چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


سهراب در سپهر شعر تاجیک


سهراب در سپهر شعر تاجیک
بعد مرزبندیهای مصنوعی میان سه کشور فارسی زبان ایران ، تا جیکستان و افغانستان روابط فرهنگی و ادبی گسسته گردید و حلقه هایی که قرنهای متمادی این مردمان را به هم وصل می نمود ، ازهم پاشید، این جدایی و دور ماندن ها ، بویژه ، به روابط ادبی این کشورها اثر منفی و جبران ناپذیر باقی گذاشت ، تا جایی که برخی محققین این فرهنگ ها را جدا از و زبان آنها را به سه زبان متفاوت فارسی ، تاجیکی و دری قسمت نمودند که گویا هیچ ربطی با هم ندارند و هر کدام بر سر خود جداگانه و علی حیده اند .
در حالی که ایرانی و تاجیک و افغان اشعار رودکی و مولانا و خواجه حافظ را یک گونه می خواندند و درک می کردند. بحث سر این موضوع فراخ است ، لذا ، ما تنها موضوع تاثیر شعر نو ایرانی را به شعر امروز تاجیک مورد بررسی اجمالی قرار خواهیم داد.
درزمان رژیم اتحاد شوروی نمونه هایی از آثار شعرای معاصر ایران- بعد مشروطیت- گاه گاهی درنشریه های تاجیکستان به طبع می رسیده و درکتب درسی و آموزشی دبستان و دبیرستان و دانشگاه ها را ه می یافتند. در تاجیکستان دانش آموز و دانشجویی نبود که «گویند مرا چو زادمادر»و «دل مادر» ایرج میرزا ،«آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟!» شهریار را نداند ، زیرا در نخستین کتاب های آموزشی این اشعار جای داشت، بعدا" ، مجوعه ای کامل تر تحت عنوان « امواج کارون» در سال ۱۹۷۳ میلادی چاپ شد که منتخب اشعار سخنوران نامدار ایران را فراهم آورده بود.
کتاب مذکور با استقبال گرم خوانندگان و علاقه مندان نظم این کشور مواجه شد . شاعران تاجیک بعد از آشنایی با شعر ایران کم کم ازادبیات روس، که برادبیات تاجیک تاثیر عمیق داشت ، روبه شعر ایران آوردند. استادان مومن قناعت ، لایق شیرعلی، بازار صابر، قطبی کرام، گلنظر ، گلرخسار از نخستین ها بودند که درین عرصه گام نهادند. تا سالهای هشتادم،اشعار ملک الشعرای بهار ، رهی معیری، سیاوش کسرایی، فریدون مشیری ، ژاله ، سیمین بهبهانی ، فروغ فرخزاد و ... بیشتر ملاک سرایش این سخنوران قرار داشت و تحت تاثیر آثار همین گویندگان اهل شعر تا جیک هم شهر سنتی می گفتند و هم شعر سپید یا نیمایی و آهسته آهسته موج سرودن اشعار نیمایی بروز کرد و به قول دکتر علی اصغر شعر دوست « نسل نو شاعران تاجیک با شعر نیمایی و سپید انس والفت بیشتری دارند.
اینک ، برخلاف نسل های قبلی آشنایی بهتر با شعر نو ایران را داشته اند... در آثار شاعران نو به نمونه های درخشانی از شعر نیمایی و سپید برمی خوریم که بسیار امید بخش است. کمال نصرالله ، ضیاء عبدالله، فرزانه ، سیاوش، عبدالقادر رحیم ، محمد علی مرادی و ... ادامه دهندگان راه تازه ای هستند که باتلاش های مومن قناعت ، لایق، بازارصابر، گلرخسار و گشوده است .»(۱)
بی شک ، شعرای تاجیک بهترین چکامه و سروده های خود را براثر همین « نفس گرم شعر ایران» ( تابیرگلنظر- شاعر تاجیک) سروده اند واین روند و تلاش آنها در کنار و دنبال شعر امروز ایران رشد و نمو دارد. این پدیده در اولین برخورد با شعر تاجیک احساس می شود ، تا جایی که علی رضا قزوه – شاعر و منتقد ایرانی نیز برهمین امر تاکید دارد:« دیگر گوش دانشجویان نوجو و مشتاق ادبیات امروز بدهکار حرف های کهنه و تکراری شان نیست . آنها بیشتر تمایل دارند از سهراب سپهری ، اخوان ثالث، سلمان هراتی و ... بشنوند. اگر چه شاعران اخیر نیز از در گذشتگانند ، اما متعلق به دو نسل بعد از مرحوم بهار و رشید یاسمی هستند ، ضمن آنکه هر یک در شعر نو صاحب سبک و نو آوری های گوناگونند و جماعت بسیاری را به دنبال خود کشیده اند »(۲)
بعد از فرو پاشی شوروی برادران مهجور باز از عطر دیدار یکدیگر شمیدند و دست های مایل به آغوش به هم رسید. دراین میان چندین مجموعه از شعرای معاصر ایران دسترس خوانندگان تا جیک گردید ، که جهت آشنایی بیشتر تاجیکان با هنر وادب ایران نقش بارز گذاشت . این معنی را محققین تاجیک نیز اعتراف نموده اند. چنانچه پژوهشگران میرزا شکورزاده و فاتح عبدالله در تائید این امر می نویسند:«شاعران تاجیک از سالهای دیرین ازچشمه ساران فیاض و شاداب استادان شعر فارسی چون نیما یوشیج ، مهدی اخوان ثالث، سهراب سپهری و ... تشنگی شکستند ، که خود انگیزه اصلی ظهور شعر نو یا شعر سپید دراین مرز و بوم گردید و الان بس ترانه گویان در شیوه و سبک نیمایی تغزل می کنند. با فروپاشی شوروی گفتگوهای ادبی و شعری میان سخنوران پارسی گوی روبه گسترش دارد.»(۳)
بلی ، اکنون دروازه ها باز شد و حلقه های گسسته مجددا" وصل گردید و « شعر ایران و شعر تاجیکستان اکنون نه از ورای دیوارها و سرها، بلکه چهره به چهره و روبه رو سلام همدیگر را پاسخ می گویند و از این رهگذر شعر هر دو کشور دیگر باره گره خواهد خورد و یکی خواهد شد.»(۴)
دراین نوشته بحث ما پیرامون تاثیر یکی از سخنوران نا تکرار ایران " سهراب سپهری " است که به قول دکتر سیروس شمیسا « آبروی شعر دوره ماست»(۵) و «در آسمان سخن مهتابی است که پر می گشاید ، آفتابی است که نور می فشناد، دریای ژرفی است که برامواج اندیشه سجود می آموزد ، شمیم طراوت آفرینی است که در مشام اختران هنر می پیچد»(۶)
اشعار سپهری ، متاسفانه به تاجیکستان دیر رسید و تاهنوز به شکل کتاب جداگانه ای چاپ نشده ، تنها پاره ای از سروده هایش در روزنامه و مجله ها به طبع رسیده اند. هرچند آثار او کمتر از دیگر سخن سرایان ایران معرفی شده، ولی امروز بیشتر شاعران تاجیک درآسیای میانه تاثیر از او می گیرند و به قول گلرخسار- شاعر تاجیک – امروز همه « سهراب بیمار» شده اند، از او پیروی می کنند، درس می آموزند ، عنوان کتابهای خویش را باتقلید از او می گذارند. «صدای پای واژه های » اسکندر ختلانی – شاعر روان شاد تاجیک برگرفته از تاثیر «صدای پای آب» سپهری ؛ « اندوه سبز» محمد علی عجمی به دنبال «حجم سبز» این شاعر نقاشاند.
بازار صابر یکی از شاعران تا جیک درسلسله رباعیات اخیر خود از شاعران نوگوی ایران به وضوح تاثیر گرفته است ، به طوری که چند رباعی اش راتحت اثر شاعرانی ، چون نادر نادرپور ، اسماعیل خویی ، احمد شاملو و سهراب سپهری سروده و پاره های اشعار آنها را در پاورقی آورده است. از جمله ، دو رباعی بازار صابر در هوای معنی و مضامین سپهری ایجاد شده اند. چنانچه :
اسب پدریم را که غمش می دادم *
از آب و علف کمی کمش می دادم .
یک بارک دیگر اگرش می دیدم
گلبرگ و سطیل شبنمش می دا دم .(۷)
بازار صابر رباعی مذکور را ازمضمون شعر « و پیامی درراه» سهراب سپهری گرفته که از مشهور ترین شعرهای سپهری است . دراین شعر سهراب سپهری خود را به عنوان منجی ای می بیند که برای همه دردها و مشکلات دوایی ازآشتی و صفا دارد. آنگاه ازخیر و نیکی رستگاری بشارت می دهد:
خواهم آمد پیش اسبان، گاوان، علف سبزنوازش خواهم ریخت.
مادیان تشنه ، سطل شبنم را خواهم آورد.
خر فرتوتی دراه ، من مگس ها یش را خواهم زد.(۸)
هردو شاعر دراین سروده ها یکی در قالب جدید شعر سپید و نو ، دیگر درقالب سنتی کلاسیکی – رباعی از مهربانی و شفقت حرف می زنند و نهایت لطف و مهر خود را حتی از گاو و اسب و خر دریغ نمی دارند. بازار صابر از صمیمیت سپهری که در اشعارش ،بویژه در چهار مجموعه آخر او «صدای پای آب»، « مسافر »،« حجم سبز» و « ما هیچ ما نگاه» به صراحت احساس می شود، تاثیر پذیرفته و ازهمان پیوندی که سپهری با پدیده ها و اشیای طبیعت دارد بو برده است. منتهی تخیل و تصور آفرینی های سپهری عمیق و ژرفترند، که این هم حاصل مطالعه وشناخت بیشتر او از عرفان و آئین های مختلف جهان است و تفکر فلسفه او که همواره در اشعارش جریان دارد . معلوم است که سپهری قبل از همه فیلسوف و متفکر است ، بعد شاعر و این جنبه ها در آمیزش با تخیل لطیف ، ظرافت ، صمیمیت و جلوه های عارفانه شعر او را مزین نموده اند.
بگریزیم و به زباعی دیگر بازار صابر بپردازیم :
وقتی که در آب می نماید * مهتاب،
تیزینه مشوئید، مشوئید در آب
مهتاب در آب زخم می بردارد
می گفت دراین باره سپهری سهراب( همان جا، ص.۴۰)
شاعر درپایان با آوردن سطرهای « مادرم چاقو را در حوض نمی شست ، ماه زخمی می شد» اشاره کرده که آنها را از سهراب گرفته. البته ، چنین نزاکت و سادگی را در دیگر شعرهای سپهری نیز می بینیم :« حنجره جوی آب را قوطی کنسرو خالی زخمی می کرد»(هشت کتاب ، ص. ۳۱۶)
بازار صابر مضمون یااندیشه نو بیان نکرده ، تنها فکر بکر سپهری را درقالب رباعی در آورده است . چنین استفاده ازمضمون و محتوی شعر درتاریخ ادبیات فارسی به وفور مشاهد می شود و حالا از این موضوع می گذریم و به ادامه بحث مورد نظر می پردازیم . بازار صابر از پیروان سر سخت شعر سپید است و درنوشته هایش نیز بارها تاکید داشته که شاگرد مکتب نیمایی است و در این نوع شعر دست آوردهایی نیز کسب نموده.
"عبدالله رهنما" دیگر از شاعران تاجیک درشعری که آن را به سهراب سپهری اهدا نموده ، از واژه و ترکیب های سپهری کار گرفته ، ارادت و اخلاص خویش را به این نقاش چیره دست و شاعر زبر دست بیان می دارد واز مصراع و معانی او استادانه استفاده می کند. این سروده کوچک ما را به یاد شعر « آب » سهراب می برد: بی گمان درده بالا دست ، چینه ها کوتاه است . مردمش می دانند که شقایق چه گلی است / مردمان سر رود ، آب را می فهمند.( هشت کتاب، ص.۳۴۷)
این شاعر جوان تاجیک به قدری شیفته و مفتون شعر سپهری است که نتوانسته چیزی دربرابر عظمت اندیشه های او بگوید و تنها به اشاره های شاعر پی می برد و می داند که شقایق چه گلی است :
آسمان ، بازترین چشم جهان
همه سبزی تو را می بیند.
هر که داند که شقایق چه گلی است
آری ، اینجا تنهاست
آدم اینجا تنهاست !( خورشید های گمشده ،ص.۳۱۴)
طوری که عرض شد ، سپهری درمیان شاعران فارسی گوی آسیای میانه تاثیر گذارترین شاعر شعرنو است .
به نحوی که نه تنها در دوشنبه و خجند وختلان و بدخشان ، بلکه در سمرقند و بخارا و تاشکند و خوارزم و ترمذ * شمار زیادی از قلمکشان ازاو پیروی می کنند. پریسا ، شهرزاد، سلیم کنجه ، حیات نعمت ، جعفر و....که مشعل دار لفظ تاجیکی فارسی دراین خطه با فیض و « جزیره کوچک فارسی زبان ها » هستند چامه و چکامه های خویش را در حال و هوای سروده های سپهری می سرایند و درست ازهمان جاده ای می روند که سپهری بنیاد آن را نهاده بود . البته این پیروی های شاعران جوان گاهی بدون آگاهی صورت می گیرد و برخی تنها شکستن اوزان و رعایت نکردن قافیه و ردیف و دیگر عناصر شعرسنتی را هدف قرارمی دهند و فکر می کنند که شعر نو گفته اند. درحالی که پایبندی به اوزان و عروض و صنایع شعر و تناسب کلام و ظرافت و بلاغت در شعر سپید کمتر ازشعر سنتی نیست و اغلب آنهایی که بااین عقیده حرف و هجا می زنند ، ناموفق و مقلدند و هیچ شعریت در شعر آنها به چشم نمی خورد.
همچنین در سال ۲۰۰۲ « صدای پای آب» سهراب سپهری درازبکستان توسط خانم "نرگس شاهعلی آوا" با زبان ازبکی ترجمه شد و بهترین کتاب سال عنوان گرفت که این هم دلیل دیگر برمحبوبیت این شاعر درمیان اهل شعر این سرزمین است . طبیعی و صمیمی بودن ترکیب و تصاویر ، مضمون ومحتوی، موسیقی شعر و کلام و نوع خاص انس و الفت با طبیعت از دیگر خصوصیاتی است که برجایگاه ویژه شعر سهراب سپهری دراین ممالک می افزاید .
آثار سهراب سپهری بیش ازهمه به "دارا نجات" شاعر توانا و نوبیان که به « سپهری تاجیک» معروف است ، تاثیر گذاشته است . این شاعر با تلاش وتکاپوی فراوان می خواهد شعر تاجیک را ازیکنواختی و یک گونه ای بیرون آرد.
« درآن سوی خوابها» کامل ترین و تازه ترین مجموعه دارا نجات است که سال ۲۰۰۰ میلادی ازطریق انتشارات « مزدیسنا» در پایتخت این کشور شهر دوشنبه منتشر شده . به کتاب مذکور"علیرضا قزوه" شاعر و منتقد ایران که در تاجیکستان شهرت زیاد دارد ، پیشگفتار صمیمی نوشته، ضمن بررسی ابعاد مختلف آثار دارا نجات او را از شاعران بزرگ و چیره دست دانسته بامهربانی این سطور رامی آرد:« این جان دردمند صداهای ناشنیدنی و تصویرهای نامرعی را بسیار زیباتر و عمیق تر از شاعران دیگر درک می کند.در لابلای زلال شعرهایش گاه ماهیانی ازجنس لحظات شفاف و سرشار ازمعنویت و نور شنا می کنند . من در دارا شاعری را می بینم که در «اکنون» می زید و « حرف از جنس زمان» دارد و دلش می خواهد هرلحظه چشم ها را بشوید و به قول سهراب " جور دیگر ببیند"»(۹)
"دارانجات" پیام و پیغام سهراب را با روح و جان خویش عمیق درک نموده است ، رمز و راز چکامه هایش را گشوده است . سهراب در «صدای پای آب» با « سر سوزن ذوقی» اینطور سروده:
من مسلمانم
قبله ام یک گل سرخ،
جانمازم چشمه ، مُهرم نور
دشت سجاده من
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم
درنمازم جریان دارد ماه ، جریان دار طیف
سنگ از پشت نمازم پیداست
همه ذرات نمازم متبلور شده است
من نمازم را وقتی می خوانم
که اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته سرو
من نماز م را پی «تکبیره الاحرام » علف می خوانم
پی « قدقامت» موج*
( هشت کتاب، ص، ۲۷۳-۲۷۲)
دارانجات با «یک پنجه زوق» و باتفاوتی از سهراب با « دستاری از چنبره هلبو»( پونه) به نماز می ایستد:
بی نماز نبودم
با سنگاب دوک طهارتم از سنگاب بود،
دستارم بود چنبره هلبو،
جانمازم برگ ریواج*
یا کنده ای گلسنگی
نماز را می کردم ادا
با علف ها،
ارچه ها *
دومسچه ها *
برگ دعایم سبز بود
درشاخ آیه ها.
( در آن سوی خواب ها ، ص، ۲۰ )سهراب با تپش پنجره ها وضو می گیرد، دارا با سنگاب ، گاها با وجوه و گاه در سبزترین تالاب ازعکس جنگل طهارت سبز می کند، تا ازنماز ظهر علف ها دیر نماند و گاها با اجسام دیگر اقتدا می کند ، با«شباهت مجنون بیدی بید» آشنا می شود که در وسط کوهی قبل ازمیلاد انسان به خرقه ای علفین و دستاری برفین به نماز ایستاده است و روی جانماز دریایی در عبادت است که سجودش در آیینه امواج رود موج می زند و به امامت کوه اقتدا می کند، سپس ، کوه با « گویش آب» آیه می خواند و در روشنی گل های سوره «یس» غرق می شود ، از پرسینگ( آبله) لبانش مومیایی ذکر می جوشد:
نسیم تعویل آمد ازفراسوها
تابه روشنی گل های یس مرا غرق کند.
عطر یاسی گلهایش
عطر سنت رسول خدا را می مانست
نوازش نسیم
رحلت جان گداز پیمبر را به ذهنم آورد.
(همان کتاب ، ص، ۱۲۹)
دارا نجات نیز مانند سهراب سپهری با طبیعت انس و الفت نزدیکتر دارد، زیرا می داند که طبیعت و اشیای او مال خداست ، درهر ذره و در هر قطره می شد تجلی ذات حق را دید و چون با طبیعت قربت پیدا کنی با خدا قرابت پیدا می کنی ( و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم)(۱۰)
دارا نجات را گاه گاه سمند شعر ازمسیر خویش خارج می سازد و دربرخی موارد نه چون پیرو سپهری ، بلکه به مقلد شعرا تبدیل می شود که شاعر در اوج و مستی سرودن این ضعف خود را درک و احساس نمی کند. تصویرهای سپهری عمیق و ژرف و عرفانی اند، که در دارا نجات نیز این پدیده به وضوح احساس می شود ، منتهی در هر دو گوینده صمیمیت و هنر خاص شاعری هویدا است. البته ، جا جا ذهن خلاق و آفریننده دارا به اوج می رسد ، به سپهری پهلو می زند و گاه گاه هم در کنار او مسکن می یابد .
سپهری از مفاهیم عمومی انسانی و عمومی اسلامی می گوید، دارا نیز به این ستیغ می خواهد دست یابد، ولی خیلی اندک این کار به او دست می دهد ، لذا گاه شعرش « تا جیکی» می شود. به علت محدودیت های تصویری در حالی که نگاه سپهری گسترده تر و با پهنای وسیع است . هردو شاعر پرورده آب و خاک روستا اند و محیط و مناظر روستا در آثار هر دو موج می زند. سپهری در کنار عرفان اسلامی گرایش هایی به آئین بودا و فلسفه چین وهند و ژاپن دارد ، ولی دارا نجات در عرفان و معنویات شرقی صادق می ماند و به نغمات عارفان و شاعرانی همچون بایزید ومولانا و حافظ و سعدی همنوا می شود .
نماز و وضو و تکبیر و قد قامت و سجود و رکوع ... براین مفهوم های اسلامی که درابتدای «صدای پای آب» سپهری تصویر شده ، در چند شعر دیگر دارا نجات نیز با نحوه های مختلف ارائه می شود. دارا نجات نیز مثل سهراب سپهری دراشعارش از گل و گیاه و درختان و علف ها به وفور کار می گیرد و در استفاده آنها دنباله رو کار سپهری است.
ذره گل های نعل
می شکفند
درترانه های شبدیم.
منم ، یک شاخه آذرخش وَغنِیج*
بهار آکنده ازگل های ریواجی شعر
و گل دود شلشله به موی برس ها* بندد.
می رفتم،
ژولیده به عطر زیره زار طلوع
وبوته گل های سپیده.
ازاین جاست که شعر دارا نجات جنگل سر سبز و پردرخت را می ماند که در آن انواع رستنی ، پرنده و چرنده و درنده و... با سماع زبانه های سبز و رقص بالهای زرد و سیاه نوا در می دهند.
این جنگل سبز در سبز را ه نسیمی از عطر تسبیح به سرودن می آرد و « باد را سکوت، سکوت را دعا و دعا را سما» می بلعد:
نسیمی
آکنده ز عطر تسبیح
سبزترین عاشقانه ها را
با فصاحت آیه های یزدانی
در مدرسه بیشه
به گوش آورد.
( همان کتاب ، ص، ۷- ۹)
آسمان شعر دارا همچون سپهر سهراب آبی است ، آه ماه ، پر افشانی ارواح و نجوای ستاره ها به گوش با بونه ها در آن طنین انداز است ، ازجوال ابر کلابه مثل بیرون می آید و ازخیال ابر عطر غزل می تراود، از نگاه مهتاب شگفت می شکفد ، چل چراغ ستاره ها می درخشد و آنجا ارزانی باران به دان کاسه خیال کبوتران می ریزد، شاعر آهنگ های رضوانی می شنود،چشمانش را پر و پزنی از سوزن نیش علف ها و نخ ریشه ها پیراهن می دوزند. سرزمین آرمانی او آن سوی فراسوهاست و پهنایش ازتکاب آسمان دره و خیابان پروین و ثریا تا تاج محل و سراندیب و شیراز و فرات و کربلا و بخارا و سمرقند می رسد، و نسیمی که دراین خطه می وزد ، روح و جانش را گلبیز می کند:
ونسیم عطر گردان و شبنم افشان
از شاخه های سجود،
درک پارسی وحدت را
درچمن های تفکر بشر
گلبیز کرد.
( همان کتاب، ص، ۲۳)
شاعر خیالی دارد باریکتر از نخ سپیده ، مثل باریک خیالی های شاعران سبک هندی تصویر می آفریند، اشیا را آنگونه لمس می کند که تنها شاعر می تواند آن احساس و درک را صاحب باشد . واژه سازی و ترکیب آفرینی ازدیگر ویژگیهای بارز شعر دارا نجات است که این خصوصیت شعر او را دارای نوعی موسیقی لطیف می کند که تنها حسی عاطفی می تواند این صداهای نامرعی را بشنود . همچنین ، با کوشش و تلا ش های شاعر برمی خوریم در جهت معنوی کردن مادیات به اشیاء و به اجسام بخشیدن روح معنوی که این پدیده مطلوب نیز در ادبیات امروز تاجیک تازه جا افتاده است . شعر او با این ویژگیهای منحصر به فرد درادبیات معاصر تاجیک بکر و نو است که تا به حال نظیرش را کسی ندیده و نگفته است . همچنان که سپهری در «صدای پای آب» خود را معرفی می کند:
اهل کاشانم / پیشه ام نقاشی است/ گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما... /.
درارا نجات نیز در لابه لای چکامه هایش به شرح احوال خود می پردزاد:
زندگیم
درحوضی از صفای آیه ها می تابید
غربالم از تارعنکبوت،
سبویم از لانه پرستو
روی سفره ای ازبرگ نیلوفر
قمقمه ای از کدویم بود
و پیاله ای ازلاله .
پدرم سخره عظیمی بود در بغلش
مادرم
گل ریواج*
وآنگاه به شرح بیشتر می گذرد:
تنها نبودم ،
درکاسه چشمم مردم بود،
گشنه نبودم،
درکوزه هوسم گندم بود
گنجشک ها
در بیشه مویم لانه می ماندند
موسیچه ها *
دررواق پلکم تخم می کردند.
( همان کتاب، ص، ۱۹)
سپهری شعری دارد با نام «آب» که برخی منتقدین آن را قله شعر او دانسته اند و این شعر از معروفیت زیاد برخوردار بوده ، قبول خاص و عام است . سهراب آب را که نماد زندگی و طبیعت است ،می ستاید ، مردمان را دعوت می کند که این گوهر پاک را که انسان از آن خلق شده است، گل آلود و کثیف نسازند، بلکه پاک و منزهش نگاه دارند. آب رمز روشنایی و روح است و این پیام سپهری به خواننده شعرش است و کل موجودات را به همدلی و همزیستی می خواند :
آب را گل نکنیم:
در فرودست انگار ، کفتری می خورد آب.
یا که در بیشه دور ، سیره ای پر می شوید.
یا در آبادی، کوزه ای پر می گردد.
آب را گل نکنیم :
شاید این آب روان ، می رود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید، نان خشکیده فرو برده در آب.
... چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
دارا نجات نیز چنین دعوت را از مردمان دارد و برای این درخواست از واژه « بیایید» که تابش تعارفی و مودبانه دارد، کار می گیرد، انسان را به زندگی عارفانه و عاشقانه می خواند. زندگی ای که ازجنگ و جدال ، خشونت و خصومت عاری است ، زندگی ای که تمایل به سوی وحدت و رسیدن به حق است:
بیایید
پایکوبان،
خرمن ابوالبشر را کوبیم ،
درحسرت رانده شدن ازبهشت
مویه ازموی خوشه های گندم بافیم...
طلوع را بشمیم،
که بوی دامن یار می کند.
باشد که در گلجوش چگونگی او غرق شویم.
و در سپیده بارش توحیدش
شبنم گل قطره باران باشیم.
( همان کتاب ، ص،۱۳۴-۱۳۶)
این نگرش شاعر نوعی برداشت ازعرفان شرقی است که با روح و جان گوینده آمیخته است . درست ، مثل سپهری ، با این تفاوت که سپهری از آئین بودا و عرفان شرق دور – چین و هند و ژاپن نیز بهره ها برده بود و برخی منتقدین به این موضوع اشاراتی نیز داشته اند.
وبلاخره شعری است دراین کتاب بانام « روزنه » که اهدایی است به سهراب سپهری پیر معنوی شاعر و بی شک روح سپهری مانند روزانه ای بود به روی دارا نجات ، الهام بخشی بود جهت خلق معنی های بکر و ناب و امید می کند که آیه ها یش – سروده هایش به روح روشن سهراب برسند ، چون حنجره اش ساقه سبز ناله هاست ( قلب این مرد قناری دارد / چمن سبز گلویش تر باد! از سهراب سپهری / و با پنجه سبز دعا می پرسد: راه این معراج کدام است ؟ سوالی که سپهری آنرا اینگونه مطرح نموده بود: خانه دوست کجاست؟( شعر « نشانی» سپهری):
با مدادی
شگوفت
چشم اندازخوابم
از خواب آئینه سهراب،
که برافق آبشیب بلند چشمانم
عطر ترانه می هشت ...
ای عابران نی زار ملکوت !
راه این معراج کدام است ؟
( همان کتاب، ص، ۱۳۷)
سپهری که نقاشی مانی قلم بود ، با دیدی شاعرانه و عارفانه به اشیاء می نگریست و همه اشیاء و اجسام در آفریده هایش جان دارند،حرکت و جنبش می کنند. این ویژگی را در سروده های دارا نجات نیز می بینیم . او عطر مهتابی بیشه رامی شمد. نجوای ستاره ها به گوش بابونه ها را می شنود واز گلدوزی خیال علف ها آگاه است . سپهری دراشعارش از رنگهای مختلف به وفور استفاده می کند، بطوری که رنگ سبز در تمام اشعارش ۴۴ بار و از رنگ آبی ۲۴ بار کار گرفته. معلوم است که سبز بیانگر رنگ اسلام و عرفان است و خاصیت آرام بخشی دارد.
کاربرد رنگ سبز را در چمامه ها ی سپهری با چنین تعابیری می بینیم : مرمر سبز چمن، شب سبز شبکه ها ، جان سبز خاموش ، زمزمه سبز علف ها ، تراوش های سبز ، ترنم سبز، لالایی سبز ، دایره سبز سعادت ، عادت سبز درخت، ساقه سبز پیام، سکوت سبز چمن زار،پنجره سبز صنوبر،علف سبز نوازش، فرصت سبز حیات ، کوچه باغ سبز تر از باغ خدا، سخن های سبز نجومی ، زنبیل سبز کرامت و... .
شعر دارا نجات نیز سبز اندر سبز است. این رنگ بردیگر رنگ ها پیروز است و کاربرد فراوان دارد. چنانچه ، او براندوه سبزانبوه جنگل برگ اشک می فشاند ، ازدریچه سبز آیه ها طلوع تبسم امام خمینی (ره) را می بیند ، تالابش در عکس انداز جنگل گیسو سبز می شود ، مجنون بید زنجیره سبز شاخه برگردن دارد ، عاشقانه های سبزترین را درسوگ امام حسین (ع) می خواند ، عشق برای شاعر سوزش سبزی است درمرگ رنگ . « مرگ رنگ» سپهری را به ذهن متبادر می کند که تغییر رنگ است ، در پرنیان ابری حوران سبز پوش را می بیند ( مثل سهراب که میان شب بوها حضور سبز قبایی را می دید).
آثار این دوشاعر هماهنگی های زیاد دارند . هم ازلحاظ صمیمیت گفتار وتصویر آفرینی و تازه کاری ها و هم از زاویه روانی و نرمی زبان ، اوزان و ... هردو ازآب و جنگل و درخت برداشت یکسان دارند . مادر برای یکی « بهتر ازدرخت» ( سهراب) و برای دیگری « بهترین تابلوست» ( دارا).
نگاه معنوی به اشیاء و داشتن دستگاه یگانه و منسجم فکری ازدیگر خصوصیات بارز اشعار دو شاعر است . دراین بررسی کوتاه نمی شود همه این جنبه ها را تحلیل و تحقیق نمود . متاسفانه ، شعر دارا نجات درتاجیکستان هنوز ناشناخته است و نقد جدی و عمیقی درمورد شعر او و ویژگیها و موفقیت های آن صورت نگرفته است و حتی عده ای به «جرم» مرکب بیانی و«ایرانی کردن شعر تاجیک» به سویش سنگ ملامت می زنند . اما دارا نجات درمسیر خود همانا گام می نهد و برآن است که « محض ، شعر تفکر است که از سطح بلند دانش قرار دارد و شعر سپید طبعا" و از لحاظ نظریه ساده نویسی رانمی پذیرد و اسلوب های تازه تشریح و تفسیر را ازنقد ادبی تقاضا دارد و این شعر اگر در سطح فهم عوام و افراد ازدانش کم بهره و یا با اصول ساده نوشته شود، هرگز تعهد خود را از لحاظ نظریه بجا نیاورده است .»(۱۱)
خوشبختانه ، دارا نجات بر اجرای این امر تلاش های فراوان و کوشش و جهد خستگی ناپذیر دارد. از شعر او نمی شود به سهولت گذشت ، بلکه اندیشه و تعمل و تحمل ژرف و عمیق می خواهد ، تا به کنه معنی و رمز و رازهای فکر بکر و احساسات نازک و بالغ او در رسید. دارا نجات با کلمات و واژه ها همچون سپهری بازی می کند و به آنها احترام و اجر می گذارد . دارا نجات با مطالعه عمیق و آشنایی فزون برشعر قدیم و جدید این رسالت را بردوش دارد به قول گلنظر – شاعر ارجمند تا جیک « کلمه را از جلدش بیرون می کشد ، به او رنگ و بوی آواز جان می بخشد، احساسی را که درقالب های معمولی واسطه های تصویر بسیار دست زده شده است ، جامه دیگر می پوشاند»(۱۲)
وما برای تحقق این تلاش و سعی شاعر از شعر خود او سود می جوئیم و می گوئیم: گل روحش را از پژولش (پژمردن) مصون بدار!
شاه منصور خاجه اف
معنی برخی واژهای موجود در مقاله
* غمش می دادم = اذیت کردن
* می نماید مهتاب= نمودار شدن ماه
* ترمذ= از شهراهای ازبکستان
* ریواج= ریواس
* ارچه ، دومیسچه = نام درخت
* وغنیچ = نوعی میوه
* برس= درخت سبز
* موسیچه = پرنده
پی نویس:
۱- چشم انداز شعر معاصر امروز تاجیکستان. علی اصغر شعر دوست ، انتشارات بین المللی «المهدی»، تهران، ۱۳۷۶،ص،۲۳۴.
۲- خورشید های گمشده ، مقدمه ، انتخاب و برگدان علیرضا قزوه ، «حوزه هنری »، تهران، ۱۳۷۶،ص،۲۳.
۳- پرنیان و حریر و ابریشم . میرزا شکورزاده . انتشارات «عرفان» و شورای گسترش زبان فارسی، تهران ، ۱۳۸۲،ص،۳۱۷.
۴- چشم انداز شعر امروز تاجیکستان ، علی اصغر شعر دوست «المهدی»، ص،۳۱۷.
۵- نگاهی به سپهری ، دکتر سیروس شمیسا، انتشارات«مروارید» تهران ، ۱۳۷۶،ص.۹.
۶- خانه دوست کجاست ؟ استاد صائم کاشانی، «مرصل» کاشان، ۱۳۸۱،ص،۲۱.
۷- مجله «بارگاه سخن» ،مسکو، ۲۰۰۳،ص.۲۹.
۸- درآنسوی خواب ها ، دارا نجات ، انتشارات«مزدایسنا»،۲۰۰۰ ،ص.۵- ۶.
۹- هشت کتاب، سهراب سپهری ، انشارات«طهوری» ، تهران۱۳۷۹، ص.۲۳۷ - ۲۷۲ .
۱۰- قرآن مجید ، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۹،سوره قاف، آیه ۱۶.
۱۱- نیما و نمای شعر نو، دارانجات ،هفته نامه « ادبیات و هنر» دوشنبه ، ۷فوریه سال ۲۰۰۳.
۱۲- زبان عاشقی، گلنظر، انتشارات«سروش»، تهران ۱۳۷۸،ص.۱۹۸.
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی آتی‌بان


همچنین مشاهده کنید