پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

پی‏آمدهای رعایت حق و تکلیف


پی‏آمدهای رعایت حق و تکلیف
●اصناف چهارگانه مردم در جامعه اسلامی
آنان كه با خدا عهد و پیمان بستند تا تعالیم او را در زندگی فردی و اجتماعی پیاده كنند و خود را مكلف به اجرای تكالیف الهی دانسته‏اند، همیشه به دنبال زندگی اجتماعی سالم بوده و طالب سلم و صفا و آرامش‏اند، چنان كه صفای باطن مؤمنان، صلح ظاهری با دیگران را به همراه دارد. اما آنان كه در میان اجتماع به دنبال ایجاد موج و ظلم و فساد و ناامنی اند تا به نفع شخصی و خیالی خود برسند، هرچند به ظاهر ادعای مسلمانی داشته باشند، ولی طعم اسلام و دین را نچشیده‏اند. امیر بیان امام علی(ع) در خطبه‏ای بسیار زیبا مردم را در جامعه اسلامی به چهار صنف تقسیم كرده و علل ناامنی را با این دسته بندی تعیین می‏كند، هرچند این بیان، ترسیمی از اجتماع مسلمین بعد از رحلت پیامبر(ص) است، ولی در بسیاری از ملل قابل تعمیم است.
●آن امام بزرگوار كه درود خدا بر او باد، درباره گروههای چهارگانه می‏فرماید:
«أیّها النّاس انّا قد أصبحنا فی دهرٍ عنودٍ و زمنٍ كنودٍ یعدّ فیه المحسن مسیئاً و یزداد الظالم فیه عتوّاً، لاتنتفع بما علمنا و لانسأل عمّا جهلنا و لانتخوّف قارعهًٔ حتّی تحلّ بنا و النّاس علی أربعهٔ اصنافٍ؛(۱) ای مردم همانا ما صبح كردیم در روزگاری كه كینه توز و ناسپاس است، روزگاری كه نیكوكار، گنهكار به شمار می‏آید و ظالم بر تعدّی خود می‏افزاید، نه از آنچه بدان علم داریم بهره می‏گیریم و نه از آن‏چه نمی‏دانیم می‏پرسیم و نه از حادثه مهمی كه تا بر ما فرود نیاید می‏ترسیم. در این زمان مردم چهار دسته‏اند.»
۱. كسانی كه در زمین دست به فساد نمی‏زنند، زیرا روحشان ناتوان و شمشیرشان كند است و از تمكّن مادی بی‏بهره هستند.
۲. آنان كه شمشیر كشیده و شرّشان را آشكار نموده‏اند و لشكر سواره و پیاده را برای كشتار آماده كرده‏اند. دین را برای تحصیل اموال بی‏ارزش دنیا تباه نموده برای اینكه یا ریاست گروهی را به عهده گیرند یا برای كسب شهرت بر منبری بالا روند و خطبه بخوانند. چه تجارت بدی كه دنیا را بهای جان خود بدانی و با آنچه نزد خداست معاوضه كنی.
۳. گروهی با عمل آخرت دنیا را می‏طلبند و با اعمال دنیوی مقامات اخروی را طلب نمی‏كنند سعی دارند كه خود را فروتن و متواضع جلوه دهند، گامها را كوتاه برمی‏دارند، دامن خود را جمع می‏كنند، خود را همانند مؤمنان می‏آرایند و پوشش الهی را ابزاری برای نفاق و دنیاطلبی خود قرار می‏دهند.
۴. گروهی دیگر با پستی و خواری و نداشتن امكانات از كسب قدرت محروم مانده‏اند و خویشتن را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان را پوشیده‏اند. ایشان هرگز از زاهدان نبوده‏اند.(۲)
این طوایف چهارگانه‏ای كه بیان شد، مردمی نیستند كه خواهان امنیت اجتماعی در جامعه باشند، چون در نهاد و نهان خود امنیتی احساس نمی‏كنند.
آنان كه درون خود را پر از آشوب و اضطراب می‏بینند برایشان چندان خوشایند نیست كه دیگران در آرامش باشند، ولی جز آنان گروه اندكی هستند كه یاد قیامت چشمانشان را بر همه چیز فروبسته و ترس قیامت اشكهایشان را جاری ساخته است. این گروه مردم را به سوی خدا دعوت می‏كنند،... آن قدر نصیحت كردند كه خسته شدندو...(۳) در دین داری و تكلیف مداری نیرومند، افرادی نرمخو و دوراندیش، در عبادت الهی متواضع، در سختیها بردبار، دارای نفسی قانع، شهوتشان در حرام مرده، مردم به خیرشان امیدوار و از اذیت و آزارشان در امان هستند.(۴)
این گروه در همه اعصار و امصار بسیار اندك و نادراند و قلّت ایشان سبب فقدان امنیت اجتماعی و جهانی است و اگر روزی این قلت تبدیل به كثرت گردد و اكثر افراد جامعه دست از خواهشها و تمایلات نفسانی خویش بردارند و خود را با تعالیم و اوامر الهی هماهنگ سازند، به جای تسلیم پذیری در مقابل هواهای نفسانی، خود را مكلف به تكالیف الهی بدانند آن گاه جامعه بشری به حقوق حقّه خود رسیده و صلح و امنیت در میان آنها نهادینه خواهد شد، وگرنه تا زمانی كه كبر و غرور و خودخواهی حاكمان غیر دینی به جای تعالیم انسان ساز اسلام حاكم باشد، ناامنی همواره در دنیا حاكم است.
استاد بزرگوار علّامه طباطبایی (ره) فرمودند: دین كاری می‏كند كه فرد در همه اعمال فردی و اجتماعی، خود را در مقابل خالق مسؤول بداند و این نوع تفكر در اندیشه فرد غیر دینی وجود ندارد، پس اگر سود قانون یك واحد فرض شود، سود دین بیش از هزارهاست و كسانی كه در نابودی دین می‏كوشند و چشم به قانون می‏دوزند به كسی می‏مانند كه پای درست خود را با دست خود بریده، پای چوبین به جای آن بگذارند. خلاصه دین بهترین و عالی‏ترین روشی است كه می‏تواند اجتماع بشر را منظم ساخته و بیش از هر روش دیگر مردم را به رعایت قوانین اجتماعی وادار نماید.(۵)
۱. تعدیل قوای انسانی
انسان موجودی مركب از جسم و روح یا نفس و بدن و دارای دو جنبه فطری و طبیعی است كه هر یك از دو جنبه او قوایی دارد؛ قوای فطری انسان، او را به گرایشهای معنوی سوق می‏دهد و قوای طبیعی، او را به سمت امور مادی متمایل می‏سازد، همان‏گونه كه برای انسان عقل نظری است و عقل عملی، كار عقل نظری ادراك است و كار عقل عملی اعمال معقول.در بعد نظر دارای قوای متعددی، چون حس، خیال، وهم و عقل نظری و در بعد عمل دارای نیروی متعددی، مانند غضب، شهوت و عقل عملی است. انسان در نشئه طبیعت ملازم با این قواست و كمال هر قوه در نفس، صورت هم سنخ خود را شكل می‏دهد و هر كس بر اساس همان هندسه عمل می‏كند: «قل كلّ یعمل علی شاكلته».(۶)
كمال قوّه واهمه را شیطنت، قوه غضبیه را سبعیت و كمال قوه شهویه را بهیمیّت گویند، اگر همه همّت و تلاش انسان در خوردن و خوابیدن و لذت مادی خلاصه شود، وی جزء بهائم و چهارپایان است و اگر افزون بر این خصایص سعی در اذیت و آزار دیگران هم داشته باشد، در ردیف سباع و درندگان است و اگر با داشتن این خصلتهای مذموم حیله و مكر و سایر رذائل اخلاقی را نیز به كار گیرد، جزء شیاطین است، اما اگر در پی تلاش، برای تحقق قوه عاقله باشد و آن را در مسیر ادراك حقایق عوالم وجود سیر دهد، انسان است.
كمال وجودی انسان بر سایر موجودات به جهت برخورداری از قوای مختلف است كه به مقتضای آن قابلیت پذیرش صورتهای مختلف را داراست، هر یك از قوا وقتی به حدّ كمال خود رسید، در عالم آخرت به صورت هم سنخ خویش ظاهر می‏شود، زیرا صورت اخروی تابع ملكات نفسانی است كه آدمی در همین دنیا برای خود تحصیل كرده است. اگر انسان در صراط زندگی به واسطه قوه عاقله تعادل سایر قوا را حفظ كرده باشد، در طریق انسانیت است و با همین صورت در آخرت ظاهر می‏گردد و اگر قوه عقل وی تحت رهبری قوای دیگر قرار گیرد، باطن و صورت حقیقی او تابع همان قوّه قرار می‏گیرد. این مطلبی است كه در حكمت متعالیه به اثبات رسیده است.
●حكیم متألّه ملاصدرا در همین زمینه چنین آورده است:
هر نفس كه امروز خود را بدین تمتعات حیوانی و مستلذّات جسمانی و طیّبات دنیا كه خبیثات آخرت‏اند عادت داد و متخلق به صفات بهیمی و سبعی شد، در روز قیامت و به روز نشئه آخرت با بهائم و حشرات محشور می‏گردد، و هر كه عقل را مطیع و فرمان بردار و حكم‏پذیر نفس اماره ساخت و در خدمت قوای بدنی كمر بندگی بر میان جان بست و ملك را خادم شیطان هوا گردانید و جنود ابلیس پرتلبیس را بر سلیمان عقل فرشته نهاد سروری داد، لاجرم مالك دوزخ وی را سرنگون در سجّین جحیم اندازد.(۷)
●امام خمینی (ره) در آثار فلسفی، عرفانی و اخلاقی خود نظیر شرح اسفار ملاصدرا، شرح جنود عقل و جهل، شرح چهل حدیث و برخی آثار دیگر در مقام اثبات موضوع برآمده و چنین آورده‏اند:
صورت انسانی در عالم آخرت كه یوم بروز صور غیبیّه و ملكات نفسانیه است، به طور كلی از هشت صورت خارج نیست، پس معلوم می‏شود كه صورت انسانیه یكی از این هشت صورت است و بقیّه صورت غیر انسان است.(۸)
ایشان معتقد است كه مشركان و ملحدان و همه آنان كه در مقابل تعالیم انبیاء ایستاده‏اند و با آنان مبارزه كرده‏اند، چون دارای اعمال پلیدی هستند، به صورت انسان محشور نخواهند شد، می‏فرماید:
مشرك چون قلبش از فطرت الهیه خارج و از نقطه مركزی كمال، متمایل و از بحبوبه نور و جمال منحرف است و به انیّت خود و دنیا و زخارف آن مصروف است، از این جهت با سیرت و صورت انسانیّه محشور نگردد و به صورت یكی از حیوانات منكوس الرأس محشور شود.(۹)
●در شرح دعای سحر می‏فرماید:
از اهل نظری شنیدم كه می‏گفت مقتضای تجسم و ظهور ملكات در جهان آخرت، این است كه برخی با داشتن صورتهای متعدد محشور شوند و در آن واحد به صورت خوك و موش و سگ و غیره باشند.(۱۰)
امام صادق(ع) می‏فرماید: «انّ المتكبّرین یجعلون فی صور الذّر؛(۱۱) اهل تكبّر در روز قیامت به صورت‏های مورچه محشور می‏شوند.» نیز روایت است كه «یحشر بعض الناس علی صورٍ تحسن عندها القردهٔ و الخنازیر؛(۱۲) بعضی از مردم در روز قیامت با چهره‏هایی محشور می‏شوند كه میمونها و خوكها از آنان زیباترند.»
توضیح مطلب آن كه انسان موجودی تك بعدی همانند فرشته یا حیوان نیست كه عقل یا شهوت محض باشد، بلكه معجونی از عقل و شهوت است كه باید شهوت و غضب را تحت حاكمیت عقل تعدیل كرد یكی از مهم‏ترین آثار تعالیم وحیانی و فواید احكام الهی و نتایج تكلیف محوری دینی، تعدیل قوای انسانی و تثبیت جایگاه واقعی مقام خلیفهٔ اللهی اوست. خداوند انبیاء و احكام را فرستاد و انسانها را مكلّف به رعایت احكام كرد تا بوسیله آن تعادل قوا را حفظ كرد تا با حفظ آن از جاده انسانیت خارج نشود، بلكه صورت و سیرتی انسانی به خود بگیرد، ظاهر و باطن او هماهنگ و یكسان باشد. بنابراین، نتیجه شیرین تكلیف، تعدیل قوا و ثمر تلخ روی گردانی از آن ناهماهنگی و ناموزونی در شاكله وجودی انسان است
۲. اقامه قسط و عدالت اجتماعی
یكی دیگر از آثار تكلیف اقامه عدل است. این موضوع همیشه مورد بحث بوده و امروز نیز یكی از مباحث مهم مجامع علمی است. عنوان مزبور كه بعد از تعدیل قوای انسانی قرار گرفته، روی عنایت و توجه خاصی بوده است، بدان جهت كه اعتقاد ما بر این است كه نتیجه تعدیل قوای انسانی تنظیم امور در نظام اجتماعی است، یعنی تا انسان قدرت نیابد كه در میان قوای درونی خود تعادلی ایجاد كند برای وی اقامه عدل و قیام به قسط ممكن نخواهد بود، زیرا تحقق اجتماع به فرد است و تا در فرد اصلاح و تعادل ایجاد نشود جامعه اصلاح نخواهد شد. اگر افراد موجود در اجتماع انسانی در ادای حق نفس و خالق خویش ناتوان باشند، چگونه در احقاق حقوق یكدیگر توانمند خواهند بود.
●در فلسفه اسلامی قاعده‏ای است كه می‏گوید: «فاقد شی‏ء نمی‏تواند معطی شی‏ء باشد» به بیان دیگر، معطی شی‏ء فاقد آن نیست.
بهره برداری از اصل مزبور در موضوع مورد بحث به این معناست كه جامعه و امور اجتماعی پدید آمده از افراد و از اعمال آنهاست. افرادی كه جامعه‏ای را شكل می‏دهند اگر از عدالت محروم باشند، آن جامعه نمی‏تواند جامعه‏ای عادل باشد، پس نباید انكار كرد كه قدرت قیام به قسط و اعمال عدالت و اجتماع عدل پیشه، متفرع بر وجود افراد متعادل در جامعه است، چنان كه در معنا و مفهوم عدل گفته شده كه: «یضع الامور مواضعها؛(۱۳) عدل یعنی قراردادن هر چیزی در موضع و محل خویش». حال اگر كسی قادر نبود، قوای انسانی را در نهاد خویش متعادل سازد و از هر قوه‏ای در محل خود استفاده كند و اگر كسی همه افراط و تفریطها را در امور نفسانی و اعتقادی اعمال می‏كند آیا می‏تواند اقامه كننده عدالت و قسط در میان خانواده و جامعه باشد؟ هرگز! زیرا هر اثری مناسب مؤثر است و هر كاری مشابه كارگر، اگر مؤثر نامتعادل بود و كارگر ناموزون و مبدأ اثر در هرج و مرج: «فهم فی أمرٍ مریج».(۱۴) چگونه اثر معتدل، كار معتدل و موزون و هماهنگ از او پدید می‏آید؟ پس تعادل قوا فقط در پرتو ایمان به خداست، چون آن كس كه تسلیم حق نیست، اسیر نفس است و آن كس كه در اسارت نفس به سر برد، در قیام به عدل دستی نخواهد داشت.نفس مسوّله و امّاره همه لذات و منافع را برای خود و آلام و مضار را برای دیگران می‏خواهد و این عمل نفس، مجالی برای تحقق عدل باقی نمی‏گذارد، بلكه اساس عدل را ویران می‏سازد و قلمرو ظلم را گسترش می‏دهد. سرّ اینكه متدیّن راستین عادل است و مؤمن واقعی دادگر، آن است كه عدل جزئی از دین و شعبه‏ای از مكتب اسلام است و مؤمنان مطابق دستور اسلام موظف به اقامه عدل شده‏اند: «انّ اللّه یأمر بالعدل و الاحسان»(۱۵) و رسول خدا(ص) یكی از مسؤلیتها و تكالیف اصلی خود را از جانب خداوند قیام به عدل دانسته و فرمود: «و امرت لأعدل بینكم».(۱۶) بسط عدل از مهم‏ترین اهداف رسالت (۱۷) و بهترین دلیل لزوم دین داری و خدامحوری در حیات انسانی(۱۸) به شمار آمده است.
امیرمؤمنان علی(ع) برقراری عدل و برپایی قسط را لازم انجام تكالیف، ادای حقوق متقابل و مسئولیت پذیری افراد دانسته و فرمود: «فاذا ادّت الرعیهٔ الی الوالی حقّه و أدّی الوالی الیها حقّها عزّ الحقّ بینهم و قامت منهاج الدین و اعتدلت معالم العدل»(۱۹) زمانی كه مردم حق رهبری را ادا كنند و رهبر حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزیز می‏شود و راههای دین استوار و نشانه‏های عدالت برقرار می‏گردد.
عدالت متاعی نیست كه رایگان یا با بهای اندك به دست آید، شعار عدالت سردادن چون هزینه‏ای در بر ندارد بسیار آسان است، چنان كه دشمنان انبیاء و ائمّه و مخالفان دین، شعارشان عدالت خواهی، بلكه عدالت گستری بود. امروزه نیز همه سردمداران ظالم و مستكبران عالم این شعار را بسیار رساتر از متدیّنان سر می‏دهند، امّا عمل به عدالت و عادل حقیقی بودن نیاز به اركانی دارد كه بدون آن پایه‏ها، خیمه عدل برپا نمی‏شود. حضرت علی(ع) برای استقرار بنای عدل چهار پایه و اساس را برشمرده است: «العدل علی أربع شعبٍ: علی غائص الفهم و غور العلم، و زهرهٔ الحكم و رساخهٔ الحلم، فمن فهم علم غور العلم، و من علم غور العلم صدر عن شرائع الحكم، و من حلم لم یفرّط فی أمرهٔ و عاش فی الناس حمیداً؛(۲۰) عدل بر چهارپایه استوار است: فكری عمیق، دانشی به حقیقت رسیده، داوری نیكو و بردباری و حلمی استوار و مقاوم، پس كسی كه درست تأمل كرد به حقیقت علم رسید و آن كه به حقیقت دانش رسید، از چشمه زلال شریعت سیراب گردید و كسی كه حلیم و شكیبا شد، در كارش زیاده روی نكرد و با مردم حیات و زندگی پسندیده‏ای داشت».
بنابراین، یكی از آثار و فواید دین داری و تكلیف مداری، عدالت گستری و قسط محوری در زندگی فردی و اجتماعی است.
اگر كسی مسؤولیت دینی را پذیرفت در پرتو آن عادل بودن را پذیرفته است و اگر كسی خود را در مقابل تعالیم دین آزاد به حساب آورد و گردن به هیچ تكلیفی ننهاد، هر چند شعار عدالت بدهد یا به ظاهر خود را عامل عادل بداند نه عادل واقعی است و نه اعمال و رفتار او عادلانه است.
می‏توان گفت یكی از اهداف شارع در وضع تكالیف، نجات فرد و جامعه از ظلم و استقرار عدل در شخصیت وجودی فرد و اجتماع است. بسیاری از مسائل حقوقی و تكلیفی محدود به عدالت است و حقیقت عدالت را باید از وحی الهی با كمك عقل برهانی كه آن نیز حجت شرعی است، تلقی كرد و در پرتو تكالیفی دینی آن را در جامعه محقق ساخت.
۳. نجات از خواهشهای نفسانی
نفس دارای معانی متعددی است كه یكی از آنها نیروی جامع صفات مذمومه است كه اوصافی چون خشم و غضب، شهوت، بخل و حسد از آن سرچشمه می‏گیرند. این همان
معنایی است كه انبیا و اولیای الهی از آن اجتناب می‏كردند، چنان كه حضرت یوسف(ع) فرمود: «و ما أبرّئ نفسی انّ النفس لأمّارهٔ بالسوء الّا ما رحم ربّی؛(۲۱) و من نفس خودم را تبرئه نمی‏كنم، زیرا نفس قطعاً به بدی امر می‏كند مگر كسی را كه خدا رحم كند.»
رسول خدا(ص) نیز درباره آن فرمود: «أعدی عدوّك نفسك الّتی بین جنبیك؛(۲۲) پلیدترین دشمن تو، نفس تو است كه در دو طرف تو قرار دارد.» و حضرت امیر مؤمنان(ع) فرمود: «نفسك أقرب أعدائك الیك؛(۲۳) نزدیك‏ترین دشمن به تو هوای نفس تو است.»
دشمن تو نفس كافر كیش تواست و آن هوای طبع بداندیش تواست
دشمن تو خود تویی ای تیره رو دیگران را بی‏سبب دشمن مگو
در جان آدمی نفس و عقل به هم آمیخته شده‏اند، آن كس كه عقل را كنار زد و تابع نفس نكوهیده و مذموم شد به چاه گمراهی افتاد: «افرأیت من اتّخذ الهه هواه و أضلّه اللّه علی علمٍ و ختم علی سمعه و قلبه و جعل علی بصره غشاوهًٔ؛(۲۴) پس آیا دیدی كسی را كه هوای خویش را معبود خود قرار داده و خداوند او را دانسته گمراه گردانید و بر گوش و دلش مهر زد و بر دیده‏اش پرده نهاد.»
در قرآن كریم مخالفت با هوای نفس موجب سعادت و ورود به نور است: «و أمّا من خاف مقام ربّه و نهی النفس عن الهوی فانّ
الجنهٔ هی المأوی؛(۲۵) و امّا كسی كه از ایستادن در برابر پروردگارش هراسید و خویشتن را از هوا و هوس بازداشت، پس همانا جایگاه او بهشت است. متابعت از هوای نفس باعث شقاوت و دخول نار است: «و لو شئنا لرفعناه بها و لكنّه أخلد الی الأرض و اتّبع هواه فمثله كمثل الكلب ان تحمل علیه یلهث او تتركه یلهث؛(۲۶) اگر می‏خواستیم منزلت او را به واسطه آیاتی كه به او عطا نمودیم بالا می‏بردیم، امّا او به زمین گرایید و از هوای نفس خود پیروی كرد، پس مثل او همانند سگی است كه اگر بر آن حمله‏ور شوی زبان از كام برآورد و اگر آن را رها كنی باز زبان از كام برآورد.»
همه رذایل اخلاقی نتیجه پیروی از نفس امّاره است، صفت بخل، چاپلوسی و سالوسی، حسد، شماتت، خبث، اسراف، ریا، شرّ، شرك، حرص، تهتك، فساد و صدها رذیلت دیگر اوصافی هستند كه منشأ و سرچشمه آن هوای نفس و حب دنیاست.(۲۷)
در حدیث آمده است كه یكی از انبیاء ابلیس را پرسید با چه چیزی فرزندان آدم را فریب می‏دهی؟ گفت: با خشم و هوا، در واقع رذایل اخلاقی زمینه هبوط انسان را از مقام انسانیت فراهم می‏كند به همین جهت در جوامع روایی بسیار تأكید شده است كه برای وصول به درجات رفیع، باطن خویش را از پلیدیهای نفس پاك سازید: «طهّروا أنفسكم من دنس الشهوات، تدركوا رفیع الدرجات».(۲۸)
●پی‏آمدهای هواپرستی
الف: كسی كه در اسارت شهوت قرار گیرد، عقل و دین خود را از دست می‏دهد: «طاعهٔ الشهوهٔ تفسد الدین و العقل»(۲۹) و غرض شارع حفظ سلامت عقل و دین است.
ب: شهوت رانی و هواپرستی از دامهای شیطانی است: «الشهوات مصائد الشیطان»(۳۰) و بندگی شهوت اسارتی ابدی می‏آورد كه آزادی در آن راه ندارد: «عبد الشهوهٔ أسیرٌ لاینفك اسره».(۳۱) خواسته دین آن است كه انسان آزادگی و حریت خویش را حفظ كند و در دام شیطان یا اسارت سلطان نفس نباشد.
ج: تعالیم الهی به منزله آب گوارا و زلالی است كه از هر تشنه‏ای رفع عطش می‏كند، امّا دستورهای هوای نفسانی به ظاهر عطش را كاهش می‏دهند، اما در واقع سم كشنده‏ای هستند كه شخص هوا مدار را به هلاكت می‏رسانند: «الشهوات سمومٌ قاتلات»(۳۲).
د: نازل‏ترین مرحله جهالت، جهل در بندگی هوای نفس است. ابتنای شرع بر معرفت بخشی و ارتقای علمی است، نه استقرار در جهل و نادانی. شالوده تعالیم اسلام در راستای ارتقای معرفت و اعتلای اندیشه و انگیزه پایه‏گذاری شده است. آن كه در مرداب جهالت هوای نفس گرفتار است، قدرت و توان تحصیل معرفت و وصول به منزلت را ندارد، پس اساس شریعت بر مبنای معرفت است و جست و جوی در معرفت و عمل به تكلیف با خواهشهای نفسانی سازگار نیست.
هـ: شهوت رانی با حكمت اندوزی در انسان قابل جمع نیست، دلی كه با خواسته‏های نفسانی رام باشد، نسبت به حكمت ورزی خام است، چنان كه در حدیث آمده است: «لاتسكن الحكمهٔ قلباً مع شهوهٍٔ»(۳۳) نیز در كلام امیر بیان حضرت علی (ع) وارد شده است كه انتفاع حكمت بر عقلی كه دستانش با زنجیر شهوت بسته شده حرام است: «حرام علی كلّ عقلٍ مغلولٍ بالشهوهٔ ان ینتفع بالحكمهٔ»(۳۴) یكی از اهداف مهم تكالیف دینی، حكیم‏پروری است و لازم حكمت، عقل و قلب سلیم است، نه شهوت. آن كس كه با شهوت عملی خو كرده از تكالیف دینی روی گردانده است و برای او حظی از حكمت نخواهد بود.
ح: آن كس كه در مقابل حق تسلیم است و سر به آستان ربوبی فرود می‏آورد خواهشهای نفسانی را در درون خود خوار و ذلیل ساخته و می‏تواند جوانمردی و مروّت خویش را حفظ كند، امّا آن كه حاضر نیست در مقابل حق تسلیم باشد و خواهش هوای نفس را بر خواسته حق ترجیح می‏دهد، خود را از جوانمردی ساقط كرده است: «من زادت شهوته قلّت مروّته»(۳۵).
ناگفته نماند هدف شارع و مقصود شریعت تعدیل غرایز و تمایلات نفسانی است، نه تعطیل آنها، یعنی هرچه هوای مسموم نام دارد و هوس منحوس محسوب می‏شود نكوهیده است و هرچه مقتضای غریزه و طبیعت است باید هدایت شده، آنگاه حمایت شود
۵. دوری از رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعی
بزهكاری كودكان و نوجوانان، جنایت برخی از جوانان و خیانت خائنان در جامعه، غالباً به جهت عدم آگاهی آنان از تعالیم و تكالیف دینی است. احكام و تكالیف دین تنظیم شده تا انسانها از ابتدای بلوغ عقلی با آشنایی و عمل به آن بتوانند شخصیت اصیل خویش را بشناسند و آن را حفظ كنند.
از این رو پای‏بندی به تكالیف دینی موجب اجتناب از رذایل اخلاقی است. تجربه عملی ثابت كرده است كه غالب جانیان از خانواده‏هایی هستند كه پای‏بندی به مذهب ندارند. برای برخی از غربیها نیز این مطلب ثابت شده كه مفاسد اخلاقی در میان خانواده‏هایی كه به كلیسا نمی‏روند بیشتر به چشم می‏خورد، در متون دینی آیات و روایات بسیاری وارد شده كه دین‏داران را مقیّد به اجتناب از رذایل اخلاقی كرده است، غرور، كبر،حسد،كذب،غیبت كه منشأ بسیاری از رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعی است در دین به شدّت از آنها نهی شده و شخص دین‏دار مكلّف به ترك آنهاست.
از توجه به زندگی و حیات انبیاء در قرآن كریم به دست می‏آید كه مهم‏ترین وظیفه و رسالتی كه از ناحیه خدا بر عهده آنان نهاده شده مبارزه با رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعی است. خداوند وقتی صالح پیامبر را برای قوم ثمود فرستاد توصیه‏هایی درباره تكالیف الهی فرمود. سپس آنان را مخاطب قرار داد كه: «ولاتعثوا فی الأرض مفسدین؛(۳۶) و در زمین به فساد و تبهكاری برنخیزید». و چون مردم آن منطقه اهل اسراف و تبذیر بودند خداوند فرمود: «ولاتطیعوا أمر المسرفین* الّذین یفسدون فی الأرض و لایصلحون؛(۳۷) و از رفتار رؤسای اسراف كار اطاعت نكنید كه آنان در زمین فساد می‏كنند و اصلاح نمی‏شوند.»
در زمان لوط پیامبر، چون قومش به عملی شنیع مبتلا بودند خداوند به او دستور داد به مردم بگوید اطاعت خدا را پیش گرفته و تكلیف الهی را انجام دهند و از عمل زشت اجتناب كنند: «اذ قال لهم أخوهم لوطٌ الا تتقون* انّی لكم رسولٌ أمین* فاتّقوا اللّه و أطیعون*... أتأتون الذكران من العالمین* و نذرون ما خلق لكم ربّكم من أزواجكم بل أنتم قومٌ عادون»(۳۸) قوم شعیب چون به فساد كم‏فروشی و گران فروشی آلوده بودند خداوند به حضرت شعیب دستور داد قوم خود را به اطاعت خدا و انجام تكالیف الهی دعوت كند تا آن فساد ریشه‏كن گردد: «اذ قال لهم شعیب ألا تتّقون* انّی لكم رسولٌ أمین* فاتّقوا اللّه و أطیعون...* أوفوا الكیل ولاتكونوا من المخسرین* وزنوا بالقسطاس المستقیم * ولاتبخسوا الناس أشیاءهم ولاتعثوا فی الأرض مفسدین»(۳۹)
قرآن حكیم درباره داستان همه انبیاء همین بیان را دارد كه مخالفانشان چون از اوامر الهی اطاعت نمی‏كردند، اهل فسق و فساد و تباهی بودند. و همه فسق و فجور شخصی و مفاسد اجتماعی، ریشه در تكلیف گریزی دارد. اما در مقابل آن بارزترین اثر و روشن‏ترین فایده تكلیف محوری برای فرد و جامعه زوال رذایل اخلاقی و مفاسد اجتماعی است.(۴۰)اما با توجه به این كه عقل و وحی با هم شالوده دین را شكل می‏دهند و انسانهای متعبّد به تكالیف دینی نه تنها خردورزند، بلكه خردمندترین افراد جامعه هستند. پذیرفته نیست گفته شود اصلاح دنیا بر عهده اندیشوران است و دین‏داران باید به فكر آبادانی آخرت خویش باشند و آثار دین داری خود را آن‏جا دریافت كنند، یا كسی بگوید تكلیف برای مكلفان، جمود و ركود و سكون می‏آورد، در حالی كه اصلاح دنیا نیاز به تحرّك و جنبش و انقلاب دارد.
چنین داوری درباره دین داران نتیجه تجاهل عمدی یا غفلت یا نگاه سطحی به دین و مانند آن است ولی با نگاه عمیق‏تر به متون دینی می‏توان به این نتیجه دست یافت كه غرض از تكلیف، اصلاح و آبادانی دنیا و آخرت است. گام نهادن در مسیر دین و اجرای احكام آن هم می‏تواند منافع دنیوی را تأمین و هم منافع اخروی را تضمین كند.
مطلب اساسی در دین‏شناسی آن است كه در متون دینی حقوق و تكالیف به هم آمیخته است، یعنی اگر داشتن زمین حاصل خیز، هوای سالم، آب فراوان و بهداشتی و دهها مزایای طبیعی دیگر حق انسان است همه آنها از منظر دین، گذشته از صبغه حقوقی دارای جنبه تكلیفی هستند و بر انسان واجب است كه از این مواهب برخوردار شود، زیرا خداوند همه این امكانات را آفرید و آنها را مسخّر بشر كرد و هستی آنها و مسخّر بودنشان را به جامعه بشری اعلام داشت تا كسی نگوید دریا، صحرا، فضا، منظومه شمسی، و بالاخره مجموعه نظام سپهری در آثار اخلاقی و عرفانی متفكران دینی تأكید شده است كه بهترین راه درمان بسیاری از بیماریها و معضلات اخلاقی بندگی و طاعت حق است.(۴۱)
۶. اصلاح و آبادانی دنیا و آخرت
برخی پنداشته‏اند، فلسفه تكلیف الهی برای بندگان فقط فراهم ساختن آخرتی آباد است. كسی كه اهل نماز و روزه و حج و زكات است، باید به فكر اصلاح آخرت خویش باشد و هیچ گونه اشتغال فكری نباید در امور دنیوی داشته باشد، زیرا از كار آخرت باز می‏ماند، این تصور و پندار را تقویت و تبلیغ كرده‏اند كه متدیّنان باید دنیا را به دیگران واگذار كرده و آخرت را به خوبی حفظ كنند. گویا آسیاب تكلیف بر محور آخرت می‏چرخد و دنیا از قلمرو آن خارج است. این عده گستره توهّم خویش را توسعه داده و گفته‏اند: هدف دین و بعثت انبیاء نیز فقط دعوت به آخرت و خداست، نه اصلاح آبادانی دنیا، و فواید تكالیف در آخرت ظاهر و آشكار می‏گردد، نه در دنیا. دین داران باید برای آخرت خویش برنامه‏ریزی كنند و دنیا را به دست خردمندان جامعه بسپارند.
سرانجام بشر را مأمور به بهره‏برداری و استیفای منافع كرد و جامعه را واداشت تا منافع عمومی را بر مصالح شخصی مقدّم دارند و از فاسدان و مفسدان به زشتی یاد كرد و آنان را به كیفر تلخ محكوم دانست،
●اصول محوری مسائل از نظر قرآن عبارتند از:
۱. در آیات فراوان از تسخیر سپهر و زمین و دریا سخن به میان آمده و اصل تسخیر برای آشنایان به قرآن حكیم مطلبی قطعی و شك‏ناپذیر است.
۲. آیه «هو أنشأكم من الأرض و استعمركم فیها فاستغفروه ثمّ توبوا الیه انّ ربّی قریبٌ مجیبٌ»(۴۲) از اصل اصیل و پربركت و مظلوم استعمار سخن می‏گوید، استعمار در فرهنگ قرآن به معنای طلب جدی و درخواست مؤكّد عمران زمین، استخراج معادن، كوهها، دریاها، صحراها، جنگلها و ساحلها و...است. خداوند همه این امور را به طور «بكر» آفرید و فكرآباد كردن و بهره‏برداری از آنها را به بشر داد و دستور استیفای عادلانه منافع آن را صادر كرد و چنین اعلام داشت: «للرّجال نصیبٌ ممّا كسبوا و للنساء نصیبٌ ممّا اكتسبن»(۴۳) یعنی هم بر بشر واجب است كه از عمق زمین تا سینه سپهر را آباد كند، و هم دسترنج او متعلّق به خود او است، نه به بیگانه، و هم در این بهره‏وری بین زن و مرد تفاوتی نیست.
در این استعمار میمون و مبارك، مستعمر خداست و او خواهان آباد كردن زمین است. محصول این آبادانی نیز عاید خود آبادگران است و در این عمران ظلم‏پذیری و ظلم كردن نیز جایز نیست. این واژه پربركت بیش از واژه‏های دیگر مورد ظلم قرار گرفت و هم اكنون جزء منحوس‏ترین كلمات اجتماعی است، زیرا مستعمر محصول كار عامر را به خود اختصاص می‏دهد. قرآن حكیم بعد از طرح اصل استعمار، یعنی طلب جدی آباد كردن زمین برای خود آباد كننده، نه برای مستكبران ستم پیشه، فرمود: «هو الّذی جعل لكم الأرض ذلولاً فامشوا فی مناكبها».(۴۴)
خداوند زمین را آفرید و آن را نرم و تسخیر شونده قرار داد و انسانها را مكلّف به رفتن در فراز و فرود زمین كرد تا آن را تنها برای خود آباد كنند.
از آیه «ولقد مكّنّاكم فی الأرض و جعلنا لكم فیها معایش»(۴۵) استفاده می‏شود كه عناصر محوری استقلال اقتصادی جامعه بشری، یعنی بهره‏وری از منابع و منافع و مصالح اقلیم زمین و همه ظرفیتهای مناسب آن هم حق بشر و هم تكلیف الهی است، به طوری كه بر مردم واجب است در اقتصاد مستقل باشند و اگر كوتاهی كنند مسؤول‏اند و در قیامت كیفر می‏بینند.
یك روی سكّه استقلال اقتصادی، حق بشر است و روی دیگر آن تكلیف الهی.
چنین دینی كه آستر و رویه جامعه بشری را حق و تكلیف می‏داند و دنیا و آخرت را ظاهر و باطن كسوت انسانی می‏شمارد و حرمت بشر را به اوج عروج خلیفهٔ اللهی می‏رساند تا آنجا كه خداوند او را جانشین خود در عمران و آبادگری زمین قرار داده است، هرگز حقوق بشر را مهمل نمی‏گذارد و از منافع وی چشم نمی‏پوشد.
۷. آزادی انسانها
از جمله اهداف و آثار تكالیف حقوق الهی، آزاد ساختن جامعه بشری از زنجیر اسارت است، دین آمده است تا بشر را از همه قیودات وضع شده از جانب قدرتمندان آزاد سازد.
انسان چون موجودی اجتماعی است روابطی با دیگر افراد جامعه دارد. برخوردها و روابط او در مقابل دیگران تكالیفی را برای او به وجود می‏آورد كه این تكالیف، یا باید منشأ الهی داشته باشد یا منشأ بشری. برای اینكه دیگران با وضع قوانین با نگاه سودگرایی او را به تكالیف بشری مكلّف نسازند خداوند با وضع شریعت، تكالیف او را تعیین ساخته است، پس زندگی اجتماعی بدون تكلیف مفهوم ندارد. حال آیا تكالیف الهی برای انسان مطلوب‏تر است یا تكالیف وضع شده با عقول ناقص بشری؟
پاسخ بسیار روشن است، حكمت تكالیف الهی، رهایی از قید و بندهای بشری است، نه محدودیت. تكالیفی كه انبیای الهی در قالب شرایع آسمانی به بشریت ارزانی داشته‏اند دقیقاً در همین راستاست، یعنی آنها آمده‏اند تا بندهایی را كه هواهای نفسانی از درون و غلهای حاكمان طاغوتی از بیرون بر دست و پاهای بشر بسته بودند بگشایند، در قرآن فرمود: «آنان كه پیامبر خویش را اطاعت می‏كنند پیامبر آنان را به كارهای نیكو امر و از كارهای ناپسند نهی می‏كند و برای آنان امور پاكیزه را حلال و چیزهای ناپاك را حرام و آنان را از قید و بندهایی كه داشتند آزاد می‏سازد، پس ایمان آورندگان و یاری كنندگان او جزء رستگارانند».(۴۶)
در مقابل این دسته، آنان كه به اصول اعتقادی ایمان نیاورده و به تكالیف الهی گردن ننهاده و بر صراط مستقیم حق گام نگذاشته‏اند در بند جهالت و قید غفلت اسیرند و آن كس كه سر در كوی او نگذاشته آزاده نیست: «لقد حقّ القول علی أكثرهم فهم لایؤمنون * انّا جعلنا فی أعناقهم أغلالاً فهی الی الأذقان فهم مقمحون»(۴۷) در فرهنگ آسمانی اسلام، آزادی مرهون تكلیف محوری و اسارت اثر تكلیف گریزی است و به همین دلیل در بسیاری از آیات، فلاح و رستگاری و حریّت و آزادی وصفی برای مؤمنان و اسارت و بردگی خصلتی برای كافران به شمار آمده است.
۱۰. كمالات معنوی
در فصول گذشته به این نكته اشاره شد كه انسان از نگاه قرآن، خلیفه خدا در زمین است و برای وصول به چنین مقامی خلق شده است، توضیحی كه هم اكنون به آن اضافه می‏شود این است كه در انسان تكوّن یافته دو صفت ذاتی وجود دارد، یكی اینكه از لحاظ درجه هستی موجودی ناقص است و دیگر اینكه دارای استعداد و قابلیت خلافت اللهی و جانشینی خدا در زمین است. اگر خلافت متعیّن به انسان است، قوّه و قابلیت هم در او قرار داده شده و می‏تواند به آن مقام راه یابد( نه اینكه در او فعلیت داشته باشد، بلكه او بالفعل حیوان است و بالقوه انسان)، پس مقام خلافت از میان مخلوقات برای انسان آمده است خدا آدمی را برای جانشینی خویش آفرید. او را جامع جمیع صفات الهیّه قرار داد تا بتواند آیینه تمام نمای كمالات او باشد.
●با جمالش چون كه نتوان عشق باخت از كمال لطف خود آیینه ساخت
بنابراین، وصول به این مقام كه كمال و سعادت انسان به شمار می‏آید، برای همه افراد به اندازه استعدادشان فراهم است. غرض از وجود تكالیف الهی برای بندگان، تكمیل و رساندن آنان به ذروه سعادت است، چون انسان موجودی ناقص است و قابلیت كمال هم در او وجود دارد. بنابراین تكالیف شرعی برای جبران نقص و كامل كردن او به منظور تحصیل كمالات معنوی است كه آثار آن تعدیل قوای نفسانی و نجات از هوای نفس و آزادی از قید و بندهای دشمن درون و بیرون است.
●نتیجه‏گیری
از مجموعه مباحثی كه در این مقال تحت عنوان آثار و اهداف حق و تكلیف بیان شد استفاده می‏شود كه می‏توان برای آثار و اهداف مراتب و اقسامی قائل شد كه برخی ابتدایی و برخی میانی و برخی نهایی‏اند.
اهداف ابتدایی عبارت است از نظم ظاهر، امنیت عادی و اجتماعی و رعایت حقوق دیگران، گرچه بر اساس ترس از كیفر قضایی باشد.
هدف میانی و متوسط عبارت است از عدل واقعی، امنیت معقول و رعایت حقوق دیگران به استناد فضیلت عدالت كه در نهاد انسان تعبیه شده است و لذت آن در كام دل جلوه می‏كند.
هدف پایانی عبارت از نیل روح متكامل به مقام شهود حقیقت و نورانی شدن حقیقت آدمی و وصول به حقیقت است.
آیهٔ اللّه جوادی آملی
تهیه و تدوین: حجهٔ‏الاسلام و المسلمین محمد رضا مصطفی پور

۱. نهج البلاغه، خطبه ۳۲.
۲. و ۵۰. نهج البلاغه، خطبه ۳۲.
۳. نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
۴. خلاصه تعالیم اسلام، ص ۱۷ ـ ۱۹.
۵. سوره اسراء، آیه ۸۴.
۶. رساله سه اصل، ص ۲۹ ـ ۳۰.
۷. شرح جنود عقل و جهل، ص ۲۸۳ ـ ۲۸۴
۸. شرح چهل حدیث، ص ۵۳۱ ـ ۵۳۲.
۹. شرح دعای سحر، ص ۲۶.
۱۰. الكافی، ج ۲، ص ۳۰۹.
۱۱. علم الیقین، ج ۲، ص ۹۰۱.
۱۲. نهج البلاغه، حكمت ۴۳۷.
۱۳. سوره ق، آیه ۵.
۱۴. سوره نحل، آیه ۹۰.
۱۵. سوره شوری، آیه ۱۵.
۱۶. سوره حدید، آیه ۲۵.
۱۷. سوره مائده، آیه ۸.
۱۸. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
۱۹. همان، حكمت ۳۱.
۲۰. سوره یوسف، آیه ۵۳.
۲۱. بحارالانوار، ج ۶۷، ص ۳۶.
۲۲. غررالحكم، ص ۲۳۴.
۲۳. سوره جاثیه، آیه ۲۳.
۲۴. سوره نازعات، آیات ۴۰ ـ ۴۱.
۲۵. سوره اعراف، آیه ۱۷۶.
۲۶. تحف العقول، ص ۳۳۰.
۲۷. مستدرك الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۴۴، غررالحكم، ص ۲۴۰.
۲۸. مستدرك الوسائل، ج ۱۱، ص ۳۴۴، غررالحكم، ص ۳۰۴.
۲۹. همان، ص ۳۴۳.
۳۰. همان، ص ۳۴۶.
۳۱. غررالحكم، ص ۳۰۴.
۳۲. همان، ص ۵۸.
۳۳. شرح غررالحكم، ج ۳، ص ۴۰۴.
۳۴. غررالحكم، ص ۳۰۵.
۳۵. سوره اعراف ، آیه ۷۴.
۳۶. سوره شعراء، آیات ۱۵۱ ـ ۱۵۲.
۳۷. همان، آیات ۱۶۱ـ ۱۶۳ و ۱۶۵ ـ ۱۶۶.
۳۸. همان، آیات ۱۷۷ ـ ۱۷۹ و ۱۸۱ ـ ۱۸۳.
۳۹. رجوع شود به سوره‏های عنكبوت، آیه ۴۵، سوره نور، آیه ۲۱؛ سوره یوسف، آیه ۲۴؛ سوره اعراف، آیات ۲۸ و ۱۴۲ ؛ سوره هود، آیه ۸۵ ؛ سوره یونس، ۹۱ ؛ سوره قصص، آیه ۷۷ و....
۴۰. ر.ك احیاء العلوم، معراج السعادهٔ، شرح جنود عقل و جهل.
۴۱. سوره هود، آیه ۶۱.
۴۲. سوره نساء، آیه ۳۲.
۴۳. سوره ملك، آیه ۱۵.
۴۴. سوره اعراف، آیه ۱۰.
۴۵. همان، آیه ۱۵۷.
۴۶. سوره یس، آیات ۷ ـ ۸.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام


همچنین مشاهده کنید