شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


حافظ، معلم بزرگ گوته


حافظ، معلم بزرگ گوته
هفته ای كه در آن قرار داریم، روز حافظ را در خود جای داده است. روز حافظ را می توان روز غزل نامید. حافظ شاعری است كه ادبیات ایران را در عرصه غزل به اوج رساند و این اوج تا آنجا رفیع است كه پس از حافظ، شاعری همطراز او نیامده است، اما شهرت حافظ به شكل، قالب و تكنیك های شعری او محدود نشده و مفاهیم و مضامین به كار گرفته شده نیز به گونه ای است كه او را شاعری جهانی كرده است. حافظ را شاعری جهانی می دانند و این از آن جهت است كه اهل ادب در سراسر دنیا او را می شناسند و از شعرش به بزرگی یاد می كنند. گوته كه از شاعران برجسته جهانی است، خود را وامدار شعر حافظ می داند و سخت شیفته این شاعر ایرانی است.
بسیاری از منتقدان و صاحب نظران وقتی شعر گوته را بررسی می كنند به الهام گیری او از حافظ اشاره داشته اند. در واقع نگاه هستی شناسانه گوته، سخت متأثر از حافظ بود و این امر تا آنجا پیش رفت كه گوته، خود اعترافی صریح در این زمینه دارد. مطلبی كه می خوانید به چگونگی تأثیر حافظ بر گوته پرداخته و نشان می دهد كه حافظ با طرح موضوعات ازلی و ابدی بشر توانسته است فاتح شعر در شرق و غرب باشد.
پانصد سال از روزگار حافظ گذشت تا بالاخره گوته مانند معدودی دیگر از اندیشمندان پیش از خود، او را كشف كرد و دریافت كه گنج بزرگی را پیدا كرده است. گوته ۷۵ ساله بود كه تنها متن ترجمه شده دیوان حافظ را دید و آن را با اشتیاق مطالعه كرد. دیوان حافظ را جوزف فون هامریورگشتال در سال ۱۸۱۴ به آلمانی ترجمه كرد و موجب بزرگترین اتفاق در علم ادبیات مقایسه ای شد.
شیفتگی گوته به حافظ در دیوان شرقی- غربی
مطالعه برگردان نه چندان دقیق و كامل از غزلیات حافظ، آن چنان شور و شوقی در دل گوته سالخورده به وجود آورد كه او را بر آن داشت تا اشعاری به شیوه این شاعر سترگ و ژرف اندیش بسراید؛ شاعری كه گوته جوهره شعر شرقی را در وجود او می بیند.
اشعار موجود در حافظ نامه ؛ یعنی بخش دوم از دوازده بخش منظوم دیوان شرقی- غربی نشان دهنده آن است كه گوته چه سان شیفته حافظ بود و چه اندازه برای این شاعر بزرگ ارج و اعتبار قائل می شد. گوته در آیینه جمال حافظ تصویر خویش را به وضوح مشاهده می كند. در عالم خیال این احساس به گوته دست می دهد كه زمانی در وجود حافظ زندگی می كرده است. از این رو همان گونه كه در برگردان شعر بی كرانه مشاهده می كنیم، حافظ را همزاد خویش می نامد:
تو بزرگی؛ چه، تو را نقطه پایانی نیست‎/ بی سرآغازی نیز، قرعه فال به نام تو زدند‎/ شعر تو دوار است، همچنان ستاره سیارست‎/ مطلع و مقطع آن یكسان است‎/ و آنچه در فاصله این دو همی هست عیان‎/ عین آنست كه در اول و در پایان است‎/ تو همان چشمه شعری كه روان است از آن‎/ نغمه شوق و سرور همچو موج از پس موج‎/ و لبانت هر دم هوس بوسه دلدار كند‎/ غزلی دلكش از سینه تو می تراود بیرون‎/ و گلویت كه عطشناك مدام جرعه ای می طلبد‎/ و دلی داری نیك كه پراكنده كند مهر و صفا‎/ گو جهان یكسره ویران گردد‎/ حافظا با تو و تنها با تو‎/ خواهم اكنون به رقابت خیزم‎/ شادی و رنج از آن ما باد‎/ این دو همزاد و شریك‎/ عشق ورزی و باده نوشی نیز‎/ فخر من باد و هستی من باد‎/ اینك ای شعر بیا كن شرری!/ گشت ایام ندارد اثری، هر زمان تازه تری .ویژگی دوم از این هم فراتر می رود. گوته نه تنها در آیینه جمال حافظ تصویر خویش را می بیند، بلكه در شعر و شاعری نیز او را مرشد و مرادی می داند كه مایل است با وی به رقابت برخیزد. به این ترتیب می توان حافظ را سرمشق گوته برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی به حساب آورد.
گرچه گوته سالخورده در شعر حافظ به دیده یك سرمشق برانگیز و غنابخش می نگرد، لیكن در انتخاب سبك دیوان به گونه ای معكوس عمل می كند؛ چون آنچه گوته از ماهیت سبك شعر حافظ برداشت می كند، با ذهنیت هنری او- این پرورش یافته مغرب زمین و مكتب كلاسیك- در تضاد است و آن را نوعی بی سبكی می انگارد. گوته بر اساس این پندار در بخش یادداشت ها و توضیحات می نویسد: این شیوه ای است كه بی محابا والاترین و فرومایه ترین تصاویر را در هم می آمیزد و برای آن كه تأثیرات شگرفی بیافریند، ناهمگونی ها را در كنار یكدیگر می چیند. ما را در یك چشم به هم زدن از این جهان خاكی به آسمان ها پرواز می دهد و از آنجا به این خاكدان برمی گرداند و برعكس .
بنا بر آنچه گوته به عنوان سرمشق برای اشعار دیوان انتخاب می كند، تصویر متضادی است از دنیای شعری خود او و درست همین امر تأثیری دگرگون كننده بر وی می گذارد و در واقع از این كلاسیست بزرگ یك رمانتیست بزرگ می سازد.
این خصوصیت سوم ما را به ویژگی دیگری راهبری می كند. گوته پس از آشنایی با این تصویر متضاد، به آنچه كه حافظ آموخته است، قناعت نمی ورزد، بلكه احساس می كند كه این چهره های سه گانه، یعنی همزاد ، مراد و رقیب او را به مبارزه می طلبند و این مبارزه جویی قدرت خلاقه او را بیدار می كند و وی را بر آن می دارد كه بكوشد تا به دنیای خیال انگیز و شاعرانه حافظ گام نهد و در آن فضای ملكوتی نغمه های شور و سرور بسراید. این تغییر فضا ذهنیت كامل گوته را متزلزل نمی سازد، بلكه همراه با شعر حافظ و باب و سبك و سیاق دمی به روی گوته گشوده می شود؛ سبك و سیاقی بی پیرایه در كنار سبك مبتنی بر قوانین زیباشناختی مكاتب ادبی. با اندكی تأمل در سبك دیوان درمی یابیم كه از پشت نقاب شرقی آن، سبك آزاد شعر گوته در دوران جوانی قابل تشخیص است؛ سبكی كه گوته در سالخوردگی بار دیگر به سراغ آن می رود و با الهام گرفتن از حافظ آن را به اوج كمال می رساند. پس حافظ نه تنها همزاد، مراد و رقیب این شاعر بزرگ آلمانی است، بلكه شعر حافظ را نیز می توان پیش فرم اشعار گوته در دیوان شرقی- غربی به شمار آورد.
گوته خود در این باب می سراید:
سخن را عروس نامیده اند
و اندیشه را داماد،
قدر این پیوند را آن كس می شناسد
كه حافظ را بستاید .
این سروده گوته آشكارا به این بیت حافظ اشاره دارد:
كس چو حافظ نكشید از رخ اندیشه نقاب
تا سر زلف عروسان سخن شانه زدند
این سبك آزاد قبل از هر چیز در به كارگیری عناصر نثر در شعر خلاصه می شود؛ یعنی در آمیزش جاندار نظم و نثر كه به واسطه آن شعر هم به زندگی نزدیك تر می شود و هم گستره درونی پیدا می كند. این سبك ضمن آنكه خودآگاه، بی پروا، روزمره و هزل آمیز است، غنی، والا و لطیف نیز هست و نه تنها قادر است به كمال و تعالی دست یازد، بلكه حتی به سان لهیبی سر برمی كشد؛ لهیبی كه در كوره آن، زبان نثر به وسیله ای برای آفرینش والاترین شعرها تبدیل می شود. در واقع می توان گفت كه گوته به هنگام تصنیف دیوان در اندیشه دفاع از خویش در حوزه شعر غنایی بوده است.برای هر ایرانی، غرورآفرین و مایه مباهات است كه گوته از سوی یك شاعر پارسی گوی برانگیخته می شود تا بار دیگر به سراغ این فرم آلمانی مورد استفاده اش در آثار دوران جوانی برود. گوته در اشعار حافظ به دیده شكلی مطلوب و آرمانی برای سرودن شعر در دوران سالخوردگی خویش می نگرد؛ شعری كه در آن حكمت و شباب، به زیباترین وجهی با یكدیگر پیوند خورده اند. در مفهوم سالخوردگی، تعمق، تفكر و تعقل نهفته است و در مفهوم شباب، گرمی، حیات و شور عشق؛ تسلیم، مصداق این یكی است و چیرگی، مصداق دیگری. این دو در شعر خیال انگیز كه همان شكل مطلوب و آرمانی شعر است، در هم آمیخته اند و این درست همان برداشت است كه گوته از شعر همزاد ایرانی خود داشته است.عنصر اصلی اشعار دیوان شرقی- غربی را دیگر نه قالب و حدود و ثغور، بلكه آنچه بی حدومرز است تشكیل می دهد.
