پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

پایان امپراطوری


پایان امپراطوری
با ناكامی‌های گسترده داخلی و خارجی دولت ایالات متحده در حوزه‌های مختلف به ویژه سردرگمی ارتش این كشور در عراق، رؤیای امپراتوری آمریكا بر دنیا، با چالش‌هایی اساسی روبه‌رو شده است. در واقع پس از حملات ۱۱ سپتامبر و واكنش‌های غیر متعارف این كشور كه با لشكركشی‌ها و قتل عام‌های بی‌حاصل روبه‌رو شد، دولت ایالات متحده در سراسر جهان به دولتی منفور و شكست خورده تبدیل شد. نویسنده با تبیین كنونی آمریكا و یادآوری سرنوشت امپراتوری‌های پیشین دنیا، معتقد است كه ایالات متحده روز به روز به پایان امپراتوری خویش نزدیك‌تر می‌شود.
جنگ آمریكا در عراق به دنبال آن بود كه سیاست خارجی مستحكم‌تری را برای ایالات متحده به ارمغان آورد، اما آیا این رؤیای بلند پروازانه و نومحافظه‌كارانه قبل از آغاز آن خاتمه نیافت؟ این روزها حتی سرسخت‌ترین مدافعان طرح دولت بوش برای سرنگونی رژیم صدام حسین و ایجاد عراق نوین، نمی‌توانند سردرگمی خود را از آنچه در این كشور و در عرصه واقعیت اتفاق افتاده است، پنهان نمایند.
صدام حسین هیچ طرحی برای ساخت سلاح‌های اتمی و هسته‌ای نداشت. درآمدهای نفتی عراق حتی برای پوشش بخشی از هزینه‌های بازسازی این كشور هم ناكافی است. نیروهای آمریكایی با خصومت عراقی‌هایی كه با اشغال این كشور موافق بوده‌اند، روبه‌رو هستند.
برخلاف طرح آمریكا برای ایجاد یك دموكراسی آمریكایی در این كشور، آینده عراق از سوی گروهی از رهبران مذهبی شیعه رقم خواهد خورد كه كمترین مشابهتی بین عقاید آنان و معتقدان به جدایی كلیسا و دولت وجود ندارد. لذا، باید پذیرفت كه رؤیاهای نومحافظه‌كارانه دولت ایالات متحده در عراق از بین رفته است. رؤیاهای نابود شده آمریكا دیگر رنگ واقعیت نخواهد گرفت و دیگر قدرتمندی، هوشمندی و برنامه‌ریزی‌های آمریكا، اهمیتی نخواهد داشت.
اگر در شرایط عادی، شهروندان ایالات متحده از عبارت معروف «رؤیای آمریكایی» برای نشان دادن دورنماهای فكری خود بهره می‌برند، امروزه و در وضعیت كنونی دولت آمریكا در عراق، دیگر این رؤیا از بین رفته است و مبارزه نظامی ارتش آمریكا برای سرنگونی دولت صدام حسین، به اشغال تمام عیار نظامی این كشور تبدیل شده است و اینك حتی بسیاری از حامیان اولیه جنگ هم به جمع مخالفان اشغالگری عراق تبدیل شده‌اند و صحبت از گمراهی خود می‌كنند. از سوی دیگر، دورنمای مورد نظر پیشین منطقه خاورمیانه نیز كه در اندیشه و برنامه‌های دولت آمریكا وجود داشت، به تفكری رؤیایی و دور از دسترس بدل شده است. امروزه به جای تثبیت اولین گام­های موردنظر در راه مبارزه‌ای طولانی و با استفاده از مهندسی اجتماعی- منطقه‌ای از سوی دولت ایالات متحده، به نظر می‌رسد كه مسأله عراق نه به یك قانون كه در حقیقت به یك استثنای غیر قابل پیش‌بینی بدل شده است. مردم آمریكا ممكن است در جریان روزهای ابتدایی جنگ و در دوره شك و تردید، به دولتمردان خویش اعتماد نموده باشند، اما دیر یا زود با بازگشت بدبینی‌های مردمی، دیگر توجیهات سیاسی دولتمردان تأثیری نخواهد داشت.
می‌توانیم چنین بگوییم كه برپایی جنگ عراق، حاصل تلاش و برخورد نیروهای مختلفی بود كه به شرح زیر است: گروهی از نومحافظه‌كاران خواهان تغییر در منطقه خاورمیانه بودند؛ در حالی كه ملی­گرایان آمریكایی دور از صحنه نظیر دونالد رامسفلد، با مدلی قرن نوزدهمی كه تا حدی نیز روزآمد شده بود، به دنبال آن بودند كه در یك جنگ كه خاطره دوره بربریت را زنده می­نمود، به پیروزی دست یابد و دشمنان جمهوری‌خواهی را سركوب نموده و به خانه برگردند. همچنین آنان كه امیدوار بودند، آمریكا پس از حوادث ۱۱ سپتامبر ضعیف شود در كنار سیاست‌مدارانی كه معتقد بودند، اتكا به نفت عربستان سعودی كاری خطرناك است و باید از نفت عراق به عنوان منبعی جانشین بهره برد، همه و همه پایه­گذار آغاز و تداوم این جنگ شد. جنگی كه احتمالاً تا سال­های متمادی هرگز اتفاقی مشابه نخواهد داشت.
جنگ علیه تروریسم، به آمریكاییان، قوت قلب می­دهد، زیرا چنین می­اندیشند كه در سایه این جنگ، آنان از خود دفاع می­كنند، اما آنچه در عراق روی می­دهد، روز به روز كمتر شباهتی به جنگ پیدا می­كند. بلكه اقدامات آمریكا و همپیمانانش به یك ماجراجویی خارجی تبدیل شده است كه دلایلی دیگر و مغایر با اهداف اولیه مطرح شده توسط بوش دارد. به هر ترتیب، افكار عمومی در برابر این ماجراجویی، روزبه­روز عكس­العمل­های شدید­تری اتخاذ می­كند. بدون توجه به آنچه فرماندهان نیروی ائئلاف حاضر در جنگ و یا پنتاگون اعلام می­كنند، احساس مردم آمریكا چنین است كه در سایه این جنگ، تنها ضعف­ها- و نه توانایی­های بالقوه نیروهای نظامی حاضر در جنگ – عیان شده است.
اغلب دولت­ها به مردم خویش دروغ می­گویند، اما آنچه مورد توجه قرار می­گیرد و هراس برانگیز است، بزرگی دروغی است كه از سوی سردمداران واشنگتن و نیروهای اعزامی آنان در بغداد مطرح می­شود و همه درك می­كنند كه آن­ها حتی به خودشان هم دروغ می­گویند. همه افرادی كه در عراق می­باشند، ممكن است فكر كنند كه این سخنگویان از عالمی دیگر صحبت به میان می­آورند. كاملاً روشن است كه وقایع عراق با آنچه از سوی برپاكنندگان جنگ عراق عنوان می­شود، كاملاً متفاوت است؛ و هرچه آنان بیشتر در عراق باقی بمانند، جایگاه و موقعیت نیروهای خارجی پیچیده­تر و رو به زوال­تر خواهد شد. هر چند سخنگویان ارتش آمریكا اعلام می­كنند كه احساسات ضد آمریكایی در عراق به اقلیتی كوچك از عراقیان محدود می­شود، اما در واقع، اكثریت جمعیت این كشور كه در ابتدا از اشغال كشورشان توسط نیروهای ائئلاف خوشحال بودند، اینك این اشغال را محكوم می­نمایند. رویكردی منطقی كه البته از سوی موافقان و مخالفان سیاست­های آمریكا در عراق اعلام می­شود.
به راحتی می­توان درك كرد كه این ناتوانی در درك واقعیت، تنها به دلیل دوری دولتمردان و نظامیان آمریكایی از مردم عادی عراق و به ویژه به دلیل هراس­های امنیتی، به­وجود آمده است؛ اما مسأله بسیار عمیق­تر از این است. بارها و بارها، پس از صحبت­هایم با دولتمردان آمریكایی در بغداد و واشنگتن، من این احساس را داشتم كه آنان نسبت به هدف­های پیشین مطرح شده خود، اعتقادی اندك پیدا كرده­اند. به هرحال، دولت آمریكا علی­رغم درك چالش­های به­وجود آمده از سوی تروریست­ها و مخالفان خود، نتوانسته است امكانات لازم را جهت مبارزه با این تهدیدات به كاربندد.
به یاد بیاورید كه دولت بوش در جریان انتخابات سال ۲۰۰۰ میلادی، با انتقاد از سیاست­های كلینتون در بالكان و بدبینی نسبت به دخالت­های آمریكا در جریان فرآیند صلح در خاورمیانه، به روی كار آمد، اما پس از وقایع ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی، دولت بوش نیازمند مجموعه­ای از اقدامات بود تا پاسخی در برابر حملات تروریست­ها داشته باشد. به بیان دیگر، آنان نیازمند یك ایدئولوژی نوین بودند. تفكر نومحافظه­كاران كه در قالب جنگ­های فلسفی و یا نبرد خیر و شر مطرح می­شد، كاملاً می­توانست با این وضعیت سازگار باشد.
اما امروزه نومحافظه­كاران دیگر در وضعیتی برنده به سر نمی­برند. اتاق­های فكری گروه­های دست راستی نظیر «مؤسسه نخبگان آمریكا» و «پروژه قرن آمریكایی» نیز ممكن است جار و جنجال زیادی بر پا كنند، اما از دیدگاه سیاسی روشن است كه آنان كاری از پیش نخواهند برد. البته افكار عمومی مردم آمریكا، حمایت اندكی از تداوم ماجراجویی­های این كشور در عراق می­كند و با شكست­ها و ناكامی­های فراوان، دیگر اقدامات نومحافظه­كاران حاكم نمی­تواند آنان را به آرمان­هایشان نزدیك كند. البته به­یاد داشته باشید كه اتكا به نیروی نظامی جهت دستیابی به اهداف نیز حامیان اندكی در واشنگتن دارد. با نگاهی به وضعیت ارتش آمریكا در عراق، افغانستان و شبه جزیره كره، می­توانید بیش از پیش به سردرگمی ارتش ایالات متحده پی ببرید. همچنین سربازان آمریكایی مستقر در عراق نیز دریافته­اند كه با حمایت اندكی از سوی سیاست­مداران كشورمان در مورد تداوم حضور در این كشور روبه­رو هستند.
البته روشن است كه پس از انتخابات ایالات متحده و پیروزی مجدد بوش، این پاندول بار دیگر حركتی معكوس خواهد داشت، چرا كه رأی مردم، از سوی سردمداران كاخ سفید به عنوان تأیید اقدامات گذشته تلقی می­گردد. گویی تاریخ بار دیگر در حال تكرار شدن است. دیروز «ناپلئون» در سایه شعار آزادی­خواهی به كشورهای مختلف لشكركشی كرد و امروز نیز نومحافظه­كاران حاكم بر ایالات متحده به این شعارها و اقدامات دست می­زنند.
تغییر در فهم آمریكاییان از اهداف بنیادین جنگ­های خارجی (یا همان اندیشه­ای كه براساس آن وودرو ویلسون گفته بود: «برای پایان جنگ­ها، بجنگید.») در خلال جنگ­های دوم جهانی و جنگ سرد، نهادینه شده است. در گذشته، جنگ­هایی بی­حاصل و بی­فایده وجود داشته­اند كه پذیرفتنی و حتی اخلاقی نشان داده شده­اند؛ هرچند نتیجه نهایی آن، مغایر اهداف گفته شده بوده است. موضع روزولت در برابر آلمان و ژاپن و یا این جمله معروف كندی: «دفاع از آزادی با هر قیمتی و با تحمل همه سختی­ها» و یا توصیف ریگان از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان «امپراتوری شیطانی»، همه و همه به عنوان مبارزه حق و باطل معرفی شده­اند. شاید تنها نیكسون و تا حدی بوش اول چنین موضعی نداشته­اند.
هنوز هم، دورنمای دیدگاه نومحافظه­كاران حاكم بر دولت ایالات متحده با نتایج واقعی بدست آمده بسیار متفاوت می­باشد و تا حدودی نیز با ایده­آل طلبی سنتی آمریكایی مغایر است. به ویژه این­كه شهروندان آمریكایی به ماجراجویی­های خارج از كشور ارتش ایالات متحده، با بدبینی می­نگرند و از سوی دیگر، استراتژی نبرد یك كشور منفرد در یك جبهه خارجی و برای یك دورهٔ طولانی در دنیای امروز عمومیت ندارد. به همین دلیل است كه نیروهای ارتش بریتانیا كه در سرنگونی دولت صدام حسین مشاركت داشته و در بخش نظامی نیز موفق بوده­اند، موفقیتی در حوزه سیاسی نداشته­اند. البته واقعیت این است كه تونی بلر نمی­تواند در حمله ایالات متحده به خاك سوریه مشاركت نماید؛ در كنار آمریكا، ایران را در دنیا منزوی نماید و بدین ترتیب، دورنمای همكاری­های آینده ایالات متحده و انگلستان با موانع زیادی روبروست.
حامیان برپایی یك امپراتوری آمریكایی، سیاست­های داخلی دولت این كشور را پریشان و سردرگم می­بینند، اما برای عموم این مردم، مداخلات خارجی، در مقابل نیازهای داخلی شهروندان آمریكایی، از اهمیت كمتری برخوردار است. آنان باید متقاعد شوند كه یك مداخله خارجی می­تواند برای زندگی آنان حیاتی، لازم و ضروری باشد، اما آنچه پس از سقوط بغداد در این كشور اتفاق افتاد، نشان داد كه ادعاهای پیشین سردمداران كاخ سفید و متحدانش- كه همواره مورد مناقشه نیز بوده- از نظر اكثریت مردم، نادرست بوده است.
البته ایالات متحده همواره براساس منافع خویش عمل می­كند و تلاش می­نماید با هر وسیله­ای به اهداف خود دست یابد، اما این منفعت­طلبی یك جانبه كاخ سفید در عراق، علی­رغم همه تلاش­ها، به رشد احساسات ضدآمریكایی درسراسر دنیا، شكل­گیری جریانی به نام بن لادن، زمینه­سازی ایجاد اختلافات متعدد ایالات متحده با شركای تجاری خویش و در نهایت، روی­گردانی این كشور از بحرانی مهم­تر در شبه جزیره كره و حوادثی نزدیك­تر در خاك هاییتی، مكزیك و كلمبیا منجر شده است. حوادث همه روزه­ای كه در عراق روی می­دهد، از حمله به نیروهای نظامی ایالات متحده تا شكل­گیری بسیج یكپارچه شیعیان عراق، نشان می­دهد كه سردمداران دولت آمریكا در پیش­بینی توانایی­ها و قابلیت­های نیروهای نظامی خود، دچار تخمین­ها و محاسباتی نادرست و بیش از واقع شده­اند. بروز مشكلات و مسائل متعدد و روبه رشد آمریكا نشان می­دهد كه آمریكا هرگز قادر به پایان دادن مناسب این جنگ نخواهد بود.
شكست طرح­های نومحافظه­كاران در عراق، آغازگر بحث­های زیادی در جامعه بین­الملل به ویژه در میان شهروندان آمریكایی شده است. البته پس از وقایع ۱۱ سپتامبر، این مباحث در ایالات متحده آغاز شده بود، جرو بحث­هایی ایالات متحده را به عنوان قدرتی انقلابی تشبیه می­كنند كه با دست تقدیر و استفاده از زور می­خواهد دنیا را به سوی ارض موعود پیش ببرد.
در سایه این جنگ پیش­گیرانه، دولت بوش تا حد زیادی از آرمان مدینه فاضله بنیان­گذاران آمریكا و حتی از آرمان­های مدنظر روزولت و ویلسون و ریگان هم دور شده است، هرچند در سایه توانایی­های سازمانی و ویژگی­های فكری نومحافظه­كاران حاكم در ایالات متحده و همچنین وقوع فاجعه ۱۱ سپتامبر، این واقعیت برای مدتی از نگاه شهروندان آمریكایی پنهان مانده بود، اما در سایه حوادث مربوط به اشغال نظامی عراق، تداوم این سیاست­ها در هاله­ای از ابهام فرو رفته است. البته در دوره­ای كه اخبار خوبی نمی­شنویم، این خبری بسیار خوشایند برای مردم دنیا و به ویژه آمریكاییان خواهد بود.
نویسنده: دیوید ریف
منبع: www.motherjones.com
منبع: ماهنامه سیاحت غرب ، شماره ۳۷
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید