جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

تعامل دین و سیاست از منظر امام خمینی


تعامل دین و سیاست از منظر امام خمینی
در این مقاله به رابطه دین و سیاست از منظر امام خمینی خواهیم پرداخت. در ابتدا بحث نظری راجع به امتزاج دین و سیاست و تئوری‌های مطرح در جهان اسلام و در نزد حكمای اسلامی پرداخته می‌شود:
●امتزاج دین و سیاست
بدون شك اسلام سیاسی‌ترین دین از ادیان توحیدی است. البته این ادعا مبتنی بر اصیل‌ترین متون اسلامی یعنی كتاب قرآن و احادیث نبوی از یك طرف و سیره و روش عملی رهبران اسلام در طول تاریخ بوده است.
حمید عنایت در زمینهٔ سیاسی بودن دین اسلام و مسلمانان می‌نویسد:
«در دل و درون مسلمانان گرایش خاصی نسبت به سیاست نهفته است كه مستقیماً از روح تعالیم اسلام نشأت می‌گیرد ولی این گرایش كه غالباً در پس و پشت حالتی از تسلیم و سر براهی یا بی‌حسی و بی‌اعتنایی سیاسی یا هر دو نهفته است...» ۱
پیشاپیش لازم است به سوءتفاهمی كه در زمینهٔ پیوند دین و سیاست در فرهنگ اسلامی وجود دارد اشاره كنیم. منشأ این سوءتفاهم آن است كه اكثر مسلمانان در بخش زیادی از تاریخ خود تحت حكومت رژیم‌هایی به سر برده‌اند كه قانون شریعت را فقط تا حدّی رعایت می‌كرده‌اند و به قول حمید عنایت رعایت قانون شریعت از طرف حكومت‌های اسلامی و حاكمان آنها فقط به این علّت بود كه: «قدرت آنان را در چشم مؤمنان مشروع جلوه دهد.» ۲
تقدیس حاكمان اسلامی از طرف مسلمانان تا آنجا كه آنان را به «ظلّ الله» توصیف نموده‌اند به این جنبه از رفتار حكومت‌های اسلامی برمی‌گردد و الاّ در تاریخ اسلامی، حاكمان اسلامی نه قانون‌دان شریعت بودند و نه خود را صددرصد ملزم به رعایت قوانین شریعت می‌دانستند.
●عناصر نظری یا بالقوهٔ سیاسی شدن ذهن مسلمانان
حمید عنایت در این‌باره به عناصری می‌پردازد كه آنها را عناصر نظری یا بالقوه سیاسی شدن ذهن مسلمانان می‌نامد. ما در اینجا به علت وجود این عناصر در اندیشه سیاسی امام خمینی به آنها می‌پردازیم. آن عناصر را حمید عنایت چنان برمی‌شمارد كه تصور می‌شود با توجه به بیانات امام خمینی تئوری‌پردازی كرده است:
۱. قرآن از مؤمنان می‌خواهد كه از سرمشق والا یا به اصطلاح اسوهٔ حسنهٔ حضرت محمد(ص) پیروی كنند. ۳
۲. از آنجا كه توفیق اصلی پیامبر در بنا نهادن حكومتی بر مبنای تعالیم اسلام بود، مسلمانان هم وظیفه دارند از سرمشق او در این زمینه پیروی كند.
۳. دلیل ساده‌تری هم برای همبستگی اسلام با سیاست به عنوان هنر حكومت وجود دارد: اجرای تعدادی از وظایف جمعی یا امور واجب كفایی مسلمانان كه بهتر از همه «امر به معروف و نهی از منكر» است.
۴. دفاع از دارالاسلام فقط در سایه حكومتی ممكن است كه اگر سراپا متعهد به اسلام نیست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهی نشان دهد. بدین ترتیب هر مسلمان كه در تحت حكومت رژیم متعهد یا متمایل به اسلام به سر می‌برد باید فعالانه برای بقای آن بكوشد.
و برعكس هر مسلمانی كه تحت حكومت رژیم متخاصم با اسلام به سر می‌برد باید هر وقت كه فرصت مناسب دست می‌دهد در برانداختن آن مبارزه كند.
۵ ـ بحث اینكه «كی باید حكومت كند؟ و چرا ما باید از حكّام اطاعت كنیم اساس سیاست است.»۶ـ اگر جان و جوهر سیاست همان هنر زیستن و كار كردن با دیگران است در این صورت از هر پنج ركن اسلام (نماز، روزه، زكات، حج، و شهادتین) [شهادت به وحدانیت خدا و نبوت محمد(ص)] چهار ركن مناسب با اعتلای روحیهٔ همكاری و انسجام گروهی در میان پیروان آن است.
۷ـ جهاد كه بعضی از مسلمانان ششمین ركن می‌شمارندش، نیروی نهفتهٔ بیشتری برای ایجاد همان روح و روحیه در خود دارد. ۴یواخیم واخ، در تلاش برای طبقه‌بندی ادیان جهانی، اذعان می‌نماید كه اسلام یك دین سیاسی بی‌همانند است. گیت هم اعتقاد دارد كه از نظر پیامبر اسلام، غرض عمده از بعثت انبیاء همین تشكیل دولت دینی بوده است. ۵
از پیوند دین و سیاست در اسلام، نتایجی به بار می‌نشیند كه این دین را در حوزه اندیشه و نظر و در عرصهٔ عملی، و همچنین در عرصهٔ میدان‌های فردی و اجتماعی از سایر ادیان توحیدی متمایز می‌سازد.
▪بعضی از این ویژگی‌ها عبارتند از:
۱ـ در مقابل تمایز و تغایر دین و سیاست در سنت مسیحی، پیوند دین و سیاست در اسلام یك پیش‌فرض مسلم دینی است. تعبیر به پیوند دین و سیاست همان سیاسی بودن اسلام است كه عناصر نظری و بالقوهٔ سیاسی شدن آن بیان شد. در دنیای مسیحیت جدایی انگاری امور لاهوتی از ناسوتی یك تعهد دوگانه و در عین حال دین‌دارانه در اندیشه و عمل فرد مسیحی است و مسأله جداناپذیری این دو در اسلام یك نوع اعتقاد الزامی است كه سرپیچی از آن تخطی از نوامیس الهی قلمداد می‌شود و از این ادغام و آمیختگی نوع خاص از سیاست شكل می‌گیرد كه نه فقط التزام عملی بلكه نوعی خلوص و حتی شهادت را در راه آن طلب می‌كند.
●فعالگری سیاسی و جداماندگی از سیاست۶
این نوع سیاست خاص موجب دو رویكرد كاملاً متضاد در میان مسلمانان شده است. یكی رویكرد فعالگری سیاسی و دیگری رویكرد جداماندگی از سیاست است، این دو رویكرد را می‌توان در بیانات امام خمینی جستجو كرد. تعبیر به اسلام ناب، اسلام آمریكایی، اسلام مرفهین بی‌درد، و اسلام سرمایه‌داری،... و حتی به تعبیر دكتر علی شریعتی، تشیع علوی در مقابل تشیع صفوی، یا اسلام ابوذری و اسلام كعب الاحبار، نشان از این دو رویكرد در بین مسلمانان دارد.
با ظهور این دو رویكرد در عالم اسلام، دو مشرب فكری ـ كلامی در اندیشه سیاسی شكل گرفت كه در سیر حوادث و تحولات تاریخی و ضرورت‌های اجتماعی در قالب دو گرایش مذهبی متعارض متبلور گردید. این دو مذهب و گرایش كلامی به تدوین و تكوین مبانی معرفت‌شناسی دو رویكرد «فعال‌گرایی سیاسی» و «جداماندگی از سیاست» انجامید. این دو مذهب به اشعری و معتزله یا عدلیه معروف هستند.
در ادامه به تئوری‌های مطرح در تعامل دین و سیاست پرداخت می‌شود.
●تعامل دین و سیاست در نزد مسلمانان
یكی از اسناد بجای مانده از دورهٔ ساسانیان دربارهٔ مسائل اجتماعی و سیاسی نامه «تنسر» است كه، اعلام می‌كند:
«تعجب نكنید كه رفاه جهان فانی را پیش شرطی برای تقویت و ماندگاری احكام مذهبی تلقی می‌كنم. مذهب و حكومت توأمان متولد می‌شوند و هرگز از یكدیگر جدا نخواهند شد».۷
●سه تئوری در پیوند دین و سیاست
با كنكاش در متون اسلامی و بویژه در آثار بجا مانده از فلاسفه و حكمای مسلمانان در رابطه با تعامل و پیوند دین و سیاست، سه تئوری مورد توجه است. در یك تقسیم‌بندی می‌تواند چنین نوشت:
۱ـ تئوری اول: مبنای استقلال عقل و شرع در سیاست.
۲ـ تئوری دوم: مبنای شرعی سیاست / دولت.
۳ـ تئوری سوم: جدایی دین و سیاست / دین و دولت. ۸
نظریه اول منسوب به فارابی (متوفای ۹/۲۵۷ هـ . ق.) و فلاسفه غرب اسلامی بخصوص ابن رشد (متوفای ۵۹۴ هـ . ق.) می‌باشد. این دو اندیشه‌مند مسلمان معتقد به راه‌های «دوگانه حقیقت» هستند.
تئوری دوم از ابن سینا شروع می‌شود و بعد از او به جهان اسلام سرایت كرده و دانشمندان و فلاسفه و فقیهان بزرگی همچون امام محمد غزالی و صدرالمتألهین و امام خمینی آن را اقتفاء نموده‌اند.
این گروه از اندیشه‌مندان سعی نموده‌اند كه بین نبوت و سیاست تعامل ایجاد نمایند و در نظر آنان اندماج سیاست با نبوت (شرع) امری جداناپذیر تلقی شده است.
مبنای شرعی سیاست / دولت در نظریهٔ امام خمینی
جایگاه سیاست در طبقه‌بندی علوم از نظر امام خمینی
امام خمینی با تمسك به حدیثی از پیامبر گرامی اسلام علوم را به سه قسم دسته‌بندی می‌كند:
«انما العلم ثلاثهٔ: آیهٔ محكمهٔ، او فریضهٔ عادلهٔ، او سنّهٌٔ قائمهٔ، و ما خلاهنّ فهو فضل»۹ «همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محكمه، یا فرضیه عادله، با سنت قائمه (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از اینها زیادت است».
اشاره به این نكته ضروری است كه امام خمینی انسان را دارای سه نشئه، و صاحب سه مقام می‌داند۱۰ و به نحوی این سه مقام را با آن سه نوع علم تطبیق می‌دهد كه در ادامه به آن پرداخته می‌شود.
دفاع از دارالاسلام فقط در سایه حكومتی ممكن است كه اگر سراپا متعهد به اسلام نیست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهی نشان دهد
البته امام خمینی در تقسیم‌بندی دیگری علوم را به سه دسته، (علوم نافع، علوم مضر، علوم نه مضر و نافع) ۱۱ تقسیم می‌كند و با توجه به این تقسیم‌بندی، علوم مورد اشاره در حدیث پیامبر گرامی اسلام(ص) را جز علوم نافعه می‌داند.
«كلیه علوم نافعه منقسم شود به این سه علم، یعنی علمی كه راجع است به كمالات عقلیه و وظایف روحیه علمی كه راجع به اعمال قلبیه و وظایف آن است، و علمی كه راجع به اعمال قالبیه و وظایف نشئه ظاهره نفس است».۱۲
اما علومی كه تقویت و تربیت عالم و روحانیت و عقل مجرد را كند، علم و ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال، و علم به عوالم غیبیهٔ تجردیه، از قبیل ملائكه و اصناف آن، از اعلی مراتب جبروت اعلی و ملكوت اعلی تا اخیرهٔ ملكوت اسفل و ملائكه ارضیه و جنود حق جل و علا، و علم به انبیا و اولیاء و مقامات و مدارج آنها، و علم به كتب منزله و كیفیت نزول‌دهی و تنزل ملائكه و روح، و علم به نشئه آخرت و كیفیت رجوع موجودات به عالم غیب و حقیقت عالم برزخ و قیامت و تفاصیل آنها، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقیقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن. متكفل این علم پس از انبیاء و اولیاء(ع)، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومی كه راجع به تربیت قلب و ارتیاض آن و اعمال قلبیه است، علم به منجیات و مهلكات خلقیه است، یعنی، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شكر و حیا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوی دو دیگر از محاسن اخلاق، و علم به كیفیت تحصیل آنها و اسباب حصول آنها و مبادی و شرایط آنها، و علم به نتایج اخلاق، از قبیل حسد و كبر و ریا و حقد و غش و حبّ ریاست و حبّ دنیا و نفس و غیر آن و علم به مبادی وجود آنها و علم به كیفیت تنزه از آنها، و متكفل این نیز پس از انبیاء و اوصیاء(ع)، علمای اخلاق و اصحاب ریاضات و معارف‌اند، و علوم كه راجع به تربیت ظاهر و ارتیاض آن است علم فقه و مبادی آن و علم آداب معاشرت و تدبیر منزل و سیاست مُدُن، كه متكفل آن علمای ظاهر و فقها و محدثین هستند پس از انبیاء و اوصیاء. ۱۳
گرچه مطلب قدری به درازا كشید ولی برای منظوری كه این تحقیق به دنبال آن است ضروری بود. در اینجا اگر بخواهیم بر اساس مشی علمای سلف و حكمای قدیم، در تقسیم‌بندی علوم بپردازیم باید بگوییم كه این تقسیم‌بندی امام خمینی اشاره به همان تقسیم‌بندی علوم به حكمت نظری و حكمت عملی دارد. یعنی قسم اول را حكمت نظری و قسم دوم و سوم را حكمت عملی بنامیم، البته آنچه كه با دقت نظر در این تقسیم‌بندی بدست می‌آید آن است كه تمایز بین حكمت نظری و حكمت عملی، وجود ندارد بلكه «در هر دو عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمی‌گردد».۱۴
در ادامه بحث به تقسیم‌بندی حكمت عملی و نظری در اندیشه امام خمینی پرداخته می‌شود ولی قبل از آن به ادامه تفصیل امام خمینی درباره حدیث پیامبر گرامی(ص) می‌پردازیم.
امام خمینی در چهل حدیث با اشاره به حدیث فوق می‌نویسد:
«بدانكه «آیه محكمه» عبارت است از علوم عقلیه و عقاید حقه و معارف الهیه و «فریضهٔ عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفیهٔ قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبیه».۱۵
امام خمینی در جای دیگر به این حدیث شریف كافی اشاره می‌كند كه علم را منحصر در سه چیز می‌داند در آنجا از «آیه محكمه» تعبیر به «علم عقاید» می‌كند. ۱۶
امام خمینی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‌داند و «جمیع علوم شرعیه را مقدمه معرفت الله» می‌داند... غایت امر آن كه بعضی مقدمه قریبه و بعضی بعیده و بعضی بلا واسطه و بعضی مع‌الواسطه است۱۷ علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادی، خود مقدمهٔ حصول معارف و تحصیل توحید و تجرید است۱۸ و آن شعبه از علم فقه، كه در سیاست مُدُن و تدبیر منزل و تعمیر بلاد و تنظیم عباد است، نیز مقدمهٔ آن اعمال است كه آنها دخالت تام و تمام در حصول توحید و معارف دارند كه تفصیل آن از حیطهٔ این مختصر خارج است. ۱۹ و به همین نحو، علم به منجیات و مهلكات در علم اخلاق، مقدمه [است] برای تهذیب نفوس، كه آن مقدمه است برای حصول حقایق معارف و لیاقت نفس برای جلوهٔ توحید. ۲۰آنچه كه در این تقسیم‌بندی بدست می‌آید آن است كه امام خمینی سیاست را زیرمجموعه علم فقه می‌داند.
●علم نظری و علم عملی در نظر امام خمینی
گفته‌اند: برای انسان یك عقل نظری است كه آن را ادراك است و یك عقل عملی است كه كارهای معقوله را عملی می‌كند. ولی ما می‌گوییم: در هر دو، عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمی‌گردد، چنانكه عقل عملی هم به عقل نظری برمی‌گردد، و در نظری هم كه درك و علم است عمل لازم است. ۲۱
«بالجمله... عقل عملی همان ارجاع كثرت به وحدت عملاً و خارجاً است لذا كمال انسان به عقل عملی اوست نه عقل نظری»۲۲ و با توجه به نظریه امام به بازگشت این دو علم به یكدیگر «علوم مطلقاً عملی هستند، حتی علوم معارف كه یك نحوه عملی در آنها نیز هست».۲۳
●پیوند و عقل (نبوت و عقل) در نظریه سیاسی امام خمینی
انبیاء و مرسلین كسانی هستند كه با قوت وجود و شرح صدری كه دارند می‌توانند در عین حال كه عالم غیب را مشاهده می‌كنند، عالم شهادت را هم مشاهده نمایند. وحدت و بساطتی كه آنها از عالم غیب مشاهده می‌كنند، وحدت و بساط حقیقی است نه وحدت بساطت مفهومی، و كثراتی را هم كه آنها به نحو تفصیل توجه دارند ما نمی‌توانیم با صفحهٔ قلب نیز با آن تفصیل بیابیم.۲۴
البته مقام نبوت یك جعلی اعتباری و قراردادی نسبت این منصوب یك منصب حقیقی است.
امام خمینی در این رابطه می‌نویسد:
«پس نبوت، یك امر مجعول و منصب جعلی به آن نحو كه برای وُلات جعل می‌كنند نیست مثل اینكه در عرض بنشینند و مشورت و مصلحتی باشد كه از بین این مردم به كسی منصب نبوت بدهیم؟ بلكه این منصب به عین حقیقت آن نبی قائم است چون باید كسی باشد كه بتواند حقایق را از عالم غیب مشاهده كرده و گرفته و در معالم شهود و كثرت بسط دهد و به دیگران برساند و این بدون اینكه هر دو وجهه قلب به طرف شهادت و غیب باز باشد تحقیق نمی‌پذیرد».۲۵
حضرت امام در ادامه این بحث با استناد به آیه «انی جاعلٌ فی الارض خلیفهٔ» می‌گوید منظور از جعل در آیه، همان جعل حقیقی است نه اینكه جعل خلافت اعتباری باشد، در جعل اعتباری چه بسا افرادی را منصوب كنند با اینكه هیچ وجه قابلیت خلافت نداشته باشند، ولی در جعل خلافت برای انبیاء جعل حقیقی است.
«چون حقیقت و ماهیت نبوت و ولایت كشف‌الحقایق و بسط الحقایق است هر كه این‌طور باشد و قلب صاف و محكم و قوی داشته باشد نبی است و هر كسی در این كشف و بسط حقایق كامل‌تر باشد، نبوتش هم كامل‌تر است».۲۶
بنابراین:
«مقام نبوت و امامت یك مقام تعارفی اعتباری و منصب جعلی اعتباری، نیست كه مشورت كنند چه كسی نبی باشد و چه كسی ولی، بلكه حقیقت نبوت كشف‌الحقایق و بسط‌الحقایق است».۲۷
در روایات اسلامی و همچنین در مباحث حكما آمده است كه انسان با عنایت الهی از دو نوع مربی بهره‌مند است، یكی «مربی باطنی» كه همان (قوهٔ عقل و ادراك) است و دیگر «مربی خارجی) كه همان انبیاء الهی و راهنمایان طریق سعادت باشند. امام خمینی به همین پیشینهٔ علمی مسلمین اشاره می‌كند:
«چون عنایت حق تعالی و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود دو نوع از مربی و مهذّب به تقدیر كامل در او قرار داد كه آن دو به منزلهٔ دو بال است از برای بنی‌آدم كه می‌تواند به واسطهٔ آنها از حضیض جهل و نقص و زشتی و تفاوت به اوج علم و معرفت و كمال و جمال و سعادت پرواز نماید و خود را از تنگنای ضیق طبیعت به فضای وسیع ملكوت اعلی رساند و این دو یكی «مربی باطنی» كه «قوهٔ عقل و تمییز» است؛ و دیگری «مربی خارجی» كه «انبیاء» و از پیوند دین و سیاست در اسلام نتایجی به بار می‌نشیند كه این دین را از سایر ادیان توحیدی متمایز می‌سازد
راهنمایان طریق سعادت و شقاوت می‌باشند و این دو هیچ كدام بی‌دیگری انجام این مقصد ندهند».۲۸
امام خمینی در بحثی دربارهٔ مراتب درجات انسان و قوایی كه در او وجود دارد می‌گوید:
«قوایی كه انسان دارد، به مراتب در او حاصل شده است كه جلوتر از همه قوهٔ شهوت است و بعد از آن قوهٔ غضب و قوهٔ واهمه... كه این قوا همه شریف و لازمند ولی اگر [این] قوا، آزادی داشته باشند و بدون قیدی از قیود كار كنند، فساد به دنبال دارند پس لازم است تحت یك میزان صحیح وارد شوند و در هر اقتضائی كه دارند و به هر چیزی كه مایلند با اجازه و رخصت وارد شوند، چون اینها قدرت تمیز ندارند كه بفهمند از مقتضیات در بعضی از موارد ترتب فساد و اختلال نظام و اقتحام در مهلكه است. در نتیجه، قوهٔ دیگری لازم است كه قوهٔ ناصحه و عاقله و ممیزه است و این قوه در مملكت بدن، بعد از اینها حاصل می‌شود و چون بعد حاصل می‌شود غلبه‌اش برای قوا سخت است...»
بنابراین:
«قوهٔ تمییز و عقل به تنهایی كافی نیست لذا حضرت احدیت انبیاء و مرسلین و اولیاءالله و علماء بالله را برای اعتضاد این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را لجام كنند و تحت فرمان عقل، بلكه عقل كلی و دستور شرع درآورند...» ۲۹
البته به نظر امام خمینی:
«این سلسلهٔ جلیله مثل منظّمین عالم نیستند كه همّ اینها فقط در تنظیم این عالم است... البته معلوم است نظر انبیاء علاوه بر انتظام عالم طبیعت كه به طور الیق ملاحظه كرده‌اند به نظم عالم آخرت بیشتر است».۳۰
امام خمینی در ادامه به تفاوت قانون، از نگاه پیامبران الهی و قوانین قانون‌دانان دنیا می‌پردازد و معتقد است كه قانون‌دانان دنیا، هدفشان از قانون این است كه عالم منظم باشد و سلطنت‌شان دچار هرج و مرج نشود ولی برای زندگی شخصی اشخاص و انتسانیتشان دلسوزی ندارند كه شخصیت هر فردی چطور استقامت و صفا و كمال داشته باشد، ولی انبیاء طالب سعادت ذاتی بشر اعم از سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیایی و آخرتی می‌باشند. بلكه جلوتر از انعقاد نطفه، سعادت بشر را در نظر داشته‌اند... انبیاء از اول طفولیت تا نزول به قبر در هر فعلی با انسان سر و كار دارند. ۳۱
امام در تفاوت و تمایز بین دو نوع قانون (الهی و بشری) معتقد است كه تفاوت این دو در غایت سیاست است. در نظام‌های بشری، غایت سیاست و كار ویژه آن همواره این بوده است كه همه دولت‌ها خود را مسئول حفظ نظم و امنیت و تأمین نوعی عدالت و دفاع از كشور در مقابل حملات خارجی می‌دانسته‌اند. البته این از وظایف پیامبران الهی هم بوده است ولی علاوه بر آن توجه به نظم عالم آخرت و سعادت اخروی انسان است كه قوانین بشری بدنبال آن نیستند بلكه این از كار ویژه‌های سیاست در منظر انبیاء الهی است، بنابراین، این تمایز و تفاوت به معنای عموم دخالت انبیاء در سیاست نیست بلكه «مسأله دخالت در سیاست در رأس تعلیمات انبیاء است. مسأله جنگ مسلحانه با اشخاص كه آدم نمی‌شوند و می‌خواهند ملت را تباه كنند در رأس برنامه‌های انبیاء بوده است. ما همهٔ تعلیمات انبیاء را كنار گذاشتیم، فقط به آن تعلیماتی كه با دخالت نكردن در سیاست و دخالت نكردن در جامعه، اینها همینش را گرفته‌ایم و باقی را رها كردیم...» ۳۲
امام خمینی در بیان دیگر با اشاره به ابعاد مختلف انسان، به بعد مادی آن می‌پردازد و تأسیس دولت را از اموری می‌داند كه فقط بعد مادی انسان را تأمین می‌كند، و معتقد است كه دین اسلام به جنبه‌های مادی انسان هم پرداخته است او در این‌باره می‌گوید:
«یكی از ابعاد انسان، بعدی است كه در این دنیای مادی می‌خواهد معاشرت بكند، در این دنیای مادی می‌خواهد تأسیس دولت بكند، در این دنیای مادی می‌خواهد تأسیس مثلاً سایر چیزهایی كه مربوط به مادیتش هست بكند. اسلام این را دارد. آنقدر آیه و روایت كه در سیاست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه می‌كنید هفت، هشت تایش كتابی است كه مربوط به عبادات است، باقی‌اش مربوط به سیاسات و اجتماعیات و معاشرات و اینطور چیزهاست. ما همهٔ آنها را گذاشتیم كنار و یك بعد را، بعد ضعیفش را گرفتیم. اسلام را همچو بد معرفی كرده‌اند به ما، كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام به سیاست چه؟ سیاست مال قیصر و محراب مال آخوند!! محراب هم نمی‌گذارند برای ما باشد. اسلام دین سیاست است، حكومت دارد».۳۳
در اسلام توجه به هر دو جنبهٔ حیات انسان است: «اسلام یك حكومتی است كه یك جنبه‌اش حكومت معنوی، یعنی دو طرف دارد انسان، دو وضع دارد انسان، دو رو دارد انسان، یك روی مادی، ‌[كه] اسلام در این روی مادی در همهٔ جهاتش احكام دارد؛ یك روی معنوی، كه اصلاً مطرح نیست در رژیم‌ها كه انسان را تربیت‌های معنوی و تهذیبی بكند. ۳۴
بحث یا موضوع پیوند عقل و نبوت [دین و عقل] كه همواره مورد اهتمام حكماء و اندیشه‌مندان مسلمان بوده است و همچنان مورد توجه است، در اندیشه سیاسی امام خمینی جایگاهی خاص یافته است و توانسته است از این رابطه به رابطه نبوت و سیاست پیوند بزند، البته پیوند سیاست و نبوت در نظریه امام خمینی برخاسته از نوع انسان‌شناسی اوست، و از این انسان‌شناسی نتایج با اهمیتی را در اندیشه سیاسی خود بر جای گذاشته است. او انسان را دارای دو بعد مادی و معنوی می‌داند و بر همین اساس هم رابطه بین سیاست و نبوت را استنباط می‌كنند و سیاست را از مجرای قانون و شریعت كه واضع آن پیامبران و اولیاء و علما دین است قابل طرح می‌داند. استدلال امام خمینی بر وجود رابطه بین سیاست و نبوت آن است كه انسان علاوه بر جنبه مادی دارای جنبه معنوی و ملكوتی است، حكومت‌ها و قوانین بشری فقط درصدد تأمین بعد مادی انسان كه همان تأمین امنیت و مسكن و خوراك آنها است می‌باشند و به جنبه‌های معنوی و روحانی آن كاری ندارند.
لذا انبیاء آمده‌اند تا این جنبه‌ را با وضع قوانین الهی به سر منزل مقصود كه همان سعادت دنیا و آخرت است برسانند. در اینجاست كه به سیاست نبوی نیاز پیدا می‌كنیم.
●تعریف سیاست از نظر امام خمینی
امام خمینی در جاهای مختلف و به مناسبت‌های مختلف به تعریف سیاست پرداخته است. نظریه سیاسی امام خمینی و معرفت‌شناسی او بر انسان‌شناسی خاص او، مبتنی است. او انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‌داند، و هدف بعثت انبیاء هم آن است كه بتواند انسان را با توجه به این دو جنبه به سعادت دنیوی و اخروی راهنمایی نماید و اساس همه كمالات انسان منوط به شناخت او نسبت به «معرفت الله» است و اساساً هدف اصلی بعثت انبیاء معرفی و شناخت خداوند است برای جوامع انسانی، و بقیه مقوله‌ها مانند قسط و عدالت... همه جنبه غیر استقلالی و فرعی دارند. امام خمینی در تألیفات و بیانات خود كراراً به این موضوع پرداخته است. تعریف امام خمینی از نبی، انسان كامل، وحی، معرفت الله و انسان، پیوندی سیستم‌وار است و این ارتباط چنان وثیق و استوار است كه تفكیك بین آنها را جداً ناممكن می‌كند.
دو تعریف از سیاست در اندیشه امام خمینی وجود دارد. سیاست به معنای خاص و سیاست به معنای عام.●سیاست به معنای خاص
«سیاست به معنای اینكه جامعه را راه ببرد و هدایت كند به آنجایی كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست این در روایات ما برای نبی اكرم بالفظ «سیاست» ثابت شده است و در دعا و زیارت جامعه ظاهراً هست كه «سیاسهٔ العباد» هم هست، در آن روایت هم هست كه پیغمبر اكرم مبعوث شد كه سیاست امّت را متكفل باشد.» ۳۵
امام خمینی در جای دیگر تعریف عام‌تری را از سیاست ارائه می‌دهد كه به نظر می‌رسد با بعضی از تعاریف از سیاست در دوران مدرن۳۶ سازگار باشد. او ابتدا به صورت پرسش مطرح می‌كند كه: «مگر سیاست چی است؟» و بعد آن را چنین تعریف می‌كند: «روابط مابین حاكم و ملت، روابط مابین حاكم با سایر حكومت‌ها»۳۷
با مقایسه این دو تعریف از سیاست، به نظر می‌آید كه تعریف اول خاص، وتعــریف دوم عــام اســــــت، تعــــــــریف اول به جــامعــه‌ای خــاص كــه همان جامعهٔ اسلامی است توجه دارد لذا امام خمینی در اینجا بر روایات و نصوص اسلامی تأكید دارد، و شاید اشاره به تأمین بعد معنوی سیاست هم باشد. ولی در تعریف دوم، سیاست معنای عام‌تری دارد و شامل سیاست در جامعه اسلامی و غیراسلامی هر دو می‌شود. و این همان سیاستی است كه مشتركاً موردنظر سیاستمداران و قانون‌دانان بشری و انبیاء است.
●كارگزاران سیاست در نظریه امام خمینی
امام خمینی برای سیاست نوع اول سه نوع كارگزار را برمی‌شمارد. ایشان كارگزاران سیاست را انبیاء، اولیاء و علماء دین می‌داند و برای خلفا و سلاطین و ملوك نه تنها هیچ‌گونه مشروعیتی
قائل نمی‌شود بلكه «سلطنت و ولایتعهدی همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشیده»۳۸ سلطنت ولایتعهدی همان طرز حكومت شوم و باطلی است كه حضرت سیدالشهداء(ع) برای جلوگیری از برگزاری آن قیام فرمود و شهید شد. ۳۹ لذا سیاست را فقط حق انبیاء و اولیاء و علماء می‌داند.
امام خمینی در این زمینه می‌گوید:
«باید عرض كنم كه سیاست برای روحانیون و برای انبیاء و برای اولیای خدا حقی است. لكن سیاستی كه آنها دارند [سیاستمداران دروغین] دامنه‌اش با سیاسی كه اینها [انبیاء و اولیاء و علماء] دارند فرق دارد».۴۰
●مراتب كارگزاران از دیدگاه امام خمینی
اولویت سیاست و مرتبه اول بودن سیاست در نظر امام خمینی برای همه پیامبران الهی است و مختص به پیامبر گرامی اسلامی نیست و در مرحله بعد سیاست برای اولیاء كه همان ائمه معصومین(ع) هستند می‌باشد و در مرحله آخر سیاست برای علما است و منظور از علما در كلام امام خمینی «همان فقها است» امام در كتاب ولایت فقیه با تمسك به روایتی از پیامبر گرامی اسلامی می‌نویسد:
«جای تردید نیست كه روایت «اللهم ارحم خلفائی» شامل راویان حدیثی كه حكم كاتب را دارند نمی‌شود، و یك كاتب و نویسنده نمی‌تواند خلیفه رسول‌الله(ص) باشد. منظور از «خلفا» فقهای اسلامند».۴۱
و همچنین، دلالت حدیث شریف بر «ولایت فقیه»: نباید جای تردید باشد، زیرا خلافت همان جانشین در تمام شئون نبوت است۴۲ و فقهای اسلامی كسانی هستند كه: «نشر و بسط احكام و تعلیم و تربیت مردم [با آنها] است».۴۳
به نظر امام خمینی «اگر فقیه نباشد نمی‌توانند بفهمند كه فقه چیست و حكم اسلام كدام».۴۴
اما عهده‌دار شدن حكومت در نظریه امام خمینی فی حد ذاته شأن و مقام نیست بلكه وسیلهٔ انجام وظیفهٔ اجرای احكام و برقراری نظام عادلانهٔ اسلام است و نقش حاكم شدن و فرمانروایی وسیله‌ای بیش نیست، و بدیهی است تصدی حكومت به دست آوردن یك وسیله است نه اینكه یك مقام معنوی باشد، زیرا اگر مقام معنوی بود كسی نمی‌توانست آن را غصب كند یا رها سازد.
هرگاه حكومت و فرماندهی وسیلهٔ اجرای احكام الهی و برقراری نظام عادلانهٔ اسلام شود، قدر و ارزش پیدا می‌كند، و متصدی آن صاحب ارجمندی و معنویت بیشتر می‌شود. بعضی از مردم چون دنیا چشمشان را پر كرده خیال می‌كنند كه ریاست و حكومت فی‌نفسه برای ائمه(ع) شأن و مقامی است، كه اگر برای دیگر ثابت شد دنیا به هم می‌خورد...
ائمه و فقهای عادل موظفند كه از نظام و تشكیلات حكومتی برای اجرای احكام الهی و برقراری نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت برای آنان جز رنج و امام خمینی معرفت الله و حصول حقیقت توحید را اصل و اساس همه معارف می‌داندامام خمینی: «حقیقت نبوت كشف‌الحقایق و بسط‌الحقایق است»
زحمت چیزی ندارد منتها چه بكنند؟ مأمورند انجام وظیفه كنند، موضوع «ولایت فقیه» مأموریت و انجام وظیفه است. ۴۵
و خلاصه اینكه ولایت داشتن فقیه عادل، به معنای این، هم مقام بودن آنها با مقام ائمه(ع) و رسول اكرم(ص) نیست. زیرا اینجا صحبت از مقام نیست، بلكه صحبت از وظیفه است. «ولایت» یعنی حكومت و اداره كشور و اجرای قوانین شرع مقدس، یك وظیفه سنگین و مهم است نه اینكه برای كسی شأن و مقام غیرعادی به وجود بیاورد و او را از حد انسان عادی بالاتر ببرد. به عبارت دیگر «ولایت» مورد بحث یعنی حكومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوری كه خیلی از افراد دارند، امتیاز نیست بلكه وظیفه‌ای خطیر است. «ولایت فقیه» از امور اعتباری عقلایی است و واقعیتی جز جعل ندارد. ۴۶
امام خمینی جایگاه خاصی را برای سیاست ملوك و پادشاهان حتی عادل قرار نمی‌دهد و به نفی سیاست سلاطین می‌پردازد و فقهای عادل را جایگزین سلاطین و خلفا می‌كند، او در این باره می‌گوید:
«ممكن است هزاران روایت را نشر بدهند كه از عمال ظلمه و آخوندهای درباری در تعریف سلاطین جعل شده است به طوری كه ملاحظه می‌كنید با دو روایت ضعیف چه بساطی راه انداخته‌اند و آن را در مقابل قرآن داده‌اند، قرآن كه جدیت دارد بر ضد سلاطین قیام كنید و موسی را به قیام علیه سلاطین وا می‌دارد. علاوه بر قرآن مجید، روایات بسیاری در مبارزه با ستمگران و كسانی كه در دین تصرف می‌كنند وارد شده است. تنبل‌ها اینها را كنار گذاشته، آن دو روایت ضعیف را كه شاید «وعاظ السلاطین» جعل كرده‌اند، در دست گرفته و مستند قرار داده‌اند كه باید با سلاطین ساخت و درباری شد».۴۷
امام خمینی در پیامی كه به مناسبت برگزاری مراسم حج در بهمن ۱۳۴۹ برابر با ۱۲۹۰ هـ . ق. در نجف خطاب به زایران بیت‌الله الحرام صادر كرد فرمود:
«اساساً اسلام با اساس شاهنشاهی مخالف است. هر كسی سیرهٔ رسول خدا را در وضع حكومت ملاحظه كند می‌فهمد اسلام آمده است این كاخ‌های ظلم شاهنشاهی را خراب كند. شاهنشاهی از كثیف‌ترین و ننگین‌ترین نمونه ارتجاع است».۴۸
و در جای دیگر به نفی نظام شاهنشاهی و سیاست مَلِكُ الملوكی كه آن را منفورترین كلمات می‌داند می‌پردازد و می‌گوید:
از اول تاریخ بشر تا حالا، دولت‌های جائر را مقابل شان انبیاء ایستاده بودند و علما ایستاده بودند. آنها عقلشان نمی‌رسید؟! خدای تبارك و تعالی كه موسی را می‌فرستد كه این شاهنشاه را از بین ببر، خدای تبارك و تعالی مثل ما و شما نمی‌دانست قضیه را كه نباید با شاه مخالفت كرد؟! در روایت است، [از] «طبری» نقل می‌كند یا از «ابن اثیر» روایت است كه «ملك الملوك» پیغمبر فرموده است كه منفورترین كلمات است پیش من، یعنی مال خداست. از اولی كه بساط انبیاء بوده تا زمان رسول اكرم، تا بعدها زمان ائمه(ع) مرتب مقابله كردند. تو حبس هم [كه] بودند مقابله كردند. موسی بن جعفر تو حبس هم مقابله می‌كرد. حضرت ابی‌عبدالله با آن تقیّه كذایی، آن «روایت مقبوله» را می‌فرماید و مقابله می‌كند با آنها».۴۹
به طور كلی امام خمینی، سیاست شاهنشاهی رژیم سلطنتی را اصلاً غلط می‌داند و آن را خلاف قوانین انسانی می‌داند۵۰ و آن را مطلبی خلاف عقل و خلاف شعور انسانی۵۱ تلقی می‌كند. شاه و پادشاه در تقسیم‌بندی كارگزاران از دیدگاه امام خمینی هیچ جایگاهی ندارد و در مقابل آن علماء و فقها جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌كنند.
●انواع سیاست از نظر امام خمینی
امام خمینی یك تقسیم‌بندی هم از سیاست ارائه می‌دهد كه راستای همان كارگزاران سیاست می‌باشد. سیاست یا صحیح است و یا شیطانی، سیاست صحیح از نظر امام خمینی همان سیاستی است كه كارگزاران آن همان انبیاء و اولیاء و علماء هستند كه به دو جنبه مادی و معنوی سیاست می‌پردازند و البته كارگزاران سیاست صحیح ممكن است غیر از این سه طایفه باشند، و آن سیاستی است كه صحیح اجرا بشود و در جهت خیر و صلاح ملت‌ها باشد یعنی بتواند، معاش و نظم و امنیت جامعه را حفظ كند، البته این نوع سیاست خود بُعدی از سیاستی است كه برای انبیاء و اولیاء و علماء بوده است و این نوع از سیاست كه فقط بعدی از ابعاد انسان را تأمین می‌كند به نوعی سیاست شیطان هم هست چون فقط بعد حیوانی انسان را تقویت می‌كند. بنابراین سیاست صحیح آن سیاسی است كه به دو جنبه مادی و معنوی، انسان‌ها، بپردازد، و این همان سیاستی است كه فقط از عهدهٔ انبیاء و اولیاء و علماء برمی‌آید.
«ما اگر فرض كنیم كه یك فردی هم پیدا بشود كه سیاست صحیح اجرا كند، نه به آن معنای شیطانی فاسدش، یك حكومتی، یك رئیس جمهوری دولتی سیاست صحیح را هم اجرا كند و به خیر و صلاح ملت باشد این سیاست یك بُعد از سیاستی است كه برای انبیاء بوده است و برای اولیاء و حالا برای علمای اسلام. انسان یك بُعد ندارد، جامعه هم یك بُعد ندارد، انسان فقط یك حیوانی نیست كه خوردن و خوراك همهٔ شئون او باشد. سیاست‌های شیطانی و سیاست‌های صحیح اگر هم باشد امت را در یك بُعد هدایت می‌كند و راه می‌برد و آن بُعد حیوانی است، بُعد اجتماعی مادی است و این سیاست یك جزء ناقص از سیاستی است كه در اسلام برای انبیاء برای اولیاء ثابت است. آنها می‌خواهند ملت را ملت‌ها را، اجتماع را افراد را هدایت كنند، راه ببرند در همهٔ مصالحی كه از برای انسان متصور است، از برای جامعه متصور است، همانی كه در قرآن «صراط مستقیم» گفته می‌شود. و «اهدنا الصراط المستقیم» ما در نماز می‌گوئیم، ملت را، اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به یك صراط مستقیمی كه از اینجا شروع می‌شود و به آخرت ختم می‌شود، الی الله است. سیاست این است كه جامعه را هدایت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگیرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگیرد و اینها را هدایت كند به طرف آن چیزی كه صلاحشان هست صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و این مختص به انبیاست. دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره كنند، این مختص به انبیاء و اولیاء است. شماها سیاست‌تان، سیاست صحیحتان هم یك سیاست حیوانی است، آنهایی كه فاسدند سیاستشان سیاست شیطانی است، آنهایی كه صحیح راه می‌برند باز سیاستی است كه راجع به مرتبهٔ حیوانیت انسان، راجع به رفاه این عالم، راجع به حیثیاتی كه در این عالم هست راه می‌برند لكن انبیاء، هم این عالم را و هم آن عالم را (و اینجا راه است برای آنجا) اینها هدایت می‌كنند مردم را به این راه و آنچه كه صلاح ملت است صلاح جامعه است، اینها آنها را به صلاح دعوت می‌كنند و صلاح مادی و معنوی از مرتبه اول تا آخری كه انسان مراتب كمال دارد، سیاستمداران اسلامی، سیاستمداران روحانی، انبیا(ع) شغلشان سیاست است. دیانت همان سیاستی است كه مردم را از اینجا حركت می‌دهد و تمام چیزهایی كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه می‌برد كه صلاح مردم است، كه همان صراط مستقیم است».۵۲●پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی
پیوند دین و سیاست از مقوله‌هایی است كه امام خمینی به انحای مختلف به آن پرداخته است. در برخی بیانات امام خمینی به عنوان رابطه سیاست با صدر اسلام، و بعض دیگر به عنوان رابطه رهبری سیاسی و دینی در صدر اسلام و گاهی به عنوان رابطه احكام و عبادات با سیاست به موضوع پیوند دین و سیاست اشاره شده است. البته امام خمینی در یك مورد هم به توأمان بودن دین و سیاست صراحت دارد. در ذیل به برخی از سخنان امام خمینی در این رابطه اشاره می‌شود:
«امروز همه فهمیدند این را... كه این مسأله دخالت در امور سیاسی از بالاترین مسائلی است كه انبیاء برای او آمده بودند. قیام بالقسط و مردم را به قسط وارد كردن مگر می‌شود بدون دخالت در امور سیاسی؟ مگر امكان دارد بدون دخالت در سیاست و دخالت در امور اجتماعی و در احتیاجات ملت‌ها، كسی بدون اینكه دخالت كند، قیام بالقسط باشد؟ «یقوم الناس بالقسط» باشد».۵۳
و در ادامه می‌گوید:
«كدام روز پیغمبر خالی از این مسائل سیاسی و اجتماعی بوده، از جنگ بود، پیغمبر نمی‌دانست اگر در احُد اینقدر كشته می‌شود و در فلان، اینهمه عزیزان از بین می‌روند؟ لكن تكلیف بود، خدا گفته بود این را، پیغمبر هم نمی‌توانست تخلف كند، امر خدا بود. خدا بینات فرستاده و حدید فرستاد. «لیقوم الناس بالقسط» اگر شد با بینات، با میزان با موازین هرچه هست اگر نشد حدید است، تو سر مردم با حدید زد تا اینكه اینها را آدم كرد تا جامعه را جامعهٔ صحیح كرد».۵۴
در نظریه امام خمینی توأم بودن دین و سیاست جای هیچ‌گونه شك و تردید ندارد صراحتاً به آن اشاره می‌كند ولی در توأم بودن دین و سلطان، امام خمینی به مناقشه زیادی پرداخته و هیچ زاویه‌ای را در دین برای سلطان و سلطنت باز نگذاشته و صراحتاً به نفی آن پرداخته است.امام خمینی با اشاره به سیاست در صدر اسلام آن را یك سیاست جهانی می‌داند و با استنادانبیاء طالب سعادت ذاتی بشر اعم از سعادت فردی و اجتماعی و سعادت دنیایی و آخرتی می‌باشند
نظریهٔ سیاسی امام خمینی و معرفت‌شناسی او، بر انسان‌شناسی ایشان مبتنی است كه انسان را دارای دو جنبه مادی و معنوی می‌داند.
به نامه‌های پیامبر گرامی اسلام(ص) به پادشاهان و دعوت آنها به اسلام به توأم بودن دین و سیاست اشاره می‌كند:
«سیاستی كه در صدر اسلام بود یك سیاست جهانی بود. پیغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت می‌كرد به اسلام و دعوت می‌كرد به سیاست اسلامی و حكومت تشكیل داد و خلفای بعد حكومت تشكیل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتی كه انحراف در كار نبود سیاست و دیانت توأم بودند».۵۵
همانطوری كه اشاره شد در كلمات امام این عبارت با مضامین مختلف بارها و بارها مطرح شده است. «والله اسلام تمامش سیاست است، اسلام را بد معرفی كرده‌اند، سیاست مُدن از اسلام سرچشمه می‌گیرد».۵۶
و در جای دیگر با اشاره به همراهی رهبر اسلام با سیاست، می‌گوید: «رسول‌الله پایهٔ سیاست را در دیانت گذاشته است».۵۷
مگر زمان پیغمبر اكرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‌ای روحانی بودند و عده دیگر سیاستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفای حق یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ این حرف‌ها را استعمارگران و عمّال سیاسی آنها درست كرده‌اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علمای اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادی و استقلال جدا كنند. در این صورت می‌توانند بر مردم مسلط شده و ثروت‌های ما را غارت كنند. منظور آنها همین است. ۵۸
در عبارت بالا امام خمینی به دو مطلب اشاره می‌كند یكی جدایی دین از سیاست، كه با نفی جدایی، پیوند دین و سیاست را اثبات می‌كند، دوم به منشأ جدایی دین و سیاست و اهداف آن می‌پردازد كه این نشانگر آن است كه شعار جدایی دین از سیاست مربوط به دوران معاصر و حیلهٔ استعمارگران است.
●رابطه احكام و عبادات با سیاست
آخرین بحث ما در رابطه با پیوند دین و سیاست در نظریه امام خمینی بحث رابطه احكام فقهی با سیاست است.
«اسلام بزرگ، دین توحید و شكنندهٔ شرك و كفر و بت‌پرستی‌ها و خودپرستی‌هاست. دین فطرت و رهایی‌بخش از قید و بندهای طبیعت و وسواس شیاطین جن و انس در نهان و ظاهر است و دین سیاست مُدن و راهنمای صراط مستقیم لاشرقیه و لاغربیه است. دینی است كه عباداتش توأم با سیاست و سیاستش عبادی است.» ۵۹
و در جای دیگر همه احكام اسلامی مانند نماز، حج و زكات و خمس را مخلوط با سیاست می‌داند: «[اسلام] همهٔ احكامش یك احكام مخلوط به سیاست است... نمازش مخلوط به سیاست است، حجش مخلوط به سیاست است، زكاتش سیاست، ادارهٔ مملكت است، خمسش برای اداره مملكت است».۶۰
به نظر امام خمینی حتی احكام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است. در این زمینه می‌گوید: «و بسیاری از احكام عبادی اسلام منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی است عبادت‌های اسلامی اصولاً توأم با سیاست و تدبیر جامعه است».۶۱
نتیجه‌ای كه از بحث پیوند دین و سیاست در اندیشه امام خمینی می‌توان گرفت آن است كه توجه امام خمینی به امر «سیاست» نتیجه اهمیتی است كه او برای عمل قائلست. در نظر او سیاست همچون علوم دیگر، چون كلام، فقه و اخلاق، بخش مستقلی را تشكیل نمی‌دهند بلكه سیاست تابع اجتهادات و استنباطات شرعی فقیهان می‌باشد.
●●نتیجه‌گیری
به طور كلی در رابطه با تعامل دین و سیاست سه تئوری وجود دارد، تئوری اول كه به استقلال عقل و شرع در سیاست معتقد است كه متعلق به فارابی فیلسوف شرق اسلامی و ابن رشد،شعار جدایی دین از سیاست مربوط به دوران معاصر و حیلهٔ استعمارگران است
فیلسوف غرب اسلامی است. این دو فیلسوف مسلمان معتقد به نظر اثنینتی حقیقت (راه‌های دوگانه حقیقت) هستند. به نظر آنها علم مدنی / دانش سیاسی در تمدن اسلامی خاستگاهی دوگانه دارد، یك خاستگاه در حوزه عقل و یك خاستگاه در حوزهٔ شرع.
تئوری دوم معتقد به مبنای شرعی سیاست است. در این مبنا سیاست تحت سیطره علوم شرعی واقع می‌شود و دیگر اثری از هم سنگی و موزانهٔ عقل و شرع در زندگی سیاسی، بدان‌گونه كه در اندیشه‌های فارابی و ابن رشد قائل بودند به نظر نمی‌آید.
این نظر از ابن سینا شروع می‌شود و غزالی آن را تقویت می‌كند و ملاصدرا آن را ادامه می‌دهد و بعد از ملاصدرا باز تولید آن را باید در اندیشهٔ فقهاء و اندیشه‌مندانی همچون امام خمینی جستجو كرد.
در این مقاله تلاش بر آن بود تا با توجه به مبانی معرفتی امام خمینی، جایگاه سیاست، تعریف و انواع آن و عاملان و كارگزاران سیاست و مراحل آن و پیوند دین و سیاست تبیین شود. در نظر امام خمینی اساس همهٔ معارف «معرفهٔ الله» است و همواره بر اصول اعتقادات تأكید داشتند. در نظر او سیاست، علمی است كه دارای قوانین خاص است كه بر الهیات (اصول دین)، قواعد منطقی و قواعد فقهی استوار است.
در نظر امام خمینی، سیاست دارای دو معنای عام و خاص می‌باشد. عاملان سیاست عبارتند از:‌ انبیاء، اولیاء و علماء و اعلی مراتب سیاست، سیاست انبیاء، بعد از آن سیاست اولیاء و در آخر سیاست فقها است. امام معتقد به یگانگی دین و سیاست هستند به این معنا كه سیاست تحت‌تأثیر شریعت است.
پی‌نوشتها:
۱. عنایت، حمید، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، چاپ دوم، تهران: خوارزمی، ۱۳۶۵، ص ۱۷ ـ ۱۶.
۲. همان، ص ۱۷ ـ ۱۶
۳. سوره احزاب، آیه ۲۱
۴. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص ۱۸ ـ ۱۷.
۵. شجاعی زند، علیرضا، مشروعیت دین و دولت و اقتدار سیاسی دین، چاپ اول، تهران، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی تبیان، ۱۳۷۶، ص ۱۱۴.
۶. اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ص ۵۶ ـ ۵۵.
۷. هانتر، شیرین، آینده اسلام و غرب، ترجمه همایون مجد، چاپ اول، تهران، نشر فروزان، ۱۳۸۰، ص ۶۹.
۸. در این مقاله به تئوری دوم و سوم پرداخته نمی‌شود. تئوری دوم در جهان اسلام سابقه تاریخی ندارد و می‌توان آنرا به اندیشمندانی چون علی عبدالرازق در كتاب «الاسلام و اصول الحكم» و مهندس بازرگان در كتاب «آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء» نسبت داد
۹. خمینی، روح‌الله، شرح چهل حدیث (اربعین حدیث)، چاپ ۲۳، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۰، ص ۳۸۵.
۱۰. همان، ص ۳۸۶.
۱۱. همان، ص ۳۹۶.
۱۲. همان، ص ۳۸۶.
۱۳. همان، ص ۳۷۸.
۱۴. اردبیلی، عبدالغنی، تقریرات درس فلسفه امام خمینی، ج ۳، ص ۳۴۱.
۱۵. چهل حدیث، پیشین، ص ۳۹۱.
۱۶. خمینی، روح‌الله، شرح حدیث جنود عقل و جهل، چاپ ۵، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۸۰، ص ۸.
۱۷. همان، ص ۱۰.
۱۸. همان.
۱۹. همان.
۲۰. همان.
۲۱. تقریرات درس فلسفه امام خمینی، چاپ اول، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، ۱۳۸۱، ص ۳۴۱.
۲۲. همان، ص ۳۵۴.
۲۳. شرح چهل حدیث، پیشین، ص ۵۲۷.
۲۴. تقریرات فلسفه، ص ۳۵۰.
۲۵. همان، ص ۳۵۱.
۲۶. همان، ص ۳۵۱.
۲۷. همان، ص ۳۵۲.
۲۸. چهل حدیث، پیشین، ص ۲۳۷.
۲۹. تقریرات فلسفه، ج ۳، ص ۳۶۶ ـ ۳۶۵.
۳۰. همان، ص ۳۴۶.
۳۱. همان.
۳۲. خمینی، روح‌الله، صحیفه امام، ج ۱۵، ص ۲۱۴.
۳۳. همان، ج ۶، ص ۴۳ ـ ۴۲
۳۴. همان، ج ۶، ص ۲۰۱.
۳۵. همان، ج۱۳، ص ۴۳۱.
۳۶. بشیریه، حسین، آموزش دانش سیاسی (مبانی علم سیاست نظری)، چاپ دوم، تهران: مؤسسه نگاه معاصر، ۱۳۸۰.
۳۷. صحیفه امام، ج ۳، ص ۲۲۷.
۳۸. خمینی، روح‌الله، ولایت فقیه، چاپ ۱۰، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳۷۹، ص ۱۳.
۳۹. همان، ص ۱۴
۴۰. صحیفه امام، پیشین، ج ۱۳، ص ۴۳۱.
۴۱. ولایت فقیه، پیشین، ص ۶۳.
۴۲. همان، ص ۶۵.
۴۳. همان، ص ۶۳.
۴۴. همان، ص ۶۴.
۴۵. ولایت فقیه، پیشین، ص ۵۵ ـ ۵۴.
۴۶. همان، ص ۵۱.
۴۷. ولایت فقیه، ص ۶۵ ـ ۶۴.
۴۸. صحیفه امام، ج ۲، ص ۳۲۶؛ لازم به توضیح است كه این چند سطر از پیام قبل از اینكه زیر چاپ برود به دستور حضرت امام از پیام حذف شده است برای توضیح بیشتر به همین آدرس در پاورقی صحیفه امام مراجعه شود.
۴۹. صحیفه امام، ج ۲، پیشین، ص ۳۷۱ ـ ۳۷۰.
۵۰. همان، ج ۵، ص ۵۰۷.
۵۱. همان، ص ۵۰۸
۵۲ همان، ج ۱۳، ص ۴۳۳ ـ ۴۳۱.
۵۳. همان، ج ۱۵، ص ۲۱۵.
۵۴. همان، ج ۱۵، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۶.
۵۵. همان، ج ۱۷، ص ۲۰۴.
۵۶. همان، ج ۱، ص ۲۷۰.
۵۷. همان، ج ۱۷، ص ۲۰۴.
۵۸. ولایت فقیه، ص ۲۲
۵۹. صحیفه امام، ج ۱۰، ص ۱۵۸.
۶۰. همان، ج ۱۰، ص ۱۸.
۶۱. عنایت، حمید، مفهوم نظریه ولایت فقیه از دیدگاه امام خمینی، ترجمه سعید محبی، كیان، سال ششم، شماره ۳۴، دی و بهمن ۱۳۵۷، ص ۸، به نقل از نامه‌ای از امام موسوی كاشف‌الغطا، ص ۱۷۴.
منبع : مجله حضور


همچنین مشاهده کنید