هاینریش هاینه در سال ۱۸۳۵ در جزء یكم اثر خود با عنوان مكتب رمانتیك درباره دیوان چنین اظهارنظر می كند: در این اثر، گوته سرمست كننده ترین شوق زندگی را به نظم كشیده است و این كار چنان ساده، موفق، لطیف و مدهوش كننده صورت گرفته است كه انسان در شگفت می ماند كه چگونه انجام چنین كاری در زبان آلمانی امكان پذیر شده است. معجزه این كتاب غیرقابل توصیف است. دیوان گوته درودی است كه مغرب زمین به مشرق زمین می فرستد. این درود بدان معناست كه غرب از معنویت گرایی یخ زده و بی رمق خود خسته و دلزده شده است و می خواهد در فضای سالم شرق به كالبد خویش جانی تازه ببخشد. گوته پس از آنكه در فاوست ناخشنودی خود را ازمعنویت انتزاعی و نیاز خویش را به لذت های واقعی و حقیقی ابراز می دارد، خود را با تمام وجود در آغوش تجربیات حسی می اندازد و به این ترتیب، دیوان شرقی- غربی را می آفریند .
پس دیوان شرقی- غربی حاصل فرار یك رمانتیسیت از واقعیت حال به سرزمین رویایی گذشته نیست بلكه حاصل فرار از فریب ظواهر بی ثبات به حقیقت جاودانه پدیده های اولیه حیات است؛ بدین معنی كه آنچه را كه باقی است در آنچه كه فانی است، مشاهده و تمام اشیای موجود در جهان را به عنوان تمثیلی از جاودانگی تفسیر كنیم. جوهر هنری سبك دیوان هم در همین نوع برداشت و عملكرد نهفته است. به گفته گوته آنگاه كه هنر در برابر شیئی بی تفاوت و خود كاملاً مطلق می شود، هنر والا شكل می گیرد . به دیگر سخن، هنر سبك دیوان در این است كه اشكال هزارچهره این جهان را به كمك قدرت تخیل برمی نمایاند و آنچه راكه به ظاهر بی اهمیت به نظر می رسد، به طرز معجزه آسایی پراهمیت جلوه می دهد. دیوان دارای سبك شاعرانه است كه می توان آن را نوعی بافندگی ذهنی به شمار آورد و از این رو شعری بسیط ارائه می دهد كه هدف اصلی آن دست یازی به روابط معقولی است كه به واسطه آنها صور این جهانی به طور سلسله وار به هم پیوند می خورند. اما چرا گوته بر آن شد تا به تقلید از حافظ بپردازد؟ پاسخ به این پرسش را از زبان نیچه می شنویم: نوابغ بر دو دوسته اند؛ یكی آنكه اصولاً بارور می كند و خواستن، این است كه بارور كند و دیگری آنكه علاقه ای وافر به بارورشدن و زادن دارد .
از گروه نخست، پیش از هر كس، نام هایی چون حافظ و شكسپیر به ذهن متبادر می شوند و از گروه دوم، به حتم نام گوته در صدر قرار می گیرد. اشعاری كه گوته به سبك و سیاق شعر یونان باستان سروده، بهترین گواه این ادعاست. در واقع حضور عنصر یونانی در روح و روان گوته موجب شیفتگی او نسبت به فرم های یونانی بوده است، اما گوته به این خاطر از این قالب های شعری كهن استفاده كرده، زیرا در این كار نوعی احساس شوق وصال به وی دست می داده است. گوته در واقع نابغه ای است با ویژگی های جنس مؤنث كه در نتیجه بارورشدن های مكرر، به عنصری غول آسا بدل شده، آن سان كه گویی كل جهان هستی را یكجا فرود بلعیده است. در واقع وابستگی متضاد و چندموضوعی، از خصوصیات غزل های حافظ است و این خود موجب می شود تا وسعت معنا و فهم، بیشتر از شعری باشد كه گفته می شود .
سرانجام گوته با تأثیراتی كه از حافظ گرفت، نام دیوان خود را كه در سال ۱۸۱۹ انتشار داد، الدیوان الشرقی و للمؤلف الغربی گذاشت و احساس حیرت آور خود نسبت به شعر فارسی را به نمایش گذاشت. این كتاب كه فصول مختلفی با عناوین حافظ نامه، عشق نامه، رنج نامه، زلیخانامه، تیمورنامه و... دارد، به روشنی از حافظ و فرهنگ شرقی او الهام گرفته و به انعكاس تلقی گوته از نوع مسلمانی و اعتقادات اسلامی صادقانه حافظ می پردازد. بسیاری معتقدند كتاب گوته آنچنان از نام و ذكر یاد حافظ مشحون است كه تصور می كنیم گویی گوته برای نوشتن آن، مستقیماً از حافظ یاری جسته است. در حقیقت، گوته با یافتن اكسیر عشق در اشعار حافظ، نیروی جوانی را دوباره بازیافته بود و اینك تنها از ساقی معرفت، یك چیز بیشتر نمی خواست:
قدح پركن كه من از دولت عشق
جوانبخت جهانم، گرچه پیرم
گوته با معرفی حافظ نه تنها ادبیات قرن هجدهم اروپا را تحت تأثیر قرار داد، بلكه زمینه ساز خلق آثار بسیاری در قرون ۱۹ و۲۰ شد.
شمار كمی از مفسران از اینكه گوته را در زمره اعجوبه های عالم ادبیات قرار دهند، امتناع می ورزند زیرا به نظر آنها آثار او بیش از اندازه خود، زندگینامه دارند و به هیچ روی منعكس كننده عظمت روح صاحب اثر(یكی از شروطی كه لونگینوس برای تعالی اثر ادبی قائل است) نیستند. لكن بیشتر منتقدان به ستایش از گوته پرداخته اند؛ از جمله هاینریش هاینه می گوید: طبیعت می خواست تصویر خود را تماشا كند و گوته را آفرید . ماتیو آرنولد، او را حكیم ترین مرد اروپا... طبیب عصر آهن می نامد و هرمان گریم، حرف آخر را در توصیف گوته می زند و او را بزرگ ترین شاعر همه ملل و همه اعصار می خواند.
با آنكه گوته پروایی نداشت كه بزرگان عرصه ادب، الهام بخش او باشند، اما هیچ گاه در طول زندگی، مقلد محض نبوده است. آنچه به ظاهر تقلید می نماید، الگوبرداری به معنای واقعی كلمه نیست، بلكه گوته نكته ای غیرخودی را برمی گزیند و آنگاه در ذهن و زبان خود بدان شكل مأنوس و مورد نظر خویش را می دهد.
گوته برجسته ترین ویژگی شعر حافظ را نیز در ذهنیتی می بیند كه بر آن است تا دور از ذهن ترین مفاهیم، آن را به هم پیوند كند.
آنچه گوته همواره در سرمشق خود حافظ را مشاهده می كند و مورد ستایش قرار می دهد، همانا زنده دلی است. شكل متعالی زنده دلی، شوخ طبعی است یا همان چیزی كه ما در مورد حافظ به رندی تعبیر می كنیم. ویژگی بارز دیوان نیز این است كه گوته در این اشعار جاویدان، در قالب نوعی كمدی الهی به والاترین شكل شوخ طبعی دست می یازد. این شوخ طبعی، بازتاب احساس آزادی باطنی انسانی اندیشه گر است كه توانایی آن را دارد كه عشق به دنیا و چیرگی بر آن را به هم پیوند بزند. در نهایت، در باب تأثیر و جاذبه حافظ بر گوته، شردر- محقق آلمانی- می گوید: بزرگ ترین نوآوری در نزد حافظ، جدانكردن جنبه های غیرروحانی از جنبه های روحانی آن است و این عدم تفكیك، بالاترین درجه فهم از دنیا و جایگاه انسان در آن را نشان می دهد. گوته این ویژگی حافظ را تشخیص می دهد و او را برادر دوقلوی خود تلقی می كند .
این گونه است كه گوته در آئینه جمال حافظ تصویر خود را می بیند و رند شیراز را برادر دوقلوی خویش خطاب می كند و هوای آن را در سر می پروراند كه با وی به رقابت برخیزد. در خاتمه، بایستی گفت كه حافظ وگوته، مظهر تجلی گفت وگوی فرهنگی میان شرق و غرب بوده اند. سخن گفتن از این ادیبان گرانقدر را نه فقط تكریم دو هنرمند، بلكه سخن گفتن از همدلی و همزبانی باید توصیف كرد كه در دو عصر و دو سرزمین متفاوت روی داده است.
شعر، عرصه گفت وگو است و همزبانی و هم سخنی این دو ادیب(نه به معنای كلمه)، بیانگر حقیقت مشترك وجود است. ما اگر چه ناهمزبانیم، اما حقیقت ما همزبانی است. همزبانی در شعر تجلی می یابد ولی در شعر متوقف نمی شود و عرصه اندیشه، رفتار و عمل اجتماعی را می پیماید.
جعفر نژاد
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید