سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


خانم پیر زاد :بهتر نیست چراغها را به حال خودشان بگذارید؟


خانم پیر زاد :بهتر نیست چراغها را به حال خودشان بگذارید؟
نویسندگانی هستند که سعی کرده اند جایگاهی بینابینی بین دو گروه برای خودشان پیدا کنند. جایگاهی که علاوه بر حفظ کم و بیش نسبی قشر فرهیخته کتاب خوان در بین خوانندگان عامه نیز شاخص باشد. بی گمان در سر لوحه این گونه نویسندگاه زویا پیر زاد قرار دارد . محمد محمد علی ، منیرو روانی پور، مصطفی مستور و حسین سناپور ) هم در این دسته قرار میگیرند من علاقه‌ای به خواندن و یا بررسی آثاری ندارم که آنها را جزو آثار «باارزش» نمی‌دانم، اما عواملی که باعث شدند تا بررسی کوتاهی بر کتاب زویا پیرزاد داشته باشم مهمترینشان نگاه وی به زن در ادبیات مدرن ایران است و اینکه زن چگونه در این ادبیات نمایانده و باز تابانده شده است . بالاخره همه کتابها را که نمی شود با عشق و علاقه خواند و همه کتابها آن طوری نیستند که وقتی چند صفحه اش را می خوانی دوست داری که هی بخوانی و بخوانیش تا اینکه به انتها برسانی . کتاب چراغها را من خاموش می کنم نوشته زویا پیر زاد از ان دسته کتابهایی است که چندان میل و رغبت خواندن را در انسان بر نمی انگیزد و می توان این کتاب را در حالی خواند که صفحاتی از ان را هم نخوانده رها کرد. رمانی به شدت محافظه کارانه که این محافظه کاری به مرز کسالت باری و رخوت فرو می غلتد. . احتیاطی که خواننده را خسته و دلزده می‌کند.
چرا خانم پیرزاد در نوشتن این قدر احتیاط به خرج داده است ؟ توجه کنید به پایان این رمان که( کلاریس سوختن و ساختن را به نابود کردن و دوباره ساختن ترجیح می‌دهد.) زویا پیر زاد براستی در این کتاب چه می خواسته است بگوید، از تلاش نا فرجام و بسیار گذرا و عبث یک زن برای اعلام موجودیت؟ آیا افکار و نوشته های کلاریس می تواند باز گو کننده رنجی باشد که بنا به فرض می برد؟ کلاریس به دنبال چیست؟ انسانی که نام زن را داراست کیست؟ این پرسشی است که خواننده را آزار می دهد و در نهایت هم نمی تواند بفهمد که کلاریس چه چیزی را می خواسته نشان بدهد و باز گو کند ، در میان مهمانی رفتن و مهمانی دادنها و گفت و شنودهایی میان این رفتن ها و امدنها که می توان به سرعت انها را چند خط یکی خواند و رد شد. زنی که از پی تلاش به سوی خودشناسی ، عقب گرد می کند . انسانی که در فشار تکرارهای روزانه زندگیش تلاش مذبو حانه ای می کند تا بتواند به خویش بپردازد .
موجودی منفعل که هیچ حس همدلی را در خواننده بر نمی انگیزد. زیاده خواهی که دارد به سعادتمندی خود پشت می کند... زنی خاموش و قناعت کرده به سهم خود از زندگی... کلاریس در پس شرح ماوقع زندگی خودنتوانسته است آن لایه روشنفکری که ادعای داشتن را می کند به خواننده نشان دهد تنها این گونه آن را نمایان ساخته که از قول افرادی بازگو کرده است که زنان ارمنی آزادی بیشتری دارند و به همین خاطر آگاه تر و جلوترند ...اما جلوه های این اگاهی را در رفتار و گفت شنودهای آنان نمی توان یافت. ناتوانی زویا پیرزاد در شخصیت سازی زن آگاه و نه اسیر در چهار چوب سنت ها و قواعد تحمیل شده بر وی در زندگی و اجتماع به خوبی آشکار است و کلمات نتوانسته اند در این مورد چندان کمکی به وی بکنند.تنها نمودی که حاکی از روشنفکری در این زن وجود دارد و در داستان محسوس است این است که قهرمان داستان علاقه به خواندن کتاب دارد .همین . اما صرف مطالعه و علاقه به آن دلیل روشن نگری یک فرد نمی تواند باشد. حتی می توان نتیجه گرفت که کلاریس زنی است که به خاطر وضعیت نسبتا خوب اقتصادی با بهره گیری از آرامشی که در زندگی دارد و صرفا برای پر کردن اوقات فراغت خود به خواندن کتاب می پردازد با در نظر گرفتن اینکه شرایط زیستی وی شرایط بسیار مطلوبی است. حال این سوال مطرح می شود که نمود این مطالعه در وی چیست؟
نویسنده اصلا این را پاسخ نداده است .شوهر کلاریس اگاهی اجتماعی بیشتری از خود وی دارد و کلاریس با رفتار و گفتار خود خط بطلان بر هر گونه حرکت های سیاسی و اجتماعی می کشد. زن مطرح شده در رمان زنی است که استنباط خود را مسائل اجتماعی بازگو نمی کند و تنها تصویری که در این مورد از او ارائه می شود شماتت وی به همسرش است که او را به متهم به بی علاقه بودن به زن و فرزند می کند به خاطر انجام بعضی از کارها که جنبه اجتماعی و سیاسی دارد. در همین جا می توان نتیجه گرفت که کتابهایی که کلاریس مطالعه می کند نمی تواند کتابهایی با مضامین اجتماعی باشد و.. .آیا اوبه جز رمانهای رمانتیک چیز دیگری هم می خواند و تنها نکته ای که ذهن او را مشغول داشته است چیزی جز ماجرای عشقی قهرمان کتابی است که می خواند؟ اشخاص رمان‌های پیرزاد عمق ندارند .چرا که نویسنده نتوانسته است جهان بینی و دید فلسفی خاصی برای آنان ارائه دهد. شخصیت ها همه در سطح هستندو اغلب در حد یک تیپ و یا کاراکترباقی می مانند در مورد شخصیت پردازی هم، نویسنده همین رفتار را دارد. یعنی به جای این که شخصیت را برای خواننده تعریف کند، مارک می‌زند به آدم‌های داستان‌هایش و خیال خودش و خواننده را راحت می‌کند.
زن داستان او زنی بی‌ آرزو، بی وسوسه، بی شهوت، بی اعتراض یا حتا بی غمی اشکار و نیز بی شادی عظیم است . زنانی کاملا رام ...زنی که نه قهقهه سر می دهد و نه اشکارا احساساتش را بروز می دهد می‌کنند. شرح وقایع زندگی قشری خرده بورژوا با تمام آداب و رفتاری که حکایت از بی دردی و بی دغدغه بودن زندگیشان دارد .براستی کلاریس از چه چیز زندگی خود ناراضی است که به عشق مرد همسایه خود می اندیشد؟ نویسنده سعی کرده است که او را ناراضی از وضع و شرایط نشان دهد ولی در این کار چندان موفق نبوده است .کلاریس در زندگی خود در پی چه چیزی است؟ و در صدد دست یافتن به چیست؟چه موانعی در زندگیش وجود دارد؟چه تنگناهایی؟ چه دغدغه هایی؟آیا زندگی او به غیر از یک زندگی آرام؛ شاد ؛ راضی ؛ و سرحال و پر از معاشرت و تفریح چیز دیگریست؟ آیا یک نواختی دلش را زده است؟ آیا شوهرش کمبودی برایش بوجود آورده است؟ در این کتاب چراهای بی پایانی وجود دارد که نمی توان برای آن پاسخی یافت.شخصیت ها آن چنان ساخته و پرداخته نشده اند که کلمات بازگو کننده حالات و افکارشان باشد . همه چیز در سطح حرکت می کند و هیچ کس حرفی ندارند که ارزش گفتن داشته باشد. کلاریس زنی است که رشته های کهنه دین و خرافه با هم بر دوش می کشد و در نهایت به حفظ کردن انها می رسد. شخصیت های او نه اهل شکوه هستند و نه شکایت و نه اعتراض .
آنها عادت می کنند که به وضع بدشان خو بگیرند و یا اینکه عادت کرده اند. باوجود محور بودن زنان در داستانهای او اما تسلیم بودن همگی کم وبیش به چشم می خورد ، به گو نه ای که حتی گاه این سوال برای خواننده پیش می اید که : چرا از وضع خود راضی نباشند؟ نارضایتی کلاریس از وضع موچودش به مانند کف روی آبی هست که به زودی از بین می رود و اثری ازش باقی نمی ماند. او مروج سکوت ، رخوت ، رضایت مندی است . زویا پیر زاد به عنوان یک نویسنده زن فاقد ارائه بینشی خاص به مسله جنسیت و تفاو ت های اعمال شده بر آن و تبعیض های جنسیتی ( خصوصا در چها ر چوب خانواده که فضای حاکم بر داستان اوست) است. پیر زاد زن قهرمان داستان خود را با ویژگی هایی توصیف کرده که بیشتر نشان دهنده کلیشه های مورد قبول و علاقه مردان در جامعه ای مرد سالار است. زن داستان او قدمی از ارزش ها ی شناخته شده فراتر نمی رود . زن داستان او محتاط و ترسو است او هیچ وقت به صراحت نا گفتنی ها ، ارزوها و افکار پنهانش را بیان نمی کند .
زن داستان او زنی نیست که بنا به گفته خودش :(چراغها را من خاموش می کنم ) باشد . این من تنها چیزی است که وجود ندارد زیرا هویت فردی این زن نه برای خودش و نه برای نویسنده چندان اشکار نیست. اعلام موجودیت من در این داستان اعلام موجودیتی از پیش شکست خورده است . (در اینجا ذکر این نکته لازم می آید که تاثیر بسیار زیاد نویسنده از نویسنده ایتالیایی (البا دسس پدس)اشکارا مشهود است . درهر دو کتاب اعلام موجودیت من محور اصلی می باشد خریدن دفترچه ممنوع و نوشتن افکار ممنوع در ان اغاز یک عصیان است و در نهایت سوختن و از بین بردن آن کشیدن خط بطلانی بر این عصیان.تسلیمی در برابر اعلام موجودیت و تسلیمی در برابر آنچه که به او تحمیل شده است.
آلبادسس پدس و به پیروی از او زویا پیر زاد در کتابهای خود به خوبی نشان داده اند که این زنان هستند که با فداکاری و از خود گذشتگی تمام زندگی خود را وقف اطرافیان خود می کنند و با این حال احساس رضایت و خوش بختی نیز می نمایند. والریا و کلاریس به دنبال یافتن هویت گمشده خویش به خاطر نداشتن شهامت در ابراز عقیده و وجود و به خاطر محافظه کار بودن تا سر حد مرگ؛ تلاشی عبث نمود ند و با پایانی خوش به رضایت خاطر تسلیم شد ند.) عشق در این داستان چه مفهومی دارد؟ ایا مفمومش دل باختن است ؟ ایا مفهومش بدست اوردن آرامش است پس از رفتن معشوق؟ ایا مفهومش گناه است با سمبل نمادین هجوم ملخ ها؟ یا دستاویزی است عبث برای گریز از یک نواختی زندگی ؟
کلاریس رویای متفاوت بودن را در سر دارد ... عاشق می شود... و دوباره به همان زندگی سایق خود باز می گردد و پی می برد که مفهوم زندگی همان چیزی است که او باید به آن بر گردد : ایفای نقش یک "همسر خوب ". رمان زویا پیر زاد به نقطه ای بن بست( از دید گاه من) و به نقطه ای سعادتمند از دیدگاه خودش خاتمه می یابد . او به عنوان یک نویسنده زن نتوانسته است برای رهایی از سرنوشت محتوم زنانه در داستا نش راهکارهایی ارائه دهد. تنها چیزی را که به ما نشان می دهد وضعیت زنانه موجود است و تلویحا به گونه ای تایید و تثبیت آن وضعیت، بدون آنکه راه خروج مناسب را شناسایی کند . .. آیا تعلق گرفتن جایزه به این رمان که به چاپ های متعددی رسیده است می توان دلیل بر تایید ان باشد ؟ و یا این که بیانگر این است که گفته شود: ما همرمان نویسان زن با اثار درخشانی داریم !!
پ.ن کلاریس قهرمان زن رمان مذکور می باشد.
منصوره اشرافی


همچنین مشاهده کنید