پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


عالمی دیگر باید ساخت


عالمی دیگر باید ساخت
بی شك اگر سایه سنگین «واسلاو هاول» را به زور مطالعه از سرزمین پراگ كنار بزنیم، به «پاول كوهوت» برمی خوریم كه در سرشناسی و قوت قلم به تقریب چیزی از هاول كم ندارد.
نویسنده ای پرخروش كه در تلون و چند سویی صاحب دستی دراز است. دامنه شهرت او باز می گردد به ژانویه ۱۹۹۷ و پخش اعلامیه ای موسوم به منشور ،۷۷ كه وی با همراهی دو نفر دیگر (واسلاو هاول و كس دیگر كه نامش را نمی دانم) به عنوان مبلغ این بیانیه دولت چكسلواكی را به اتهام زیرپا گذاردن قوانین محكوم كرد و به همین علت راهی زندان شد.
كوهوت یك سال بعد از آن تاریخ به كمیته دفاع از حقوق بشر Vons پیوست و در سال ۱۹۷۹ در كنار یازده تن دیگر از اعضای این كمیته دستگیر و به جرم اقدامات خرابكارانه محبوس شد. زندگی سیاسی و گرایشات متعدد كه در طول عمر رنگ تجربه به خود گرفته، در قلم وی كاملاً مشهود است و گویا این رگه ها اصلاً درونمایه و هویت آثار نویسندگانی چون او را شكل می دهد كه این گفته بر كسی چون واسلاو هاول، هم صادق است. او هم به تاثیر از زمانه و برآیندهای درونی خود كه به همسنگرش بسیار نزدیك است، قلم می زند و متن می نویسد كه برای نمونه «گزارش اداری» را می توان مثال گفت.
«جنگ در طبقه سوم» نمایشنامه ای است كه «پاول كوهوت» در آن از دنیایی در فرم غیرمتعارف سخن می گوید. به مثل آنچه هموطنش «كارل چابك» در «آدم های ماشینی» می كند و هاول نیز گونه هایی دیگر از آن را در شخصیت عجیب «فردیناند» به منصه می گذارد. دنیایی كه درگیرودار دو نقطه از ترس و شهامت است.
رویه ای را كه كوهوت واگو می كند، استنادی جعلی از یك پیمان باستانی است كه در آن جنگ ها به علل گوناگون از جمله هزینه بر بودن آن ها به شكلی از مینی مالیست رسیده و به نفر بس می شود. قاعده ای از جنگ تن به تن كه در عین كوچكی ماهیتی از عرض و شرف جمعی و ملی به خود می گیرد.
مضمون، تلویحی از استبداد نوین جهان امروز است كه بشر را چون بازیچه و لعبتی در دستان صاحبان قدرت به دستان سازی گرفتار كرده. فریب و خدعه ای كه به توسط تشجیع و تطمیع كارگر می افتد و اصل همان مقصودی است كه طعنه به ماكیاولی می زند.
كوهوت با استفاده از نام یك پیمان تاریخی كه از زبان «مقام امنیتی» نقل می شود، تبار تلمیح و گزندگی اثرش را تعمیمی ازلی ابدی می بخشد و منظورش را بر این گفته می رساند كه اصل زورگویی، كلاشی و قلدری در واژه «ابر» هر جا كه قدرتی هست، همیشه هست و این انسان هر عصر است كه تاوان پرداز و غرامت كش خواسته و هوس های آنی هر جانی و شیوه شیطانی است.
از همین روست كه در قاعده معنی برخی از كاراكترها رو به گروتسك می روند. حربه ای كه اصولاً اروپای بعد از جنگ آن را ورطه ای قرار داده برای بازسازی دقیق از یك محیط از پای بست ویران.
در اینجا میشا وامیل بلاها و مولر (كه تا اواسط اجرا چهره ای منحوس از او در خاطر داریم) نمایندگان انسان هایی هستند كه در پیشگاه قدرت زانو می زنند و به معنای خود كلمه قربانی می شوند. چیرگی متن از اینجا معلوم است كه مای تماشاكن هم در كنار خانواده «بلاها» از هوار شدن این فوج از آدم های ناشناخته متحیریم.
تماشاكن به نزدیكی هر چه تمام تر انگار كه با «میشل و امیل» در یك كالبد است. از آنچه می شنود، سر درنمی آورد، آنچه را كه می بیند برایش دشوار است كه هضم كند. تماشاگر می خندد همانگونه كه امیل می قهقهد در نیمه شبی كه خواب بوده و بیدارش كرده اند كه بجنگد، این همان خنده تلخ غمناك تر از گریه است. نیست؟ سری اگر بر گردن بچرخانیم مصداق پیدا می كند این حرف بر گوشه و كنار این مأمن كروی. كوهوت بنابر پشت سر داشتن تجار بی چون فاشیسم، استالینیسم، نازیسم، دموكراسی امپریالیستی. همه را حرف هایی می داند كه هیچ مفهوم روشن، درست و راستی از آن ها وجود ندارد.
آنچه لپ مطلب است و غایت كلام مشكل انسان است كه از ریخت افتاده و از سر دل اگر نگاه كنی، انگار صورتی است كه جذام گرفته و به برص و پیسی گرفتار آمده. ببینید در آخر دو ژنرال به ظاهر متخاصم را كه بر سر نعش ها چه مردانه، جانانه، برادرانه، مصافحه می كنند.
«عبداللهی» در اجرای متن به تحلیلی درست و معقول رسیده. آغاز نمایش با بازی كم و زیاد نور توام است كه شكلی از آژیر بی صدا و هشدار را می ماند كه از وقوع اتفاقی عجیب خبر می دهد. چرا عجیب؟ خب وقتی كه طرز گوشزد و خبردار، قدری غیرمرسوم است، پس نوع حادثه نیز به تبع آن اتفاقی غیرمعمول خواهد بود.
از دیگر نشانه های نیكو در كارگردانی قرار دادن مسلسل در جهت عكس در ورود است و تمركز نور در صحنه آخر كه به قدر مكفی از منویات بصری اجرا سخن می گوید. ترجمه هم خوب است و سلیس، اما چیزی كه تا قدری موجب آزار است بازی بد و بازی ناشناسانه معدودی از بازیگران نمایش است كه از پس هم بر صحنه می آیند و در تصنع و نابلدی سنگ تمام می گذارند. بازی هایی كه تو هول و هراس بازیگرانش را حس می كنی. اینجا تنها بازی هاست كه یكدست نیست و ناخالصی دارد.
علی شمس
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید