جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


صدیق تعریف - خواننده


صدیق تعریف - خواننده
تعریف ازجمله - یا شاید هم معدود - خوانندگانی است كه می شود بارها با او مصاحبه كرد درحالی كه هربار حرفی تازه برای گفتن داشته باشد.
هر دریچه را كه بازمی كنی نقبی می زند به درون موسیقی فاخر ایرانی و بسیار جدی و مجدانه می كوشد همه چیز را موشكافانه بررسی كند. آنها كه با او حشر و نشری دارند و می دانند كه بسیار باوسواس می پذیرد كاری را بخواند و این وسواس و دقت را در همه حوزه هایی كه به او مربوط باشد تعمیم می دهد و حتماً به این دلیل است كه پس از ۲۰ سال كار حرفه ای در حوزه موسیقی سنتی ایران تعداد آثار منتشر شده اش بسیار كمتر از آن چیزی است كه باید باشد، اما شما می توانید مطمئن باشید كه هیچ كاری را به قول خودش باری به هرجهت انجام نداده است.
این مصاحبه هم مصون از آن وسواس های احترام برانگیز نبود و با اینكه فضای آن اصلاً دستخوش تغییر نشده است اما جواب های آن به دقت یك سردبیر و سرویراستار مجرب غلط گیری و اصلاح شده است و این بینش ادبی از این خواننده ادیب - صدالبته - بعید نیست. فراموش نكنید كه صدیق تعریف هنرآموخته هنرهای نمایشی است و سالها با بزرگان ادبیات این مرز و بوم حشر و نشر جدی داشته است؛ بیشتر از هر موسیقیدان دیگری.
تعریف پس از یازده آلبوم همچون امام علی (ع)، كردانه، ماه بانو، شوردشت و ... چندی قبل آلبوم «ماه عروس» را روانه بازار موسیقی كرده است، بهانه آغاز گفت وگو با این خواننده آلبوم دوازدهم او است.
فكر می كنم اسم «ماه عروس» را شما برای آلبوم آخرتان انتخاب كردید...
... ماه عروس را نه. اما به محض اینكه این اسم را شنیدم فكر كردم مناسب ترین نام برای این آلبوم است و اگر من هم می خواستم برای این آلبوم اسمی انتخاب كنم به احتمال قریب به یقین همین اسم را انتخاب می كردم. چرا كه اساساً به كلمه ماه بسیار علاقه مندم. كما اینكه اسم یكی از آلبوم های قبلی ام «ماه بانو» است و قطعاً در نوار دیگری كه منتشر خواهم كرد باز هم كلمه «ماه» خواهدبود. من عشق عجیبی به كلمه ماه دارم. نمی دانم چرا. شاید هم می دانم! این كلمه به طرز باورنكردنی و عجیبی برایم خیال انگیز و رؤیایی است.
لابد كسی هم كه داشت اسم «ماه عروس» را برای آلبوم انتخاب می كرد، به این مسأله توجه كرده بود كه چون شما قرار است بخوانیدش به این تركیب علاقه مند هستید.
نه. این فقط یك اتفاق است شاید. این اسم برگرفته از بیتی از قصیده معروف شادروان ملك الشعرای بهار است روی آهنگی كه با گویش مشهدی آن را اجرا كرده ام. «امشو در بهشت خدا وایه پندری ماه ره عروس منن شو آرایه پندری» كسی كه این اسم را انتخاب كرده آهنگساز این اثر است و از ابتدا هم قرار نبوده كه خواننده این اثر من باشم. هشت سال بعد از ضبط قطعات گروهی این كار آقای حمید متبسم، تنظیم كننده و آهنگساز این اثر خواندن آن را به بنده پیشنهاد كرد و بنده بعد از شنیدن ماكت كار، به آن علاقه مند شدم و دوست داشتم كه بخوانمش و خواندم.
● آیا فكر می كنید كه اگر هم اكنون هشت سال قبل بود و همان موقع كه كار ساخته شده بود به شما پیشنهاد می شد آن را می خواندید؟
نمی دانم. چون هشت سال پیش حال و هوای حسی و عاطفی و نگرش اجتماعی من مثل هركس دیگر طبیعتاً متفاوت بود. اما خیال می كنم كه می پذیرفتم و می خواندم. این كار توسط گروه دستان اجرا شده؛ گروه دستانی كه اعضایش از نخستین كسانی بودند كه گروه دستان اولیه را تشكیل دادند. در آلبوم ماه عروس هشت نوازنده، یازده ساز زده اند و این كار به هرحال بعد از هشت سال وقفه خوانده شد.
اینكه می گوییم بعد از هشت سال شاید این طور به نظر برسد كه این كار احتمالاً كار تازه ای نیست اما من بر این اعتقادم كار اگر كار باشد مانند یك كتاب خوب همیشه خوب است و خواندنی. كتاب خوب مگر كهنه می شود؟ فیلم خوب مگر كهنه می شود؟ این كار با این نیت شكل گرفته كه كاری ماندگار باشد و براین اعتقادم كه این كار ریشه در سنت های موسیقایی ما دارد. این كار هم به نظر من از آن نوع كارهاست كه ریشه در سنت ها و میراث های موسیقی ایران دارد.
به هرحال هشت سال قبل گروه دستان كه نه ولی خود آقای متبسم به نظرم وجهه كنونی خود را نداشت و شما آن موقع وجهه الآن خود را داشته اید...
... این نظر شماست. فكر می كنم درمورد وجهه داشتن یا نداشتن صحبت نكنیم بهتر باشد. وجهه داشتن با نامدار بودن متفاوت است. ممكن است كه یك نفر وجهه داشته باشد ولی نامدار نباشد یا حداقل در حوزه محدودتری صاحب وجهه باشد. صرف نامداری و نامی بودن، به خودی خود انسان را صاحب وجهه نمی كند. بستگی دارد كه شما وجهه را از چه منظری نگاه كنید و تعریف تان از آن چه باشد. شاید شما می خواهید بگویید شهرت.
می خواستم بگویم كه گروه دستان كارهای عمده اش را بعد از هشت سال قبل انجام داد و بعد از آن به شهرت رسید...
شاید كارهای مطرح شده شان را بعد از آن انجام داده باشند ولی اگر منظورتان این باشد كه انسجام و حس كارهای گذشته شان از منظر هنری و فنی قضیه بهتر بوده است، درست است كه گروه دستان آن موقع شهرت هم اكنون خود را نداشت اما بنیانگذاران آن گروه كسانی بودند كه امروز جزو نامداران موسیقی ایران هستند. آن هسته اولیه به اجبار روزگار و شرایط یواش یواش تغییر كرد. هسته اولیه گروه از آقایان متبسم، بهروزی نیا، كلهر و كیانی نژاد و چندنفر از برادران كامكار تشكیل شده بود.
● همه این دوستان دراین آلبوم هم نوازندگی كرده اند؟ فكر می كنم روی آلبوم اسم نوازندگان نیامده است...
بله. بنا به دلایلی تأسف بار اسم ها حذف شده اند و من واقعاً متأسفم از این بابت چرا كه احساس می كنم حق معنوی جمعی از نوازندگان اثر ضایع شده است. غیر از آقای متبسم كه اسمشان آمده و علاوه بر تنظیم و آهنگسازی تار و سه تار این آلبوم را هم نواخته اند. نی را آقای فروهری و عود را آقای حسین بهروزی نیا كه از هم اكنون فعال گروه دستان است و جوانی به نام آقای مسعود خضری كه دوتار این كار را زده اند. نام بقیه هم كه بماند.
البته من در اینجا نمی خواهم دسته بندی كنم ولی به نظر می رسد كه روند كاری شما را شاید بشود به نوعی دسته بندی كرد. در مرحله اول شما به بازخوانی آثار قدما پرداختید و آمدید تا آلبوم «كردانه، دره كردانه» بازخوانی تعدادی از آثار كردی را انجام دادید و بعد از آن این كار كه درآن چند اثر خراسانی هم گنجانده شده است. یعنی در مرحله اول بازخوانی آثار موسیقی سنتی و بعد بازخوانی آثار موسیقی مناطق و محلی ایران...
... این خط سیر كه شما اشاره كرده اید اصلاً براساس نقشه قبل نبود و برحسب اتفاق و اقتضای روزگار و شرایط زمانه پیش آمده است. اولاً كه من بخشی از كار خود را بازآفرینی می دانم و نه صرفاً بازسازی نعل به نعل. روی كلمه بازآفرینی تأكید دارم. اعتقاد دارم بازسازی یعنی اجرای صرف هرآنچه كه بوده. من فكر نمی كنم كه یك هنرمند صرفاً مجری نعل به نعل یك كار باشد. درواقع یك آفرینش یا اقلاً یك شبه آفرینش باید دركار باشد. درواقع من روایت خودم را از یك سری آثار قدیمی ارائه داده ام و اعتقاد دارم كه این بازآفرینی است نه بازخوانی. در سینما هم این اتفاق زیاد افتاده و می افتد. مثلاً یك فیلمساز یك فیلم را قبلاً ساخته و...
مثل فیلم «روانی» آلفرد هیچكاك...
... بله و خیلی فیلم های دیگر تاریخ سینما. بعد می آیند امروز یك برداشت جدید از همان فیلم را ارائه می دهند. بازیگرانش فرق می كند، كارگردانش فرق می كند و فضا یك فضا و اتمسفر دیگر است. این در حوزه موسیقی هم می تواند اتفاق بیفتد. در موسیقی كلاسیك غربی هم فراوان اتفاق افتاده و می افتد و باید هم بیفتد. من بازهم مثال تكراری خودم را می زنم كه نقش یك خواننده خیلی شبیه نقش یك بازیگر در سینما یا تئاتر است. همیشه تنها یك نفر گزینه ایفای یك نقش نیست. اگر آن یك نفر كه موردنظر كارگردان است بنا به دلایلی در دسترس نباشد یا به توافق نرسند كارگردان انتخاب دومش را انجام خواهدداد.
یك نقش وجوددارد با تمام خصوصیاتش با همان میزانسن و دیالوگ و دیگر مختصات آن نقش، اما دو بازیگر كه مناسب این نقش هستند هركدام این نقش واحد را به شیوه خود ارائه خواهندكرد. یك خواننده هم باید شبیه به یك بازیگر عمل كند.
شاید با حس و حالی امروزی تر و با گروهی دیگر و سونوریته گروهی دیگر. من نیامدم همان اجرا را نعل به نعل كپی كنم. این اشتباهی است كه توضیح فنی و جامع لازم دارد و دراین مقال نمی گنجد.
امیدوارم كه در جلسه یا جلساتی دیگر به آن پرداخته شود و این را تا حدودی از ذهن ها زدود كه بازسازی آثار گذشته صرفاً یك بازسازی نیست. این مسأله متأسفانه در مورد دستگاه های ایرانی در افواه عمومی و حتی در افواه خاص هم هست. مثلاً می گویند چقدر در دستگاه ماهور قمر خوانده، آقای بنان خوانده، دیگران هم خوانده اند و دارند می خوانند! آن ماهوری كه قمر خوانده یك چیز است و این كه مثلاً آقای شجریان می خواند چیز دیگری است. ریزه كاری های زیادی دارد و چیزی هم نیست كه به لحاظ كمی و كیفی برای همگان مشهود باشد. یك آدم فنی می تواند آنالیز بكند ماهوری كه قمر خوانده فرق می كند با ماهوری كه ادیب خوانساری خوانده باشد. حتی ماهوری كه یك خواننده امسال خوانده با ماهوری كه چندین سال قبل اجرا كرده بود یا چندسال بعد خواهد خواند تفاوت چه بسا گاهی اوقات ماهوی داشته باشد. توجه می كنید؟ ما در طبیعت میلیاردها صوت داریم. میلیاردها لحن و تركیب داریم. تركیب اصوات با همدیگر. شاید لازم باشد مثال دیگری برای این قضیه فنی بزنم. ابزار ما برای هر زبانی حروف آن زبان است. به طور مثال ما در زبان فارسی ۳۲ حرف داریم و در زبان انگلیسی كمتر. ولی با همین تعداد حروف آدمهای ادیب و توانمندی مانند فردوسی آمدند، مانند حافظ و سعدی. درزبان انگلیسی شكسپیر آمده، الیوت آمده و دیگران. مسأله این است آن كسی كه این تركیبات را خلق می كند چه كسی است؟ آیا هیچ كدام آمده اند كه به این تعداد حرفی و چیزی اضافه كنند؟ مسأله این است شما چقدر خلاق باشید كه این حروف را تبدیل به كلمه كنید و كلمات را چگونه بغل هم بگذارید كه ساختار خوبی پیدا كند كه بشود نمایشنامه هملت، بشود شاهنامه فردوسی یا دیوان حافظ. پس بنابراین از همین هفت نت و چند پرده و نیم پرده و ربع پرده و یك دهم پرده در موسیقی می توان هزاران تركیب بدیع و نو و زیبا آفرید مشروط بر این كه آفرینشگر خلاق باشد. خیلی روشن است...
... این بحث خوبی است و خوشحالم كه بحث كشیده شده به این سمت ولی شما خیلی ریز كرده اید. این قدر نمی شود ریز شد كه شما شده اید و مقایسه را كشانده اید به حروف. می توانید قالب ها را بگویید كه مثلاً قالب غزل، قصیده، مثنوی و دیگر انواع شعر وجود دارد و از میان همین قالب ها شاعران بزرگی درآمده اند...
می خواهم وسعت كار را بگویم. چه غزل، چه قصیده، چه شعر امروز ایران و چه نثری مانند كلیدر آقای دولت آبادی و چه رمان های داستایوفسكی وچه اشعار لوركا و والت ویتمن و پابلو نرودا و نزارقبانی وچه تاریخ بیهقی و دیوان عبید زاكانی و... در شكل های مختلف همگی تركیبی از همان حروف اند. فرق نمی كند. آیا اگر شما هزارسال ادبیات پارسی را بگردید به جز این ۳۲ حرف، حرف دیگری اضافه بر این حروف پیدا می كنید؟ علت این همه تنوع مثلاً در ادبیات و شعر چیست؟ آیا غیر از این است كه فرمانده و به كار گیرنده و به كار آورنده حروف هنرمند و خلاق و آفرینشگر است؟ آن شاعر، آن آوازخوان و آن آهنگساز و... است، اگر توانا باشد با تسلط بر ابزاری كه در اختیار دارد توسط ذهن، روح و احساس خلاقش باعث تولد اثر می شود.
این بحث، بحث دامنه داری است. می خواستم برگردم به همان كه هشت سال قبل اگر این كار به شما پیشنهاد می شد چه می شد و بعد با توجه به دسته بند ی ای كه بعداً كردم به نظرم رسید كه شما آن موقع در مود خواندن آثاری با تم محلی و یا نواحی نبودید و...
اولاً نكته ای را باید عرض كنم و آن این است كه می گویند موسیقی نواحی یا محلی و اینها، هر كدام توضیحی برای خود دارد. موسیقی ای كه در این آلبوم اجرا شده را نمی توان موسیقی محلی و نواحی تلقی كرد. در این آلبوم تحت تأثیر موسیقی خراسان و با ابزار موسیقی سنتی یك نوع موسیقی اجرا شده است كه به نظر من می شود گفت موسیقی شهری شده محلی. همین موسیقی شهری شده خراسان، این موسیقی، موسیقی محلی نیست. ثانیاً با توجه به بخشی از سؤالتان ناچارم نكته ای را به عرض تان برسانم و آن این كه از سال حدود ۶۲ كه نخستین كارم را به صورت رسمی و جدی با استاد محمد رضا لطفی كار كردم تا به امروز كه در خدمت شما هستم چیزی در حدود ۶۰ ، ۷۰ كار پیشنهاد شده كه از كل آنها ۱۰ كار را اجرا كرده ام تازه از این ۱۰ انتخاب چند تاش را مستقلاً خودم كار كرده ام. نه این كه آن كار خدای ناكرده كارهای در خور و خوبی نبوده اند، بلكه نتوانسته ام با آنها ارتباط عاطفی و حسی برقرار كنم. بر این باورم «ماه عروس» را كه با آن ارتباط حسی خوبی برقرار كرده ام و خواندمش اگر همان موقع هم پیشنهاد می شد می خواندمش.داشتید در مورد موسیقی محلی و نواحی و این مقوله ها توضیح می دادید كه رسیدید به اینجا.
بله. عرض كردم كه اساساً این نوع كار را موسیقی محلی نمی دانم. موسیقی محلی یا موسیقی نواحی یا موسیقی فولكلور به نظر من آن كاری را باید گفت كه با سازهای محلی همان مناطق اجرا شود. مثلاً موسیقی مازندران كه شما هم مال آنجا هستید باید با خود لله دا، اوسركوتن، احیاناً دوتار همان نواحی خودتان یا حداكثر كمانچه ای كه سه سیم دارد و متعلق به همان منطقه است در همان محل و توسط نوازندگان همان محل اجرا شود.
● مانند كمانچه ای كه احمد محسن پور می زند؟
بله. حتی به نظرم از آقای محسن پور محلی تركسانی هستند كه در روستاها ساز می زنند به نظرم حتی باید در همان اتمسفر و همان جغرافیا اجرا شود. مانند تعزیه. شما تعزیه ای كه مثلاً در مشهد اردهال كاشان اجرا می شود به لحاظ اتمسفر و هدفی كه پشت آن است خیلی گیراتر است و تأثیرگذاری اش بسیار است كه همان تعزیه خوان ها را بردارند و بیاورند مثلاً در تئاتر شهر آن را اجرا كنند. اجرایی شیك و اتو كشیده خواهد بود ولی آن قدر تأثیرگذار نخواهد بود كه در همان محل و همان اتمسفر اجرا شود، موسیقی محلی هم همین حال و هوا را دارد. البته منكر اجراهای گوناگون با سازها و تركیبات گوناگون نمی توان بود و از تجربیات دیگر در حوزه های مختلف این گونه موسیقی ها گریزی و گزیری نیست؛ این كه این آلبوم هم از این قاعده مستثنی نیست.
شما كه نمی خواهید این قضیه و این نوع تعزیه را - مثلاً - رد كنید؟ شما می خواهید بفرمایید این یك چیز دیگر است.
نه. رد نمی كنم ولی می گویم این دیگر آن تعزیه با آن هدف اصلی و فی الذاته خودش كه قرار است آن كاتارسیسم و در واقع تزكیه نفس را به وجود بیاورد، دیگر نیست. در این جا مخاطبان، مخاطبان شهری هستند كه می آیند و یك كار شسته رفته شیك را می بینند كه ناگزیر صاحب احساس و جانمایه لازم نیست. بعد خود كارگزاران كه كار را اجرا می كنند سعی می كنند كه خیلی شیك بیایند روی صحنه و لباسها و علم و كتل های پرطمطراق تر و شیك تر وبه اصطلاح جشنواره پسندی را ببرند روی صحنه. بعد مثلاً میكروفون می آورند و بقیه قضایا. موسیقی محلی هم در بهترین شكل اش بهتر است در همان جغرافیا و همان حال وهوای اصلی خودش اجرا شود. به همین دلیل كاری كه ما اجرا كرده ایم را نمی شود گفت موسیقی محلی ولی در نوع و ژانر خودش می توان آن را تفسیر و تحلیل كرد.
● آیا شهری كردن موسیقی محلی خراسانی، آن را از هدف اصلی اش دور نمی كند؟
این هم یك نوع كار است. آن نوازنده، آن خواننده و آن استاد بزرگی كه در خراسان دارد كار خودش را می كند، چه این كارها انجام شود و چه انجام نشود كار خودش را می كند و از طرف دیگر كارهایی از قبیل ماه عروس، تا حدی كه تداخل معنایی پیدا نكند با اجراهای مناطق نوع دیگری از تجربه است و برگرفته از موسیقی محلی خراسان و باید در چارچوب خودش تفسیر و تحلیل شود نه در چارچوب موسیقی مناطق. كاری كه ما اجرا كرده ایم با سازهای محلی خراسان بوده و حال و هوا و سونوریته و صدادهی سازهای سنتی ایران را دارد با تار و تنبك و كمانچه و قیچك و نی و دیگر سازهای سنتی نواخته شده اند و در نتیجه سونوریته ای كه ایجاد می شود، سونوریته موسیقی محلی خراسان نیست. در حقیقت و فقط ملودی هایش، ملودی خراسانی است.
● آلبوم «كردانه» شما هم همین حالت رادارد؟
بله. كردانه هم همین حالت را دارد. فرق «كردانه» با «ماه عروس» این است كه خواننده كردانه، كرد است اما خواننده «ماه عروس» همان خواننده كرد كردانه است كه آمده و از توان و تجربه اش استفاده كرده و بخشی از آن كار را كه با لهجه و با گویش محلی خراسانی و مشهدی بوده اجرا كرده است. بقیه كار خراسانی نیست. فقط بخش هایی از اشعار آوازهای این اثر از اشعار مهدی اخوان ثالث، شاعر نامدار خراسانی است. در بخش هایی از كار هم آهنگساز اثر تحت تأثیر موسیقی خراسانی، آرانژمان و تنظیم كرده است.
● آقای متبسم هم كه خراسانی هستند؟
بله. مشهدی هستند.
● در این اجرا روی لهجه تان خیلی كار كردید؟
فقط همان شش بیت تصنیف «امشو در بهشت خدا وایه پندری...» شادروان ملك الشعرای بهار با گویش مشهدی اجرا شده است. بقیه اش هم كه به زبان فارسی سلیس و رسمی است. روی آن شش بیت هم با مشورت و همفكری چند نفر از دوستان مشهدی سعی و تلاش خود را كرده ام. فكر هم نمی كنم كه اگر احیاناً زیر و زبری را اشتباه خوانده باشم، چیز چندان مهمی باشد چون قصد در اینجا شعرخوانی نیست. قصد ما آوازخوانی، تصنیف خوانی و ترانه خوانی است.
خراسانی، زبان نیست بلكه فقط گویشی از فارسی است.
● آیا قصددارید ازاین نوع تجربه ها داشته باشید كه احیاناً زبان دیگر غیر از كردی و فارسی داشته باشد؟
اگر فرصتی پیش بیاید و موارد خاصی در مسیر كاریم قرار بگیرد بله، می خوانم. انتخاب هایی كه تا حالا داشته ام، انتخاب من نبوده است. آن اشعار عربی كه روی آهنگ عبدالقادر در سریال امام علی(ع) خوانده ام را هم من نرفتم انتخاب كنم. انتخاب آقای فخرالدینی بود. فقط «كردانه» را خودم انتخاب كردم چون كرد هستم و دلم می خواست و می خواهدكردی هم بخوانم و این كار را ادامه خواهم داد و باز هم كردی خواهم خواند. كار اصلی من آواز در حوزه موسیقی ایران است اما در حوزه فرهنگی ایران بزرگ اگر مواردی پیش بیاید و در مسیرش قرار بگیرم حتماً اجرا خواهم كرد. ممكن است كه یك روز یك آهنگساز تاجیكی بیاید و یك كار داشته باشد و بخواهد من اجرا كنم، اگر با آن اثر ارتباط حسی و عاطفی برقرار كنم حتماً اجرایش می كنم و حتی چه بسا روزگاری آذربایجانی هم بخوانم چون موسیقی آذربایجانی را بسیار دوست دارم. واقعیت این است كه من تاكنون هم انتخاب شده ام یا اینكه در مسیر و موضعش قرار گرفته ام. تصمیم نگرفته ام كه بیایم فلان كار را بخوانم. برگردم به سؤال تان كه مثلاً من بیایم بگویم، عربی خوانده ام، كردی خوانده ام، فارسی خوانده ام، حالا بروم و خراسانی بخوانم، نه اینطور نبوده.
تا جایی كه شنیده ام، بازسازی آثار موسیقی محلی در غرب هم خیلی رواج دارد. یعنی گفته می شود كه بسیاری از سمفونی های بزرگ جهان ملهم از آثار موسیقی محلی آهنگسازان اثر بوده اند. منتهاآنجا یك اتفاق دیگر افتاده است و مثلاً یك موسیقی را كه ممكن است با دو ساز اجرا شده بود با یك ملودی محلی، می آمدند با یك اركستر حجیم اجرا می كردند. آنجا ماهیت كار در واقع یك چیز دیگر می شد. ولی مثلاً در آلبوم شما به جز همان نواختن با سازهای غیرمحلی و آن شكل كلی كار كه به قول شما شهری شده موسیقی خراسان است ، ماهیت كار تغییر نكرده است. نمونه های خوبی در این مورد در داخل كشور هم داریم. مانند همان كاری كه آقای درویشی انجام داد و موسیقی محلی مازندران را با اركستر بزرگ و تنظیم مدرن اجرا كرد و در واقع یك اثر مشخص تر به وجود آورد...
... حرف تان از این منظر درست است. بله. ملودی اصلی بسیاری از آثار كلاسیك و بزرگ موسیقی غرب متعلق به قبل از قرن هجدهم و برگرفته از موسیقی محلی است ولی آنقدر آرانژمان و تنظیم و سازبندی و هارمونی و كنترپوان و سایر قانونمندی های این گونه اركسترها در درجه اول اهمیت و در اولویت قرار داشته كه ملودی در آن حد از اهمیت نیست و در حقیقت موتیف های موسیقی محلی آن قدر خودش را نشان نمی دهد كه عظمت و بزرگی اركستر موردنظر بوده. اما به طور مثال در «ماه عروس» بخش ملودی های محلی كار خیلی روشن تر و بارز است برای آن كه در این كار آن آرانژمان آن تیپی انجام نشده است و لزومی هم نداشته كه چنین باشد و حداكثر در بعضی جاها دو خط ملودی و پایه شبیه هارمونی نوشته شده است. اساساً داستان موسیقی اركسترال و كلاسیك غربی داستان دیگری است كه اگر بخواهیم وارد حوزه تخصصی موسیقی كلاسیك غربی بشویم ماجراهای دیگری مطرح می شود كه شاید از بضاعت و حوصله و حوزه گفت وگویی ما خارج باشد.
تاكنون آنچه كار كرده اید بیشتر بازسازی، باز خوانی یا در بهترین شرایط خلق مجدد بوده است. كی به خلق ناب می پردازید؟ منظورم كاری است كه هم ملودی و هم اجرا و همه چیز آن تازه باشد.
●... یعنی همه كارها كهنه بوده... خلق ناب یعنی چه؟
... نه منظورم...
می فهمم چه می گویید. منظورتان این است كه كار از بیخ و بن تازه باشد. كار بازسازی شده نباشد. اگر كسی بیاید كاری را بیاورد كه از بیخ و بن تازه باشد من استقبال می كنم. همان طوری كه قبلاً هم اشاره كردم بارهاو بارها كارهای دیگری پیشنهاد شده اما چون صرفاً نخواسته ام فقط به خاطر این كه كاری كرده باشم، كار كنم از اجرای آنها صرف نظركرده ام. برای اجرای یك كار باید با آن كار ارتباط عاطفی و روحی پیدا كرد. اگر كار خوب جدیدی پیشنهاد شود من نخوانمش درواقع به خودم جفا كرده ام. حقیقت این است كه یا نبوده یا من در مسیر انتخاب نبوده ام.
● كمی محافظه كار نیستید؟
نه. واقعیت این است كه یكی از بحران های ما در موسیقی ایرانی، بحران و كمبود آهنگ خوب است و بحران و كمبود ترانه و ترانه سرای خوب. همیشه ناچار بوده اند كه شعر قدما را بردارند و روی آن آهنگ بگذارند. از طرف دیگر مگر چندكار خوب در سال ساخته می شود كه به چندنفر برسد؟ آیا كار خوب در سال به ۱۰ تا می رسد كه من هم دو تایش را بخوانم؟ واقعاً اگر هست به من هم اطلاع بدهید. نیست. این جزو یكی از بحران های ۱۰ ، ۲۰ ، ۳۰ سال اخیر موسیقی ماست. یكی از علت هایی كه كار بازسازی را بیشتر انجام می دهم واقعاً به این خاطر است كه كار خوب بسیاركم ساخته می شود. بشماریددر سال چند كار خوب ساخته می شود...
... مثلاً همین گروه دستان «سفر به دیگر سو» رابا شهرام ناظری كار كرده است...
... آن را كه آقای ناظری خواند چند كار دیگر بوده است؟ تازه همه كارهای گروه دستان ممكن است با حس و حال هر خواننده ای جفت وجور نباشد. به بقیه گروه ها توجه بكنید. چند گروه دیگر هست كه كار خوب می كند و دنبال خواننده می گردد؟ مگرخواننده نیست؟ هست. اماكار خوب نیست. اساساً درحال حاضر در موسیقی اصیل ایرانی چند گروه منسجم، به معنی درست كلمه گروه، شما سراغ دارید؟ من برای این كه روح و روانم را صیقل بدهم مجبورم با تمام دقت و وسواسی كه دارم كار بكنم. آن كارهای قدیمی، ملودی، استراكچر، ساختار، تركیب، شعر و همه چیزشان خیلی خیلی بیشتر و بهتر است از كارهایی است كه امروز ساخته می شوند و بیشتر دولت مستعجل اند. به اعتقاد من اگر هزار نفر دیگر هم «مرغ سحر» را بخوانند باز هم «مرغ سحر»، مرغ سحر است وحالا حالاها كهنه نمی شود. اگر ۲۰ نفر دیگر هم بیایند «آتشی در سینه دارم» نی داود را بخوانند باز هم جا دارد و كهنه نمی شود. مگر شعر حافظ كهنه می شود؟ شعر خوب كه كهنه نمی شود. مگر فردوسی و نظامی و عطار كهنه می شوند؟ بنابراین اگر كارهای خوبی هم ساخته شوند و من هم این شانس را پیدا كنم كه در مسیر اجرایی آن قرار بگیرم باز هم كار بازسازی یا به تعبیر درست تر بازآفرینی آثار قدما را رها نمی كنم.
آرش نصیری
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید