چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

تحولات نظام بین الملل بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر


تحولات نظام بین الملل بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر
ساختار نظام بین الملل در طول تاریخ دستخوش تحولات گوناگونی بوده است و در هر برهه ای از تاریخ، نظام های خاصی در پی حمایت معنوی و پشتیبانی ذهنی مكاتبی خاص، بازی های بین المللی را شكل می دهند. در قرن گذشته نیز درگیری اصلی میان سه مكتب كمونیسم، فاشیسم و نازیسم، لیبرالیسم در جهت كسب قدرت و ارتقاء اندیشه های نظامی و عملی خودشان به وجود آمد. در جنگ جهانی دوم مكتب فاشیسم و نازیسم از گردونه رقابت خارج شدند تا رقابت میان دومكتب باقیمانده در جهت جهانی كردن افكار و آمال خود در طول دوران جنگ سرد صورت پذیرد ولی این رقابت نیز در نهایت در ابتدای دهه ۱۹۹۰ میلادی با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سردمدار مكتب كمونیسم به پایان رسید. در واقع از ابتدای دهه ۹۰ میلادی عرصه روابط بین الملل، فضا و مكان فكری و عملكردی خود را تنها در اختیار مكتب سرمایه داری لیبرالیسم به رهبری ایالات متحده آمریكا دید. ولی گویی ایالات متحده آمریكا توقع چنین فضای فراخ و مكان گسترده ای برای توسعه و نوسازی مجدد اصول و قواعد مدنظر خود را نداشت و در واقع هدایت و كنترل بازی های بین المللی در چنین سطح و حوزه ای را بدون وجود دشمن امكان پذیر نمی دانست. محرومیت از وجود دشمن، آمریكا و مكتب لیبرالیسم را دچار سردرگمی كرد، لذا در طول دهه ۹۰ میلادی تا ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ایالات متحده آمریكا دائماً درپی ایجاد تغییرات خاصی برای درونی كردن دشمن بالقوه و بالفعل دنیای اسلام بدون مرز با اندیشه ها و آموزه های لیبرالیستی و اصول سرمایه داری آمریكا بود.
نقطه نهایی چنین دشمن سازی و رقیب آفرینی حادثه ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود. یازدهم سپتامبر زمینه بازنگری در مفاهیم كلان ساختار نظام بین الملل و بازاندیشی در روندها و جریان ها و گرایشات سیاست جهانی و بازگشت قدرتمندانه دولت ملی به عرصه سیاست گذاری عمومی، نقش آفرینی بازیگران نوین، ایدئولوژیك شدن فضای عمومی، احیای رهیافت نظامی گرایانه و مفاهیم سنتی قدرت، منافع ملی، رقابت، امنیت، توازن قوا و ائتلاف سازی بین المللی بود. در حقیقت رخداد ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ در نیویورك و واشنگتن خلأ تئوریك ناشی از بحران های معنا و مشروعیت ساختار نظام بین المللی را كه بدون درگیری مكتبی، طی شد، پركرد.
در جریان یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ برای اولین بار خاك اصلی كشور آمریكا بعداز ۱۸۱۲ میلادی مورد تهاجم قرار گرفت، در سال ۱۸۱۲ انگلیسی ها بخشی از خاك ایالات متحده را اشغال كردند و كاخ سفید را به آتش كشیدند اما از آن زمان به بعد هرگز هیچ دشمن خارجی نتوانست به خاك اصلی ایالات متحده آمریكا حمله كند، حتی در حمله ژاپنی ها به بندر «پرل هاربر» درسال ۱۹۴۱ خاك اصلی آمریكا مورد یورش قرار نگرفت چرا كه در آن سال ها هنوز هاوایی بعنوان یكی از ایالات آمریكا شناخته نمی شد. ولی در حوادث ۱۱سپتامبر نمادهای قدرت اقتصادی- مركز تجارت جهانی و قدرت نظامی- پنتاگون آمریكا تخریب شدند.
حال پس از گذشت چندسال از حوادث مذكور و با عنایت به نقش و تاثیرات رویداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در تحولات بعدی نظام بین الملل دقت نظر در نحوه شكل گیری چنین عملیاتی و عواقب آن ابهامات عمیقی را در اذهان متبادر می سازد كه از جمله آنها می توان گفت كه اگر هواپیماها ربوده شده اند، چرا خلبان ها از دكمه های هدایت اتوماتیك هواپیما و دكمه اعلام خطر استفاده نكرده اند؟! چرا هیچ گزارشی به برج هدایت فرودگاه داده نشده است؟ چگونه هواپیمای اصطلاحاً مسافربری به پنتاگون وارد شد و درمعرض اخطار و یا شلیك اتوماتیك قرار نگرفت؟ چگونه سیستم امنیتی فوق مدرن آمریكا هیچ اطلاعی از سازماندهی چنین عملیات گسترده ای نداشته است؟ چگونه تروریست ها توانسته اند بمب و سلاح به داخل هواپیما ببرند؟ این ابهامات و تناقضات درحادثه مذكور و اقدامات بعدی آمریكا در قرار دادن ایران و عراق در لیست محور شرارت و انتساب فوری مسئولیت حوادث به القاعده و طالبان و هدایت افكار عمومی جهانی علیه مسلمانان همگی نشان از طرحی از پیش برنامه ریزی شده و سناریویی از پیش تعیین شده است.
حوادث ۱۱سپتامبر چنین می آموزد كه موازنه های سیاست بین المللی با ثبات نیستند هرچند كه دراین شرایط خاص این موازنه ها بهم نخورده است ولی به خوبی مشاهده می كنیم كه می تواند متحول شود. ۱۱ سپتامبر عامل اساسی و قطعی سیاست های تهاجم گرایانه و توسعه طلبانه آمریكا نیست بلكه مستمسك و بهانه لازم در توجیه اقدامات بعدی آمریكا به دست تصمیم سازان و گروه های فكری سیاست خارجی آمریكا است. در حقیقت این حادثه به مثابه كاتالیزوری در سیاست خارجی آمریكا بود كه به بهانه مبارزه با تروریسم جهانی موجب لشكركشی آمریكا به كشورهای اسلامی منطقه خاورمیانه گردید. پس از حوادث ۱۱ سپتامبر بسیاری از مسلمانان تحت تعقیب قرار گرفتند و صرفا به بهانه داشتن نام اسلامی یا پوشش اسلامی در آمریكا و سایر كشورهای متاثر از سیاست های نظام بین الملل بازداشت می شدند، طی چند ماه، تمام موسسات خیریه و مساجد مسلمانان در آمریكا تفتیش شد و در ادامه سیاست های اسلام ستیزی به مخالفت جدی علیه مهاجرین خارجی بدل گذشت.
یازدهم سپتامبر طولانی ترین دوره صلح و آرامش در میان قدرت های بزرگ را در طول تاریخ برهم زد و در زمینه توجیه تئوریك استراتژی تفوق مدنظر آمریكا گردید، این حادثه بسترساز تغییر نگرش و تحول در استراتژی سیاست خارجی آمریكا گردید به نوعی بازنگری پارادایم صلح منشی و دموكراتیك مآب آمریكا به تجاوز و توسعه آرمان های دموكراسی مآب از طریق جنگ پیشگیرانه و پیش دستانه بوده است. حوادث ۱۱ سپتامبر ساختار طبقاتی قدرت را تغییر نداد، بلكه شرایط مناسبی جهت حركت آمریكا درمسیر سیاست های اعلامی را مهیا كرد. در اصل رخداد فوق الذكر نقطه عطف تحول و باز تولید نگرش امنیتی جنگ سرد در هزاره سوم گردید و حیات اتحادها و همكاری های چند جانبه و همگرایی منطقه ای و جهانی را دستخوش تحولات پس از خود قرار داد. ظهور عملكردی امنیت نرم افزاری در كنار امنیت سخت افزاری یكجانبه گرایی فعال و میلیتاریسم آمریكا، شدت تاثیر بر قواعد، محیط و بازیگران عرصه بازی های نظام بین الملل همگی از مشتقات و استنتاجات قابل پیگیری و جدل های حاصل از رویداد یازدهم سپتامبر می باشد.
۱۱ سپتامبر نقطه عزیمت منطق بازی های روابط بین الملل پس از بازی های قاعده مند در دوران جنگ سرد بود كه عواقب این حادثه در داخل آمریكا و در سطح بین المللی به صور مختلف عموم بازیگران بین المللی و داخلی را متاثر ساخت. این رخداد زمینه ظهور بازیگران نوین و كاركردی همچون گروهك های تروریستی و افراد و سایر Ngo ها
و ...، و باز تولید نقش بازیگران كهنه بین الملل، احیاء نظام متكثر استوار بر قواعد ژئوپولتیك و ژئواستراتژیك و همچنین موجب رشد رفتارهای مجازی و نرم افزاری درقالب قواعد نوین گردید. این حادثه ضمن امنیتی كردن محیط بازی های بین المللی، دستورالعمل جدید بین المللی با تركیب مباحث مربوط به هویت، ائتلاف، اتحاد و تروریسم را وارد قاموس استراتژیك دنیا كرد. درموج دیگر بررسی پیامدهای حوادث یازده سپتامبر درنیویورك و واشنگتن می توان به ایجاد فضای همدردی جدیدی با مردم آمریكا اشاره كرد كه حاكمان ایالات متحده آمریكا با سوء استفاده و بهره گیری به موقع از چنین فضای دلسوزانه به مردم آمریكا، طلبكارانه بدنبال كسب حقوق از دست رفته خود از جهان برآمدند. از همین روی نظریه لزوم بهره برداری از فرصت ها وتبدیل تهدیدات به فرصت ها، یكی از جدیدترین گفتمان های حاكم درمحافل سیاسی داخلی و خارجی آمریكا بعد از ۱۱سپتامبرگردید، ایالات متحده آمریكا با بهره گیری از قوت نرم افزاری تعریف جدید خود از دشمن و تهدید را با جنگ برای دموكراسی درحمله به افغانستان (۷ اكتبر ۲۰۰۱) و جنگ پیشدستانه به توسعه دهنده سلاح های كشتار جمعی و یكی از ستون های محور شرارت یعنی عراق (۲۰مارس ۲۰۰۳) به منصه ظهور رساند. بعد از یازدهم سپتامبر آمریكا با دگرگونی معنایی درماهیت تروریسم این مفهوم را به یك دغدغه عمومی و بین المللی تبدیل كرد. چرا كه توانسته بود پس از تغییر جهت گیری سد نفوذ كمونیسم به سد نفوذ تروریسم خلأ محرومیت از وجود دشمن و گذار از بحران و معنا و مشروعیت درعرصه تصمیم گیری داخلی و خارجی را از طریق طالبانیزم تكمیل كند.
نظام بین الملل درسال های آغازین هزاره سوم شاهد نقش آفرینی متحول شده تنها قدرت متراكم باقیمانده از گذشتگان به بهانه رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بود، چرا كه تصادم و تراكم بازیگران نوین در برابر بازیگران قدیمی نظام بین الملل محیط جدیدی جهت برگزاری بازیهای بین المللی یا كسب و نمایش قدرت جهانی بوجود آورد كه چنین فضا و مكان و بازیگرانی نیز نیازمند قواعد و اصول جدید و همخوان با شرایط اخیر می باشد حال به بخش های این تحولات می پردازیم.
۱) بازیگری درتعاملات منطقه ای و جهانی بعد از ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ متحول گردید. چرا كه تا قبل از رخداد یازدهم سپتامبر گردانندگان نظام بین الملل با ترویج اصول جهانی شدن و جهانی سازی در تمامی حوزه ها دنباله رو اهدافی چون حضور بازیگران جدید از جمله سازمانهای غیر دولتی و دولتی بین المللی، افراد، ... و تخفیف نقش دولت- ملت ها در بازی های بین المللی بودند. ولی اتفاقات یازدهم سپتامبر عامل توسعه بازیگری نظامند دولت ها درعرصه روابط بین الملل گردید و بازخورد مجددی به چارچوب ادراك بازیگران بین المللی وارد كرد، و از همین روی بود كه اهمیت دولت ها در روابط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی واقعیت ها را درمعرض دید همگان گذارد و سیاست های قوی تر در دست دولت ها و سیاست های ضعیف تر درمیان بازیگران ضعیف قرارگرفت، دركنار چنین تحولی ظهور بازیگران نوین چون تروریست ها و بازیگران شبكه ای و مجازی را می توانیم از دیگر عواقب ۱۱سپتامبر برشمرد. به نوعی این حوادث زمینه ساز گسترش آن دسته از بازیگرانی در عرصه سیاست بین الملل گردید كه از دایره شمول بازیگران كهنه روابط بین الملل همچون دولت- ملت ها، سازمان های بین المللی و ... خارج است. این بازیگران مجازی چون رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی، ماهواره ها، برخی شركت های چند ملیتی و افراد با استفاده از محیط جهانی شده و با بهره برداری از انواع ابزارهای موجود در قالب بازیگران نوین تاثیرات بسزایی درتصمیمات و اقدامات سیاسی بین المللی گذارده اند.
۲) محیط تعاملات بازیگران منطقه ای وجهانی نیز در ادامه تغییر نگرش ها و ظهور بازیگران نوین دستخوش تغییرات ملموسی گردیده است. محیط بازیهای بین المللی تا قبل از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱محیطی معطوف به آمال و اندیشه دموكراتیك، بشر دوست عملگرا و درعین حال منتج از رفتارهای به ظاهر انساندوستانه درجهت ترویج آداب سرمایه دارانه غرب به عنوان پیروز رقابت دو مكتب كمونیسم و لیبرالیسم در طول دوران جنگ سرد بود. ولی درمحض رخ دادن اتفاقات ۱۱سـپتامبر گویی جهان با خروج از سردرگمی و بلاتكلیفی حاصل از ایفای نقش غیرواقعی چهره اصلی خود را نمایان می سازد و رقابت و جنگ كه تاریخ ساز روابط بین الملل بوده مجدداً پا به عرصه حیات می گذارد و با خروج از بحران هویت با شخصیت و جایگاهی جدید محیط بین الملل را می سازد. و مجدداً همان قصه قدیمی و استعمار و استثمار درحال تكرار است كه از رفتارها و تكروی ها و یكجانبه گرایی فعال، میلیتاریسم و تبلیغ و گسترش هژمونی و نظریه ثبات هژمونیك از سوی آمریكا و حامیان آن بسط داده می شود. محیط بازی های بین المللی از همكاری های دو جانبه و چند جانبه منطقه ای و جهانی درجهت ایجاد جهانی آرام و گسترش صلح جهانی به اتحادها و ائتلافات نظامی درجهت گسترش قدرت و نمایش قدرت كسب شده تغییر شكل داد. این تغییر محیط بازی را قبل و بعد از اتفاقات ۱۱ سـپتامبر ۲۰۰۱ می توان به راحتی درك كرد.
۳) قواعد و قانون بازی های بین المللی نیز اصولاً برحسب بازیگران و محیط بازی متفاوت است، چنانكه طبق اصل اساسی نظریه بازی ها «آنكه قانون یك بازی را تدوین می كند برنده بازی خواهد بود» لذا قاعده هر بازی بین المللی نیز به فراخور شرایط زمانی و مكانی متغیر است تا قبل از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ بدنبال فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و زوال ظاهری اصول كمونیستی و سوسیالیستی و از میان رفتن دشمن استراتژیك آمریكا در نظام دو قطبی، قاعده بازی های بین المللی حول اصولی چون همگرایی جهان و اتحاد و ائتلاف چند جانبه می گشت. ولی پس از حوادث یازدهم سپتامبر تغییر گفتمان را شاهد بودیم زبان دوستی و همكاری و قاعده رفاه و آزادی ملت ها و اندیشه ها به زبان دشمن سازی، جنگ، تحمل سختی ها و دردهای زایمان منطقه ای و اشغال تبدیل گشت. اصل بر بدبینی است تحول در روح قواعد بین الملل نهایتا منجر به تغییر دراندام ظاهری قاعده بازی های بین المللی گردید و قاعده یكجانبه گرایی و جنگ طلبی و زیاده خواهی ارجحیت خود بر مساوات و آزادی و استقلال ملت ها و شعاربرابری انسان ها در جهانی شدن را نشان داد. میلیتاریسم و نظامی گری و استراتژی هایی چون جنگ ستیزانه و پیشگیرانه در راس اصول و قواعد بین الملل مفهوم یافت و به نوعی هنجارهای عمومی و خصوصی قواعد بازی در روابط بین الملل بعد از ۱۱سپتامبر ۲۰۰۱ دچار تحول عمیقی گردیده است. و تاكنون این تحولات عمیق و بهره برداری هرچه بیشتر از سوی آمریكا حكایت ازاصل اساسی نظریه بازی ها می كند كه برنده تدوین گر قواعد بازی است درچنین تطبیقی زیاد دور نیست كه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ را كلید آغازین تحولات عصر جدید قلمداد كنیم.
مهدی وحیدی
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید