چهارشنبه, ۲۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 17 April, 2024
مجله ویستا

سادات به روایت ریچارد نیکسون


سادات به روایت ریچارد نیکسون
در سپتامبر ۱۹۷۰ هنگام بازدید از مانورهای ناوگان ششم ایالات متحده در هواپیما بودم كه خبر دادند ناصر بر اثر یك حمله قلبی در گذشته است. لحظه ای با خودم فكر كردم كه برای مراسم تشییع او به قاهره بروم اما قدری كه فكر كردم این كار را زیاد معقول ندانستم. در آن زمان دولت مصر مناسبات خیلی نزدیكی با شوروی داشت و خصومت شدیدی نسبت به آمریكا از خود نشان می داد، باخود گفتم اگر جانشین عبدالناصر مایل باشد كه روابط بین دو كشور را بهبود بخشد نخستین گام را او باید بردارد. بنابراین تصمیم گرفتم به جای خود، یك هیأت نمایندگی به قاهره بفرستم.
هنگام مرگ ناصر، سادات بیش از بیست سال بود كه در پشت صحنه انتظار چنین روزی را می كشید. اگر او از حسادت وسوسه انگیز ناصر در امان ماند، از این رو بود كه هرگز كوچك ترین نشانه ای از جاه طلبی های شخصی بدست نداده بود و با اطاعت كامل مأموریت هایی را كه ناصر بدو واگذار می كرد انجام می داد.
آری مدت هجده سال، سادات در كمین نشسته بود و فقط گوش می داد. پیش از انقلاب، موقعی كه انگلیسی ها همه كاره مصر بودند، فعالیت های ملی گرایانه اش او را به زندان انداخت و در آنجا بود كه ارزش صبر و حوصله را در سكوت فراگرفت. او می دانست كه ناصر حسادت بی رحمانه ای دارد و از این رو طوری وانمود كرد كه هرگز به قدرت چشم طمع ندوخته و گذشته از این سادات به دوستی هایش كاملاً وفادار بود و مردی بود كه می دانستند به وعده هایش عمل می كند. سادات در خلال مسافرت هایی كه به حساب ناصر به خارج می كرد، فرصت یافت كه دوستی های باارزشی بویژه با فیصل ولیعهد عربستان سعودی برقرار كند و به طور خصوصی به فیصل اظهار داشت كه «سوسیالیسم عربی» ناصر و وابستگی او به اتحاد جماهیر شوروی دچار شكست شده است.وقتی سادات بعد از مرگ ناصر در سال ۱۹۷۰ به قدرت رسید، بسیاری از ناظران معتقد بودند كه او بیش از چند هفته در مسند قدرت باقی نخواهد ماند ولی آن ها متوجه نبودند كه باید صبر كرد یك زمامدار حقیقتاً به اوج قدرت برسد تا معلوم شود كه آیا او دارای صفات لازم برای زمامداری هست یا نه. سادات ابتدا سعی نكرد كه پا در كفش ناصر كند و به سرعت تمام اقدامات رقبایش را برای به دست آوردن قدرت، خنثی كرد و خطرناك ترین آن ها را به زندان افكند. به طوری كه قدرت، سریعاً بلامنازع شد.
سادات به سرعت شروع به سست كردن پیوندهای دوستی میان مصر و اتحاد رهبر شوروی كرد. «سادات» بعد از مرگ ناصر، نمایندگانی به سراسر دنیا، برای ابلاغ درودهای خود فرستاد. در «پكن» نماینده او با چوئن لای ملاقات كرد و در خلال صحبت، نخست وزیر چین پرسید: «آیا شما می دانید كه ناصر را در پنجاه و دوسالگی چه كسی كشته؟» وقتی فرستاده «سادات» نتوانست به سؤال او پاسخی بدهد «چوئن لای» گفت: «روس ها!» البته «چوئن لای» به معنای مجازی و نه لغوی سخن می گفت. البته وابستگی مصر به اتحاد جماهیر شوروی و همچنین روابط تیره او اغلب همسایگان عرب و با آمریكا، بارهای بسیار سنگینی بود. ناصر مرد فوق العاده متكبر و خودپسندی بود و در اواخر عمرش، انزوای مصر، شدیداً به اعصاب او فشار آورد و سادات عقیده داشت كه غم و اندوه به جرأت و تندرستی ناصر شدیداً لطمه وارد ساخته بود.
وقتی سادات به كار مشغول شد، ما علایمی دریافت كردیم كه نشان می داد رئیس جمهوری جدید مایل است یخ هایی كه در روابط بین مصر و آمریكا به وجود آمده آب شود. نخستین اقدام او در این مورد اخراج شانزده هزار مشاور نظامی شوروی درسال ۱۹۷۲ بود. محرك او برای این كار، بخشی نحوه قضاوت او درباره روس ها بود كه آنها را چندان قابل اعتماد نمی دانست. ولی بیشترین انگیزه او برای بیرون كردن روس ها تنفر او از آن ها بود. وقتی من در ۱۹۷۴ از قاهره بازدید كردم به وی گفتم كه یكی از علل به هم خوردن میانه «پكن» و «مسكو» این احساس خیلی روشن چینی ها بود كه خود را متمدن تر از روسها می دانستند. سادات لبخندی زد و پاسخ داد: «می دانید كه همین علت هم در مورد ماصدق می كند... ما مصری ها متمدن تر از روس ها هستیم...»ناصر مرد چند كاره ای بود. به جزئیات امور دولت وارد می شد، خودش پرونده ها را مطالعه می كرد و غالباً در دفترش تا سپیده صبح بكار می پرداخت. سادات خویشتندارتر و فكورتر بود. اكثراً به وزرای خود اعتنا نمی كرد و تصمیمات را خودش به تنهایی با گردش در ساحل نیل بعد از صرف ناشتایی می گرفت. نسبتاً دیر از خواب برمی خاست و در روز زیاد كار نمی كرد. از وارد شدن در جزئیات بیزار بود.
كارهای روزمره هیأت دولت مصر سنگین و خیلی كم اثر بود. اما تصمیمات عمده - كه سادات به خود اختصاص داده بود - بهت آور و غالباً وسعت و دامنه ای حساب نشدنی داشت. بعضی از این تصمیمات مانند اخراج روس ها و مسافرت به بیت المقدس در ،۱۹۷۷ فرضیات سیاسی خاورمیانه را یكسره تغییر داد. كمتر دیده شده است كه یك نفر بتواند ناگهان روابط بین المللی را این گونه دستخوش تغییر و تحول سازد.
«ناصر» و «سادات» به خاطر نقشی كه در امور بین المللی ایفا نمودند در خاطره ها باقی خواهند ماند. هر دو سعی داشتند غرور جریحه دار شده اعراب را مرهم گذارند. جنگ «كیپور» در ۱۹۷۳ را سادات به راه انداخت تا شاید بتواند عدم تعادل روحی را كه از پیروزی اسرائیل در ۱۹۶۷ به وجود آمده بود مرتفع سازد. اما «سادات» باز هم دورتر رفت. بعد از ملی شدن سوئز، خصومت بین اعراب و اسرائیل شدیدتر از همیشه به جای خود باقی ماند. در نظر «سادات» نمایش قدرت اعراب در جنگ «كیپور» نخستین گام در جهت صلح بود. او می توانست از یك موضع قدرت و نه از موضع ضعف خود را جوانمرد و بلند همت نشان بدهد.
«سادات» همان قدر مرد عمل بود كه «ناصر» سطحی بود و همان قدر محتاط بود كه ناصر دل به آب زن بود. ابتكارات او، وسایل به دقت مطالعه شده برای نیل به یك هدف را هم پیش بینی می كرد و با چشمی تیزبین تمام نتایج ممكنه را بررسی می نمود. «سادات» قصد داشت كه به انزوای اقتصادی مصر پایان ببخشد.
«سادات» در آن جایی موفق شد كه ناصر در آن جا شكست خورد زیرا او نخستین مسئولیت خود را در سعادت ملت مصر می دانست و نه در سعادت «ملت عرب» و او با این كه نقش خیلی فعالی در صحنه بین المللی ایفا می كرد، آن چه را كه در خارج انجام می داد به هدف اصلی خود كه همانا بهبود شرایط زندگی مصری ها بود مرتبط می ساخت.
ر.ك به كتاب «رهبران» تألیف ریجاد نیكسون ترجمه آقای كاظم عبادی - مؤسسه مطبوعاتی عطایی - چاپ اول - سال ۱۳۶۳
در اینجا تذكر این نكته لازم است : آنچه در این سلسله گزارشها به روایت از زمامداران و سیاستمداران و دست اندركاران سیاست جهانی نقل می شود ، صرفاً یك نقل قول است و نشانه موافقت روزنامه ایران یا این نویسنده با آن برداشت ها و آن نوشته ها نیست . شیوه كاراز آغاز شرح وقایع به روایات مختلف بوده است و بی تردید خواننده آگاه از مجموعه آنچه می خواند تا حدودی پی به حقیقت قضایا خواهد برد.
یكی از خوانندگان علاقه مند، در تماس تلفنی با نگارنده این گزارش اظهار داشتند: شما چرا نوشته اید «سادات در روزهای پیش از ترور، از سلامت روانی كامل برخوردار نبود. كدام گروه پزشكی او را معاینه كرده بودند، تشخیص سلامت فكر و كاستی آن كار روانپزشكان است» به ایشان عرض شد كه ما نقل قول كرده ایم، این نظر «دكتر محمد حسنین هیكل» است كه عمری دوست و زمانی محرم اسرار سادت بود و زمانی هم مخالف خط مشی سیاسی و دشمن او، به هر تقدیر مسئولیت آنچه سیاستمداران، مورخین و زمامداران نوشته و برجای گذاشته اند متوجه خود آنهاست و هیچ نقل قولی را عقیده این نویسنده تلقی نباید كرد.«تراژدی حقیقی زندگی و مرگ سادات در این بود كه زیاد حركت می كرد، اما به جلو پیش نمی رفت. درست ترین تفسیری كه بعد از ترور وی شنیدم این بود: «مُرد وقتی كه مرد» در واقع و بلافاصله بعد از ترور وی جو عمومی مصر، این مقوله را تأیید می كرد. توده های مصر به هنگام شنیدن خبر ترور وی به طور كلی، بیشتر احساس آرامش كردند تا نگرانی. محاكمه قاتلان وی تبدیل به محاكمه قربانی آنها شد. مسئولیت جانشین وی چنین نمود كه، باید از بسیاری تصمیم ها و سیاست های او عدول كند.و حالا با عطف به ماسبق می توان گفت اشتباه بزرگ سادات در این بود كه هدفهای استراتژیك مصر را قربانی مانورهای تاكتیكی كرد... مانورهایی كه از همان اول، ارزش داشتن آنها، مشكوك بود. به نظر می رسید می توان گفت به حق جنگ اكتبر فرصت بزرگی بود. این فرصت در تاریخ معاصر مصر، برای هیچ فرمانروایی قبل از او از جمله «محمد علی كبیر» و «ناصر» فراهم نشده بود. اما او همه چیز را به باد داد. شاید مسئولیت به عهده شیوه زندگی و یا شاید به عهده تعلیم و تعلم ناقص او بود. همه این عوامل سبب می شود، صدور حكم قاطع علیه وی ستمگرانه باشد. اما مشكل اینجاست كه او برای درك حقایق تاریخ و جغرافیا در رابطه با مصر، تلاش ارزشمندی به عمل نیاورد و بدین گونه نسبت به مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی فراروی خود، قضاوت نادرستی كرد. علل قصور و اهمال كاریهای وی را می شد در دنیای دوربین ها و میكروفون ها پنهان كرد، اما تراژدی این دنیا _ یعنی دنیای دوربین ها و میكروفون ها _ این است كه به محض ناپدید شدن هنرپیشه اصلی از روی صحنه نمایش، همه چیز دیگر نیز همراه او، از جمله همان صحنه ها و همان تماشاگران ناپدید می شوند.اگر از سادات سؤال می شد مهم ترین دستاوردهایش برای مصر چه بود، مشخصاً پنج مورد را برمی شمرد و می گفت: «حكومت نهادها، دموكراسی بیشتر، رفاه افزونتر، جایگاه بلندمرتبه تر بین المللی و برقراری صلح.» سادات در ژانویه سال۱۹۷۷ در نطق خود خطاب به امت _ در پی تظاهرات معروف اعتراض به نرخ مواد غذایی _ چندبار تكرار كرد: «حكومت ما، حكومت نهادهاست.» در واقع او به سال۱۹۷۱ یك قانون اساسی دائمی برای مصر ارائه داد (گرچه به شیوه «ملت من» و «ارتش من» و... آن را «قانون اساسی من» می خواند) متن نوشته شده این قانون بد نبود منتها غم انگیز این كه حاضر بود هر گاه منافعش ایجاب كند، مواد «قانونش» را زیر پا گذارد. درست است كه شورای خلق ـ پارلمان ـ و نیز مطبوعات، از آغاز حكومتش تا اوایل سال۱۹۷۴ از آزادی نسبتاً خوبی برخوردار شدند اما او خیلی زود، از هر دوی اینها به تنگ آمد. وقتی فراكسیون نمایندگان مستقل در شورای خلق، بر فعالیت خود افزودند، برای خاموش كردن اعضای این فراكسیون حداكثر قدرت خود را به كار برد. همچنین روزنامه نویسانی كه از حق خود برای انتقاد از خط رسمی سیاست های او استفاده كردند، خیلی زود كار خود را از دست دادند و افراد برجسته ای از این دو گروه سرانجام سر از زندان درآوردند.
شاید برخی از قوانین از جمله «قانون دادستان سوسیالیست» به عنوان برجسته ترین دستاوردهای سادات برای زندگی قانونی مصر باقی بمانند. اما این قوانین صرفنظر از هرگونه نتایج مثبت خود _ تازه بعد از غیبت سادات از صحنه اثرات خود را بروز داد _ به نظر می رسد كه این قوانین از عجیب ترین قوانین مربوط به امر قضاوت در هر كشور و در هر دورانی به شمار می رود.
سادات _ در هیچ لحظه ای از لحظات تفاخر به دستاوردهای خویش _ نمی توانست آتش سوزان مقایسه میان آنچه خود توانست و آنچه ناصر نتوانست را مهار كند. او، در نبردی برنده وناصر در نبردی بازنده شد... ناصر خیلی ها را به زندان افكند و او آزادشان كرد. ناصر دیكتاتور بود و او متظاهر به دموكرات بودن... ناصر با قوانین اضطراری حكومت كرد و او تا سالها به نظر می رسید انگار انتقامی را از ناصر طلبكار است و می خواهد او را قصاص كند! به طوری كه حمله به «ناصر»، گهگاه شكل یك «جنگ مقدس» را به خود می گرفت. مشخصاً با پرزیدنت سادات بارها صحبت كردم و به او گفتم «ناصر» یقیناً اشتباهاتی مرتكب شد و شاید تصحیح این اشتباهات ضروری باشد، اما این چنین محكوم كردن دوران ناصر به طور كامل، علاوه بر كوته نظری، ستمگرانه نیز هست. تو با محكومیت ناصر، اساساً مشروعیت خود را مخدوش می كنی، زیرا تو جانشین ناصر هستی و تو به «شورای خلق» رفتی تا سوگند قانونی یاد كنی كه به ادامه سیاست ناصر پایبند خواهی ماند.
به یاد دارم یك بار مطلبی به این مضمون _ در زمان حیاتش منتشر كردم _ به او گفتم: اگر می خواهی از كارهای خروشچف نسبت به استالین تقلید كنی، باید بدانی كه خروشچف علناً از استالین انتقاد نكرد. او انتقادات خود را به كنگره بیستم حزب كمونیست شوروی ارائه داد. آنچه خروشچف درباره استالین در كنگره گفت، به خارج درز كرد اما این عمل از راه وسایل ارتباط جمعی دولت شوروی انجام نگرفت. خروشچف با حمله به استالین ، خودش را متضرر كرد و افزون بر این بعدها همین كار از عوامل كنار گذاشته شدن وی بود، زیرا سؤالی كه برای هر شخصی پیش آمد این بود كه: «وقتی این همه اتفاقات _ كه می گویی _ رخ داد، تو كجا بودی؟»
مردم مصر هم همین سؤال را از تو خواهند كرد. تو در ده سال از دوران زمامداری ناصر، رئیس مجلس شورای خلق ، یعنی پارلمان مصر بودی اگر این همه اشتباهات رخ داده، تو در موقعیتی بودی كه می توانستی انظار را متوجه آن كنی. به همین مناسبت به سادات پیشنهاد كردم: «ارزیابی كاملی از دوران ناصر به عمل آورد. به گونه ای كه جنبه های منفی در كنار جنبه های مثبت آشكار شوند. به او گفتم انگشت گذاشتن فقط روی جنبه های منفی، شخص تو را از مشروعیت كارهای عظیمی كه ناصر انجام داده از قبیل سرنگونی رژیم سلطنتی، اصلاحات ارضی، ملی كردن كانال سوئز، تحول اجتماعی، «سد اسوان»، موقعیت عربی و بین المللی مصر و نقش آن در جنبش های رهایی بخش ملی و بنیانگذاری اندیشه ناوابستگی، محروم می كند.»از او سؤال كردم: «آیا حق نداری سهم خود را از مشروعیت این همه دستاوردها داشته باشی؟ آیا وظیفه تو نیست كارهای منفی سلف خود را كنار گذاشته و كارهای مثبت او را دنبال كنی؟»
ولی مسأله حالا دارد برای من روشن می شود _ حالا برای من روشن شده _ و پی می برم كه جریان به مراتب عمیق تر از آن بود كه من تصور می كردم.
●ماجرای رفاه
اما در رابطه با رفاه، همه اسناد و گزارش ها، نتایج آنچه سادات آن را سیاست «درهای باز» نامیده بود و هزینه های تمام شده آن برای مصر معاصر و آینده مصر را به اندازه كافی، روشن كرده است. سادات همزمان با سخن گفتن درباره رؤیاهای «سیاست درهای باز» نتوانست خود را كنترل كرده و سیاست های «جمال عبدالناصر» را مورد حمله قرار ندهد و آنها را سیاستهای درهای بسته در جامعه ای عقب مانده از تكنولوژی معاصر، توصیف نكند. این ادعا در مورد رژیمی كه توانسته بود «سداسوان» را بسازد، سدی كه از نمونه های برجسته تكنولوژی دوران معاصر است، قابل توجیه نبود.
علاوه بر این، «جمال عبدالناصر» درها را به روی تجارت بین المللی از جمله سوئیس و آمریكا، در زمینه های مورد نیاز مصر، باز كرد: دارو و پتروشیمی با همكاری سوئیسی ها. نفت با همكاری آمریكایی ها. قضاوت تاریخ درباره سیاست درهای باز در واقع تظاهرات ژانویه سال۱۹۷۷ بود. حتی دادگاه عالی امنیتی كشور كه این تظاهركنندگان را محاكمه می كرد، در احكام صادره خود ناچار به اعتراف شد كه: «دولت وقتی مردم را با موردی كه آمادگی آن را نداشتند، غافلگیر كرد، مرتكب اشتباه سنگینی شد. در شرایطی كه مردم انتظار اقداماتی جهت كاهش رنجهای خود داشتند با رنجهای تازه ای روبرو شدند. بنابراین خشم مردم قابل توجیه بود.» این حكم تاریخی نتوانست بازداشت شدگان را از زندان نجات دهد. زیرا پرزیدنت سادات بلافاصله از قدرت خود، طبق مقررات نظامی استفاده كرد و آنان را برای مدتی نامعلوم در زندان نگاه داشت.
مهمترین دعاوی فخر فروشی پرزیدنت سادات _ در كل صحنه منطقه _ این بود كه وی طرح حمله موفقیت آمیز مصر به آن سوی كانال سوئز را تهیه و اجرا كرده است . سپس برای صلح موفقیت آمیزی در منطقه طرح ریزی نموده و آن را به انجام رسانیده است. این دعاوی بسیار مبالغه آمیز بود. از یك سو طرح عبور قبلاً تهیه شده بود و تنها تصمیم گیری از آن او بود. با این همه دستاوردهای بزرگتر را صدها هزار افسر و درجه دار و سرباز و داوطلب تحقق بخشیدند.
از سوی دیگر سادات نخستین فرمانروای مصری نبود كه برای برقراری صلح در خاورمیانه تلاش كرد. برخی از مردم، آنچه را كه در سال۱۹۵۵ در كنفرانس «باند ونگ» رخ داد، فراموش می كنند. كشور «كلمبو» در آغاز كنفرانس پیشنهاد كرد از اسرائیل هم به عنوان یك كشور آسیایی دعوت به عمل آید. اما «ناصر» اعتراض كرد و این اعتراض را تا مرز تهدید به تحریم كنفرانس توسط همه كشورهای عربی رساند. همكاران بزرگ وی كه رهبران كشورهای آسیایی و آفریقایی بودند از او سؤال كردند: «اگر به شركت اسرائیل در كنفرانس اعتراض داری، پس پیشنهاد تو برای حل كشمكش اعراب و اسرائیل چیست؟»
ناصر در نطق خود در كنفرانس «باندونگ»، با هماهنگی دوستان عالیرتبه ای چون «نهرو» - «چوئن لای» - «اونو» - پاسخ داد: «در صورتی كه اسرائیل» قبول كند مصر حاضر است «قطعنامه» سال ۱۹۴۷ مجمع عمومی سازمان ملل متحد را بپذیرد.» ناصر در مكاتبات خود با پرزیدنت كندی به سال ۱۹۶۱ هم همین موضع گیری را اعلام كرد.
«جمال عبدالناصر» از آن می ترسید كه اسرائیل اصولاً در پی دست یافتن به صلح نبود ه، و فقط خواستار تصرف اراضی اعراب باشد.
●برای اعراب
جنگ اكتبر برای اعراب یك پیروزی استراتژیك بود و می توانست یك پیروزی تاكتیكی هم برای تمامی ارزش های عربی باشد ولی از بخت بد، سیاست های سادات روی آنچه از لحاظ نظامی در این جنگ به دست آمد، اثر گذاشت.
اگرچه آمریكا با ایجاد پل هوایی و ارسال سلاح های جدید برای ارتش اسرائیل روند جنگ را تغییر داد، با وجود این پیامدهای جنگ قابلیت آن را داشت كه بعد از توقف نبرد مورد بهره برداری سیاسی قرار گیرد.
بی تردید تا بعد از توقف نبردها در آخرین هفته ماه اكتبر سال ۱۹۷۳ نیز، تمامی جهانیان از آنچه اعراب در این جنگ به دست آورده بودند، همچنان دچار شگفتی بودند. اعراب در برابر جهانیان دارای یك نیروی سیاسی و اقتصادی و نظامی بودند كه باید روی آن حساب كرد اما حالا، به هنگام نوشتن این سطور - ۹ سال پس از آن تاریخ - و با توجه به نتایج آنچه اخیراً در لبنان رخ داد، تناقض میان امیدهای نخستین و واقعیت های كنونی، هولناك است. ممكن است گفته شود سلاح های عربی در سطح سیاست های عربی سال ۱۹۶۷ نیست. ولی با صداقتی بیشتر می شود گفت كه سیاست های عربی در سطح سلاحهای عربی سال ۱۹۷۳ نبود. تهاجم اخیر اسرائیل به لبنان، عجز سیاسی و اقتصادی و نظامی تمامی جهان عرب را آشكار كرد. این اتفاق توهینی عظیم به تمامی افراد امتی بود كه وسایل - و فرصت عملی - برای اجتناب از چنین سستی و اهانتی را كه سزاوارش نبود، درا ختیار داشت.
دشوار است كسی اظهارنظر كند و بگوید كه سادات - اگر زنده بود - در مقابل تهاجم اسرائیل به لبنان، چه پاسخی می داد، اما وقتی سادات در قدس - در جریان سفر به آن - صراحتاً اعلام كرد كه دیگر جنگی میان مصر و اسرائیل نخواهد بود، بی تردید تعهدی یكجانبه به اسرائیل داد. تعهد به این كه مصر دیگر یكی از طرف های كشمكش اعراب و اسرائیل نخواهد بود.اسرائیل در سالهای بعد، از این تعهد تا بی نهایت بهره برداری كرد. اگر سادات چنین تعهدی نمی كرد و اگر مصر هنوز بخشی از معادله موازنه قوا در خاورمیانه می بود، اسرائیل جرأت نمی كرد یكصد هزار سرباز خود را در تهاجم به لبنان، وارد عمل كند. انزوای مصر از سایر ملل عرب، روشن ترین علامتی بود كه «شارون» دریافت كرد تا تانك هایش را به سوی بیروت به حركت درآورد. بدون هیچ گونه انفعال عاطفی، محاصره بیروت را می توان نتیجه منطقی قراردادهای «كمپ دیوید» دانست چه از همان آغاز به وضوح روشن بود كه «بگین» از مفهوم این قراردادها در رابطه با خود، آگاه است.
كشور فلسطینی، نه - عقب نشینی از كرانه غربی و نوار غزه، نه - مذاكره با سازمان آزادیبخش فلسطین، نه - وقتی فلسطینی ها در كرانه غربی و نوار غزه اصرار ورزیدند كه سازمان آزادیبخش فلسطین تنها نماینده قانونی آنهاست، نابودی این سازمان «هدف» اسرائیل شد تا از این طریق هر آنچه می خواهد در كرانه غربی و غزه انجام دهد. مرحله نخست ضربه زدن به سازمان آزادی بخش ، به صورت بازداشت و اخراج هواداران برجسته آن در سرزمین های اشغال شد، و سپس به شكل چنگ انداختن بر زمین ها و منابع آب نمودار شد اما مرحله دوم جنگ مسلحانه، علیه دژ فلسطین در بیروت بود. سایر اعراب نمی توانستند اسرائیل را متوقف كنند زیرا صلح جداگانه بزرگ ترین كشور عربی با آن - درواقع - نه تنها سلاح های این كشور را بلااستفاده گذاشت بلكه دیگران را نیز خلع سلاح كرد.
وقتی سادات دست اسرائیل را به طور مطلق بازگذاشت، نه تنها به حساب فلسطینی ها بلكه به حساب تمامی اعراب اسرائیل را از آزادی عمل كامل برخوردار كرد. همه اعراب آسیایی بی دفاع و همه اعراب آفریقا، تنها و جدا ماندند و در نتیجه لبنان بخش اعظم هزینه ها را پرداخت كرد. اما «سوریه» هم سنگینی سلاح های اسرائیل را حس كرد، عراق هم رها شد تا اسرائیل جرأت انجام بمباران هوایی خود علیه راكتور اتمی آن كشور را پیدا كند.●خروج مصر از جهان عرب
خروج مصر از جهان عرب، پیامدهای وسیعی در تمامی منطقه عربی داشت. پیامدهایی كه از مرز كشمكش اعراب و اسرائیل فراتر می رود ، مصر پیوسته در طول تاریخ در جهان عرب، دو نقش موازی هم ایفا می كرد. «نقش توحیدی» و «نقش مدرنیزه كردن». با خروج مصر از جنبش عربی، حركتهای منطقه در داخل كیان های محدود جغرافیایی - سیاسی به حال انجماد درآمد و رؤیاهای مربوط به آینده این منطقه، تباه شد و منطقه در تضادهای فرعی ناشی از كشمكش های مرزی و جنگ های فرقه ای و ناآرامی های اجتماعی فرو رفت. اجمالاً جهان عرب در پی خروج مصر به صورت نوعی «بالكانی شدن» درآمد.
این اوضاع روی فلسطینی ها به طور كلی اثر گذاشت درحالی كه « سازمان آزادیبخش فلسطین» در دهه های شصت و هفتاد، درها را همه جا به روی خود گشوده می یافت و یا از آنچنان كمك های نامحدودی برخوردار بود كه به وسیله آن، همه درهای بسته را می گشود . اینك در سال ۱۹۸۲ با دشواری های عظیمی روبرو است و باید یك تنه درگیر آنها بشود و ناچار گردد كه بعد از یورش آشكار اسرائیل به یك پایتخت بزرگ عربی، در مقابل محاصره بیروت غربی توسط اسرائیل به تنهایی بایستد. آنها كه می خواستند به سازمان آزادی بخش كمكی كرده باشند كاری جز خواهش كردن از آمریكا نیافتند تا امكان خروج رزمندگان را از محاصره فراهم كنند. افزون بر این ناچار بودند منتظر كمك آمریكا بمانند تا برخی كشورهای عربی را متقاعد به پذیرفتن این رزمندگان به عنوان آوارگان در خاك خود كنند.خروج مصر تنها روی مسأله فلسطین اثر نگذاشت. چه مقر «جامعه عرب» از قلب جهان عرب در قاهره به گوشه ای در «تونس» انتقال یافت و بدین ترتیب جامعه عرب بخش بزرگی از هیبت سابق خود را از دست داد. همین وضع برای سازمان های دیگری نیز كه مصر در تأسیس آنها مشاركت داشت از جمله «سازمان وحدت آفریقا» پیش آمد. حتی از «جنبش غیرمتعهدها» جز سایه بیرنگی از گذشته هایش چیزی باقی نماند. در دوران «ناصر» مصر كانون دوایر سه گانه: عربی، اسلامی و آفریقایی بود. اما مصر در دوران سادات - با تأسف شدید - دیگر كانون هیچ مورد روشن و مشخصی نبود.
از بخت بد، در دوران «سادات» چند دستگی ها به مصر هم رسید. چارچوبی برای میهن دوستی تقویت كننده وحدت ملی مصر، صرفنظر از گونه گونی ادیان و تضاد طبقاتی وجود داشت ولی حالا اختلافات دینی به عمد بزرگ جلوه داده می شد. رئیس جمهوری با تكیه شدید روی كلمه «محمد» كه بعد از احراز مقام ریاست جمهوری به طور ناگهانی به اسم خود افزود، می خواست «محمد انورسادات» بشود. سپس خواست «رئیس جمهوری مؤمن» بشود و آنگاه كار را به جایی رسانید كه علناً به امت بگوید وقتی با مشكلاتی روبرو می شود وقصد حل آنها را دارد، به بستر خواب خود پناه می برد و در آنجا و به هنگام خواب، در اشاراتی راه حل های مورد نظرش به او الهام می شود. عجیب این كه همزمان با این كارها، خود را حكمرانی معرفی كرد كه قصد دارد ایجاد هماهنگی میان سه آیین آسمانی اسلام، مسیحیت و یهودیت را به عهده بگیرد. طنز روزگار و سرنوشت را ببین به استناد همان تهمت «الحادی» كه كوشیده بود به برخی از مخالفین سیاسی خود نسبت دهد ، كسانی كه تصمیم به ترور وی گرفتند حكم اعدام او را با همان اتهام صادر كردند.
اگر به تاریخ معاصر اعراب نظر افكنیم، چند دوره مشخص را ملاحظه خواهیم نمود؛ نخست دوره استعمار، در این دوره انگلستان و فرانسه مذبوحانه تلاش می كردند ارثیه «امپراتوری عثمانی» در خاورمیانه را از دست هم بربایند. سپس دوران «ملی گرایی» با هدف كسب استقلال مصر به رهبری «سعد زغلول پاشا» فرا رسید. در این دوره مصر به طور نمادین به كسب استقلال سیاسی نایل آمد.
سپس نوبت به دوران «ناسیونالیسم عربی» و گرایش های ملی و دیدگاه های بین المللی رسید. این دوران با شكست سال ۱۹۶۷ ، پایانی غم انگیز داشت. جنگ «یوم كیپور» می توانست هرآنچه از دست رفته بود باز گرداند و نیروی حركت به پیش مضاعفی بدان بدهد. اما در اواخر زمامداری سادات، سیاست و خیانت به آنچه كه به زور اسلحه به دست آمده بود این دوره را نیز به سقوط كامل كشاند و با برقراری مصالحه یكجانبه مصر و اسرائیل، بدون آنكه یك صلح واقعی در منطقه استقرار پیدا كند، این دوره نیز به پایان رسید.
آنگاه دوران چهارم فرا رسید، در این دوران كه می توان آن را «دوران سعودی» نامید، اعراب امیدوار بودند عربستان سعودی آمریكا را با توان نفتی ومالی خود زیر فشار بگذارد و اسرائیل بر اثر فشار آمریكا از نقشه های استعماری و توسعه گرانه خود دست بردارد، این امید هم به نومیدی انجامید و به عكس توقع اعراب، آمریكا به جای آنكه اسرائیل را از توسعه طلبی باز دارد تا می توانست اعراب را تحت فشار گذاشت تا راه را برای امپراتوری اسرائیل بگشاید. این دوران هم به اتكای تمامی حقایق جغرافیایی و تاریخی، از پیش محكوم است. با این همه این دوران جدید - به رغم تمامی توهین هایش به اعراب - ثابت خواهد كرد كه زیانش بیشتر متوجه غرب و آمریكا خواهدبود تا اعراب.
«آریل شارون» وزیر دفاع پیشین اسرائیل، از دیدگاه خود ، نقشه مطامع سیاسی اسرائیل را با وضوحی هولناك، انگار كه وصیت سیاسی برای «سزار» جدید می نویسد،مشخص كرد. شارون گفت: «شعاع عمل اسرائیل تا سه مرز كه خطوط هركدام از آنها به دیگری وصل است می رسد:
۱ - خط شعاع عمل مستقیم كه شامل لبنان و سوریه و اردن از جمله فلسطین می شود. این خط باید تحت كنترل دقیق اسرائیل باشد.
۲ - منطقه شامل سعودی و عراق است كه اسرائیل باید جریانات آن را به دقت پیگیری كند.
۳ - ضرورت تثبیت نفوذ اسرائیل برخطی در امتداد شرق مدیترانه تا اقیانوس هند از جمله تركیه و پاكستان.»
تمامی این رؤیاها از توان كشوری كه شمارساكنان یهودی آن از مرز چند میلیون نفر تجاوز نمی كند و در هر موردی و هرچیزی متكی به آمریكا می باشد خارج است. تكیه گاهی عملی برای این دعاوی، جز تهدید اتمی وجود ندارد كه این هم در نهایت عقیم است. هر رؤیایی بدون تكیه بر نیروی حقیقی (انسانی - اقتصادی - اجتماعی - وجود حقیقی و عملی تاریخی و جغرافیایی و نه افسانه ای) كافی است صاحب آن را از عوالم رؤیا به عوامل توهم و از عوالم توهم به عوامل جنون و در نهایت به انهدام كامل خود سوق دهد. این دوران امپراتوری اسرائیلی با دیگر دوران های امپراتوری ها متفاوت خواهد بود زیرا اساساً چیزی ندارد تا بتواند تقدیم تمدن انسانی و یا تاریخ كند. «امپراتوری عثمانی» و «انگلیس» و «فرانسه» فی المثل، پشت سر خود قرن ها خودسازی و تحول سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و مهارت های متعاقب موروثی و ارزش هایی داشته اند كه - ولو به لحاظ تئوریك - می توان آنها را در اختیار دیگران گذاشت.
به علاوه، همه اینها در یكی از مراحل متفاوت تاریخ بوده اند. (قرن هیجدهم و قرن نوزدهم و نخستین سالهای قرن بیستم) اینك هیچ یك از عناصر موجود در آن مرحله برای اسرائیل فراهم نیست و اسرائیل حتی یكی از ملزومات شكل گیری یك قدرت امپراتوری را ندارد. حتی نمی تواند احساس امنیت كند، فاقد نیروی تولید حقیقی است، افزون بر اینها، به لحاظ ماهیت، كیانی است نژاد پرست و برای بسط نفوذ خود، تنها دو نوع اسلحه در اختیار دارد: باج گیری و تروریسم - كشوری كه با توسل به «تروریسم» تأسیس شده و می كوشد از راه «تروریسم» یك امپراتوری تشكیل دهد، تنها واكنش در برابر آن، «ضد تروریسم» خواهد بود. سادات برای جانشین خود، ارثیه ای نزدیك به محال به جای گذاشت. البته پاره ای اشتباهات را می توان به سرعت تصحیح كرد. زندانیان را می توان آزاد كرد. احترام به قوانین را تا حدودی می توان بازگرداند ، فساد را می توان كشف و افشا كرد. مزاج عمومی را احتمالاً می توان تغییر داد . از شدت تشنجات می توان كاست ، آرزوها را می توان زنده كرد... اما مسائل اساسی اقتصادی و سیاسی با آن حجم سنگین، همچنان به صورت موانعی عظیم، باقی می مانند.
افزون بر این، مسأله معنوی بسیار خطرناكی مطرح است و آن مخدوش شدن جامعه مصر بر اثر تهاجمات عمدی به نظم ارزشهای حاكم در دوران پیش از سادات، است. متأسفانه دوران سادات ،كوشید تنها یك ارزش را یعنی ارزش مال و ثروت را به عنوان تنها منبع اعتبار وتشخص اجتماعی تثبیت كند. تنها امید بزرگ مصر كماكان توان تاریخی آن در هضم ضربه هاست. در واقع عظمت حقیقی امت ها با این «توان هضم ضربه ها» و گذر از آنها تجلی می یابد. مصر در دوران معاصر توانست با اوضاعی سخت و شرایط یك خطر آنی، روبرو شود. مصر بی تردید با اقتدار و نیرومندی از عهده این مهم برآمد. مصر تا حدود زیادی هنوز یك كشور زراعی است ومردم آن هنوز - مانند همیشه - به عدالت كه برای آنها چیزی بیشتر از صرفاً یك ارزش معنوی است كه عین حیات است، ایمان دارند زیرا عدالت در توزیع آب های نیل - تنها منبع آب - ذاتاً ، نخستین ضرورت تداوم ماندن است. در اعماق وجود مصریان، سقوط كشور و مفاهیم قدرت و عدالت آن، همچنان بر بزرگ ترین خطری تلقی می شودكه مصریان می كوشند از آن اجتناب كنند. جالب توجه این كه بسیاری از كسانی كه «پرزیدنت سادات» به زندان افكنده و «پرزیدنت حسنی مبارك» آنان را آزاد كرد، به دیوان عالی مراجعه كرده و خواستار تأیید نامشروع و غیرقانونی بودن بازداشت خود طبق ماده ۷۴ قانون اساسی شده اند.
دیوان عالی كشور با حكم پر سروصدایی در تاریخ ۱۱ فوریه سال ۱۹۸۱ با این درخواست موافقت كرد. خواست دائمی عدالت در مصر با حكم عالی ترین مرجع قضایی تأمین شد. در حكم دیوان عالی قضایی گفته شد كه تمامی تصمیمات سپتامبر ۱۹۸۱ سادات عملاً نامشروع بوده است. مصر در حال حاضر می كوشد در بازگشت به راه درست ناشی از حقایق جغرافیایی و تاریخ، گامهای خود را بسنجد. این تلاش بی شك پرمشقت و خطرناك خواهد بود. جمعیت مصر تا پیش از پایان قرن حاضر به ۷۰ میلیون نفر خواهد رسید.
تغذیه و آموزش این مردان و زنان و كودكان و فراهم آوردن فرصت های كار شرافتمندانه برای آنان، نیاز به تلاشهای عظیمی دارد این كار پیوند مستحكم و عقل تاریخی امت را طلب می كند. مشكلات قابل پیش بینی را نمی توان با رنگ و لعاب تلویزیون و یا تبلیغات پر سروصدا پوشاند. اگر راهنمایی حقیقی و معلمی كاردان برای این چنین وظایفی وجود داشته باشد، بی تردید این راهنما واین معلم، جغرافیا و تاریخ است وبس.
محسن میرزایی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید