاورید، و بدون كراهت و سنگینی و بی‏پروا انجامش دهید، "فمن تطوع خیرا فهو خیر له"برای اینكه عمل نیك را بطوع و رغبت انجام دادن بهتر است، از اینكه به كراهت انجام دهند.
بنابر آنچه گفته شد زمینه گفتار در دو آیه اول مقدمه است‏برای آیه سوم كه می‏فرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ، و بنا بر این پس جمله: "كتب علیكم الصیام"در آیه اول جمله‏ای است‏خبری كه می‏خواهد از تحقق چنین تكلیفی خبر دهد، نه اینكه در همین جمله تكلیف كرده باشد، آنطور كه در آیه شریفه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القصاص فی القتلی" (۲) و آیه"كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت ان ترك خیرا الوصیهٔ للوالدین و الاقربین" (۳) تكلیف كرده چون هر چند در هر سه آیه تعبیر به(كتب علیكم)آمده، لیكن بین قصاص در مورد كشتگان - در آیه دوم - و وصیت‏به والدین و اقرباء - در آیه سوم، و بین مساله صیام - در آیه مورد بحث فرق است، و آن این است كه قصاص در قتلی امری است‏سازگار با حس انتقامجوئی امری است كه دلهای صاحبان خون تشنه آن است، صاحبان خون به حكم غریزه و طبیعت نمی‏توانند قاتل عزیز و پاره تن خود را زنده و سالم ببینند، و نمی‏توانند این معنا را تحمل كنند كه نسبت‏به جنایتی كه به ایشان شده بی اعتنائی شود، و همچنین وصیت و سفارش والدین و خویشان كه مطابق با حس ترحم و شفقت و رافت‏به ارحام است، آنهم در هنگامی كه می‏خواهد بوسیله مرگ برای همیشه از آنان جدا شود.
پس قصاص و وصیت دو حكم مقبول بطبع، و موافق با مقتضای طبیعت آدمی است، و انشاء آن احتیاج به مقدمه و زمینه‏چینی ندارد، به خلاف حكم روزه كه عبارت است از محرومیت نفوس از بزرگترین مشتهیات، و مهم‏ترین تمایلاتش، یعنی خوردن و نوشیدن و جماع، كه چون محرومیت از آنها ثقیل بر طبع و مصیبتی برای نفس آدمی است.در توجیه حكمش ناگزیر از این است كه قبلا برای شنوندگان - با در نظر گرفتن اینكه عموم مردمند و بیشتر مردم عوام و پیرو مشتهیات نفسند - مقدمه‏ای بچیند، و دلهاشان را علاقه‏مند بدان سازد، تا تشنه پذیرش آن شوند، بدین جهت است كه گفتیم آیه: "كتب علیكم القصاص"الخ و آیه: "كتب علیكم اذا حضر احدكم الموت"الخ، انشاء حكم است، و حاجتی به زمینه‏چینی ندارد، به خلاف آیه: "كتب علیكم الصیام"تا آخر دو آیه كه مشتمل بر هفت فقره است و خبر می‏دهد از اینكه بعدها چنین حكمی انشاء می‏شود.
"یا ایها الذین آمنوا..."
اینگونه خطاب(ای كسانی كه ایمان آورده‏اید)به منظور توجه دادن مردم به صفت ایمانشان است، و گرنه می‏فرمود: (ای مردم)لیكن خواست‏بفهماند با توجه به اینكه دارای ایمانید باید هر حكمی را كه از ناحیه پروردگارتان می‏آید بپذیرید، هر چند كه بر خلاف مشتهیات، و ناسازگار با عادات شما باشد.
در اینجا ممكن است‏بپرسی: علت این تعبیر در آیه مورد بحث روشن شد لیكن این معنا روشن نشد كه چرا همین تعبیر در ابتدای آیه قصاص آمده، ولی در آیه وصیت نیامده؟در پاسخ می‏گوئیم: علتش این است كه حكم قصاص هر چند مطابق میل و طبیعت آدمی است لیكن در عصر نزول آیه، مسیحیان با آن مخالف بودند، و آنها عفو را بر قصاص ترجیح می‏دادند، و لذا لازم بود در توجیه حكم قصاص در میان ملت اسلام، ایمان ملت‏خاطرنشان گردد و گفته شود ایمان شما شما را محكوم می‏كند به اینكه احكام الهی را بپذیرید، هر چند كه دیگران مخالف آن باشند، و در آیه وصیت چون چنین مخالفتی در كار نبود، آن آیه به خطاب(یا ایها الذین آمنوا)آغاز نشد.
"كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم"
كلمه كتابت معنایش معروف است، لیكن گاهی كنایه می‏شود از واجب شدن عملی، و یا تصمیم بر عملی و یا قضای حتمی كه بر چیزی رانده شده، كه در آیه: "كتب الله لا غلبن انا و رسلی" (۴) كنایه از قضاء حتمی، و در آیه: "و نكتب ما قدموا و آثارهم" (۵) كنایه از عزیمت و قضاء حتمی است و در آیه"و كتبنا علیهم فیها ان النفس بالنفس" (۶) كنایه از وجوب و وضع قانون و جعل حكم قطعی است.
و كلمه(صیام)و كلمه(صوم)در لغت مصدر، و به معنای خودداری از عمل است، مثلا صوم از خوردن، و صوم از نوشیدن، و از جماع و از سخن گفتن و راه رفتن و امثال آن به معنای خودداری از آنها است، و چه بسا در معنای آن این قید را اضافه كرده باشند، كه به معنای خودداری از خصوص كارهائی است كه دل آدمی مشتاق آن باشد، و اشتهای آن را داشته باشد.
صاحب این گفتار گفته: معنای صوم در اصل لغت‏خودداری از خصوص چنین كارهائی بوده، و لیكن بعدها در شرع در خصوص خودداری از كارهای معینی استعمال شده، و آن هم خودداری از طلوع فجر تا مغرب و توام با نیت است و منظور از"الذین من قبلكم"امتهای گذشته و قبل از ظهور اسلام است، امتهای انبیاء قبل، چون امت موسی و عیسی و غیر ایشان است.
چون هر جا كه در قرآن كریم این كلمه به چشم می‏خورد معهود همین معنا است، البته این به آن معنا نیست كه جمله"كما كتب علی الذین من قبلكم"در مقام اطلاق از حیث اشخاص است و می‏خواهد بفرماید: تمامی تك تك امتها روزه داشته‏اند و نیز به آن معنا نیست كه بفهماند روزه اسلام شبیه روزه امتهای پیشین است، پس آیه شریفه نه دلالت‏بر این دارد كه تمامی امتها بدون استثناء روزه داشته‏اند، و نه دلالت دارد بر اینكه روزه همه امتها مانند روزه ما مسلمانان در خصوص رمضان و از ساعت فلان تا ساعت فلان و دارای همه خصوصیات روزه ما بوده، بلكه تنها در این مقام است كه اصل روزه و خودداری را در امتهای پیشین اثبات كند، و بفرماید: امتهای پیشین هم روزه داشته‏اند.
و مراد از جمله: (الذین من قبلكم)الخ امتهای گذشته دارای ملت و دین است البته همانطور كه گفتیم نه همه آنها، و قرآن كریم معین نكرده كه این امتها كدامند، چیزی كه هست از ظاهر جمله: (كما كتب) الخ بر می‏آید كه امتهای نامبرده اهل ملت و دین بوده‏اند كه روزه داشته‏اند، و از تورات و انجیل موجود در دست‏یهود و نصارا هیچ دلیلی كه دلالت كند بر وجوب روزه بر این دو ملت دیده نمی‏شود، تنها در این دو كتاب فرازهائی است كه روزه را مدح می‏كند، و آن را عظیم می‏شمارد.
و اما خود یهود و نصارا را می‏بینیم كه تا عصر حاضر در سال چند روز به اشكالی مختلف روزه می‏گیرند، یا از خوردن گوشت و یا از شیر و یا از مطلق خوردن و نوشیدن خودداری می‏كنند.
و نیز در قرآن كریم داستان روزه زكریا و قصه روزه مریم از سخن گفتن آمده است.
و در غیر قرآن مساله روزه از اقوام بی دین نیز نقل شده، همچنانكه از مصریان قدیم و یونانیان و رومیان قدیم و حتی وثنی‏های هندی تا به امروز نقل شده، كه هر یك برای خود روزه‏ای داشته و دارند، بلكه می‏توان گفت عبادت و وسیله تقرب بودن روزه از اموری است كه فطرت آدمی به آن حكم می‏كند، كه بحثش خواهد آمد ان شاء الله.
و بعضی گفته‏اند كه مراد از جمله(الذین من قبلكم)یهود و نصارا و یا انبیای سابق است، كه بر طبق هر یك از این دو قول روایاتی هم آمده، ولی روایاتی است كه خالی از ضعف نیست."لعلكم تتقون"
وثنی‏ها(همانطور كه اشاره شد)به منظور تقرب و ارضای آلهه خود و در هنگامی كه جرمی مرتكب می‏شدند به منظور خاموش كردن فوران خشم خدایان روزه می‏گرفتند، و همچنین وقتی حاجتی داشتند به منظور برآمدنش دست‏به این عبادت می‏زدند و این قسم روزه در حقیقت معامله و مبادله بوده، عابد با روزه گرفتن احتیاج معبود را بر می‏آورده تا معبود هم حاجت عابد را برآورد، و یا او رضایت این را به دست می‏آورده، تا این هم رضایت او را حاصل كند.
ولی در اسلام روزه معامله و مبادله نیست، برای اینكه خدای عزوجل بزرگتر از آن است كه در حقش فقر و احتیاج و یا تاثر و اذیت تصور شود، و سخن كوتاه آنكه خدای سبحان بری از هر نقص است، پس هر اثر خوبی كه عبادتها داشته باشد، حال هر عبادتی كه باشد تنها عاید خود عبد می‏شود، نه خدای تعالی و تقدس، همچنانكه اثر سوء گناهان نیز هر چه باشد به خود بندگان برمی‏گردد"ان احسنتم احسنتم لانفسكم و ان اساتم فلها" (۷) این معنائی است كه قرآن كریم در تعلیماتش بدان اشاره می‏كند، و آثار اطاعتها و نافرمانی‏ها را به انسان بر می‏گرداند انسانی كه جز فقر و احتیاج چیزی ندارد، و باز قرآن در باره‏اش می‏فرماید: "یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی" (۸) .
و در خصوص روزه، همین برگشتن آثار اطاعت‏به انسان را در جمله: (لعلكم تتقون) بیان كرده، می‏فرماید: فائده روزه تقوا است، و آن خود سودی است كه عاید خود شما می‏شود، و فائده داشتن تقوا مطلبی است كه احدی در آن شك ندارد، چون هر انسانی به فطرت خود این معنا را درك می‏كند، كه اگر بخواهد به عالم طهارت و رفعت متصل شود، و به مقام بلند كمال و روحانیت ارتقاء یابد، اولین چیزی كه لازم است‏بدان ملتزم شود این است كه از افسار گسیختگی خود جلوگیری كند، و بدون هیچ قید و شرطی سرگرم لذت‏های جسمی و شهوات بدنی نباشد، و خود را بزرگتر از آن بداند كه زندگی مادی را هدف بپندارد، و سخن كوتاه آنكه از هر چیزی كه او را از پروردگار تبارك و تعالی مشغول سازد بپرهیزد.
و این تقوا تنها از راه روزه و خودداری از شهوات بدست می‏آید، و نزدیك‏ترین راه و مؤثرترین رژیم معنوی و عمومی‏ترین آن بطوریكه همه مردم در همه اعصار بتوانند از آن بهره‏مند شوند، و نیز هم اهل آخرت از آن رژیم سود ببرد، و هم شكم‏بارگان اهل دنیا، عبارت است از خودداری از شهوتی كه همه مردم در همه اعصار مبتلای بدانند، و آن عبارت است از شهوت شكم از خوردن و آشامیدن، و شهوت جنسی كه اگر مدتی از این سه چیز پرهیز كنند، و این ورزش را تمرین نمایند، به تدریج نیروی خویشتن‏داری از گناهان در آنان قوت می‏گیرد و نیز به تدریج‏بر اراده خود مسلط می‏شوند، آن وقت در برابر هر گناهی عنان اختیار از كف نمی‏دهند، و نیز در تقرب به خدای سبحان دچار سستی نمی‏گردند، چون پر واضح است كسی كه خدا را در دعوتش به اجتناب از خوردن و نوشیدن و عمل جنسی كه امری مباح است اجابت می‏كند، قهرا در اجابت دعوت به اجتناب از گناهان و نافرمانی‏ها شنواتر، و مطیع‏تر خواهد بود، این است معنای آنكه فرمود: (لعلكم تتقون).
"ایاما معدودات"
منصوب آمدن كلمه(ایام)بنابر ظرفیت و به تقدیر كلمه(فی)است، و این ظرف(در ایامی معدود) متعلق است‏به كلمه(صیام)، و ما در سابق هم گفتیم كه نكره آمدن ایام و اتصاف آن به صفت(معدودات) برای این است كه بفهماند تكلیف نامبرده ناچیز و بدون مشقت است، تا به این وسیله مكلف را در انجام آن دل و جرات دهد، و از آنجا كه ما در سابق گفتیم آیه"شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن"الخ بیان ایام است، قهرا مراد از ایام معدودات همان ماه رمضان خواهد بود.
بعضی از مفسرین گفته‏اند: كه مراد از ایام معدودات روزه مستحبی سه روز در هر ماه و روز عاشورا است، و بعضی دیگر گفته‏اند: ایام البیض یعنی سیزده و چهارده و پانزدهم هر ماه، و نیز روزه عاشوراء است، كه مسلمانان و رسولخدا ص در این ایام روزه می‏گرفتند، آنگاه آیه شریفه"شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن"الخ نازل شد، و روزه‏های چند روز نامبرده نسخ گردید، و برای همیشه روزه رمضان واجب گشت.
صاحبان این دو قول هر كدام به یك دسته روایات وارده از طرق اهل سنت و جماعت تمسك كرده‏اند، روایاتی كه صرفنظر از سند، در بین خود تعارض دارند، و بهمین جهت قابل اعتماد نیستند.
دلیل عمده‏ای كه ضعف این قول را روشن می‏كند دو چیز است.
اول اینكه: روزه همانطور كه دیگران هم گفته‏اند یك عبادت عمومی و همگانی است، و اگر منظور از آیه شریفه مورد بحث آن بوده باشد كه اینان گفتند، قطعا تاریخ آن را ضبط می‏كرد، و دیگر اختلافی در ثبوتش پدید نمی‏آمد و بهمین دلیل نسخ آن نیز ثابت می‏شد و كسی در آن اختلاف نمی‏كرد و می‏بینیم كه اینطور نیست، و در هر دو قسمت اختلاف شدید هست.
علاوه بر اینكه ملحق شدن عاشورا به سه روز در هر ماه و وجوب یا استحباب روزه آن بعنوان یك عید از اعیاد اسلامی از بدعت‏هائی است كه بنی امیه(لعنهم الله)آن را ابداع كردند، بدین جهت ابداع كردند كه در آن روز در واقعه كربلا ذریه رسول خدا ص و اهل بیت او را از بین بردند، مردانشان را كشتند و زنان و ذراری ایشان را به اسارت برده اموالشان را غارت كردند، و از خوشحالی و مسرت آن روز را مبارك شمرده، برای خود عید گرفتند، و روزه آنرا تشریع كردند تا از روزه گرفتن آن روز ركت‏بگیرند.
و باز بهمین منظور برای روزه آن روز فضائلی جعل كردند، و بركاتی تراشیدند، و احادیثی(به این مضمون كه عاشورا یكی از اعیاد اسلامی است، و بلكه از اعیاد عامه‏ای است كه حتی مشركین جاهلیت و یهود و نصارا هم از زمان بعثت موسی و عیسی آن را پاس می‏دارند)جعل كردند، در حالیكه هیچ یك از این مضامین درست نیست، نه یهود عاشورا را عید می‏دانسته و نه نصارا، و نه مردم جاهلیت و نه اسلام، چون عاشورا نه یك روز ملی بوده تا نظیر نوروز و مهرگان عید ملی و قومی بشود، و نیز در آن روز هیچ واقعه‏ای از قبیل فتح و پیروزی برای ملت اسلام اتفاق نیفتاده، تا نظیر مبعث و میلاد رسولخدا ص روزی تاریخی برای اسلام باشد، و هیچ جهت دینی هم ندارد تا نظیر فطر و قربان عیدی دینی باشد، پس عزت و احترامی كه بنی امیه برای عاشورا درست كرده‏اند عزتی است‏بدون جهت.
دلیل دوم: بر ضعف این قول این است كه آیه سوم از آیات مورد بحث‏یعنی آیه: (شهر رمضان)الخ سیاقی دارد كه با نازل شدنش جدای از دو آیه دیگر نمی‏سازد، تا ناسخ آیه‏های قبل باشد: چون ظاهر سیاق این است كه جمله(شهر رمضان)خبر باشد برای مبتدائی كه حذف شده، و یا مبتدائی باشد برای خبری كه حذف شده، كه توضیحش گذشت در نتیجه بیانی خواهد بود برای جمله: (ایاما معدودات)و با در نظر گرفتن این معنا هر سه آیه كلام واحدی خواهد بود، كه غرض واحدی را دنبال می‏كند، و آن عبارت است از واجب بودن روزه ماه رمضان.
و اما اینكه كلمه(شهر رمضان)مبتداء و جمله: "الذی انزل فیه القرآن"خبر آن باشد، هر چند نظریه‏ای است كه آیه شریفه را مستقل از ما قبل می‏كند، و بنابر آن، آیه شریفه صلاحیت آن را دارد كه به تنهائی نازل شده باشد، لیكن صلاحیت آن را ندارد كه ناسخ آیه قبلش باشد، برای اینكه میان ناسخ و منسوخ باید منافاتی باشد، و میان این آیه و آیه قبلش هیچ منافاتی نیست، تا این ناسخ آن باشد با اینكه گفتیم در نسخ باید منافات و تباینی در بین باشد.
ضعیف‏تر از این قول، گفتار جمعی دیگر است، كه از كلماتشان بر می‏آید كه خواسته‏اند بگویند آیه دوم یعنی آیه: (ایاما معدودات)الخ ناسخ آیه اول، یعنی آیه: (كتب علیكم الصیام)است، به این بیان كه قبل از اسلام روزه بر نصارا نیز واجب بود، ولی نصارا در آن كم و زیاد كردند، تا بالاخره بر عدد پنجاه روز قرار گرفت، آنگاه خدای تعالی برای مسلمین روزه رمضان را تشریع كرد، پس رسولخدا ص و مسلمانان در صدر اسلام و قبل از تشریع روزه رمضان همان روزه پنجاه روز مسیحیان را می‏گرفتند، و آیه اول هم همین را تشریع كرده، می‏فرماید شما مسلمانان نیز همان روزه مسیحیان را بگیرید، ولی آیه دوم وقتی نازل شد حكم آیه اول را نسخ كرد، چون فرمود روزه در چند روز معینی واجب است.
و وجه ضعیف‏تر بودن این قول از قول قبلی این است كه همه ایرادهائی كه به وجه قبلی وارد بود بر آن وارد است، علاوه بر اینكه متمم بودن آیه دومی برای اولی روشن‏تر از متمم بودن سومی برای دومی است، و نیز روایاتی كه این قائل قول خود را مستند به آنها كرده جعلی بودن و مخالفتش با قرآن و با سیاق آیه روشن‏تر از مخالفت روایات قول اول با آیه است.
"فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر"
حرف فاء در ابتداء آیه می‏فهماند كه مطلب آیه نتیجه و فرع آیه قبل است، كه می‏فرمود: (كتب علیكم) الخ، و نیز(ایاما معدودات)الخ، و معنای مجموع آن چنین می‏شود: روزه بر شما واجب شده، و نیز عدد معینی در آن رعایت‏شده، و همانطور كه از اصل روزه رفع ید نمی‏شود، از عدد آن نیز صرفنظر نمی‏شود، پس اگر در ایام رمضان عارضه‏ای چون مرض و سفر پیش آید كه حكم وجوب روزه را در آن ایام معدوده یعنی ایام رمضان بردارد از این ایام معدوده صرفنظر نمی‏شود، و باید به همان عدد در سایر روزها روزه گرفت، و این همان حقیقتی است كه آیه سوم(و لتكملوا العدهٔ)الخ متعرض است، پس جمله: (ایاما معدودات)الخ همانطور كه به بیان گذشته معنای تحقیر و ناچیز بودن ایام را افاده می‏كند، این معنا را هم افاده می‏كند، كه همین عدد ناچیز ركنی است كه در غرض و حكم روزه ماخوذ شده است.
كلمه(مرض)به معنای خلاف صحت و سلامتی است و كلمه(سفر)از ماده(س - ف - ر)گرفته شده، كه به معنای كشف است و گویا سفر را از این جهت‏سفر می‏خوانند كه مسافر برای بیرون شدن از وطن از خانه‏اش منكشف و ظاهر می‏شود، و گویا اینكه فرمود: (او علی سفر)و مانند كلمه(مریضا) نفرمود(مسافرا)، برای اشاره به این معنا بوده كه آن مسافری روزه‏اش شكسته می‏شود كه در حال حاضر مسافر باشد، نه در گذشته، (مثل كسی كه در سفر ده روز در محلی اقامت كرده است، كه چنین كسی قبلا مسافر بوده، و فعلا مقیم است، و روزه‏اش صحیح است)و نه در آینده(مثل كسی كه می‏خواهد بعد از ظهر حركت كند كه چنین كسی روزه آن روزش صحیح است).
بیشتر دانشمندان و علمای اهل سنت گفته‏اند: از آیه: "فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر"الخ، استفاده می‏شود كه مسافر می‏تواند روزه نگیرد، نه اینكه روزه گرفتن برایش حرام است، پس مریض و مسافر، هم می‏توانند روزه بگیرند، و هم اینكه افطار نموده به همان عدد از روزهای دیگر سال روزه بگیرند.
لیكن این حرف صحیح نیست، زیرا گفتیم ظاهر جمله: (فعدهٔ من ایام اخر)(كسی كه مریض و مسافر باشد باید چند روزی در ایام دیگر سال روزه بگیرد)عزیمت است، نه رخصت، یعنی از ظاهر آن بر می‏آید كه مریض و مسافر نباید در رمضان روزه بگیرند، و این معنا از ائمه اهل بیت ع نیز روایت‏شده، و مذهب جمعی از صحابه از قبیل عبد الرحمان بن عوف، و عمر بن خطاب، و عبد الله بن عمر، و ابی هریرهٔ، و عروهٔ بن زبیر، نیز همین است، پس جمله نامبرده حجتی است علیه علمای نامبرده از اهل سنت.
ایشان برای توجیه نظریه خود چیزی در آیه تقدیر گرفته گفته‏اند، تقدیرش"فمن كان مریضا او علی سفر فافطر فعدهٔ من ایام اخر"است، یعنی هر كس مریض یا مسافر باشد، و به همین جهت افطار كرده باشد به همان عدد از روزهای دیگر روزه بگیرد.
و این تقدیر دو اشكال دارد، اول اینكه اصولا همانطوری كه گفته‏اند تقدیر گرفتن خلاف ظاهر است، (وقتی گوینده‏ای سخن می‏گوید تمامی كلماتی كه در افاده منظورش دخالت دارد در كلام خود می‏آورد، و چیزی را نگفته نمی‏گذارد)مگر آنكه به اتكاء قرینه‏ای كه در كلامش هست‏یك كلمه را حذف كند، چون یقین دارد خواننده یا شنونده با وجود آن قرینه می‏فهمد كه فلان كلمه حذف شده است و اما بدون قرینه دست‏به چنین حذفی نمی‏زند.
اشكال دوم اینكه: به فرضی كه تسلیم شویم و قبول كنیم كه كلمه(فافطر)در آیه حذف شده، تازه این كلام هم دلالتی بر رخصت ندارد، (كدام شنونده‏ای از عبارت"و هر كس مریض یا مسافر باشد، و افطار كرده باشد در ایامی دیگر روزه بگیرد"، می‏فهمد روزه در سفر و مرض جایز است؟)آری نهایت چیزی كه از عبارت"فمن كان مریضا او علی سفر فافطر"، در این مقام(كه به گفته سایر مفسرین نیز مقام تشریع است)استفاده می‏شود، این است كه افطارش گناه نبوده چون جایز بوده، البته جواز به معنای اعم از وجوب و استحباب و اباحه، جوازی كه با وجوب و استحباب و اباحه می‏سازد، و اما اینكه به معنای سومی یعنی الزامی نبودن افطار باشد به هیچ وجه لفظ آیه بر آن دلالت ندارد، بلكه باز هم بر خلاف آن دلالت می‏كند، چون قانونگذار حكیم در مقام تشریع خود، هرگز در بیان آنچه باید بیان كند كوتاهی نمی‏كند، و این خود روشن است."و علی الذین یطیقونه فدیهٔ طعام مسكین"
كلمه(یطیقون)از مصدر اطاقه است، و اطاقه همانطور كه بعضی گفته‏اند به معنای به كار بستن تمامی قدرت در عمل است كه لازمه آن این است كه عمل نامبرده آنقدر دشوار باشد، كه همه نیروی انسان در انجامش مصرف شود، در نتیجه معنای جمله"و علی الذین یطیقونه" این است كه هر كس روزه برایش مشقت داشته باشد، و كلمه(فدیه)به معنای بدل و عوض است و در اینجا به معنای عوض مالی است، كه همان طعام مسكین یعنی سیر كردن یك مسكین گرسنه است از غذائی كه خود انسان می‏خورد، البته نه آن غذای ساده‏ای كه گاهی می‏خورد، و نه آن غذای لذیذی كه باز گاه گاه می‏خورد، بلكه از غذای متوسطی كه غالبا استفاده می‏كند، و حكم این فدیه نیز مانند حكم قضای روزه مریض و مسافر واجب است، چون تعبیر(و علی الذین)تعبیری است كه وجوب تعیینی را می‏رساند، نه تخییری و نه رخصت را.
بعضی از مفسرین گفته‏اند جمله نامبرده نیز رخصت را می‏رسانده و سپس نسخ شده چون خدای سبحان در اول، همه مردم را كه می‏توانند روزه بگیرند مخیر كرد بین روزه گرفتن و كفاره دادن از هر روز به طعام یك مسكین، چون مردم در آن ایام عادت به روزه نداشتند، بعدها كه رفته رفته عادت كردند، این آیه به وسیله آیه: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"الخ نسخ شد.
بعضی دیگر از همین مفسرین گفته‏اند: تنها نسبت‏به اشخاص توانا نسخ شد و قرار شد حتما روزه بگیرند، و اما مثل پیر زن و پیرمرد سالخورده و زن حامله و زن بچه شیرده آیه نسخ نشد، و حكم جواز افطار و فدیه دادن باقی ماند.
و به جان خودم اینگونه تفسیرها بازی كردن با قرآن و پاره پاره كردن آیات آن است، و اگر خواننده عزیز در آیات سه‏گانه مورد بحث دقت كند خواهد دید كه هر سه یك غرض را دنبال می‏كند، و یك سیاق متصل و جملاتی به هم پیوسته و بیانی روشن دارد، آنگاه اگر این كلام واحد و پیوسته را با نظریه این مفسرین تطبیق دهد، خواهد دید كه دیگر آن سیاق پیوسته را ندارد، جملاتش با یكدیگر متنافی است، اولش آخرش را نقض می‏كند، یك جا می‏گوید:
(كتب علیكم الصیام)روزه بر شما واجب شده، دنبالش می‏گوید آنهائی كه می‏توانند روزه بگیرند می‏توانند افطار نموده به جای آن طعام دهند، و در آخر می‏گوید: روزه بر همه شما واجب است تا حكم آخری ناسخ حكم فدیه نسبت‏به خصوص قادران باشد، و حكم فدیه نسبت‏به غیر قادران به حال خود باقی بماند، با اینكه در آیه شریفه بنا بر این تصویر حكم غیر قادرین اصلا بیان نشده است.
مگر اینكه كسی بگوید كلمه(یطیقونه)قبل از نسخ شدن به معنای قدرت داشتن است، و بعد از نسخ به معنای قدرت نداشتن، و این پیدا است كه چقدر بی‏پایه است. و سخن كوتاه اینكه بنا بر این باید جمله: "و علی الذین یطیقونه"الخ كه در وسط آیات قرار گرفته ناسخ جمله: (كتب علیكم الصیام)در اول آیات باشد، كه با آن تنافی دارد، آن وقت این سؤال پیش می‏آید كه چرا بدون هیچ علتی حكم ناسخ را مقید به كسانی كرده كه توانائی ندارند.
و نیز لازمه این تفسیر این است كه جمله: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"تنها ناسخ حكم كسانی باشد كه قادر بر روزه‏اند، نه آنهائی كه از روزه عاجزند با اینكه ظاهر عبارت ناسخ مطلق است، هم قادر را شامل می‏شود و هم عاجز را، علاوه بر اینكه اصلا منسوخ شامل حكم عاجز نبود، تا ناسخ بخواهد آن حكم را برای عاجز باقی بدارد، و این تالی فاسدها فاحش‏ترین تالی فاسدهایند.
حال اگر علاوه بر نسخهائی كه از آقایان برای تو خواننده عزیز نقل كردیم، نسخ‏های دیگری كه در باره این سه آیه ذكر كرده‏اند اضافه كنی، آن وقت تفسیری عجیب خواهی دید، و آن نسخ‏ها این است كه گفته‏اند جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله: (ایاما معدودات)الخ است، و جمله(ایاما معدودات)هم ناسخ جمله(كتب علیكم الصیام)است.
(بد نیست دوباره نسخ‏هائی را كه آقایان در سه آیه قرآن قائل شده‏اند بشماریم، تا بازیگری با كلام خدا بر ایمان روشن‏تر بشود:
۱ - جمله: (و علی الذین یطیقونه)الخ ناسخ جمله: (كتب علیكم الصیام)است.
۲ - جمله: (فمن شهد منكم الشهر فلیصمه)ناسخ حكم(و علی الذین یطیقونه)است.
۳ - جمله: (شهر رمضان)ناسخ جمله(ایاما معدودات)است.
۴ - جمله: (ایاما معدودات)الخ ناسخ(كتب علیكم الصیام)است.(مترجم)
"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"
كلمه تطوع از ماده(ط - و - ع)است.و معنای طوع مقابل معنای كراهت است، و یا بگو به این معنا است كه انسان كاری را به رضا و رغبت‏خود انجام دهد، آنگاه همین طوع وقتی به باب تفعل می‏رود و به صورت تطوع در می‏آید.معنای داوطلب بودن هم بر آن اضافه می‏شود پس تطوع به معنای این است كه انسان خودش داوطلبانه كاری را انجام دهد كه اطاعت‏خدا هم هست، بدون اینكه در انجام آن كراهتی داشته باشد، و اظهار ناراحتی و گرانباری كند، حال چه اینكه آن عمل الزامی و واجب باشد.و چه غیر الزامی و مستحب.
این معنای اصلی كلمه تطوع بوده، پس اگر می‏بینیم كه فعلا در خصوص افعال مستحب استعمال می‏شود یك اصطلاحی است جدید، كه بعد از نزول قرآن در بین مسلمانان رائج گشته، و منشاش هم این بوده كه معمولا عمل نیكی كه یك مسلمان داوطلبانه انجام می‏دهد عمل مستحب است، و اما عمل واجب هر چه هم كه بطوع و رغبت انجام شود باز بوئی از اكراه و اجبار در آن هست.
و سخن كوتاه آنكه كلمه(تطوع)همانطور كه دیگران هم گفته‏اند دلالتی بر خصوص استحباب ندارد، نه ماده‏اش(ط - و - ع)و نه هیاتش(تفعل)، در نتیجه می‏توان گفت‏حرف (فاء)كه در آغاز جمله آمده جمله را فرع و نتیجه معنائی می‏كند كه از كلام سابق استفاده می‏شد، و معنای مجموع كلام - و خدا داناتر است - این می‏شود: روزه بر شما واجب شده است، و در آن خیر و صلاح شما رعایت‏شده، علاوه بر اینكه با داشتن این فریضه شما هم جزء امتهائی می‏شوید كه قبل از شما بودند، با این تفاوت كه در این فریضه تخفیف و تسهیلی برای شما منظور شده است، پس آن را بطوع و رغبت‏بیاورید، نه با كراهت چون هر كس عمل خیر را بطوع بیاورد بهتر است تا همان عمل را به كره بیاورد.
از اینجا روشن می‏شود كه جمله: (فمن تطوع خیرا)از قبیل به كار بردن سبب در جای مسبب است، ساده‏تر بگویم در این جمله سخن از خصوص روزه نشده بلكه سخن از مطلق تطوع خیر شده، كه سبب تطوع در روزه است، نظیر آیه: "قد نعلم انه لیحزنك الذی یقولون فانهم لا یكذبونك و لكن الظالمین بایات الله یجحدون" (۹) یعنی غم مخور و صبر كن كه علت تكذیب ایشان انكار آیات خدا است، چون در این آیه نیز سبب تكذیب در جای تكذیب نشسته.
بعضی از مفسرین گفته‏اند جمله مورد بحث‏یعنی"فمن تطوع خیرا فهو خیر له"مرتبط به جمله قبل است، كه می‏فرمود: "و علی الذین یطیقونه فدیهٔ طعام مسكین"الخ، و معنای مجموع آن دو جمله این است كه كسی كه بیشتر از طعام یك مسكین فدیه بدهد، مثلا برای یك روز روزه دو نفر مسكین را طعام دهد و یا طعام دو مسكین را به یك نفر بدهد برایش بهتر است.
اشكالی كه بر این تفسیر وارد است همانست كه گفتیم: كلمه(تطوع)اختصاص به مستحبات ندارد علاوه بر اینكه بنا بر این تفسیر فاء تفریع بی‏معنا می‏شود چون در نتیجه قرار گرفتن تطوع به آن معنا(بیش از طعام یك مسكین دادن)بر حكم فدیه هیچ نكته معقولی بنظر نمی‏رسد، علاوه بر اینكه اصولا كلمه(تطوع بخیر)هیچ دلالتی بر تطوع به زیادتر دادن ندارد.
"و ان تصوموا خیر لكم ان كنتم تعلمون"
این جمله متمم جمله قبلی است، و معنایش به حسب تقدیر - به آن بیانی كه گذشت - این می‏شود با روزه‏ای كه بر شما واجب شده تطوع كنید، و آن را داوطلبانه بیاورید، كه تطوع به كار خیر بهتر است، و روزه هم كه خیر شما است پس تطوع به روزه هم خیری علاوه بر خیر دیگر است.
و بعضی از مفسرین گفته‏اند: جمله مورد بحث‏یعنی(و ان تصوموا خیر لكم)خطاب به كسانی است كه از روزه گرفتن معذورند، نه عموم مؤمنین كه در جمله(روزه بر شما واجب شده)مخاطب بودند، چون ظاهر عبارت نامبرده رجحان روزه است، و معلوم است كه رجحان با ترك هم می‏سازد، در نتیجه عبارت ظاهر در استحباب روزه می‏شود نه وجوب كه منافی با ترك است، و چون می‏دانیم روزه واجب است ناگزیر عبارت نامبرده را حمل می‏كنیم بر رجحان و استحباب روزه برای كسانی كه از ناحیه شرع مجاز در ترك آنند، مانند مریض و مسافر كه می‏گوئیم روزه‏ای كه بر همه واجب است‏بر مریض و مسافر مستحب است، و بهتر آن است كه آنها نیز روزه را بر افطار ترجیح دهند، و در عین حال قضای آنرا هم بگیرند.
اما این تفسیر به خاطر اشكالاتی كه بر آن وارد است صحیح نیست.
اشكال اول اینكه: دلیلی بر طبق آن نیست.
اشكال دوم اینكه: اگر مراد از جمله: (و ان تصوموا خیر لكم)استحباب روزه برای مریض و مسافر بود، با در نظر گرفتن اینكه در جمله: (فمن كان منكم مریضا)الخ مریض و مسافر غایب به حساب آمده‏اند، جا داشت در جمله بعدی هم غایب به حساب آمده، در باره‏شان بفرماید: (و ان یصوموا خیر لهم)مریض و مسافر اگر روزه بگیرند بر ایشان بهتر است، ولی فرمود:
(اگر روزه بگیرید برایتان بهتر است)پس معلوم می‏شود در جمله دوم روی سخن با خصوص مسافر و مریض نیست.
اشكال سوم اینكه: جمله اولی به خوبی دلالت دارد بر اینكه مریض و مسافر مختارند در گرفتن و نگرفتن روزه، نه اینكه گرفتن روزه رجحان داشته باشد، بلكه جمله بعدیش كه می‏فرماید: (فعدهٔ من ایام اخر)صریح در این است كه حتما باید در روزهای دیگر روزه بگیرند، آن وقت چطور مفسرین نامبرده می‏توانند بگویند آیه در صدد بیان رجحان روزه بر ترك آن است.
اشكال چهارم اینكه: اگر جمله اولی(فمن كان منكم)الخ در صدد بیان ترخیص روزه برای مسافر و مریض باشد، و بگوید گرفتن و نگرفتن روزه برای معذورین یكسان است، البته جا داشت در جمله بعدی بفرماید بلكه گرفتن آن بهتر است، تا یك طرف تخییر را ترجیح داده و بیانگر رجحان آن باشد، ولی جمله اولی در مقام بیان روزه رمضان و روزه ایام دیگر سال است، و با چنین زمینه‏ای دیگر ممكن نیست تنها از جمله: (و ان تصوموا خیر لكم)و بدون هیچ قرینه‏ای در كلام استفاده كنیم كه می‏خواهد روزه رمضان را بر روزه غیر رمضان ترجیح دهد.
اشكال پنجم اینكه: مقام آیات، مقام بیان حكم نیست، تا ظهور رجحان از جمله (فمن كان)با حكم وجوبی منافات پیدا كند، بلكه مقام، همانطور كه در سابق هم گذشت مقام بیان ملاك تشریع است، و اینكه اگر شارع اسلام حكمی را صادر می‏كند خالی از فلسفه و حكمت و خیر و نیكوئی نیست، و عینا نظیر آیه: "فتوبوا الی بارئكم فاقتلوا انفسكم ذلكم خیر لكم" (۱۰) ، و آیه: "فاسعوا الی ذكر الله و ذروا البیع ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون" (۱۱) ، و آیه:
"تؤمنون بالله و تجاهدون فی سبیل الله باموالكم و انفسكم ذلكم خیر لكم ان كنتم تعلمون" (۱۲) است كه در هر سه آیه می‏فرماید، حكمی كه شده برای شما خیر است و آیات در این باب بسیار است."شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی"
ماه رمضان نهمین ماه از ماههای سال قمری و عربی است، كه بین ماه شعبان و شوال واقع است، و در قرآن كریم از ماههای دوازده‏گانه غیر از ماه رمضان نام هیچ ماه دیگری نیامده.
و كلمه نزول به معنای پائین آمدن و وارد شدن از نقطه بلند است، و فرق میان انزال و تنزیل این است كه انزال به معنای نازل كردن دفعی و یك پارچه است، و تنزیل به معنای نازل كردن تدریجی است، و كلمه(قرآن)اسم كتابی است كه خدای تعالی آنرا بر پیامبر گرامیش محمد ص نازل كرده، و به این جهت آن را قرآن نامیده كه(قبلا از جنس خواندنیها نبود، و به منظور اینكه درخور فهم بشر شود نازلش كرد و در نتیجه كتابی)خواندنی شد، چنانكه فرمود: "انا جعلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون" (۱۳) و این كلمه هم بر مجموع قرآن اطلاق می‏شود و هم بر اجزای آن.
و این آیه شریفه دلالت دارد بر اینكه قرآن یك پارچه در ماه رمضان نازل شده، از سوی دیگر ظاهر آیه شریفه: "و قرآنا فرقناه لتقراه علی الناس علی مكث، و نزلناه تنزیلا" (۱۴) دلالت دارد بر اینكه قرآن كریم به تدریج و در مجموع مدت دعوت رسولخدا ص یعنی در مدت تقریبا بیست و سه سال نازل شده، تاریخ هم مؤید این معنا است، و از همین جهت‏بعضی گمان كرده‏اند كه آیه مورد بحث‏با این آیه منافات دارد.
و بعضی دیگر در پاسخ گفته‏اند: قرآن كریم دو بار نازل شده، یك بار در ماه رمضان بطور یك پارچه به آسمان دنیا نازل شد و بار دیگر از آسمان دنیا به تدریج‏بر زمین نازل شده، و این پاسخی است كه مفسرین نامبرده آنرا از روایات گرفته‏اند كه بعضی از آنها را در بحث روایتی آینده نقل خواهیم كرد.ان شاء الله ولی بعضی دیگر به این مفسرین اشكال كرده‏اند، كه در آیه مورد بحث كه تعبیر به انزال - یعنی نازل شدن یك پارچه - فرموده دنبالش فرموده: "هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان"به این منظور نازل شده كه باید هدایتگر مردم و فارق میان حق و باطل باشد، و دلائلی روشن از هدایت ارائه دهد، و این معنا با نازل شدن به آسمان دنیا نمی‏سازد، چون بنا بر این تفسیر قرآن كریم سالها در آسمان دنیا بود، در حالی كه هدایتگر برای مردم نبود.
بعضی دیگر از این ایراد پاسخ داده‏اند به اینكه هدایت‏بودن قرآن البته به این معنا كه می‏تواند هادی مردم باشد و مردم را از ضلالت نجات دهد و فارق میان حق و باطل باشد، معنائی است كه منافات ندارد با اینكه چند سالی در آسمان دنیا بدون هدایت فعلی و خلاصه راكد مانده باشد، تا وقتی زمان به كار افتادنش رسید از آسمان به زمین نازل گردد، و نظائر آن بسیار است، مانند قوانینی كه از مجلس قانونگذاری گذشته تا هر وقت زمان بكار بردن فلان ماده‏اش رسید آنرا به كار ببرند، و از قوه به فعلیت در آورند.
این بود پرسش و پاسخهائی كه پیرامون آیه كرده‏اند، و لیكن حق مطلب این است كه حكم قوانین و دستورات با حكم خطاباتی كه متوجه اشخاص می‏شود فرق دارد، در خطابات باید قبل از صدور خطاب مخاطبی باشد، هر چند به مدتی اندك آنگاه به او خطاب كنند، و معنا ندارد خطاب از مقام تخاطب جلوتر باشد، و در قرآن كریم از این خطابها بسیار است، مانند خطاب در آیه: "قد سمع الله قول التی تجادلك فی زوجها و تشتكی الی الله و الله یسمع تحاوركما" (۱۵) .
و خطاب در آیه: "و اذا راوا تجارهٔ او لهوا انفضوا الیها و تركوك قائما". (۱۶) و آیه: "رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه، فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر، و ما بدلوا تبدیلا". (۱۷) كه در این سه آیه و امثال آن خطابها متوجه مخاطبینی است كه قبل از خطاب وجود داشته‏اند.
علاوه بر اینكه در قرآن كریم ناسخ و منسوخ هست و معنا ندارد كه ناسخ و منسوخ هر دو در یك زمان نازل شوند.
بعضی از مفسرین پاسخ داده‏اند كه مراد از نزول قرآن در ماه رمضان نزول آن قسمتی از قرآن است كه در رمضان نازل شده.
ولی این جواب هم درست نیست، برای اینكه مشهور در نزد مفسرین این است كه رسولخدا ص كه مبعوث به قرآن بوده در روز بیست و هفتم از ماه رجب مبعوث شده، و بین رجب تا رمضان بیش از یك ماه فاصله است، آن وقت چگونه ممكن است در این مدت بعثت آن جناب از نزول قرآن خالی باشد.
از اینهم كه بگذریم آیه‏های اول سوره"علق"شهادت می‏دهد كه این سوره اولین سوره‏ای بوده كه نازل شده، و در اولین روز بعثت نازل شده، و همچنین سوره"مدثر"شهادت می‏دهد كه در روزهای اول دعوت نازل شده، و به هر حال بسیار بعید است كه اولین آیه نازل، در ماه رمضان باشد علاوه بر اینكه جمله مورد بحث كه می‏فرماید: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" دلالت صریحی ندارد بر اینكه مراد از قرآن اولین قسمت نازل آن باشد، پس حمل آیه بر اولین جزء نازل آن حملی است‏بدون دلیل.
و نظیر این آیه در دلالت‏بر اینكه قرآن در یك زمان نازل شده آیه: "و الكتاب المبین اناانزلناه فی لیلهٔ مباركهٔ انا كنا منذرین" (۱۸) و آیه: "انا انزلناه فی لیلهٔ القدر" (۱۹) می‏باشد چونكه از این آیات بر می‏آید همه قرآن در یك زمان نازل شده، و ظاهر آنها نمی‏سازد با اینكه منظور نزول اولین قسمت نازل آن باشد، و یا منظور اولین روز انزال آن باشد، قرینه‏ای هم در كلام نیست كه بخاطر آن قرینه بتوانیم دست از ظاهر آن برداریم.
و آنچه از تدبر در آیات كتاب بر می‏آید مطلبی دیگر غیر از همه این مطالب است، چون در آیاتی كه می‏گوید قرآن در ماه رمضان و یا در شبی از شبهای آن نازل شد تعبیر به انزال آمده، كه دلالت‏بر نازل كردن یكپارچه قرآن دارد، و در هیچ یك از آنها تعبیر به تنزیل نیامده، مثلا یكجا فرموده: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" (۲۰) جای دیگر فرموده: "حم و الكتاب المبین انا انزلناه فی لیلهٔ مباركهٔ" (۲۱) ، و در جای دیگر فرموده: "انا انزلناه فی لیلهٔ القدر" (۲۲) .
و این تعبیر و نازل شدن یكپارچه به دو اعتبار می‏تواند باشد، یكی به اعتبار اینكه مجموع و روی هم رفته قرآن و یا بعضی از آن یكپارچه و یك دفعه نازل شده هر چند كه تك تك آیاتش به تدریج نازل شده باشد، همچنانكه در مورد باران با اینكه قطره قطره نازل می‏شود، ولی به اعتبار اینكه مجموع بارانها و قطرات مفید فائده بوده تعبیر می‏كند به اینكه"كماء انزلناه من السماء" (۲۳) و نیز بهمین اعتبار فرموده: "كتاب انزلناه الیك مبارك لیدبروا آیاته" (۲۴) .
دوم به اعتبار اینكه كتاب ماورای آنچه ما با فهم عادی خود از آن می‏فهمیم، كه معلوم است فهم عادی ما مستلزم آن است كه آیاتش را جدا جدا تدبر كنیم، و خود هم جدا جدا و به تدریج نازل شود، حقیقت دیگری دارد كه به لحاظ آن حقیقت امری واحد و غیر تدریجی است، و نزولش به انزال - یك دفعه - است، نه تنزیل(نزول بتدریج).
و همین اعتبار دومی از آیات كریمه قرآن استفاده می‏شود مانند آیه: "كتاب احكمت آیاته ثم فصلت من لدن حكیم خبیر" (۲۵) چون كلمه"احكمت"از احكام است و احكام در مقابل "تفصیل"است، و تفصیل عبارت است از اینكه كتاب را فصل فصل و قطعه قطعه كنند، در نتیجه احكام به معنای آن است كه به نحوی باشد كه جزء جزء نداشته و اجزایش از یكدیگر متمایز نباشد، چون همه‏اش به یك معنا بر می‏گردد، كه آن معنا جزء و فصل ندارد و آیه شریفه صریح است در اینكه این تفصیل كه ما امروز در قرآن مشاهده می‏كنیم تفصیلی است كه بعدها به قرآن داده شده، و گرنه در آغاز محكم و بدون جزء و فصل بوده.
از این آیه روشن‏تر، آیه"و لقد جئناهم بكتاب فصلناه علی علم هدی و رحمهٔ لقوم یؤمنون.هل ینظرون الا تاویله یوم یاتی تاویله یقول الذین نسوه من قبل قد جاءت رسل ربنا بالحق" (۲۶) .
و آیه"و ما كان هذا القرآن ان یفتری من دون الله، و لكن تصدیق الذی بین یدیه و تفصیل الكتاب لا ریب فیه من رب العالمین"تا آنجا كه می‏فرماید: "بل كذبوا بما لم یحیطوا بعلمه و لما یاتهم تاویله" (۲۷) چه از این آیات و مخصوصا آیه شریفه سوره یونس به خوبی استفاده می‏شود كه مساله تفصیل و جداسازی امری است كه بعدها بر كتاب خدا عارض شده است و قبلا به این صورت نبوده.
پس كتاب به خودی خود چیزی است، و تفصیلی كه عارض بر آن شده چیزی دیگر، و كفاری كه كتاب را تكذیب كردند تكذیبشان مربوط به تفصیل كتاب است، و ناشی از این است كه فراموش كردند این تفصیل به چه چیز برگشت می‏كند و به زودی در قیامت می‏فهمند و جز فهمیدن چاره‏ای ندارند، آن وقت پشیمان می‏شوند در حالی كه پشیمانی سودی برایشان نداشته، و راه گریزی هم ندارند، و این آیه اشعاری هم به این معنا دارد كه كتاب اصلی تاویل كتاب خواندنی یعنی قرآن است.
از آیه مورد بحث روشن‏تر این آیه شریفه است: "حم و الكتاب المبین، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلكم تعقلون و انه فی ام الكتاب لدینا لعلی حكیم" (۲۸) چون این آیه ظهور در این معنا دارد كه قرآن قبلا در كتاب مبینی بوده كه خواندنی و عربی نبوده، و بعدها خواندنی و عربی شده، و لباس الفاظ آنهم به واژه عربیت پوشیده، تا مردم آن را بفهمند و گرنه همین كتاب قبلا در "ام الكتاب"، كه نزد خدا مقامی بلند داشته است، بوده مقامی كه دست‏خرد بدان نمی‏رسد، كتابی كه حكیم است، یعنی مانند كتاب قرآن آیه آیه و سوره سوره نیست.
و آیات شریفه"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن كریم، فی كتاب مكنون، لا یمسه الا المطهرون، تنزیل من رب العالمین" (۲۹) نیز در سیاق آیه سوره زخرف است، چون از ظاهر آن به خوبی بر می‏آید، قرآن كریم در كتاب مكنون و پنهان از دید بشر قرار داشته، در كتابی كه جز پاكان كسی با آن تماس ندارد، و از آن كتاب كه نزد رب العالمین است نازل شده است، و اما قبل از نازل شدن موقعیتی در كتاب مكنون داشته، مكنون از اغیار همان كه در آیه سوره زخرف ام الكتابش خوانده، و در سوره بروج لوح محفوظش نامیده و فرموده: "بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ" (۳۰) بلكه این لوح از این جهت محفوظ است كه دگرگونگی در آن راه ندارد، و معلوم است قرآنی كه باید به تدریج نازل شود(چون به عالمی نازل می‏شود كه زمان و تدرج بر همه آن حاكم است)هرگز از ناسخ و منسوخ و از تدریج‏خالی نیست و این تدرج خود نوعی تبدل است، پس كتاب مبین كه اصل قرآن است و خالی از تفصیل و تدرج است، امری است غیر این قرآن نازل شده، و قرآن به منزله لباسی است‏برای آن امر.
و همین معنا یعنی اینكه قرآن، نازل شده و بشری شده كتاب مبین(كه ما آن را حقیقت كتاب می‏نامیم)باشد، و به منزله لباسی باشد برای اندام صاحب لباس، و مثال باشد برای حقیقت و نیز به منزله مثل باشد برای غرض صاحب كلام، خود مصحح آن است كه احیانا آن حقیقت را هم قرآن بنامیم همچنانكه در آیه شریفه: "بل هو قرآن مجید فی لوح محفوظ" (۳۱) و آیاتی دیگر این تعبیر آمده، و همین نكته باعث می‏شود كه آیه: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن" (۳۲) ، و آیه"انا انزلناه فی لیلهٔ القدر" (۳۳) ، و آیه"انا انزلناه فی لیلهٔ مباركهٔ" (۳۴) را كه دلالت دارند بر اینكه قرآن یك دفعه نازل شده حمل كنیم بر نازل شدن حقیقت قرآن، یعنی كتاب مبین، بر قلب رسولخدا ص در یك شب، همچنانكه همین قرآن بعد از آنكه بشری و خواندنی و مفصل شد، تدریجا در مدت بیست و سه سال دعوت نبویه نازل شده است.
این نزول تدریجی از آیات زیر استفاده می‏شود: "و لا تعجل بالقرآن من قبل ان یقضی الیك وحیه" (۳۵) و آیات: "لا تحرك به لسانك لتعجل به، ان علینا جمعه و قرآنه، فاذا قراناه فاتبع قرآنه ثم ان علینا بیانه" (۳۶) چون از این آیات بر می‏آید كه رسولخدا ص می‏دانسته چه آیه‏ای بر او نازل می‏شود، و به همین جهت قبل از آنكه وحی آیه‏ای تمام شود او از پیش، آیه را می‏خوانده، و خدای تعالی از این كار نهیش فرمود، كه ان شاء الله توضیحش در جای مناسب خواهد آمد.
و سخن كوتاه آنكه: اگر كسی در آیات قرآنی تدبر و دقت كند هیچ چاره‏ای جز این ندارد كه اعتراف كند به اینكه آیات قرآنی دلالت دارد بر اینكه این قرآنی كه تدریجا بر رسول خدا ص نازل شده متكی بر حقیقتی است متعالی و بس بلند كه عقول عامه بشر قاصر از درك آن، و دست افكار ملوث به لوث هوسها و قذارتهای ماده‏شان از رسیدن به آن حقیقت كوتاه است، و اینكه نخست این حقیقت‏بر رسولخدا ص نازل شده بود و به وی تعلیم داده بود كه منظورش از كتاب(كه بعدا تدریجا نازل می‏شود) چیست.و ما ان شاء الله در بحث پیرامون تاویل و تنزیل در تفسیر آیه شریفه: "هو الذی انزل علیك الكتاب منه آیات محكمات" (۳۷) باز در این باره سخن خواهیم گفت.
این آن مطلبی است كه گفتیم با دقت و تدبر از آیات كریمه قرآن به دست می‏آید بله محدثین كه كارشان تنها نقل حدیث است و نیز علمای علم كلام و همچنین علمای مادی این عصر از آنجا كه منكر ماورای ماده و محسوساتند ناگزیر شده‏اند این آیات و نظائر آن را كه دلالت دارند بر اینكه مثلا قرآن هدایت و رحمت و نور و روح و مواقع نجوم و كتاب مبین است، و یا در لوح محفوظ و نازل از ناحیه خدا است، و یا در صحف مطهره است، و یا تعبیرات دیگری كه از قرآن شده، همه را حمل كنند بر اقسامی از استعاره و مجازگوئی، و با این عمل خود قرآن را همپایه یك كتاب شعری كرده‏اند، (كه به قول معروف هر چه گزافی‏تر و دروغ‏تر باشد شیرین‏تر و شیواتر است).
بعضی دیگر از اهل بحث و تحقیق در معنای اینكه چگونه ممكن است قرآن در ماه رمضان نازل شده باشد؟ گفتاری دارد كه خلاصه‏اش از نظر خواننده می‏گذرد.هیچ شكی نیست در اینكه بعثت رسولخدا ص قرین و توام با نزول اولین بخش آن بوده، و در آن بخش به وی دستور داده كه مردم را تبلیغ و انذار كن، از سوی دیگر در این نیز هیچ شكی نیست كه بعثت و نزول اولین بخش قرآن، در شب اتفاق افتاده، برای اینكه آیه شریفه:
"انا انزلناه فی لیلهٔ مباركهٔ انا كنا منذرین" (۳۸) ، صریحا می‏فرماید: كه قرآن در شب نازل شده، و باز شكی نیست كه آن شب از شب‏های رمضان بوده، برای اینكه در سوره بقره آیه ۱۸۵ می‏فرماید: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن".
پس تا اینجا هیچ شكی نیست تنها گفتگو در این است كه منظور این آیات تمام قرآن است‏یا بعضی از آن؟
در پاسخ از این سؤال می‏گوئیم: گو اینكه همه قرآن در یك شب نازل نشده، اما همینكه سوره حمد كه مشتمل بر بسیاری از معارف قرآن است در یك شب نازل شده، مثل این است كه همه قرآن در یك شب نازل شده باشد، و بهمین اعتبار می‏شود گفت: (ما قرآن را در فلان شب نازل كردیم).
پاسخ دیگری كه می‏توان گفت اینكه: كلمه قرآن همانطور كه بر همه آیات بین دو جلد اطلاق می‏شود، بر بعض از آن نیز اطلاق می‏گردد، همانطور كه بر سایر كتب آسمانی از قبیل تورات و انجیل و زبور نیز اطلاق می‏گردد، و این خود اصطلاحی است از قرآن كریم.
آنگاه اضافه كرده: كه اولین بخشی كه نازل شده"اقرء باسم ربك الذی خلق..." (۳۹) است كه در شب بیست و پنجم رمضان نازل شد، در حالی كه رسول خدا ص در وسط بیابان بود، و به طرف خانه خدیجه می‏آمد، همینكه این آیات به وی وحی شد به خاطرش رسید از جبرئیل بپرسد: چگونه پروردگار خود را یاد كند، دوباره جبرئیل خود را به وی نشان داد و تعلیمش داد كه بگوید: "بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین"تا آخر سوره حمد، و سپس كیفیت نماز را به او یاد داد، و از نظرش غائب شد، رسول خدا ص به خود آمد در حالی كه اثری از جبرئیل نیافت، تنها از آنچه دیده بود، تعبی و كوفتگی در خود احساس كرد، تعبی كه همواره بعد از دیدن جبرئیل به او دست می‏داد، و چون اولین بار بود كه به چنین منظره‏ای بر می‏خورد و نمی‏دانست كه از طرف خدا مبعوث به نبوت و هدایت‏خلق شده، لذا وقتی به خانه درآمد از شدت خستگی آن شب را تا به صبح خوابید، صبح آن شب مجددا فرشته وحی نزد او برگشت و این سوره را بر او نازل كرد: "یا ایها المدثر قم فانذر". (۴۰) آنگاه مفسر نامبرده می‏گوید پس معنای نازل شدن قرآن همین نازل شدن سوره حمد است، كه در ماه رمضان و مصادف با شب قدر نازل شده، و اما آنچه در كتب شیعه دیده می‏شود كه بعثت در روز بیست و هفتم رجب بوده، روایاتی است كه علاوه بر اینكه جز در بعضی از كتب شیعه كه تاریخ تالیفش جلوتر از قرن چهارم هجرت نیست، یافت نمی‏شود مخالف كتاب خدا نیز هست، چون متوجه شدید كه كتاب خدا نزول قرآن را در ماه رمضان دانسته. سپس اضافه می‏كند: كه در این میان روایات دیگری هست مؤید آن روایات كه می‏گوید معنای نزول قرآن در ماه رمضان این است كه قرآن قبل از بعثت رسولخدا ص یك جا از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شد، و جبرئیل آن را در بیت المعمور به ملائكه املاء كرد، تا آنكه بعد از بعثت‏به تدریج‏بر رسول خدا ص نازل شد. و این روایات اوهامی است‏خرافی كه دست اجانب آنها را با روایات اسلام آمیخته كرده و به چند جهت مردود است، ۱ - مخالف كتاب خدا هستند ۲ - لوح محفوظ را جزء ماورای طبیعت دانسته در حالی كه لوح محفوظ عبارت است از عالم طبیعت و بیت المعمور عبارت است از كره زمین، كه با سكونت‏بشر معمور و آباد گشت، این بود خلاصه گفتار آن مفسر.
▪مؤلف: من نمی‏دانم كدام یك از جملات این مفسر كه سراسر آن فاسد است قابل اصلاح است تا به وجهی از وجوه با حق و حقیقت منطبق شود، چون در چنین صورتی قضیه شبیه مثل معروف می‏شود كه می‏گویند وصله از خود جامه بیشتر است.
زیرا اولا این افسانه كه وی از پیش خود در باره بعثت درست كرده و یا اینكه گفته اولین بخش نازل شده چیست"اقرء باسم ربك"وقتی نازل شد كه رسول خدا ص در راه بود، و بعد از آن سوره حمد نازل شد، و آنگاه نماز را به آن جناب تعلیم داده و آن حضرت داخل خانه شد و از خستگی به خواب رفت، و صبح آن شب سوره مدثر نازل شده، امر به تبلیغش نمود همه اینها مطالبی است كه نه آیه محكمه دلالت‏بر آن دارد، و نه سنت قائمه، بلكه تنها و تنها قصه‏ای است تخیلی كه نه با كتاب موافق است و نه با حدیث، و بیان ناسازگاریش خواهد آمد.
و ثانیا وی گفته: كه بطور مسلم بعثت و نزول قرآن و امر به تبلیغ هر سه مقارن هم اتفاق افتاد، و در مقام تفسیر و توضیح این سخن گفته است: نبوت با نزول قرآن آغاز شد و رسولخدا ص تنها در یك شب نبی و غیر رسول بود، و صبح همان شب به مقام رسالت هم رسید، چون سوره"مدثر"او را امر به تبلیغ نمود، ولی این مفسر هرگز نمی‏تواند بر طبق گفته‏های خود دلیلی از كتاب یا سنت‏بیاورد، و عجب اینجا است كه مساله را از مسلمات گرفته، در حالی كه چنین نیست اما از نظر سنت مسلم نیست‏برای اینكه كتب سنت چه آنها كه علمای اهل سنت تالیف كرده‏اند، و چه آنها كه علمای امامیه تالیف كرده‏اند، همه بعد از دو قرن و بیشتر از عصر رسولخدا ص تدوین شده‏اند، هر چند كه مفسر نامبرده این اشكال را منحصرا به كتب شیعه وارد دانسته، ولی تمامی كتب عامه نیز اینطور بوده‏اند، اگر در روایات شیعه دسیسه شده باشد.در روایات عامه نیز شده است و اما كتب تاریخ علاوه بر اینكه متعرض این جزئیات نشده احتمال دسیسه در آنها بیشتر است، و اگر بیشتر هم نباشد حداقل مانند كتب حدیث در معرض آن بوده است.
و اما كتاب خدا كه برای هر اهل فنی روشن است كه دلالت آیات آن بر مساله بعثت قاصرتر از دلالت روایات است، بلكه می‏توان گفت آیات قرآن بر خلاف آنچه مفسر نامبرده در مساله بعثت گفته دلالت دارد، و رسما افسانه و بافته‏های او را تكذیب می‏كند، چون سوره علق بطوریكه اهل حدیث گفته‏اند و به شهادت پنج آیه اول آن اولین سوره‏ای بوده كه بر رسولخدا ص نازل شده، و احدی از مفسرین نگفته و حتی احتمالش را هم نداده كه تكه تكه نازل شده باشد، و حداقل احتمال می‏دهیم كه یك باره نازل شده باشد، مشتمل بر این نكته است كه رسولخدا ص در انظار مردم نماز می‏خوانده، و بعضی از مردم او را از این كار نهی می‏كردند، و در مجالس قریش از او بدگوئی می‏كرده‏اند، و اگر قبل از سوره علق قرآن بر آن جناب نازل نشده بود، پس رسول خدا ص چگونه نماز می‏خوانده، و در نمازش چه می‏گفته؟ سوره علق هم از نماز به غیر از امر سجده كه دستوری دیگر نداده، پس معلوم می‏شود آن جناب قبل از سوره علق نمازی داشته و كسانی بوده‏اند كه آن جناب را از نماز نهی می‏كرده‏اند، و از نهی خود ست‏بردار نبوده‏اند، مگر اینكه بگوئی منظور از این نمازگزار شخصی دیگر غیر از رسولخدا ص است، و این حرف بطلانش روشن است، برای اینكه در آخر سوره به خود آن جناب خطاب نموده می‏فرماید: " كلا لا تطعه"آن كسی را كه به تو می‏گوید نماز مخوان اطاعت مكن، بلكه همچنان خدا را سجده كن، و به او نزدیك شو.
اینك آیاتی از همین سوره كه دلالت‏بر بطلان قول مزبور دارد: "ارایت الذی ینهی عبدا اذا صلی ارایت ان كان علی الهدی.او امر بالتقوی.ارایت ان كذب و تولی.ا لم یعلم بان الله یری؟.كلا لئن لم ینته لنسفعا بالناصیهٔ.ناصیهٔ كاذبهٔ خاطئهٔ.فلیدع نادیه.سندع الزبانیهٔ.
كلا لا تطعه و اسجد و اقترب." (۴۱) پس از این سوره استفاده می‏شود كه رسولخدا ص قبل از نازل شدن اولین سوره از قرآن هم نماز می‏خوانده، و خود بر طریق هدایت‏بوده و احیانا دیگران را هم امر به تقوا می‏كرده، و این همان نبوت است، ولی رسالت نیست، و بهمین جهت این وضع آن جناب را انذار ننامیده، پس آن جناب قبل از بعثت هم نبی بوده، و نماز می‏خوانده، با اینكه هنوز قرآن بر او نازل نشده بود، و سوره حمد كه جزء نماز است نیامده، و مامور به تبلیغ نشده بود.
و اما سوره حمد، مدتها بعد از بعثت نازل شد، و اگر نزولش بلا فاصله بعد از سوره علق بود، و بقول این مفسر در قلب رسولخدا ص خطور كرده بود جا داشت‏بفرماید: "قل بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله رب العالمین..."و یا بفرماید: "بسم الله الرحمن الرحیم قل الحمد لله رب العالمین...".
مترجم: (چون سوره علق به عبارتی آغاز شده كه معنای"قل"را می‏دهد اگر سوره حمد هم بلا فاصله با آن سوره نازل شده بود باید كلمه"قل"و یا"اقرء"در اول آن قرار می‏داشت).
و نیز لازم بود كه در این سوره گفتار در جمله"مالك یوم الدین"تمام شود زیرا بقیه سوره از غرض بیگانه است از طرفی ختم شدن سوره در جمله"مالك یوم الدین"از نظر بلاغت قرآن شریف مناسب‏تر و لایق‏تر بود.
بله در سوره حجر كه به شهادت مضامین آیاتش از سوره‏های مكی است و بیانش خواهد آمد فرموده: "و لقد آتیناك سبعا من المثانی و القرآن العظیم" (۴۲) و مراد از كلمه"سبع مثانی" سوره حمد است كه در آیه شریفه در مقابل قرآن عظیم قرار گرفته و این منتها درجه تجلیل و تعظیم از سوره حمد است و لیكن با همه این احوال سوره حمد قرآن نامیده نشده بلكه هفت آیه از آیات قرآن معرفی شده به دلیل اینكه آیه: "كتابا متشابها مثانی" (۴۳) همه قرآن مثانی خوانده شده و در آیه سوره حجر سوره حمد هفت عدد از آن مثانی خوانده شده.
و با این حال از آنجا كه سوره حجر مشتمل بر نامی از سوره حمد است معلوم می‏شود سوره حمد قبل از سوره حجر نازل شده.
و نیز از آنجائی كه سوره حجر مشتمل بر آیه"فاصدع بما تؤمروا عرض عن المشركین انا كفیناك المستهزئین..." (۴۴) می‏فهمیم كه رسولخدا ص مدتی دست از انذار كشیده بود و در این آیه مجددا مامور بدان شده كه می‏فرماید: "فاصدع"پس از سوره حجر دو چیز استفاده شد یكی ترك انذار و دیگر نزول سوره حمد قبل از آن و شما از كجا ثابت می‏كنید كه نزول حمد قبل از ترك انذار بوده؟.
و اما سوره مدثر و مطالبی را كه مشتمل است چون آیه"قم فانذر"اگر گفته شود همه آن یك باره نازل شده حال آیه: "قم فانذر"حال آیه: "فاصدع بما تؤمر"در سوره حجر است و نیز حال جمله"و اعرض عن المشركین"در سوره حجر حال جمله"ذرنی و من خلقت وحیدا"در سوره مدثر است و هر دو مضمونی نزدیك به هم دارند، از هر دو فهمیده می‏شود اولا كسانی مزاحم دعوت رسول خدا ص بوده‏اند و در ثانی رسول خدا ص مدتی انذار را تعطیل كرده بود.و چنانچه سوره مدثر قطعه قطعه نازل شده باز از سیاق آن بر می‏آید كه تنها صدر آن در آغاز رسالت نازل شده و بقیه بعد از تعطیل انذار آمده است.
و ثالثا اینكه می‏گوید: (روایاتی كه می‏گوید قرآن قبل از بعثت و یكپارچه در شب قدر از لوح محفوظ به بیت المعمور نازل شده و بعد از بعثت‏به تدریج از بیت المعمور بر رسول خدا ص نازل می‏شده روایاتی است جعلی و خرافی چون مخالف كتاب است و مضمونی مستقیم ندارد، بلكه مراد از لوح محفوظ عالم طبیعت و مراد از بیت المعمور كره زمین است)گفتاری است‏خطا و افتراء و به دلیل اینكه اولا: ظاهر هیچ آیه‏ای از آیات قرآن مخالف با این روایات نیست و بیانش از نظر خواننده گذشت.
و ثانیا: در روایات نامبرده نفرموده‏اند: قرآن قبل از بعثت، یك جا به بیت المعمور نازل شد، و كلمه یك جا را مفسر نامبرده در اثر دقت نكردن در روایات اضافه كرده و ثالثا: تفسیر لوح محفوظ به عالم طبیعت تفسیری است‏بسیار زشت و خنده‏آور، و ما نمی‏دانیم بنا به گفته وی به چه مناسبت عالم طبیعت در كلام خدا لوح محفوظ خوانده شده؟، آیا از این جهت است كه عالم طبیعت از تغیر و دگرگونی محفوظ است؟كه عالم طبیعت جای همه دگرگونی‏ها است چون عالم حركات است و ذوات موجودات سیال و صفاتشان هر لحظه در تغییر است.
و یا از این جهت لوح محفوظ خوانده شده كه تكوینا و یا تشریعا از فساد و تباهی محفوظ است؟كه این نیز خلاف واقع است، برای اینكه عالم طبیعت عالم كون و فساد است.و یا بدین جهت‏بوده كه از اطلاع اغیار محفوظ است‏یعنی غیر اهل اطلاع كسی از اسرار آن آگاه نیست همچنانكه آیه شریفه: "انه لقرآن كریم فی كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون" (۴۵) خبر می‏دهد؟كه این نیز صحیح نیست‏برای اینكه ادراك هر صاحب ادراكی نسبت‏به عالم طبیعت‏یكسان است.
و بعد از همه این اشكالات اشكال مهمی كه به وی وارد است این است كه این مفسر در توجیه نازل شدن قرآن در ماه رمضان هیچ وجه صحیحی كه هم در جای خود صحیح باشد، و هم لفظ آیه آن را بپذیرد، نیاورده، چون خلاصه گفتارش این شد كه معنای جمله"انزل فیه القرآن"این است كه"كانما انزل فیه القرآن"یعنی گویا قرآن در ماه رمضان نازل شده و معنای آیه"انا انزلناه فی لیلهٔ""كانا انزلناه فی لیلهٔ" است، یعنی گویا ما قرآن را در یك شب نازل كردیم، و حال آنكه نه اهل لغت چنین معنائی از چنین عبارتی می‏فهمد، و نه اهل عرف و آشنای به سیاق كلام.
و اگر جایز باشد كسی بگوید نزول قرآن در شب قدر به خاطر نزول سوره حمد است، كه مشتمل بر رؤوس مطالب قرآن است، باید جایز باشد كه دیگری بگوید معنای نزول قرآن نزول همه آن، یعنی اجمال معارف آن است‏بر قلب رسولخدا ص، و هیچ مانعی هم ندارد كه كسی این حرف را بزند و بیانش در سابق گذشت.
البته در گفتار مفسر نامبرده اشكالهای دیگری نیز هست، كه چون بیرون از غرض ما بود متعرض آنها نشدیم.
"هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان"
كلمه ناس - كه عبارت است از طبقه پائین افراد جامعه كه سطح فكرشان نازلترین سطح است، بیشتر در همین طبقه اطلاق می‏شود چنانكه آیه: "و لكن اكثر الناس لا یعلمون" (۴۶) و آیه: "و تلك الامثال نضربها للناس و ما یعقلها الا العالمون" (۴۷) اطلاق گردیده، معلوم می‏شود ناس معنائی اعم از علما و غیر علما دارد.
و این اكثریت همانهایند كه اساس زندگیشان بر تقلید است و خود نیروی تشخیص و تمیز در امور معنوی به وسیله دلیل و برهان را ندارند، و نمی‏توانند از راه دلیل میان حق و باطل را تشخیص دهند، مگر آنكه كسی دیگر ایشان را هدایت نموده حق را بر ایشان روشن سازد، و قرآن كریم همان روشنگری است كه می‏تواند برای این طبقه حق را از باطل جدا كند، و بهترین هدایت است.
اما خواصی از مردم كه در ناحیه علم و عمل تكامل یافته‏اند، و استعداد اقتباس از انوار هدایت الهیه و اعتماد به فرقان میان حق و باطل را دارند، قرآن كریم برای آنان بینات و شواهدی از هدایت است، و نیز برای آنان جنبه فرقان را دارد، چون این طبقه را به سوی حق هدایت نموده، حق را برایشان مشخص می‏كند، و روشن می‏كند كه چگونه باید میان حق و باطل فرق گذاشت، همچنانكه فرمود: " یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلام، و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم". (۴۸)
از اینجا علت اینكه چرا میان"هدی"و میان"بینات من الهدی"مقابله انداخت؟روشن می‏گردد، چون مقابله میان آن دو مقابله میان عام و خاص است، قرآن برای بعضی افراد هدایت، و برای بعضی دیگر بیناتی از هدایت است.
"فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"
كلمه"شهادت"به معنای حاضر بودن در جریان، و اطلاع یافتن از آن است، (وقتی می‏گوئیم من در وقوع فلان امر شاهد بودم، یعنی حاضر بودم، و در نتیجه حضورم از جریان اطلاع یافتم)، و شاهد ماه رمضان بودن، به این معنا است كه انسان همچنان زنده و هوشیار بماند، تا ماه رمضان فرا رسد، و آدمی از فرا رسیدنش آگاه شود، و این شهادت هم نسبت‏به تمامی ماه صادق است، و هم نسبت‏به بعضی از آن، (مانند اینكه آدمی در اوائل ماه، مسافر باشد و در اواخر آن حاضر شود) و اما اینكه مراد از شهود شهر این باشد كه انسان شاهد رؤیت هلال رمضان باشد در حالی كه مسافر هم نباشد، صحیح نیست چون دلیلی در لفظ آیه بر آن نیست، بله از راه ملازمه آنهم در بعضی از اوقات و به كمك قرائن می‏توان چنین معنائی را بر آیه تحمیل كرد، و لیكن در آیه هیچ قرینه‏ای بر این معنا وجود ندارد.
"و من كان منكم مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر"
وارد ساختن این جمله در آیه مورد بحث از قبیل تكرار به منظور تاكید و غیره نیست، چون قبلا هم گفتیم دو آیه قبلی در مقام بیان حكم نبودند، و تنها در مقام زمینه‏چینی بودند، و فقط آیه سوم حكم را بیان می‏كند، پس آیه سوم مشتمل بر جمله تكراری نیست.
"یرید الله بكم الیسر، و لا یرید بكم العسر، و لتكملوا العدهٔ"
كانه این جمله می‏خواهد مجموع مطالب آیه را تعلیل كند، هم استثنا شدن مریض و مسافر و افطار كردن آن دو در ماه رمضان را، و هم روزه گرفتن در ایام دیگر سال را، چیزی كه هست اینكه جمله اول مطلب اول را تعلیل می‏كند و می‏فرماید چون خدا سهولت را برایتان خواسته، و جمله آخر یعنی"و لتكملوا العدهٔ"مطلب بعد را و می‏فرماید اینكه گفتیم به همان عدد از روزهای دیگر سال را روزه بگیرید برای این بود كه تكمیل سی روز امری واجب است.
و حرف"لام"در جمله"و لتكملوا العدهٔ"الخ لام غایت است، و جمله عطف است‏بر جمله: "یرید"الخ، چون آن جمله نیز مشتمل بر معنای غایت‏بود، و تقدیر كلام این است كه:
اگر ما شما را دستور دادیم كه در سفر و مرض روزه را بخورید برای این بود كه بار تكلیف شما را سبك كنیم، و هم برای اینكه عدد سی روزه را تكمیل كرده باشیم، و بعید نیست كه ایراد جمله: "و لتكملوا العدهٔ"باعث‏شده كه دیگر مانند آیه قبلی حكم آن صورت را كه روزه طاقت‏فرسا باشد بیان نكند چون هم بیان آیه قبلی برای اینجا نیز كافی بود و هم كلمه(سختی بر شما نخواسته)دلالت‏بر آن می‏كرد.
"و لتكبروا الله علی ما هدیكم و لعلكم تشكرون..."
ظاهر دو جمله مورد بحث‏بطوریكه لام غایت(البته غایت‏به معنای غرض كه آن نیز اصطلاح دیگری است)اشعار دارد، این است كه می‏خواهند غایت و نتیجه اصل روزه را بیان كنند، نه حكم استثنای مریض و مسافر را چون وقتی می‏بینیم جمله"شهر رمضان"را مقید كرد به جمله: "الذی انزل فیه القرآن.. ."، می‏فهمیم كه میان وجوب روزه رمضان و نازل شدن قرآن در رمضان یك نحوه ارتباط و پیوستگی وجود دارد، در نتیجه برگشت معنای غایت‏به این می‏شود كه تلبس و اشتغال به روزه برای اظهار كبریائی حق تعالی است‏به خاطر اینكه قرآن را بر ایشان نازل فرمود، و ربوبیت‏خود و عبودیت‏بندگان را اعلام داشت، و نیز بدین منظور بود كه در مقابل اینكه به سوی حق هدایتشان فرموده و با كتاب خود برایشان حق را از باطل جدا كرده شكرش را بجای آرند.
و چون روزه وقتی متصف به این صفت می‏شود، یعنی وقتی شكر نعمت‏های خدا می‏شود كه مشتمل بر حقیقت معنای روزه باشد، یعنی از روی اخلاص انجام شود، و روزه‏دار از آلودگیهای طبیعت پاك باشد، و از بزرگترین مشتهیات نفس چشم بپوشد، لذا دنبال آیه نفرمود:
"و لیتشكروا الله"، چون شكر تنها با روزه واقعی محقق می‏شود، بلكه در مقابل فرمود: "و لتكبروا الله علی ما هدیكم"برای اینكه تكبیر و بزرگداشت‏خدا با صورت روزه هم انجام می‏شود، چه اینكه این صورت، حقیقت هم داشته باشد و یا نداشته باشد، و بهمین جهت مساله شكر را با كلمه"لعل امید است" ، از تكبیر جدا كرد، و فرمود، "و لتكبروا الله علی ما هدیكم، و لعلكم تشكرون"همانطور كه در اول آیات، در باره روزه فرمود: "لعلكم تتقون".
●بحث روایتی
در حدیث قدسی(یعنی احادیثی كه سلسله سندش منتهی به خود خدای تعالی می‏شود)آمده: كه خدای تعالی فرمود: روزه فقط برای من است، و من خود جزای آن را می‏دهم. (۴۹)
▪مؤلف: این روایت را شیعه و سنی البته با مختصر اختلافی نقل كرده‏اند و وجه اینكه روزه برای خدای سبحان است این است كه تنها عبادتی است كه از امور عدمی تشكیل می‏شود، بخلاف عبادتهای دیگر، از قبیل نماز، و حج و امثال آن، كه از امور وجودی تركیب می‏یابد، و یا حداقل امور وجودی هم در آنها دخالت دارند، و معلوم است كه فعل وجودی نمی‏تواند محض و خالص در اظهار عبودیت عبد و ربوبیت رب سبحان باشد، چون خالی از نقایص مادی و آفت محدودیت و اثبات انانیت نیست، و ممكن است در انجام آن قصد غیر خدا هم به میان آید، و سهمی از آن را برای غیر خدا انجام دهد، چنانكه در موارد ریا و سمعه و سجده برای غیر خدا این آفت‏ها مشاهده می‏شود، بخلاف عملی كه همه‏اش نفی است، یعنی روزه كه عبارت است از نخوردن، ننوشیدن، و فلان و بهمان نكردن، كه صاحبش خود را بالاتر از اسارت در برابر مادیات می‏بیند، و با خویشتن‏داری خود را از لوث شهوات نفس پاك نگه می‏دارد، و این امور عدمی چیزی نیست كه غیر خدا هم سهمی از آن داشته باشد، زیرا امری است تنها میان بنده و پروردگارش و طبعا كسی جز خدا از آن با خبر نمی‏شود.
و اینكه فرموده: و"انا اجزی به"اگر كلمه"اجزی"را به صیغه معلوم بخوانیم، یعنی من جزای آن را می‏دهم آن وقت دلالت می‏كند بر اینكه در دادن اجر به بنده، كسی میان او و خدا فاصله و واسطه نمی‏شود، همانطور كه بنده هم در بندگی و عبادت خدا به وسیله روزه كسی را دخیل قرار نداد، و نگذاشت كسی از روزه‏داریش با خبر شود، چنانكه در باره صدقه آمده است: صدقه را تنها خدا می‏گیرد، و بین صدقه دهنده و خدا كسی واسطه نیست، و در قرآن هم آمده: "و یاخذ الصدقات" (۵۰) و اما اگر" اجزی"را به صیغه مجهول بخوانیم، معنایش این می‏شود: (خود من جزای روزه قرار می‏گیرم)آن وقت عبارت كنایه می‏شود از نزدیكی روزه‏دار به خدای تعالی.
و در كافی از امام صادق ع روایت آورده كه رسول خدا ص در اوائل بعثت مدتی پشت‏سر هم روزه می‏گرفت، بطوریكه اشخاص مطلع می‏گفتند دیگر ترك نمی‏كند و سپس مدتی روزه را ترك می‏كرد بطوریكه اشخاص می‏گفتند دیگر روزه نمی‏گیرد، بعد از مدتی این رسم را رها كرد، یك روز روزه می‏گرفت، و یك روز افطار می‏كرد، كه این همان روزه داوود پیغمبر است، بعد از مدتی این رسم را كنار گذاشت، و در هر ماه ایام البیض آن ماه یعنی(سیزده و چهارده و پانزدهم)آن را روزه می‏گرفت، و سپس این را هم ترك كرد، و در هر ده روز دو پنجشنبه و بین آن دو یك چهارشنبه روزه می‏گرفت، و این رسم را تا آخر عمر ادامه داد. (۵۱)
و از عنبسهٔ العابد روایت‏شده كه گفت: رسولخدا ص در ایامی كه از دنیا رفت، در این رسم و برنامه بود كه همه‏ساله شعبان و رمضان و سه روز از هر ماه را روزه می‏گرفت. (۵۲)مؤلف: اخبار از طریق اهل بیت ع در این باب بسیار است، و این همان روزه سنتی است كه رسول خدا ص می‏گرفت و گرنه روزه واجب تنها همان روزه رمضان است.
و در تفسیر عیاشی از امام صادق ع روایت كرده كه در تفسیر آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"فرموده: این مخصوص مؤمنین است. (۵۳)
و از جمیل روایت آورده كه گفت: از امام صادق ع از معنای آیه: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام"، و"یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم القتال"پرسیدم، فرمود:
همه این خطاب‏ها شامل حال گمراهان و منافقین و خلاصه تمامی افرادی كه به ظاهر شهادت به توحید و نبوت و معاد داده‏اند می‏شود. (۵۴)
و در فقیه از حفص روایت كرده كه گفت از امام صادق ع شنیدم می‏فرمود:
روزه ماه رمضان قبل از امت اسلام بر هیچ امتی واجب نبود، عرضه داشتم: پس اینكه خدای عزوجل می‏فرماید: "یا ایها الذین آمنوا كتب علیكم الصیام كما كتب علی الذین من قبلكم" چیست؟فرمود: بله ماه رمضان قبل از امت اسلام روزه‏اش واجب بوده، اما نه بر امتها بلكه تنها بر انبیای آنان، خداوند امت اسلام را بر سایر امم برتری داده، چیزی را كه بر رسول خود واجب كرده بود بر امتش هم واجب فرمود. (۵۵)
مؤلف: این روایت‏به خاطر اینكه اسماعیل بن محمد در سند آن هست ضعیف است، و این معنا در روایتی دیگر از عالم ع آمده كه آنهم مرسل است، یعنی اصلا سندش ذكر نشده، و به نظر می‏رسد هر دو روایت‏یكی باشد، و به هر حال از اخبار آحاد است، و ظاهر آیه هم مساعد با این نیست كه مراد از جمله"كما كتب علی الذین من قبلكم"تنها خصوص انبیا باشد، و به فرضی كه چنین چیزی منظور بوده، از آنجائی كه مقام مقام زمینه‏چینی و تشویق و ترغیب بوده، تصریح به اسم آن انبیا از كنایه بهتر و مؤثرتر بود، و خدا دانا است.
و در كافی از كسی كه از امام صادق ع سؤال نموده روایت كرده كه گفت:
پرسیدم آیا كلمه"قرآن"و كلمه"فرقان"به یك معنا است؟و یا هر یك معنائی جداگانه دارد؟
فرمود: قرآن همه كتاب خدا است، و فرقان تنها آن آیاتی است كه احكام واجب را در بر دارد. (۵۶)
و در كتاب جوامع از آن جناب ع روایت كرده كه فرمود: فرقان عبارت است از هر آیه محكمی كه در قرآن است. و در تفسیر عیاشی و قمی از آن جناب ع روایت آورده‏اند كه فرمود: فرقان عبارت است از هر امر محكمی كه در قرآن است، و كتاب عبارت است از آن آیاتی كه انبیای قبل را تصدیق می‏كند. (۵۷)
مؤلف: خود كلمه"فرقان"و كلمه"كتاب"هم با معنائی كه در روایت‏برای آن دو شده سازگار است، و در بعضی از اخبار آمده كه كلمه"رمضان"یكی از اسمای خدای تعالی است پس دیگر شایسته نیست كسی بگوید رمضان آمد و رمضان رفت، بلكه باید گفت: ماه رمضان آمد و ماه رمضان رفت، (تا آخر حدیث)و این روایت‏خبر واحدی است كه در باب خودش غریب است، و این كلام از میان مفسرین از قتاده نیز نقل شده.
ولی در اخباری كه راجع به اسامی خدای تعالی وارد شده نام"رمضان"دیده نمی‏شود، علاوه بر اینكه كلمه"رمضان"بدون اینكه كلمه"ماه"قبل از آن آید و نیز كلمه "رمضانان""دو رمضان"در روایات وارده از رسولخدا ص و ائمه اهل بیت ع بسیار آمده، و این جدا بعید است كه احتمال دهیم هر جا كلمه"رمضان" در احادیث آمده"شهر رمضان"بوده، و راوی كلمه"شهر"را از آن انداخته باشد. (۵۸)
و در تفسیر عیاشی از صباح بن نباته روایت‏شده كه گفت: من به امام صادق ع عرضه داشتم: ابن ابی یعفور به من دستور داد چند مساله را از شما بپرسم حضرت پرسید آن مسائل چیست؟عرضه داشتم: او از شما می‏پرسد: وقتی ماه رمضان آمد و من در منزل باشم آیا جایز است مسافرت كنم؟فرمود: خدای تعالی می‏فرماید: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه"، پس هر كس ماه رمضان را درك كند و در میان خانواده‏اش باشد نمی‏تواند مسافرت كند، مگر برای حج و یا عمره، و یا برای طلب مالی كه می‏ترسد اگر به دنبالش نرود تلف بشود. (۵۹)
مؤلف: و این نكته استفاده لطیفی است كه امام از اطلاق آیه برای حكم كراهت‏سفر كرده است چون مسافرت در رمضان جایز است اما با كراهت.
و در كافی از علی بن الحسین ع روایت آورده كه فرمود: اما روزه در سفر و در حال مرض، عامه در آن اختلاف كرده‏اند، بعضی گفته‏اند: مریض و مسافر می‏تواند روزه بگیرد، و بعضی دیگر گفته‏اند نباید بگیرد، طایفه سوم گفته‏اند مختار است، اگر خواست‏بگیرد و اگر نخواست نگیرد، ولی ما می‏گوئیم باید در این دو حال حتما روزه را بشكند، و افطار كند، (منظور این است كه روزه نباید بگیرد، پس اگر در سفر و یا حال مرض روزه بگیرد روزه‏اش درست نیست‏باید آن چند روز را دوباره قضا كند)برای اینكه خدای عزوجل می‏فرماید، "فمن كان منكم مریضا او علی سفر فعدهٔ من ایام اخر". (۶۰)
مؤلف: این روایت را عیاشی نیز نقل كرده است.
و در تفسیر عیاشی از امام باقر ع روایت آورده كه در تفسیر جمله"فمن شهد منكم الشهر فلیصمه" فرموده: چقدر این بیان برای كسی كه تعقلش كند روشن است!برای اینكه در عبارتی كوتاه این معنا را رسانده، كه هر كس ماه رمضان را درك كرد باید روزه‏اش را بگیرد، و هر كس در ماه رمضان مسافرت كرد باید روزه‏اش را بخورد. (۶۱)
مؤلف: روایات وارده از ائمه اهل بیت ع در اینكه مریض و مسافر حتما باید روزه‏اش را بخورد بسیار زیاد است، و این مذهب ائمه اهل بیت ع است، (بخلاف علمای اهل سنت كه روزه رمضان را برای مسافر و مریض اختیاری می‏دانند)، و آیه شریفه بطوریكه خواننده توجه فرمود بر مذهب ائمه اهل بیت ع دلالت دارد. (۶۲)
و نیز در تفسیر عیاشی از ابی بصیر روایت آمده كه گفت: من از امام ع از معنای جمله: "و علی الذین یطیقونه فدیهٔ طعام مسكین"پرسیدم فرمود: منظور بیماران و سالخوردگانی است كه توانائی روزه گرفتن ندارند. (۶۳)
و باز در همان تفسیر از امام باقر ع در تفسیر همان آیه نقل كرده، كه فرمود:
منظور سالخورده و كسی است كه عطش آزارش می‏دهد. (۶۴)
و نیز در همان تفسیر از امام صادق ع روایت آورده كه فرمود منظور زنی است كه از جان فرزندش بترسد و سالخوردگانی كه روزه برایشان طاقت‏فرسا باشد. (۶۵)
مؤلف: روایات در تفسیر آیه، از ائمه ع بسیار است، و در روایت ابی بصیر مراد از مریض آن بیمارانی‏اند كه قبل از ایام ماه رمضان بیمار باشند و نتوانند قضای روزه رمضان را در سایر ایام سال بجا آورند، چون واضح است كه كلمه(مریض)در جمله: "فمن كان منكم مریضا"شامل مریض نامبرده نمی‏شود، و كلمه(عطاش)كه در روایت آمده به معنای بیماری عطش است. (۶۶) (كه ظاهرا همان مرض قند باشد)." مترجم" باز در همان تفسیر از سعید از امام صادق ع روایت آمده كه فرمود: در عید فطرهم تكبیر هست، عرضه داشتم تكبیر كه غیر از روز قربان نیست، فرمود: چرا در عید فطر هم هست، لیكن مستحب است كه در مغرب و عشاء و فجر و ظهر و عصر و دو ركعت نماز عید گفته شود. (۶۷)
و در كافی از سعید نقاش روایت كرده كه گفت امام صادق ع فرمود: برای من در شب عید فطر تكبیر هست، اما واجب نیست‏بلكه مستحب است، می‏گوید، پرسیدم این تكبیر در چه وقت مستحب است؟ فرمود در شب عید در مغرب و عشا و در نماز صبح و نماز عید آنگاه قطع می‏شود، می‏گوید عرضه داشتم: چگونه تكبیر بگویم؟فرمود: می‏گوئی"الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، الله اكبر و لله الحمد، الله اكبر علی ما هدانا"و منظور از كلام خدا كه می‏فرماید: "و لتكملوا العدهٔ"همین است، چون معنایش این است كه نماز را كامل كنید.و خدا را در برابر اینكه هدایتتان كرده تكبیر كنید، و تكبیر همین است كه بگوئید:
"الله اكبر، لا اله الا الله، و الله اكبر، و لله الحمد"راوی می‏گوید در روایت دیگری آمده كه تكبیر آخر را چهار بار باید گفت. (۶۸)
مؤلف: اختلاف این دو روایت كه یكی تكبیر را در ظهر و عصر نیز مستحب می‏داند و دیگری نمی‏داند ممكن است‏حمل شود بر مراتب استحباب، یعنی دومی مستحب باشد، و اولی مستحب‏تر، و اینكه فرمود: منظور از(و لتكملوا العدهٔ)اكمال نماز است‏شاید منظور این باشد كه با خواندن نماز عید، عدد روزه را تكمیل كنید و باز خود تكبیرات را بگوئید، كه خدا شما را هدایت كرد، و این با معنائی كه ما از ظاهر جمله، "و لتكبروا الله علی ما هدیكم..."فهمیدیم منافات ندارد، برای اینكه كلام امام استفاده حكم استحبابی از مورد وجوب است، نظیر آنكه در سابق در جمله: "فمن شهد منكم الشهر فلیصمه" گذشت، كه گفتم از آن، كراهت مسافرت در ماه رمضان برای كسی كه اول ماه را درك كند استفاده كرده‏اند، و اختلاف آخر تكبیرات در دو جای روایت اخیر مؤید این احتمال است كه بعضی داده و گفته‏اند در جمله:
"و لتكبروا الله علی ما هدیكم"تكبیر به دلیل اینكه با حرف(علی)متعدی شده متضمن معنای حمد است.
و در تفسیر عیاشی از ابن ابی عمیر از امام صادق ع روایت كرده كه گفت: به آن حضرت عرضه داشتم: فدایت‏شوم احادیثی كه در بین ما بر سر زبانها جریان دارد مبنی بر اینكه رسول خدا ص بیست و نه روز روزه می‏گرفت، بیشتر است از احادیثی كه می‏گوید، سی روز روزه می‏گرفت؟آیا احادیث اول درست است؟فرمود یك كلمه از آنها سخن خدا نیست، و رسول خدا ص غیر از سی روز روزه نگرفته، و علتش هم این است كه قرآن می‏فرماید: "و لتكملوا العدهٔ"و آیا رسولخدا ص آن را ناقص می‏كرد؟ (۶۹)
مؤلف: اینكه امام فرمود: (آیا رسولخدا ص آنرا ناقص می‏كرد) استفهامی است انكاری، و روایت دلالت دارد بر بیانی كه ما كردیم، و گفتیم ظاهر تكمیل، تكمیل ماه رمضان است.
و در محاسن برقی از بعضی راویان شیعه نقل كرده كه او بدون ذكر سند گفته منظور از تكبیر در جمله: "و لتكبروا الله علی ما هدیكم"تعظیم، و منظور از هدایت، ولایت است. (۷۰)
مؤلف: اینكه هدایت‏به معنای ولایت‏باشد از باب تطبیق كلی بر مصداق است و ممكن است از قبیل همان قسم بیاناتی باشد كه نامش را تاویل گذاشته‏اند، چنانكه در بعضی از روایات آمده و در معنای دو كلمه"یسر و عسر"فرموده‏اند: یسر ولایت و عسر مخالفت‏با خدا و دوستی با دشمنان خداست.
و در كافی از حفص بن غیاث از امام صادق ع نقل كرده كه گفت: از آن جناب از كلام خدای عزوجل پرسیدم، كه می‏فرماید: "شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن"، چطور می‏فرماید قرآن در ماه رمضان نازل شد، با اینكه در دو دهه بین اول و آخرش نازل شده؟ (۷۱)
امام ع فرمود: قرآن در ماه رمضان یك باره به بیت المعمور نازل شد و سپس در طول بیست‏سال به تدریج‏به زمین نازل گردید، آنگاه فرمود: رسولخدا ص فرموده صحف ابراهیم در اولین شب از ماه رمضان نازل شد، و تورات در روز ششم رمضان، و زبور در هیجدهم رمضان و قرآن در بیست و سوم از ماه رمضان نازل شده.
مؤلف: این روایت را كه كافی از امام صادق و آن جناب از رسولخدا ص نقل كرده الدر المنثور به چند طریق آن را از واثلهٔ بن اسقع از رسولخدا ص نقل كرده است (۷۲) .
و نیز در كافی و فقیه از یعقوب روایت كرده كه گفت: مردی را شنیدم كه از امام صادق ع از شب قدر می‏پرسید، كه آیا گذشته و یا همه‏ساله هست؟فرمود: اگر شب قدر از بین برود، و برداشته شود، قرآن هم برداشته می‏شود. (۷۳)
و در الدر المنثور از ابن عباس روایت كرده كه در باره ماه رمضان و لیله مباركه و لیله قدر گفت: لیله قدر همان لیله مباركه است كه در ماه رمضان واقع است، كه در آن ماه قرآن كریم از ذكر به بیت المعمور نازل شد، و بیت المعمور همان موقع ستارگان در آسمان دنیا است، كه قرآن در آنجا قرار گرفت، و سپس به تدریج‏به رسولخدا ص نازل شد، قسمتی در امر و قسمتی در نهی و آیاتی در باره جنگها نازل می‏شد. (۷۴)
مؤلف: این معنا از غیر ابن عباس مانند سعید بن جبیر نیز روایت‏شده، و از گفتار ابن عباس چنین بر می‏آید كه این نظریه خود را از آیات قرآنی استفاده كرده، مانند آیه: "و الذكر الحكیم" (۷۵) و آیات: "و كتاب مسطور فی رق منشور و البیت المعمور و السقف المرفوع" (۷۶) و آیات"فلا اقسم بمواقع النجوم، و انه لقسم لو تعلمون عظیم، انه لقرآن كریم، فی كتاب مكنون لا یمسه الا المطهرون‏» (۷۷) و آیه: «و زینا السماء الدنیا بمصابیح و حفظا» (۷۸) كه ارتباط گفتار ابن عباس با همه این آیات روشن است، تنها نقطه ابهامی كه در كلام وی هست و معلوم نیست كه از كجای قرآن استفاده كرده، این است كه گفته: محل ستارگان، آسمان اول، و موطن قرآن است، و دلالت آیات سوره واقعه بر این معنا روشن نیست.
بله در روایات ائمه اهل بیت علیهم السلام آمده كه بیت المعمور در آسمان است كه ان شاء الله بحث ما پیرامون آن خواهد آمد.
مطلب دیگری كه تذكرش لازم است، این است كه احادث هم مانند قرآن كریم محكم و متشابه دارد، و اشاره و رمز در میان احادیث‏بسیار شایع است، و مخصوصا در مثل اینگونه حقایق (كه فهم بشر از دركش عاجز است) مانند لوح، و قلم، و حجب، و آسمان و بیت معمور، و بحر مسجور، لا جرم بر یك فرد دانشمند لازم است كه برای بدست آوردن معنای واقعی كلام سعی كند قرائن كلام را بدست آورد.
پی‏نوشت‏:
۱- و او را(یوسف را)به بهای ناچیزی، درهمی چند فروختند."سوره یوسف آیه ۲۰"
۲- ای كسانی كه ایمان آورده‏اید برای شما در باره كشتگان قصاص مقرر شد."سوره بقره آیه ۱۷۸"
۳- بر شما مقرر شد هنگامی كه مرگ یكی از شما فرا رسد اگر مالی بجای گذارد برای پدر و مادر و خویشاوندان وصیت كند. «سوره بقره آیه ۱۸۰»
۴- خدا قضاء رانده كه من و رسولانم غلبه خواهیم كرد."سوره مجادله آیه ۲۱"
۵- می‏نویسیم آنچه از پیش فرستادند، و آنچه اثر كه از دنبال دارند."سوره یس آیه ۱۲"
۶- و بر ایشان(بنی اسرائیل)نوشتیم كه شخص در مقابل شخص است(یعنی اگر كسی دیگری را كشت اولیاء مقتول حق دارند قاتل را بكشند و جان او برابر مقتول است.)"سوره مائده آیه ۴۵"
۷- اگر نیكی كنید به خود نیكی كرده‏اید، و اگر بدی كنید نیز به خود كرده‏اید."سوره اسراء آیه ۷"
۸- هان ای مردم شما همان محتاجان به خدائید، و خدا همانا بی‏نیاز است."سوره فاطر آیه ۱۵"
۹- ما خبر داریم از اینكه سخن آنان تو را اندوهناك كرده، ولی آنها تو را تكذیب نمی‏كنند، بلكه ستمكاران آیات خدا را انكار می‏كنند."سوره انعام آیه ۳۳"
۱۰- به سوی آفریننده‏تان بازگشت كنید و خودتان را(یعنی كسانی را كه گوساله پرستیده‏اند)بكشید آن برای شما بهتر است."سوره بقره آیه ۵۴"
۱۱- بشتابید به سوی ذكر خدا و سوداگری را واگذارید این برای شما بهتر است."سوره جمعه آیه ۹"
۱۲- ایمان به خدای آورید و در راه خدا با مال و جان خود جهادی كنید این برای شما بهتر است اگر بدانید."سوره صف آیه ۱۱".
۱۳- ما آن را(قرآن را)كتابی خواندنی و عربی كردیم باشد كه شما دركش كنید."سوره زخرف آیه ۳"
۱۴- و قرآنی كه آن را قسمت قسمت كردیم تا كم كم بر مردمش، بخوانی و به تدریج نازلش كردیم." سوره اسراء آیه ۱۰۶"
۱۵- خدا سخن آن كس كه در باره همسرش با تو مجادله می‏كرد و به خدا شكوه می‏كرد شنید، و خدا همه گفتگوی شما را می‏شنود."سوره مجادله آیه ۱"
۱۶- و چون تجارت یا لهوی می‏بینند تو را در وسط سخن در حالی كه ایستاده‏ای رها می‏كنند."سوره جمعه آیه ۱۱"
۱۷- مردانی كه عهد خود را كه با خدا بسته‏اند وفا می‏كنند، بعضی از ایشان عمرشان سرآمده، و بعضی دیگر منتظر سرآمدن عمرند، و كمترین گوشه‏ای از عهد خود را دگرگون نمی‏سازند."سوره احزاب آیه ۲۳"
۱۸- سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را در شبی با بركت نازل كردیم، كه ما همواره كار بیم رسانی را داشته‏ایم."سوره دخان آیه ۳"
۱۹-ما آن را در شب قدر نازل كردیم."سوره قدر آیه ۱"
۲۰- سوره بقره آیه ۱۸۵
۲۱- سوره دخان آیه ۳
۲۲- سوره قدر آیه ۱
۲۳- مثل آبی كه ما آن را از بالا نازل كرده‏ایم."سوره یونس آیه ۲۴"
۲۴- كتابی كه ما نازلش كردیم بر تو كتابی پر بركت تا در آیاتش تدبر كنند."سوره ص آیه ۲۹"
۲۵- كتابی است كه قبلا نزد حكیم خبیر، فشرده بود، و سپس آیاتش از هم جدا شد."سوره هود آیه ۱"
۲۶- محققا برای آنها كتابی آورده‏ایم كه از روی علم تفصیل دادیم كتابی كه هدایت و رحمت است‏برای قومی كه ایمان آورند آیا جز تاویل آن را منتظرند روزی كه تاویلش بیاید آنها كه از پیش آن را فراموش كرده‏اند اقرار می‏كنند كه رسولان پروردگار ما به حق آمده و حق گفتند."سوره اعراف آیه ۵۲ - ۵۳"
۲۷- این كتابی نیست كه بتوان به خدا افتراء زد، لیكن مصدق كتب آسمانی عصر خودش و تفصیل همان كتابها است كتابی است‏بدون شك از ناحیه رب العالمین(تا آنجا كه می‏فرماید): بلكه اینان چیزی را تكذیب می‏كنند كه احاطه علمی بدان ندارند، و هنوز تاویلش نیامده."سوره یونس آیه ۳۹ - ۳۷"
۲۸- حم سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را كتابی خواندنی و عربی كردیم، تا شاید شما تعقل كنید، و گرنه آن كتاب در كتابی اصلی بود، كه نزد ما مقامی بلند و فرزانه دارد."سوره زخرف آیه ۱ - ۴"
۲۹- سوگند به جایگاههای ستارگان نخورم، و آن اگر بدانید سوگندی بزرگ است محققا قرآنی است ارجمند در نامه‏ای نهفته، جز پاك شدگان به آن دسترسی نیابند نازل كردنی از پروردگار جهانیان است. "سوره واقعه آیه ۸۰"
۳۰- آن قرآنی مجید است كه در لوح محفوظ قرار دارد."سوره بروج آیه ۲۲"
۳۱- بلكه آن قرآنی است ارجمند در لوحی محفوظ."سوره بروج آیه ۲۲"
۳۲- ماه رمضان كه در آن قرآن را نازل كردیم."سوره بقره آیه ۱۸۵"
۳۳- ما نازل كردیم قرآن را در شب قدر."سوره قدر آیه ۱"
۳۴- ما نازل كردیم قرآن را در شبی مبارك."سوره دخان آیه ۲"
۳۵- در قرآن قبل از تمام شدن وحیش عجله مكن."سوره طه آیه ۱۱۴"
۳۶- زبان خود را بدان حركت مده، كه به آن عجله كرده باشی، چونكه جمع آن و نیز خواندش به عهده ما است، پس همینكه آنرا خواندیم خواندنش را پیروی كن، و سپس به عهده ما است كه آنرا بیان كنیم." سوره قیامت آیات ۱۵ - ۱۹"
۳۷- سوره آل عمران آیه ۷
۳۸- ما نازل كردیم قرآن را در شبی مبارك و ما هستیم بیم دهندگان."سوره دخان آیه ۲"
۳۹- سوره علق آیه ۱
۴۰- ای جامه بخود پیچیده برخیز و بترسان."سوره مدثر آیه ۲ - ۱"
۴۱- آیا دیدی آن كسی را كه بنده‏ای را از اینكه نماز بخواند نهی می‏كرد، تو ای نهی كننده هیچ می‏دانی كه اگر آن بنده بر راه راست‏باشد، و یا به پرهیزكاری دستور دهد، دیگر جا ندارد كه تو او را از نمازش نهی كنی، ای پیامبر تو بگو آیا می‏دانی آن نهی كننده را كه اگر تو را تكذیب كند، و از تو روی بگرداند چه كیفری خواهد داشت؟راستی آیا او نمی‏داند كه خدا رفتار او را می‏بیند، و از قصد او اطلاع دارد؟بداند كه جریان به این سادگی‏ها نیست اگر از آزار پیامبر دست‏برندارد موی پیشانی او را كه موی پیشانی مردی دروغگو و خطاكار است‏خواهیم گرفت، پس باید اهل مجلس و قبیله و عشیره خود را بخواند، تا او را یاری دهند ما هم به زودی زبانه دوزخ را علیه او خواهیم خواند، تا او را فراگیرد.نه چنان است فرمان او مبر و نماز را ترك مكن همچنان سجده كن و نزدیك شو."سوره علق آیه ۱۹"
۴۲- و همانا تو را هفت آیه و این قرآن بزرگ را دادیم."سوره حجر آیه ۸۷"
۴۳- سوره زمر آیه ۲۳
۴۴- آنچه را دستور داده‏ای آشكار كن و از مشركان روی گردان."سوره حجر آیه ۹۵"
۴۵- سوره واقعه آیه ۷۹.
۴۶- ولی بیشتر مردم نمی‏دانند."سوره روم آیه ۳۰"
۴۷- و این مثلها را برای مردم می‏زنیم و لیكن به جز دانایان آن را نمی‏فهمند."سوره عنكبوت آیه ۴۳"
۴۸- خداوند به وسیله قرآن كسانی را كه پیرو خوشنودی اویند به سوی راههای سلامت هدایت نموده از ظلمت‏ها به سوی نور بیرون می‏كند با اذن خودش و به سوی صراط مستقیمشان راه می‏نمایاند." سوره مائده آیه ۱۶"
۴۹- بحار الانوار ج ۹۶ ص ۲۴۵ حدیث ۱۴
۵۰- و خداوند می‏گیرد صدقات را."سوره توبه آیه ۱۰۵"
۵۱ و۵۲- فروع كافی ج ۴ باب صوم رسول الله ص ص ۸۹ و ۹۱
۵۳ و ۵۴- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۷۸
۵۵- فقیه ج ۲ ص ۶۱ حدیث ۱۴
۵۶- اصول كافی ج ۲ ص ۶۳۰ ح ۱۱
۵۷- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۹ و تفسیر قمی ج ۱ ص ۹۶
۵۸- وسائل ج ۷ ص ۲۳۲
۵۹- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۸۰
۶۰- فروع كافی ج ۴ ص ۸۶
۶۱- عیاشی ج ۱ ص ۸۱
۶۲- وسائل ج ۷ ص ۱۵۴ و ص ۱۲۳
۶۳- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۷۸ - ۷۹
۶۴ و ۶۵- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۷۸ - ۷۹
۶۶ و ۶۷- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۸۲
۶۸-فروع كافی ج ۴ ص ۱۶۶
۶۹- تفسیر عیاشی ج ۱ ص ۸۲
۷۰- محاسن ص ۱۰۷ باب ولایت
۷۱- اصول كافی ج ۲ ص ۶۲۸
۷۲- الدر المنثور ج ۱ ص ۱۸۹
۷۳- فروع كافی ج ۴ ص ۱۵۸ حدیث ۷ و فقیه ج ۲ ص ۱۰۱
۷۴- الدر المنثور ج ۱ ص ۱۸۹
۷۵- سوره آل عمران آیه ۵۸
۷۶- سوگند به كتاب سطربندی شده در اوراقی انتشارپذیر، و سوگند به بیت معمور و سقف بلند گشته."سوره طور آیه ۵"
۷۷- سوگند به محل ستارگان كه این سوگند اگر بدانید سوگندی است عظیم، كه قرآن كریم در كتاب پنهان بوده، كتابی كه جز پاكان با آن تماس ندارند. «سوره واقعه آیه ۷۹»
۷۸- ما آسمان دنیا را به چراغهائی زینت دادیم. «سوره فصلت آیه ۱۲».
ترجمه المیزان جلد دوم صفحه ۳
استاد علامه طباطبایی رضوان الله تعالی
منبع : معاونت پژوهشی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم


همچنین مشاهده کنید