پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


ساموئل بکت


ساموئل بکت
بیش‌تر آدم‌ها می‌خواهند تا ابد زنده باشند، ولی این تمام حقیقت نیست، چیز دیگری هم هست: اشتیاق به فراموش شدن. ساموئل بكت با بیان درد، بذله‌گویی، خوشمزگی، به طرق گوناگون این حقیقت دیرینِ دیرپا را تجسم می‌بخشد كه مردن بهتر از زنده بودن است یا از همه بهتر آن‌كه آدم اصلاً متولد نشود.
بكت عالی‌ترین نویسندهٔ عصری است كه امكانات محتمل و غیرمحتمل جدیدی به‌وجود آورد، حتی در مورد موضوعی مثل مرگ و تعریف آن. عصری كه حامی زندگی است و اعضاء بدن و اورگان‌ها را پیوند می‌زند. ولی چه‌گونه یک نویسنده‌ به هراس از زندگی، به تعدی ناخوشایندش به مرگ فقط به منظور زنده بودن، به بقای زبان، آن‌چه كه نویسنده را ازرشمند می‌كند، حیات می‌بخشد؟
خانواده، محیط اجتماعی، دوستی‌ها، بیماری‌ها، پیش آمدهای زندگی، شكست‌ها و ناكامی‌ها چه‌قدر در آثار هنرمند انعكاس می‌یابند؟ با مطالعه زندگی‌نامه هنرمند تا چه حد می‌توان به درك هنرش نائل شد؟ یافتن سرنخ‌هایی از زندگی هنرمند در آثار او، ابهامات و پیچیدگی‌های او و هنرش را چه‌قدر روشن و رمزگشایی می‌كند؟
بیمارهای داستایوسكی، تجربیات جنگی سیمون، تولستوی و آرتوركویستلر، آثار پروست، همه نشانی از تجربیات شخصی نویسنده دارد. آن جوان ورزشكار مرفه كه مرتب به كلیسا می‌رود یا فردی كه به خاطر فعالیتش در نهضت مقاومت فرانسه نشان شهامت می‌گیرد، در آثار بكت چه نقشی دارند و چه‌گونه بازنمایی شده‌اند و كشف چنین سرنخ‌هایی كدام رمز را در پیچیدگی‌های بكت می‌گشاید؟
پرسناژهای بكت عموماً بدبخت بیچاره‌های فقیری هستند كه هیچ سنخیتی با بكت تحصیل‌كرده و مرفه ندارند و دردهایی می‌كشند كه دیگران كشیده‌اند نه خود بكت.
كتاب‌های زیادی دربارهٔ بكت، دوستان و كارهایش نوشته شده است، چیزی درحد جویس، همه تلاش كرده‌اند تا سر از كار و زندگی كسی در بیاورند كه چنین مبهم می‌نوشت و انگلیسی‌ها كم‌تر از ایرلندی‌ها و آمریكایی‌ها كم‌تر از انگلیسی‌ها كارهایش را درك می‌كردند. اما این کتاب‌ها چه‌قدر به هدف نزدیك شده‌اند؟
شاخص‌ترین این كتاب‌ها سه زندگی‌نامه است، یك مجموعه نامه‌ها و یك نقد كه كتابی سرتاسر طنز است.
خانم دایردر بیر(Deirdre Bair) آمریكایی، استاد دانشگاه، اولین زندگی‌نامه جامع بكت را در چارچوب یك فرصت مطالعاتی نوشته است. این كتاب در سال ۱۹۷۸ كه بكت هنوز در قید حیات بود چاپ شد. «خوب و قابل خواندن است و منتقدین تقریباً متفق‌القول‌اند كه از نظر علمی مزخرف است». زندگی‌نامه بعدی «لعنت بر شهرت ۱۹۹۶» نوشته دكتر جیمز نالسون رئیس انتخابی انجمن بكت آمریكا و دوست صمیمی بكت است كه به پیشنهاد بكت زندگی‌نامهٔ او را نوشته است و چندماه آخر زندگی بكت مرتب به دیدار او می‌رفته و برای كتاب مواد خام تهیه می‌كرده است. «آخرین مدرنیست ۱۹۹۷»، زندگی‌نامه‌ای كه آنتونی ‌كرونین نویسنده و شاعر ایرلندی مدرس سابق دانشگاه‌های درك و مونتانا نوشته است. نقد و بررسی این سه كتاب به طور جداگانه در سطور بعدی خواهد آمد.
در همین زمینه دو كتاب شاخص دیگر هست یكی «حرف‌های بكت مشرف به موت ۱۹۹۳» (Beckett Dying Words) ، نوشته كریستوفر ریك (Christopher Rick) انگلیسی كه از برجسته‌ترین منتقدین ادبی و استاد زبان انگلیسی دانشگاه بوستون است كه پس از نوشتن كتابی دربارهٔ باب دیلن (Bob Dylon) در سال ۲۰۰۴ به عنوان استاد تدریس شاعری به دانشگاه آكسفورد آمریكا دعوت شد. او در سال ۲۰۰۳ جایزهٔ ممتاز ۵/۱ میلیون دلاری بنیاد ملون را به دست آورده است. كتاب ریك سرشار از طنز و نشاط است، حتی جاهایی كه به خاطر جاذبهٔ بكت كه مثل جاذبهٔ مرده‌هاست، خودخوری می‌كند.
ریك در آثار بكت به انگلیسی و فرانسه مطالعه استادانه‌ای كرده است و در قالب طنزی جذاب نشان داده است كه این نویسندهٔ ایرلندی در هر كدام از دو زبان درك متفاوتی از مرگ و زندگی دارد. ریك كه استاد ایهام است كتابی سرشار از كنایات طنزآمیز نوشته است كه مرجع پیچیده و عمیقی برای تفسیر و تعبیر كارهای بكت و در عین حال نقدی بر این آثار است.
دیگری كتاب «هیچ نویسنده‌ای بهتر خدمت نكرد ۱۹۹۸» (No Author Better Served) است كه مجموعه‌ای از نامه‌های بكت به تهیه‌كنندهٔ آمریكایی‌اش آلن شنایدر(Alan Schneider) است. اشنایدر پنج نمایش‌نامه از نمایش‌نامه‌های بكت را برای اولین‌بار در آمریكا به روی صحنه برده است و مدعی است كه بكت فلسفهٔ نمایش‌نامه‌هایش را برای او گفته و در عین حال اضافه كرده است كه «هیچ كدام از این‌ها را به بازیگرانت نگو». ویراستار و نویسندهٔ این كتاب موریس هارمون استاد بازنشستهٔ ادبیات انگلو- آیریش یونیورسیتی كالج دابلین است و نام كتاب را از عبارتی تعارف‌آمیز از نامهٔ سپتامبر۱۹۶۱ بكت گرفته است:«احساس می‌كنم كه به هیچ نویسنده‌ای بهتر از این خدمت نكرده‌اند.» نامه‌ها از سال ۱۹۵۵ شروع می‌شود و تا سال ۱۹۸۴ و مرگ اشنایدر، ادامه می‌یابد. اشنایدر وقتی داشت عرض خیابان را برای به صندوق انداختن نامه بكت طی می‌كرد، براثر تصادف اتومبیل درگذشت. نامه‌های این كتاب درست مطابق نظر ساموئل بكت ویرایش شده است. بكت معتقد بود كه تنها نامه‌ها یا قسمتی از آن‌ها كه مربوط به كارهای اوست چاپ شود. بعضی از نامه‌ها خلاصه شده‌اند. یادداشت‌ها و زیرنویس‌های سودمندی هم موریس هارمون اضافه كرده است كه آدم‌ها و حوادثی را كه در نامه‌ها به آن‌ها اشاره شده است، روشن‌تر می‌كند. در عین حال این كتاب دربارهٔ آثار بكت نیست بلكه بخشی از آثار بكت است.
● ساموئل بكت – یك زندگی نامه
▪ نویسنده دایردر بیر DB (Deirdre Bair) ۱۹۷۸
خانم DB روزنامه نگار ادبی و استاد دانشگاه در ادبیات تطبیقی بوده است. دو زندگی‌نامهٔ دیگر هم نوشته است یكی آنائیس نین (Anais Nin) و دیگری سیمون بلیوار كه هر دو فینالیست جایزهٔ كتاب ملی بوده‌اند. كتاب زندگی‌نامه بكت برندهٔ جایزه كتاب ملی آمریكا و پر فروش‌ترین كتاب سال ۱۹۷۸ بوده است ولی تقریباً همه منتقدین متفق‌القولند كه این كتاب خواندنی ولی از نظر علمی مزخرف است.در زیر نقد و بررسی جان كالدر (John Calder) بر كتاب DB می‌آید.
جان كالدر ناشر آمریكایی در سال ۱۹۴۹ یعنی بلافاصله بعد از جنگ كه كاغذ نایاب و به شدت سهمیه‌بندی بود، اقدام به چاپ كتاب‌های نایاب كرد. در دههٔ ۱۹۵۰ فهرستی از چاپ ترجمهٔ كتاب‌های كلاسیك از نویسنده‌هایی چون چخوف، تولستوی، داستایوسكی، گوته و زولا در كارنامهٔ خود دارد. در زمان تفتیش عقاید و بگیر و ببندهای سناتور مك‌كارتی، از نویسنده‌های آمریكایی و همچنین كتاب‌هایی كه در بارهٔ آزادی فردی بود كتاب‌هایی چاپ كرد كه ناشران نیویوركی از چاپ آن‌ها واهمه داشتند. كالدر در اواخر دهه ۵۰ اقدام به چاپ كتاب‌هایی از نویسندگانی كرد چهرهٔ ادبیات قرن بیستم را عوض كرده بودند. یكی از این‌ها ساموئل بكت است كه كالدر تقریباً تمام رمان‌ها، اشعار، نقدها و بعضی نمایش‌نامه‌هایش را در آن زمان چاپ كرد.
كالدر مدعی است كه ۱۹ نویسندهٔ برنده جایزه نوبل را به آمریكاییان معرفی كرده است. این بررسی وقتی كه بكت هنوز زنده بود نوشته شده است.
● بررسی كتاب
▪ جان كالدر
در تاریخ ادبیات مناسبت‌های كمی بوده‌اند كه زندگی‌نامه نویسنده‌ای با تمام پستی و بلندی‌های زندگی‌اش وقتی كه هنوز زنده است و فعالیت حرفه‌ای دارد، چاپ شود. مشكلات زندگی‌نامه‌نویس باید زیاد باشد. حتی وقتی ۲۵ سال از فوت نویسنده‌ها گذشته باشد، مشكل اصلی این است كه این چیزها بعید نیست اسباب ناراحتی نزدیكان، اقوام، اولاد و دوستان صمیمی‌ای كه هنوز زنده‌اند شود، به‌علاوه از نظر این افراد طبیعی است كه چیزهایی كه وجهه آن فرد را، چه به عنوان هنرمند و چه به عنوان یك فرد خدشه‌دار می‌كند از نسل‌های آینده پنهان كنند.
دلیل امكان‌پذیر شدن چاپ این زندگی‌نامه ساموئل بكت را می‌توان در سرشت خود آن مرد پیدا كرد. كتاب قابلیت طرح در دادگاه را دارد، ولی كاملاً معلوم است كه بكت هرگز ضربه روحی رویارویی با دادگاه را تحمل نمی‌كند و با توجه به دیدگاه‌هایش در مورد آزادی بیان و سانسور هر چه‌قدر موضوع مبالغه آمیز باشد، حق چاپ چیزی را از كسی كه مشتاق آن است هرگز دریغ نمی‌كند، و هرچه‌قدر هم اسباب زحمتش شود، آن‌قدر بی‌عقل هست كه به آن نویسنده نگوید. این زندگی‌نامه می‌تواند اسباب زحمت شود و شده است.
منتقدین آمریكایی و مهمترین‌شان ریچارد المن (Richard Ellman) به نكات مشخصی اشاره كرده‌اند: كه این زندگی‌نامه دقت لازم را ندارد، كه نتیجه‌گیری‌های اصلی‌اش بر مبنای شواهدی غیرقابل‌اعتماد و بی‌مقدار است، كه سخت‌كوشی نویسنده برای هوچی‌گری اصلاً توازنی با كمك‌هزینه تحصیلی ادبی‌اش ندارد و این‌كه كل كار بی‌نهایت بی‌سلیقه است.
DB حتی در مواردی كه موضوع را بلد بوده، می‌فهمیده یا با خود نوشته‌ها هم‌فكری بیش‌تری داشته، شواهد بسیار كمی از پیكرهٔ رمان‌ها، نمایش‌نامه‌ها، اشعار یا نوشته‌های دیگر بكت آورده است، آثاری كه خیلی هم جاگیر نیستند اما چگالی و غلظت حیرت‌انگیزی دارند به طوری كه بیش از هر نویسندهٔ قرن بیستمی، شاید به جز جویس، هدف مطالعات نقادانه قرار گرفته‌‌اند. حتماً مصلحت آكادمیكی شدیدی این‌جا وجود داشته است كه با وجود بی‌میلی آقای بكت برای ارائهٔ اطلاعاتِ زندگی خصوصی‌اش و عواقب این فضولی، خبررسان سابق پلیس را برای تقبل چنین كار پرحجمِ تحقیقی برانگیخته است، به طوری كه از سال ۱۹۷۱ ازاین كشور به آن كشور سفر كند و از این آدم به آن آدم برود و ردپای شخص مورد نظر را از بچگی‌اش در ایرلند تا اقامت فعلی‌اش در اوائل دههٔ ۷۰ در پاریس دنبال كند.
بكت سعی كرد منصرفش كند، مؤدبانه ولی بدون ابهام به او فهماند كه یك زندگی‌نامه نافرجام نمی‌خواهد و مساعدت نخواهد كرد، ولی تحت فشار پذیرفت كه نمی‌تواند متوقفش كند و برای جلوگیری و ممانعت از چاپ آن اقدامی نخواهد كرد. آقای بكت در گذشته به تكلمهٔ اضافی صرب‌ها به «در انتظار گودو»، موزیكال آمریكایی «دور آخر»، نمایشی كردن ناشیانهٔ متون غیرنمایشی‌اش و سایر تحریف‌هایی كه روی كارهایش كردند، خویشتن‌دارانه رضا داده بود بدون این‌كه علناً شكایتی یا اقدامی قانونی كند به این خاطر كه هر كسی ترجمان خود را دارد و حتی اگر كارهایش مورد استفاده قرار گیرد یا سرقت شود «ربطی به او ندارد». بكت با این زندگی‌نامه هم همین رفتار را پیش گرفت.
DB برای اینكه مردم را وادار كند تا با او حرف بزنند باید حسابی سرخورده شده باشد. افرادی كه به بكت نزدیك بودند كلی‌گویی می‌كردند و تمایلی به دادن اطلاعات نداشتند ولی خانم DB در درهم شكستن بی‌میلی خیلی‌ها موفقیت چشمگیری داشته است. در واقع چند آدم مرموز بودند كه به شرط این‌كه ناشناس می‌ماندند خیلی چیزها می‌خواستند بگویند. در موارد دیگر خانم DB در مصاحبه‌هایش با افراد، به برهان خلف متوسل شده است به این صورت كه یك نقطه نظر یا نظریه را مطرح می‌كند، اگر فرد مزبور نظری ندهد یا موافقت نكند، آنرا تأئید تلقی می‌كند. بیش‌تر كتاب بر مبنای همین تكنیك است. معهذا اگر خانم DB به گنج نرسیده بود، یعنی به مجموعهٔ بزرگی از نامه‌های بكت به دوست صمیمی‌اش تامس مك گریوی (Tomas MacGreevy) كه سال‌ها محرمانه بود، این زندگی‌نامه دیگر محتوایی نداشت.
این نامه‌ها كه پس از مرگ مك گریوی در دسترس DB قرار گرفت همان شناختی را از اندیشه‌ها، رنج‌های فیزیكی و عذاب‌های روحی بكت در طی سال‌ها می‌دهد كه وصیت‌نامه «هایلیگن شتاد» و دیگر محتویات كشوهای بتهون بعداز مرگش به شیندلر و زندگی‌نامه‌نویس‌های بعدی داد. این زندگی‌نامه‌ها تكان دهنده‌اند اما غیرممكن است كه بتوان آن‌ها را در زمان حیات بتهون و نویسنده‌های زندگی‌نامه بدون عذاب الیم خواند. خانم DB اذعان می‌كند كه سراغ دمل‌ها رفته است و مدعی است كه برای درك موضوع و نوشته‌های بكت این كار لازم بوده است. بدون شك دمل‌ها گشوده شده‌اند حتی اگر زمان برای آن مناسب نبوده. اما این زندگی‌نامه‌نویس نكته سنج نیست و كاملاً مشهود است كه برای فهم نوشته‌ها و ربط آن به یافته‌هایش دربارهٔ زندگی بكت، روش زندگی و آگاهی درونی‌اش به كمك احتیاج داشته است. كتاب از علاقهٔ كل دنیا به آن مرد، علاقه‌ای كه انزجارش از تبلیغِ مسائل شخصی آن‌را تشدید كرده است و خلاء آشكاری كه وجود دارد، بهره‌برداری می‌كند.
مطلب اصلی كه DB با اشتیاق بیان می‌كند آن است كه كناره گیری بكت از روزنامه‌نگاران، بی‌میلی همیشگی‌اش نسبت به چاپ بسیاری از كارهایش، خودداری‌اش از توضیح مفهوم كارهایش یا كمك به تعبیر آن‌ها، و انزواطلبی‌اش نسبت به شهرت، اساساً یك ژست است، روشی که برای خوش‌نام كردن خودش و ایجاد علاقه به‌دقت برنامه‌ریزی شده است. بنابراین به اسطوره‌ای هستی می‌بخشد تا مثل سپری بتواند در وضعیت‌های ناجور و غیردوستانه پشت آن خود را پنهان كند و در عین حال از طریق حلقهٔ مخفی‌اش كه شامل دانش‌مندان و هنرمندانی در زمینه‌های دیگر و چند هم‌قطار بسیار محترم نویسنده‌اش است، سرنخ‌های وسوسه‌انگیزی دربارهٔ مفاهیم عمیق نوشته‌هایش به دنیای بیرون می‌دهد.من باور نمی‌كنم كه این نظریه حقیقت داشته باشد، هیچ‌كس را هم نمی‌شناسم كه بكت را خوب بشناسد و این عقیده را داشته باشد، ولی اثبات كذب بودن آن غیرممكن است. مطالب دیگری را هم كه مطرح می‌كنند نه قابل اثباتند نه غیرقابل اثبات، مگر این‌كه خود بكت نظر بدهد كه احتمالش بسیار ضعیف است، حتی اگر نظر بدهد، خود را در مظان قرار می‌دهد كه حرف‌هایش را باور نكنند: اشارات زیادی براساس مشاهدات شانسی در این كتاب هست كه می شود خلاف مشاهدات شانسی دیگری باشد یا برمبنای شایعات واهی است، یا مبتنی بر وضعیتی غیرمنطقی است چون ما همه كارهای غیرمنطقی‌ای كه به زندگی‌مان تحمیل می شود، داشته‌ایم. خانم DB مدعی است كه بكت عمداً تاریخ تولدش را دست‌كاری كرده و از ۱۳ می ۱۹۰۶ به ۱۳ آوریل تغییر داده است تا از روز تولدش در جمعهٔ مقدس نتیجه گیری‌های جالبی بكند. المن قبلاً گفته است كه تولدها در ایرلند اغلب به تاریخ دیرتری ثبت می‌شوند در نتیجه اشتباهاتی رخ می‌دهد، چه دلیلی دارد كه بكت نباید درست بگوید و ثبت احوال ( كه DBبا او مشورت كرده) درست بگوید. خیلی از مردم ترجیح می‌دهند حرف نویسنده را باور كنند تا ثبت احوال را، به خصوص این كه بكت خیلی قبل از این كه حتی انتظار شهرت كنونی‌اش را داشته باشد در مورد تاریخ تولدش تناقض‌گویی نكرده است.
خانم DB مدعی است كه ازدواج بكت با خانمی كه ۲۰ سال با او زندگی می‌كرده و سال‌های جنگ را در مخفی‌گاه‌ها با او بوده، ازدواج واقعی نیست و آپارتمان‌های جدا در پاریس و اختلاف سر پول را به عنوان شاهد می‌آورد. ولی بكت فقط وقتی می‌تواند كار كند كه تنها باشد و آن دو آپارتمان كوچك در یك ساختمان دیوار به دیوار هم هستند، به‌علاوه حالا كه بالاخره شروع به لذت بردن از مرخصی كرده است، زنش همیشه با اوست. و كدام زوجی هستند كه سر پول با هم توافق داشته باشند؟
كتاب به طور كلی‌پرگو است، نتیجه گیری‌های ضعیفی دارد كه فقط خود فردِ موضوع كتاب می‌تواند تأیید یا رد كند، قطعاً نمی‌توان به وقایعی كه نویسنده شرح می‌دهد اعتماد كرد، در یكی دو وضعیتی كه اشاره كرده است من شخصاً حضور داشته‌ام، شرحی كه داده است درست نیست، اغلب دو مهمانی كاملاً متفاوت را با هم ادغام كرده است، یا مطلقاً رفتار بكت را نفهمیده یا تحریف كرده است. این كارها كتاب را از نظر زندگی‌نامه‌نویسی بیش‌تر مشكوك كرده است و اشتباهات فراوانی كه روی مباحث كوچكی كرده است كه به راحتی می‌شد بررسی كرد، بورس مطالعاتی را تردید آمیزتر می كند.
باید اذعان كرد كه كتاب در خیلی موارد مسحوركننده است به‌خصوص شرح كودكی ساموئل بكت، بلوغ او و مرد جوان دانش‌جوی ترینیتی جالب است، تصویری كه از مادرش می‌دهد، زن سلطه‌گر لجباز عصر ادوارد شاه، كه علی‌رغم دل‌بستگی و علاقه‌اش به پیشرفت بكت، با ناتوانی در درك حساسیت جوان باهوش، او را شكنجه می‌دهد و نمی‌تواند جرقه‌های نبوغ را كه درون او را می‌سوزاند ببیند. دو فصل كوتاه در بارهٔ جنگ، كارهایش در نهضت مقاومت فرانسه كه برای آن نشان Croix de Guerre را گرفت كه ستارۀ طلا دارد (DB اولین كسی است كه وجود نشان و تقدیرنامهٔ بكت به عنوان «عالی‌ترین دلاور» را كشف كرده است، خود بكت هیچ‌وقت اشاره‌ای به آن نه به دوستانش نه به خانواده‌اش نكرده بود) فرار به ویشی با سوزان، بیش‌تر راه پیاده و بعد انتظار طولانی در روزیون برای پایان جنگ، جایی كه وات (Watt) نوشته شد و خاستگاه «در انتظار گودد» و اولین رمان‌های فرانسوی‌اش بود، همین‌طور خوب پیش می‌رود، و استثنائاً مشكوك نیست چون اطلاعات اضافی ندارد، بی‌سلیقه و ناراحت‌كننده هم نیست گرچه بی‌دقتی‌هایش در این بخش‌ها هم تمام نشدنی است و آدم را ناامید می‌كند.
همین‌جای كتاب است كه نویسندهٔ جوان با استعداد كه حالا ۳۴ ساله است، با پشتوانه‌ای از یك رمان غیرعادی و مجموعه‌ای از داستان‌های كوتاه و انبوهی از اشعار گوناگون و نقد كه فقط موجب موجی ملایم چه در دابلین و لندن و چه در پاریس شده است، به شكلی كه قرار است تبدیل شود، ظهور می‌كند، نیرویی كه از تمام موانع سبك و محتوای جریان ادبی غالبی كه تا زمان جنگ وجود داشت می‌گذرد، و نه تنها خود را به كل از دنیای زبانی جویس خلاص می‌كند، بلكه هم‌چنین از شر تعهدات سیاسی و اخلاقی سوررآلیست‌ها و اكسپرسیونیست‌ها نیز خود را خلاص می‌كند و سراغ به كارگیری زبانی به شدت سامان‌یافته و شاعرانه می‌رود كه بیش از هر متن ادبی قدیمی بر پایهٔ نت موسیقی بنا شده است و موضوعاتی را انتخاب می‌كند كه قبل از آن هرگز در ادبیات جدی مجاز نبود، گرچه راه را جویس نشان داده بود.
وقتی در سال ۱۹۶۹ جایزهٔ نوبل را گرفت، به این خاطر بود كه مرزهای شفقت را شاعرانه گسترش داده است و به جهانیان كمك كرده است تا بدبخت‌های خود را بفهمند. DB این كلمات (یا هر كلمهٔ دیگری) از تقدیرنامه نوبل را نقل نكرده است. تنها علاقه‌اش به دستاوردهای ادبی بكت، ربط آن‌ها است به صحنه‌هایی از زندگی او و آدم‌هایی كه می‌شناخته. تجربه‌های هر نویسنده‌ای ناگزیر در كارهایش خود را نشان می‌دهد و تشخیص این‌ها و ذكر آن در زندگی‌نامه كار دشواری نیست ولی نامربوطند. من از این‌كه به موارد بدیهی اشاره می‌كند كم‌تر مبهوت می‌شوم تا از ناتوانی‌اش در دیدن چیزهای مهم‌تر، دیدن منشاءهای توحش و طنز بكت، به خصوص دركارهایی كه نیمه آخر جنگ، در طول دو سال و نیمی كه در روزیون بود، به‌تدریج شكل می‌گرفتند. سرانجام چه بسا هدف اصلی كتاب خانم DB لطفی باشد در حق دیگران كه چیزهایی كه او جا انداخته است، خودشان دریابند.
اما وقتی دربارهٔ رمان‌ها و نمایش‌نامه‌ها حرف می‌زند، اصلاً عمق ندارد و به جز گزارش ناقص از طرح‌ها و نگاهی سرسری، اطلاعات دیگری نمی‌دهد. نمونه‌هایی كه نقل می‌كند بیش‌تر پیش پاافتاده و بدیهی‌اند، هر چه به آخر كتاب نزدیك‌تر می‌شویم این مثال‌ها پراكنده‌تر می‌شوند چون مشكل می‌تواند بین آن‌ها ارتباط برقرار كند. خانم DB از برخورد انتقادآمیز نسبت به نمایش‌نامه‌های اولیه و بعضی نوشته‌های بکت گزارش مفیدی می‌دهد ولی اطلاعش از عكس‌العمل نویسنده بیش‌تر از شایعاتی است كه از فاصله دور شنیده است و اصلاً هم استعداد طراحی صحنه‌های تخیلی را ندارد. مثلاً شب كریسمس سال ۱۹۶۵ بكت دچار ضعف بینایی می‌شود و قبل از عمل موفقیت‌آمیزش شرح رنگارنگی دارد كه:
«از پنجرهٔ باز مثل جانور زخمی صدای زندانیان Sante را می‌شنید. نگاهش را آن سوتر به طرف Val de Grace و پانتنون برگرداند، چراغانی و درخشان در این شب مقدس. با ترس از خود پرسید تا كی می‌تواند ببیند.»
این پاراگرف پانوشت دارد كه به نامه‌ای به مك گریوی ارجاع می‌دهد، كه معلوم نیست از كدام نامه نقل می‌كند، اگر چه شیوهٔ بیان ممكن است از بكت باشد. جای دیگر تصویرهای قلمی از بكت می‌دهد، اغلب تنها در اتاقی یا دراز كشیده است یا قدم می‌زند با پانوشت كه به گفت‌وگوهایی یا آدم‌های مختلفی ارجاع می‌دهد (و مأخذِ نقل را ذكر نمی‌كند). مثلاً عكس‌العمل بكت به جایزهٔ نوبل كه وقتی او و سوزان دوتایی در شمال آفریقا بودند اعلام شد و بدون شك بكت یك كلمه به DB نگفته است (و زننده‌ترین توصیف آن است) با جزئیات شرح داده شده است، با پانوشتی كه به تعداد زیادی از افراد اشاره می كند، ده نفر، از جمله خود من، با اسم اشاره كرده است. به عبارت دیگر از تعدادی گفت‌وگوی متفاوت، خانم DB سعی كرده است كه روشن كند كه بنا به عقیدهٔ ما بكت از گرفتن جایزه خوش‌وقت بود یا نه، و برای تشریح برندهٔ نوبل كه در اتاقش در تونس شلنگ تخته می‌انداخته است یك تركیب مصنوعی می‌سازد:
«گامهای بلند نرمی برمی‌دارد و نمی‌داند ذوق كند یا بترسد.»
در این ۲۶ فصل ۶۴۰ صفحه‌ای، DB تصویری از ساموئل بكت ساخته است كه فقط تعداد كمی كه او را می‌شناسند تشخیص می‌دهند، بیش‌تر شبیه آدم‌هایی است كه خلق كرده است تا خودِ خودش، به‌خصوص شبیه مولُویْ. جلد آمریكایی كتاب تأثیر هنری نامطبوعی از بكت می‌گذارد. دو عضو خیره كنندهٔ صورت، چشم‌های لیزری و دماغ بزرگ عقابی جا افتاده‌اند. اما همین چهرهٔ مضطرب که روی جلد كتاب انتشارات كیپ (Cape) را زینت می‌بخشد، برای این رسوایی مناسب‌تر است. آشكار است كه خانم DB از نوشته‌های بكت فقط دریافت سطحی كرده است و اندك شواهدی که نشان دهد از كتاب‌های انتقادی بكت كه اطلاعات بهتری می‌دهند، خوانده است به ندرت دیده می‌شود.
لازم هم نبوده چون این زندگی‌نامه بدون شك برای خوانندهٔ غیردانشگاهی و تأتربرو است، كه لذتی را که از دوباره خوانی رمان‌ها و نمایش‌نامه‌های بكت می‌برند دوچندان ‌كند، خانم DB از نوشته‌های بكت هم خیلی كم خوانده است به طوری‌كه بدیهیاتی كه بیش‌تر بكت‌دانان می‌دانند و چاپ هم شده است، جا انداخته است مثلاً در «دورآخر» (Endgame The) چهار كاراكتر و ارتباطشان با هم در اسم‌های‌شان خلاصه شده است: «هم» (چكش Hamm, Hammer) و كلاو (Clove) «نگ» (Nagg) و «نل» (Nell) تحریف شدهٔ میخ (Nail) به فرانسوی و آلمانی و انگلیسی است، به‌طوری‌كه موقعیت یك چكش است و سه میخ. خانم DB در شرح كم و بیش ناشیانه‌اش از این كار مهم، نه‌فقط این را نفهمیده است بلكه مطلقاً كل نكات نمایش‌نامه را و چیزی كه دربارهٔ ارتباط بین قیود انسانی و مرگ می‌گوید، متوجه نشده است. البته اذعان می‌شود كه كتاب یك مطالعهٔ انتقادآمیز نیست، به‌عهده گرفتن یك زندگی‌نامه وقتی درك و اطلاعاتتان از كار این‌قدر كم است و مهم‌تر از آن، حتی آشكارا خیلی هم خوشتان نمی‌آید، شاید غیر از جنبه‌های تجارتی، كار بی‌ربطی است. كل كاری كه این زندگی‌نامه می‌كند ارائهٔ تصویر از مردی است كه بیش‌تر شبیه مخلوقات خودش است تا خود خودش، كه با توجه به فقدان هم‌دردی نویسنده با آن‌ها یك پارادوكس ادبی عجیب شده است. خانم DB حتی سعی نكرده است در كارهای آخر بكت خود را درگیر كند، قطعه‌های كوتاه فشرده نثری كه با دقت از متن‌های طولانی‌تری تلخیص شده‌اند، می‌آورد و فقط تاریخچهٔ چاپ آن‌ها را می‌دهد. از قضاوت مجله تایمز نقل قول می‌كند كه برای هر نویسندهٔ دیگری «این چیزها توهین تا سر حد چرت و پرت به نظر می‌رسد.»
چاپ انگلیسی كتاب فتوكپی آمریكایی آن ‌است كه مشكلات را می‌افزاید. استنادها هم كه فصل آخر كتاب را به خود اختصاص داده است آمریكایی است، مثلاً تجربهٔ آمریكایی‌ها از نمایش‌نامه‌های آخری بكت كه كم‌تر از بریتانیایی‌ها دركش كرده‌اند، و غیرمنصفانه‌ترین آن‌ها، افتتاحیه «جزغاله‌ای» ( باز هم به سوی انتها) Frizzles (For to End yet again) با وجودی‌كه تعداد زیادی بكت‌شناس و صاحب‌نظر در دانشگاه‌های آمریكا هست، به ندرت برای دیگر رسانه‌های بررسی كتاب، كتاب بررسی می‌كنند و قضاوت‌های انتقادآمیزشان در كمال تعجب اغلب سطحی و ناآگاهانه است. با این‌حال علی‌رغم بی‌دقتی‌ها، قضاوت‌های غلط، سرهم كردن چهرۀ بكت به عنوان یك فرد، بی‌ذوقی آزارنده در افشای جزئیات خصوصی بی‌شمار – علی‌رغم همه این‌ها – در آینده هیچ زندگی‌نامه‌نویسی از عهدۀ نادیده گرفتن این كتاب برنخواهد آمد، و خواندنش اگر كلافه‌كننده است، جذاب هم هست. تعدادی از دوستان غیرادیب من، كه نگاه سریعی به چند صفحهٔ کتاب انداخته‌اند، همه می‌خواهند كتاب من را قرض بگیرند، و خانم DB برای این جسارت، پشتكار و كارسختی كه منجر به چاپ پرفروش‌ترین كتاب شده است، غیرمتحمل است كه متأسف باشد. ولی امیدوارم در آینده موضوعی را انتخاب كند كه آن‌قدر معاصر یا شكننده نباشد، و بورس تحصیلی نازل‌تر و فهم زیبایی‌شناسی كم‌تری بخواهد. او با آن توانایی كه چیزهای پیش پا افتاده را گنده‌تر از چیزهای اساسی می‌كند و من به جار و جنجال انتشارات عامه‌پسند مربوطش می‌كنم، خوب ولی بی‌دقت نوشته است. این برعهدهٔ قهرمان روزنامه‌های جنجالی است كه روزی او را مجازات كنند.
● لعنت بر شهرت Damn to Fame
▪ زندگی ساموئل بكت (نوشته جیمز نالسون James Knowlson ۱۹۹۶ نیویورك)
دكتر جیمز نالسون مدیر آرشیو بكت در دانشگاه ریدینگ و سر دبیر مجله «مطالعات بكت» است. او همچنین رییس انتخابی انجمن بكت آمریكاست و علاوه بر كتاب «لعنت بر شهرت» دو كتاب دیگر نیز دربارهٔ بكت نوشته است.
● مهر ظالمانه
▪ نقد و بررسی کتاب نالسون توسط جی دی اوهارا J.D O’Hara
جی دی اوهارا نویسنده منتقد ادبی و استاد زبان انگلیسی دانشگاه كانكتی كات است. از جمله كتاب‌هایی كه نوشته است یكی كتاب ( Samouel Beckett’s Hidden Drives) محرک‌‌های پنهان ساموئل بكت (كاربرد ساختاری روان شناسی عمیق) است. این كتاب جامع‌ترین مطالعه دربارهٔ كاربرد منابع بكت و مشخصاً توجه وسواس‌گونهٔ او به درون مایه‌ها و منابع روان‌شناسی است.
«لعنت بر شهرت» اولین زندگی‌نامه بكت نیست. مخصوصاً اشاره می كنم به زندگی‌نامه ۱۹۷۸ DB كه برداشتی است از نامه‌های بكت به دوستش تام مك گریوی (Tom MacGreevy). این نامه‌ها تصویری که از بكت به صورت گوشه‌گیری فیلسوف‌مآب داریم، از میان برمی‌دارد و او را به صورت مردی نشان می‌دهد كه مشكلاتش ، نوشته‌هایش را شكل داده است.برای نوشتن این زندگی‌نامه، نالسون برخلاف خانم DB، فقط به نامه‌های مك گریوی دسترسی نداشته است بلكه علاوه بر شش دفتر یادداشت بكت كه گزارش سفر سال‌های ۳۷-۱۹۳۶ به آلمان است و طی آن ذهنیت بكت دگرگون شد، به منابع متعدد دیگری هم دسترسی كامل داشته است. در سال ۱۹۸۹ بكت از جیمز نالسون می‌خواهد تا زندگی‌نامه او را بنویسد. نالسون برای نوشتن این زندگی‌نامه خود را از استادی زبان فرانسه ریدینگ یونیورسیتی انگلستان بازنشسته می‌كند، پنج ماه طی ملاقات‌های كوتاه با بكت در مورد زندگی‌اش حرف می‌زنند كه بكت می‌میرد، یعنی شش ماه بعد از این‌كه نالسون كارش را شروع می‌كند.
«لعنت بر شهرت» كتابی خیره‌كننده و از نظر آكادمی ارزش‌مند است. آثار بكت مستعمین را ول نمی‌كند، چون هم از نظر عاطفی عمیق و در عین حال نگران‌كننده‌اند و هم سرشار از كنایه كه ادبیات و هنر و موسیقی و فلسفه و روان‌شناسی را تداعی می‌كنند. نالسون بدون جلوه فروشی و مسؤلانه از این مباحث سخن می‌گوید، به همه بی‌دریغ امتیاز می‌دهد، حتی اشاره‌ای هم به من كرده است.
گرچه متأسفانه زندگی‌نامه كوتاه شدهٔ دست‌نویس است، جزئیات پرمعنی‌ای دارد كه به آن روح بخشیده است. نالسون حكایات با مزه‌ای نقل می‌كند كه تردیدهای خصوصی، دستاوردهای عمومی، تأسف‌ها و ضعف‌های بكت را زنده می‌كند. نالسون سربسته ادعا می‌كند كه در سه حوزه مواد جدیدی یافته است: موسیقی و هنر، فعالیت‌های سیاسی و شخصیت بكت. اما خواننده چیزهای بیش‌تری در این كتاب خواهد دید.
یك عمر شیفتگی بكت به موسیقی كلاسیك (او پیانیست ماهری بود) و توجهش به موسیقی كلامیِ نوشته‌هایش با اطلاعات هنری‌اش مطابقت دارد:«می‌توانست حتی تا یك ساعت به یک تابلو نقاشی نگاه كند... شكل‌ها و رنگ‌هایش را مزمزه كند، مطالعه‌اش كند، كوچك‌ترین جزئیات را جذب كند.» نالسون نشان می‌دهد كه چه‌گونه صحنه‌های نمایش بكت، چهره‌ها و نورپردازی‌ها بازتابی از آثار هنری است.
بكت در خاطرات روزانه‌اش در آلمان ملاقات‌های زیادی با نقاش‌ها و بحث دربارهٔ نقاشی و همچنین انزجارش را نسبت به یهودستیزی روزافزون آلمان و سانسور و نطق‌های طولانیِ گوش خراش هیتلر نقل می‌كند.
این مباحث زمینه‌ای است برای طرح قضیه فعالیت‌های بكت در نهضت مقاومت فرانسه و صلیب‌سرخ ایرلند در فرانسه بعد از جنگ جهانی دوم. بكت در این كار طاقت‌فرسا «قدرتی حیرت‌انگیز از تمركز و توجه و وسواس به جزئیات» نشان می‌دهد. نالسون می‌گوید بكت می‌توانست «موضوعات پر طول و تفصیل را طوری نظم بدهد و ساده و غربال كند كه مجمل و ملموس شوند.»
آن شخصیت مشكل و متغیر مضمون اصلی كار نالسون است. یك مدل از طبقه مرفه اصیل پروتستان را شرح می‌دهد: بچهٔ چهارساله‌ای كه دعا می‌خواند، پسرجوانی كه گلف و تنیس و راگبی و كریكت و بوكس بازی می‌كند، شنا می‌كند، می‌دود و مسابقه موتوسیكلت‌سواری می‌دهد و دانش‌جویی كه نه لب به سیگار می‌زند و نه مشروب می‌خورد.
ولی تحصیلات عالی ارزش‌ها و اعتقادات متعارف او را به خطر انداخت:«به خاطر مسألهٔ كلیدی درد، رنج و مرگ و... ایمان مذهبی بكت متزلزل شد و به سرعت از بین رفت.» وقتی بكت دانش‌جو بود در مراسم وعظ دوست پدرش، كشیش دابس (Dobbs) شركت كرد كه بازدید خود را از بیماران و ستم‌دیدگان و افراد در حال مرگ شرح می‌داد و پافشاری می‌كرد كه:«تنها چیزی كه به آن‌ها می‌توانم بگویم این است كه به صلیب كشیده شدن تنها شروع كار است، شما باید به صندوق كلیسا كمك كنید.» بكت تكان خورد. آیا دابس به بدبخت‌ها نصیحت «بودلری» كرده بود كه:«وقتی صبح است در آرزوی شب باشید. وقتی شب است، در آرزوی صبح.» بكت این مضمون را در «دور آخر» گزنده می‌كند:«برای شب گریه می‌كنی، فرامی‌رسد: حالا در تاریكی گریه كن.» بكت در ترینیتی كالج دابلین، دانته و نویسندگان جدید فرانسه را كشف كرد. پستی در دانش‌سرای عالی (Ecole Normal Superieure) پاریس به چنگ آورد، جیمز جویس را ملاقات كرد و یك مونوموگ در بارهٔ پروست چاپ كرد كه خشونت نوشته‌هایش به سراغ این كتاب ناقص مجمل نیامده است، حرفه‌اش داشت شروع می‌شد.
آقای نالسون جزئیات متقاعدكنندهٔ با ارزشی را ارائه می‌كند. بكت جوان متكبر بود و از كوتوله‌ها كنار می‌كشید:«بعداً اعتراف كرد كه احساس برتری و سرشكستگی می‌كرده است كه همین موجب افسردگی‌ای شد كه ظاهراً هول‌ناک بود.» وقتی در ترینتی كالج درس می‌داد «به‌نظر خیلی فضل‌فروش و دریده و ترورکننده شخصیت می‌آمد.» اما خود بكت از نظر خلاقیت در آن دوران می گوید:«وقتی روزمرگی مخالفت آدم را به ابتذال می‌كشاند و خشم را تبدیل به رنجش و بی‌حوصلگی می‌كند، آدم چه‌گونه می‌تواند بنویسد؟»
این استنباط و بیماری‌های جسمی – روانی، منجر به جرقه‌ای دردناك دربارهٔ وضعیت روانی خودش شد. تدریس را كنار گذاشت و بعد از مرگ پدرش در سال ۱۹۳۳، درمان را شروع كرد. این قسمت از كتاب نثر شیوایی دارد. بكت به نالسون می‌گوید كه دورهٔ درمان شش ماه طول كشید (یك وقتی به من گفت سه ماه.) نالسون می‌گوید:«درواقع طول درمان تقریباً دو سال به درازا كشید.»
چیزهایی كه بكت به نالسون نمی‌گوید در نامه‌هایش به مك گریوی نوشته است. در مارس ۱۹۳۵ بعد از صد و پنجاه جلسه درمان، نامه جالبی می‌نویسد. با تلخی و بی‌اعتنایی هرچه دربارهٔ بیماری‌اش فهمیده خلاصه می‌كند. نالسون دلیل بیماری را به صراحت ذكر می‌كند:«دل‌بستگی شدید مادرش به او، الفت پرقدرت عشق ـ تنفر بكت به مادرش.» بعداً، كه پس از یك دعوای وحشتناك از دست مادر و ایرلند فرار كرد، یك عبارت به یادماندنی برای مك گریوی نوشت:«من از مهربانی ظالمانه‌اش ساخته شده‌ام».
روان‌كاویِ درست، درمان نیست. پیوندش و تأثیرات آن ادامه یافت. نالسون می‌نویسد حتی در ماه‌های آخر عمر:«احساس علاقه به مادرش و پشیمانی از این كه به كرات نارحتش كرده بود، آن‌قدر شدید و بی‌امان بود كه تكان خوردم.» بكت به خاطر زن فوق‌العاده‌اش سوزان كه چند ماه قبل از او فوت كرد هم دچار همان احساس گناه و پشیمانی شد. ولی اطلاعات صعب‌الحصول دربارهٔ روانش او را تغییر داد. نالسون عین عبارت او را كه خود را تحلیل كرده است، نقل می‌كند كه:«اولین شرح متقاعدكننده بر چه‌گونگی متحول شدن مرد جوان متکبر، نارسیسیستِ بی قرار است به فردی که بعدها به خاطر مهربانی خارق‌العاده، نزاكت، توجه، سخاوت و «نوشته‌های خوبِ» تقریباً پرهیزگارانه‌اش مورد توجه قرار گرفت».
در این كتاب از دنیای بیرونی بكت هم غفلت نشده است، گرچه محدودیت فضا، شرح رمان‌های سه گانه بكت را كه «قطعاً از ماندگارترین كارهای بكت هستند»، محدود كرده است. نالسون دید خردمندانه‌ای به نمایش‌نامه‌های بكت و جزئیات اجرای آن‌ها دارد. از بداقبالی‌ها و به خیر گذشتن‌های نمایش‌های بكت خیلی شنیده‌ایم، به خصوص «گودو». باستركیتون را در نقش ولادیمیر و مارلون براندو را در نقش استراگون تصور كنید. نمایش‌نامه‌نویس خودش را به دست تقدیر می‌سپارد!
دنیای درونی سماجت می‌كند. نالسون از طریق نوشته‌های پر قدرت بكت كه در آن‌ها تاریكی ذهنش را دراماتیزه كرده است، راهنمایی‌مان می‌كند. او به طرز رقت‌انگیزی از اشتباهاتش آگاه است، قادر به اصلاحشان نیست و برای جبران آن‌ها تقلا می‌كند. بكت درخشان‌ترین كاراكتر خودش می‌شود. نالسون تا پردهٔ آخر با اوست، خیره:«بكت ‌شكننده‌تر و لاغرتر شده بود، دست‌هایش به نحو محسوسی كج و معوج بودند: موقع احوالپرسی كه با مهربانی در آغوشش می‌گیری، تیزی برجستهٔ شانه‌هایش را حس می كنی... چه‌قدر ساعد و مچش لاغر شده بود.» متولد ۱۳ آوریل، روز جمعه مقدس ۱۹۰۶، در جمعه ۲۲ دسامبر ۱۹۸۲ در گذشت.
معنی این زندگی پیچیده چیست؟ نالسون رمان كوتاه اتوبیوگرافی‌گونهٔ بكت «مصاحب» را به كار می‌برد و می‌گوید:«ما به ایدهٔ دست‌یابی به «حقیقت» در قلمرو غیرقابل‌اعتمادی چون زندگی بشری، قاه‌قاه خندیدیم».
● آخرین مدرنیست The Last Modernist
▪ «ساموئل بكت» (آنتونی كرونین Cronin Anthony۱۹۹۷)
آنتونی كرونین، شاعر و رمان‌نویس ایرلندی است. او چندین كتاب غیرداستانی از جمله كتاب انتقادی Question of Modernity و یك نمایش‌نامه به نام «خجالت دارد» نوشته است و ویراستاری نیز می‌كند. در سال ۱۹۸۳جایزهٔ مارتن توندر (Marten Toonder) را برای سهمی كه در ادبیات ایرلند داشته است، نصیب خود كرده است، او مشاور هنری و فرهنگی نخست وزیر قبلی ایرلند بوده است.
● بیگانه‌ای در دنیای خویش
▪ نقدو بررسی كتاب «آخرین مدرنیست» (موریس دیكستاین Morris Dickstein)
پروفسور موریس دیكستاین استاد برجستهٔ انگلیسی كوئین كالج و همچنین مدیر بخش علوم انسانی سیتی یونیورسیتی است. او در سال تحصلی ۲۰۰۲-۲۰۰۱ برنامه‌های اخذ مدرك تحصیلی مطالعات فیلم را تنظیم كرده است. از جمله كتاب‌هایش دروازهٔ باغ عدن ۱۹۷۷، و فرهنگ آمریكایی در دههٔ ۶۰ (۱۹۹۷) است. او كاندیدای جایزهٔ انجمن منتقدین كتاب ملی برای نقد، جاسوس دو طرفه: منتقد و جامعه (Double Agent: The Critic and Society ۱۹۹۲) و پلنگ‌ها در معبد: استحالهٔ قصهٔ آمریكایی از ۱۹۴۵ تا ۱۹۷۰ ، ۲۰۰۲ (Leopards in the Temple: The Transformation of American Fiction ۱۹۴۵ - ۱۹۷۰) بوده است. او سردبیر و سردبیر هم‌كار چندین نشریه معتبر ادبی از جمله بررسی كتاب نیویورك تایمز و ضمیمه ادبی تایمز است و در حال حاضر روی تاریخچه فرهنگی دهه ۱۹۳۰ آمریكا كار می‌كند. او عضو انجمن ملی منتقدین فیلم و انجمن ملی منتقدین كتاب است.
می شود حدس زد كه چرا آخرین زندگی‌نامه‌نویس بكت، آنتونی كرونین، بكت را به عنوان «آخرین مدرنیست» توصیف می‌كند. وقتی در سال ۱۹۵۵«در انتظار گودو» در لندن به روی صحنه رفت، كنت تای نن (Kenneth Tynan) گفت:« نه طرح دارد، نه اوج، نه فرجام، نه شروع، نه وسط، نه آخر.» اگر مدرنیسم نویسنده را از داستان گویی مرسوم و روان‌شناسی عادی خلاص كرده است، رمان‌ها و نمایش‌نامه‌های بكت، مدرنیسم را تا آخرین حد ممكن برده است. ولی «گودو» در مقایسه با آن‌چه بعد از آن نوشت یك سرگرمی شبانگاهی است. مثل مجسمه‌های ضداشتهای دوستش جیاكومتی، كارهای بكت هم هر چه جلوتر رفت خشك‌تر و خلاصه‌تر شد. در مرحله نابودی، در حالی كه مقدار زیادی از قدرت هیپنوتیزمی آن را حفظ كرده است، درنگ می‌كند. مثل خودش كه با آن قیافهٔ لاغر و ظاهر محترمانه و بیزاری‌اش از تبلیغات، معروف شد، نوشته‌هایش هم ادبیات را به قدری به سكوت نزدیك كرد كه نمی‌توان تصورش را كرد.
گرچه بكت تا ۱۹۸۹ زنده ماند، از لحاظ زمانی (و معنوی) به دوران خیلی قبل‌تر تعلق دارد. با تولدش در سال ۱۹۰۶، خیلی راحت‌تر می‌شود او را با ولادیمیر ناباكوف، ویلیام فاكنر، هنری میلر، ویتولدگومبروویچ ، هنری روت، ناتانیل وست و لوئیس فردینال سلین تطبیق داد. این‌ها همه‌شان نسل دوم مدرنیست‌هایی بودند كه در اواخر دهه ۲۰ یا اوائل ۳۰ پا به صحنه گذاشتند، یعنی بعد از این‌كه الیوت، جویس، كافكا و پروست، كارهای مهم‌شان را نوشته بودند، این نویسنده‌ها در حالی كه بین نگرانی‌های تأثیر و در عین حال بلاتكلیفی بحران‌های سیاسی و اقتصادی گیر كرده بودند، دست به كار خوش‌مزگی تاریك و زننده و ریش‌خندآمیزی شدند كه یكی از بزرگترین محمل‌های ادبی دوران ركود بزرگ شد.
بكت ظاهراً آخرین نفر از این نسل است، نه فقط به خاطر این‌كه مدت زیادی دنبالش را گرفت بلكه به این دلیل هم كه در یافتن صدای خودش تأخیر داشت. تازه بعد از جنگ بود كه از تلفیق جست‌وجوی خاطرهٔ پروست، خبرگی زبان‌شناسی جویس، بذله‌گویی عالمانه، جادوی سورآلیست با منطقِ خیال و حس عمیق انسداد و بی‌ثمری كافكا و الیوت، تركیب یك‌پارچه و اولیه‌اش را ساخت. این نویسنده‌ها در سال ۱۹۲۷ سر زبان‌ها بودند، همان سال كه بكت به پاریس رسید و سریعاً به محفل دور و بر مجله آوانگارد جویس و اوژن یولاس، «عبور»، خودش را چسباند.
بكت در سال ۱۹۳۱ كتاب ناخوشایندی دربارهٔ پروست نوشت كه در آن مفهوم عادت كرخ شده را به عنوان تنها وسیلهٔ دفاعی در مقابل زمان و فناپذیری، در ذهن مجسم می‌كند. در این كتاب كوچك می‌توان عناصری از بینش بكت را یافت. او خیلی زود به چشم‌اندازی از زندگی كه به‌غایت مأیوس كننده بود و حس غرابت خلق و خوی بیمارگونه و جدا افتاده‌اش دست یافت. ولی داستان‌ها و اشعاری كه متعاقب آن آمد، بیش از حد اندیش‌مندانه و در عین حال بیش از حد زندگی‌نامه‌ای بود كه بشود از تأثیر یافته‌هایش در آن‌ها سر درآورد. او احتمالاً بیش‌تر از هر نویسندهٔ بزرگ قرن بیستمی كلكسیونی از ردیه‌های ناشران جمع‌آوری كرده است. آیا بكت مثل رفقایش در نهضت مقاومت فرانسه در سال ۱۹۴۵ مرد؟ كارهای اولیه‌اش از بی‌اهمیت‌ترین تحفه‌های ادبیات ایرلند بودند.«ساموئل بكتِ» آنتونی كرونین پشت سر «لعنت برشهرت» جیمز نالسون می‌آید كه زندگی‌نامه‌ای جامع است كه خود بكت اجازه‌اش را داده بود و از پشتوانهٔ ۵ ماه گفت‌وگوی روشن‌گر، درست قبل از مرگ بكت، بهره برده است. ولی اگر «لعنت بر شهرت» مطلبی دقیق و بخشی از فرصت مطالعاتی صاحب‌نظری سرشناس است، زندگی‌نامه كرونین، حاصل توانایی ذاتی حقیقی‌ای است كه در رمان‌نویسی به كار می‌رود، كه نویسنده‌ای ایرلندی نوشته است كه هم بكت را می‌شناسد و هم هم‌قطاران دابلینی‌اش را، از جمله دوستان صمیمی بكت مثل مك گریویِ شاعر و هنرپیشه‌های مورد علاقه‌اش مثل جك مك گوران (Jack MacGowran) و «پاتریك مگی» ( Patrick Magee) كه بكت «آخرین نوار كراپ» (Krapp’s Last Tape) را برای او نوشت. كرونین دربارهٔ مگی می‌نویسد:«موهایش خاكستری ولی بدون سن و سال بود، مثل كاراكترهای بكت كه خشونت سركوب شده دارند، می‌توانست ناتوانی و دردسر را با هم بیامیزد.»
تصویر محیط اجتماعی ایرلندی بكت - تحرك خانوادگی، دوستی‌های قدیمی، وضعیت تحصیلی، رفتار اجتماعی و اخلاقی، محیط فیزیكی – در سر تا سر كتاب خیره‌كننده و تأثیرگذار است.
نالسون كلاً به عنوان وكیل مدافع بكت می‌نویسد، شرح احوالات بكت را به صورت پیشرفتی منظم به سوی یك حرفهٔ ادبی درخشان بازنگری می‌كند. ولی كرونین با اتكاء شدید به نامه‌های بكت و داستان‌های اولیه‌اش، بیش‌تر متوجه زوایای ناشناخته، تردیدها و شكست‌ها است، عیناً همان‌طوری كه در همان لحظه‌ها احساس شده بودند. منابع بی‌نظیر نالسون گاهی به او امتیاز می‌دهد. به لطف شانس كشف نهان‌گاه نامه‌هایی كه قبلاً كسی از آن‌ها خبر نداشت، نشان می‌دهد كه انگیزه‌های اصلی «دورآخر» در ماه‌های عذاب‌آوری بوده است كه بكت كنار بستر برادر در حال مرگش گذراند. ولی داستان‌سرایی پر شور، شخصیت‌پردازی ماهرانه و درخشش دریافت نقادانه كرونین، بكت را برای خوانندهٔ عادی دست‌یافتنی‌تر كرده است.
یك حسن این زندگی‌نامه جدید، ارائهٔ تصویر عاقلانه و متقاعدكننده‌ای از بكت در مراحل متعدد دگرگونی‌اش از یك نویسندهٔ شهرستانی ِغیرعادی و عصبی به یك نویسندهٔ جهانی است: از پرورش اصیلش در حومه پرتستان‌نشین دابلین تا شروع كار آكادمیكش به عنوان استاد زبان فرانسه در ترینیتی كالج، از سال‌های اولیه‌اش در پاریس و تلمذ محضر جویس تا سرگردانی‌ها و سرخوردگی‌های دهه ۱۹۳۰، از فرار زمان جنگش به روزیون كه «وات» را نوشت تا سرانجام بلافاصله پس از جنگ پیشرفتی خلاقه به سوی چندسال سخت نویسندگی.
زندگی بیرونی بكت یك‌نواخت بود. خون‌سرد بود، یكی از عشاقش، پگی گوگن هایم دمدمی مزاج، به او می‌گفت «ابلوموف» مثلی در ادبیات روس برای بی‌حالی. حتی كارهای جسورانه‌اش برای نهضت مقاومت در پاریس و پرووانس ، كه به خاطرش مدال Croix de Guerr را گرفت، به نظر می‌آید كه فعالیت عینی كمی را ایجاب می‌كرده است. گرچه قبل از فرار در پاریس خودش را به مخاطره‌ای جدی انداخته بود (بسیاری از اعضای گروهش لو رفتند و دستگیر شدند. به زحمت ۲۰نفر از ۸۰ نفر از جنگ جان سالم به در بردند)، ولی نمایش زندگی‌اش جای دیگری بود، در دست و پنجه نرم كردن با دیو درونی‌اش: ناهماهنگی سویفتی‌اش با جسم، مشغولیت قبلی‌اش با زوال و درماندگی و حس انزوای تمام عیارش. درست همین كارِ نوشتن، تعارض عمیقی را بیدار كرد كه زمانی به عنوان پارادوكس هنرمند تشریح كرده بود كه «نه چیزی دارد كه بگوید، نه چیزی هست كه از آن بگوید، نه چیزی كه با آن بگوید نه شوقی دارد كه بگوید و نه نیرویی دارد كه بگوید و در عین حال باید كه بگوید.» در «نام ناپذیر» سازش ناپذیرترین رمانش، بكت این پارادوكس را به ایجاز تمام دركلمات پایانی می‌گذراند:«تو باید ادامه بدهی، من نمی‌توانم ادامه بدهم، من ادامه خواهم داد.»
بكتِ ملال‌آور، با وجود موفقیت‌های اولیه‌اش در مقام ورزشكار، با خودش در عذاب بود، آدمی ناراحت كه همه‌اش چند تا آدم مورد اعتماد داشت، حس می‌كرد كه بدل خودش است، بیگانه‌ای در دنیای خویش. حس فقدان دست از سرش بر نمی‌داشت. تصور این‌كه هرگز متولد نشده است، كه از سخنرانی «كارل گوستاو یونگ» گرفته بود، افسونش می‌كرد. (در اواسط دهه ۳۰، بیماری‌های زیاد جسمی – روانی او را به سوی دو سال درمان روان‌كاوی كشاند.) تعداد كمی نویسنده در حوزه‌ای به این محدودی به چنین بیان یك پارچه‌ای دست یافته‌اند. درست از همان ابتدا، به تولد و مرگ به عنوان بخشی از یك زنجیرهٔ واحد نگاه می‌كرد.
داستان‌های اولیه‌اش پر از كنایه‌های عالمانه بود. زیر سنگینی معرفت خودش سكندری می‌خورد، توفیقش كشف این نكته بود كه او و كاراكترهایش چه‌قدر چیز بود كه نمی‌دانستند و چه‌قدر كم می‌فهمیدند یا چه‌قدر كم می‌توانستند توضیح بدهند. كرونین نشان می‌دهد كه بعد از سال ۱۹۴۵، بكت فراتر از ایفای نقش خود، به سوی مدرنیستی بی‌احساس حركت می‌كند و همانندی‌های انتزاعی كه «بدون این‌كه خود به خود روشن‌گرانه باشد، می‌شود كه افشاگرانه باشد» در سر می‌پروراند. مثل پروفراك* (Prufrock) كه بدل الیوت شد، ما به ازاء بكت هم جانشین خودش شد كه كرونین می‌گوید «بكتی»، كه بیش‌تر صدا است تا كاراكتری كه با ذكر جزئیات توصیف شده باشد و بكت واریاسیون‌های بی‌پایانی بر مبنای آن اجرا می‌كند. مولُویْ (Moloy)، موران (Moran) و مالون (Malone) در داستان‌هایش و ولادیمیر و استراگون در «در انتظار گودو» هام و كلاو در «دور آخر»، كراپ در «آخرین نوار كراپ»، ماسك‌هایی بودند كه ربطی به زندگی واقعی بكت نداشتند و از زندگی كه ما می‌شناختیم برداشته شده بودند، ولی به تجربهٔ درونی‌اش به خصوص احساس امید بی‌ثمر، تأسف تلخ، نیاز لاینحل و انحطاط بی‌وقفه نزدیك‌تر بود.
حتی متوسل شدنش به فرانسوی‌نویسی خرقه دیگری بود، ساده كردنی جسورانه، راهی برای فرار از روش كنایه‌ای جویس و فاصله گرفتنش از زمینهٔ زبان‌شناسی غنی انگلیسی‌اش. گلایه می‌كرد که:«به درد شعر گفتن نمی‌خورد.» ولی نبوغ بكت ظهور كرد، دنیایی تفاوت بود بین تك‌گویی‌های خسته كنندهٔ اول شخص داستان‌هایش كه خودمداری‌اش را نقش‌آفرینی می‌كردند و لفاظی پرسش و پاسخی آهنگین و خشك و شق و رق نمایش‌نامه‌هایش. حتی در بهترین كارهای نفس‌گیرش چون «مالوی»، فلاكت رمان گیر می‌كند و راه گلو را می‌بندد. ولی شخصیت‌ها در نمایش‌نامه‌های بكت، علی‌رغم زندگی‌های لخت و عورشان، سر زندگی مسحوركننده و اندكی شوخ‌طبعی دارند (نل در «دور آخر» می‌گوید «هیچ چیز مسخره‌تر از بدبختی نیست»). ولگردهایش از شوهای پیش پا افتاده سرازیر می‌شوند، تنظیم وقت‌شان، كارهای یدی‌شان و حتی سكوت‌شان كه از كمدی‌های صامت می‌آید. كشمكش زوج‌ها بیش از مناسك «وابستگی و جدایی» عمل می‌كند كه، همان‌طور كه هر دو زندگی‌نامه نشان می‌دهند، ریشه عمیقی در زندگی بكت دارد، به خصوص ارتباطش با مجموعه‌ای از زنان كه نه می‌توانست با آن‌ها زندگی كند نه بدون آن‌ها، كه از مادر ایرادگیرش شروع و به زنش سوزان ختم می‌شود.
وقتی بكت در سال ۱۹۶۰ داشت برای تمام كردن «این طور است» (How It Is) تقلا می‌كرد، توانایی‌هایش در نوشتن داستان‌های بی‌وقفه، رنگ باخت، اگر چه بعضی نثرهای بعد‌ی‌اش مثل «مصاحب ۱۹۸۰» ( Company) زیبایی خیره‌كننده‌ای دارد. نمایش‌نامه‌هایش هم بیش‌تر و بیش‌تر به تك‌گویی‌های ناامیدكنندهٔ داستان‌هایش شبیه شد، با فقط یك گوینده، گاهی یك بازیگر كه حرف نمی‌زند بلكه فقط به صدایی مرموز از نوار یا ذهنش گوش می‌دهد. تصویر بیلی وایت لا ( Billie White law) در Rockaby که خود را تا سر حد مرگ روی صندلی گهواره‌ای تكان می‌دهد، فقط با صدای ضبط شدهٔ خودش همراهی می‌شود و تصویرش آهسته‌آهسته محو می‌شود اما تأثیر آن به قوت خود باقی می‌ماند و محو نمی‌شود. در «من نه ۱۹۷۲» (Not I) ، یكی از هولناك‌ترین نمایش‌نامه‌های آخرش، گوینده فقط یك «دهان» است. سیلابی از خاطره‌های بریده‌بریده و دندانه‌دندانه را روی سر یك «شنوندهٔ» ساكت و بی‌چاره می‌ریزد. وقتی اولین بار «وایت لا»ی بی‌نظیر این نمایش‌نامه را اجرا كرد، كارگردان مجبور شد كلهٔ او را با گیره سرجایش ببندد تا تكان نخورد، یك استعارهٔ بی‌نقص برای سوق یافتن خود بكت به سوی بی‌تحركی. وقتی بازیگر در تمرین نهایی از فشار عاطفی طاقت‌فرسا از حال رفت، بكت گفت:«اوه بیلی، چه بلایی سرت آوردم؟»
به عنوان یك مرد، بكت مظهر مهربانی، سخاوت، وفاداریِ تزلزل‌ناپذیر به نظر می‌رسد، ولی به عنوان یك نویسنده، حسن‌نیت را در تاریك‌ترین زوایای ذهنش نگه داشته است. طنز سیاهش همان‌قدر قرون وسطایی بود كه مدرن. هیو كنر (Hugh Kenner)، كه خوب می‌شناختش، گرفتار تضاد بین بكت ایرلندی و بكت فرانسوی شده بود، بین یك «كمدین با وقار» و یك «خودمدار هراس‌انگیز». آنتونی كرونین سعی كرده است كه بكت را معمولی كند، قابل تصور كند، ولی همچنین با غرابت اساسی شخصیتش هم هم‌آهنگ كند.
بكت در كارهایش ممسك بود و مضایقه می‌كرد، كل شیوهٔ زندگی‌اش مرتاضانه بود، یعنی دیدن او در محاصرهٔ این همه لغت، پیچیده در آبشاری از جزئیات زندگی‌نامه، آدم را شوكه می‌كند. جزئیات زندگی او، همچنان به سختی چیزهایی كه نوشته است توضیح می‌دهد، ولی در جای خودش برای نقل یك داستان غم و غصه‌دار به درد می‌خورد.
● فراتر از زندگی نامه
▪ استفن میشل مور Stephen Mitchelmore
با وجودی‌كه دو زندگی نامه برای بكت نوشته‌اند، میشل مور عقیده دارد که بكت هنوز آدم مرموزی است. ( تقریباً زندگی‌نامه DB را ندیده گرفته است.م)
استیفن میشل مور متولد ۱۹۶۳ در پورتموث انگلستان، فوق لیسانس ادبیات مدرن اروپایی از دانشگاه ساسکس دارد و در برایتون زندگی می‌کند. او سردبیر نشریهٔ Spikemagazine است به کانتری میوزیک آمریکا گوش می‌دهد، عاشق تیم فوتبال باشگاه پورتموث است و وبلاگی به اسم This Space دارد.
بكت را نمی‌توانیم با فرهنگ‌مان وفق دهیم. با وجودی‌كه «جیمرجویس» یك مسیر عادی را از برآشفتگی و سردرگمی مردم به سوی عشق و تحسین همگانی به سهولت طی كرد، بكت هنوز پس از مرگش دست نیافتنی است. نوشته‌هایش این طور بود، راه دیگری نداشت. شهرتش به خاطر نمایش‌نامه‌ای است كه خودش می‌گفت «درست متوجه نشده‌اند». برای نویسندهٔ مدرن بزرگ، مشهور شدن مستلزم نوشتن چیزهایی مشابه داستان‌های مردم‌پسند است تا مردم را به خواندن آن‌ها وسوسه كند. كافكا ترس و وحشت دارد، پروست حسرت گذشته، لورنس پورنوگرافی، وولف ظرافت، بكت ظاهراً هیچكدام را ندارد. «فقط در انتظار گودو» به چنین چیزهای آشنایی نزدیك می‌شود. بقیه كارهایش پشت «گودد» پاورچین پاورچین می‌روند و مثل سیاه‌چاله آماده‌اند تا هر ذیروح سرخوش را كه دلش یك چیزی كه خیلی غامض و بغرنج نباشد می‌خواهد، ببلعند. این نشان می‌دهد كه ما به یك رندگی‌نامه احتیاج داریم تا با حقه‌بازی به كارمان بیاید. این دو زندگی‌نامه قطعاً همین كار را می‌كنند. با خواندن هر دو زندگی‌نامه یكی «آخرین مدرنیست» از آنتونی كرونین و دیگری «لعنت به شهرت» از جیمز نالسون، فکر آدم حول و حوش یك مرد می‌چرخد تا یك نویسنده. با خواندن رمان‌ها و نمایشنامه‌ها، آدم از بکت تصور یك راهب دنیوی را می‌كند در حالی‌كه تأثیر غالبی كه هر دو این زندگی‌نامه‌ها می‌گذراند مردجوان مست، زن‌باره و پرمدعا است كه برای خود دل می‌سوزاند و زبان و ورزشش خوب است. می‌گویم «مردجوان» چون بكت مسن‌تر و عاقل‌تر تقریباً دست نخورده مانده است. هیچ‌وقت خیلی به او نزدیك نشده‌ایم. و این موضوع اگر گریزناپذیر باشد، باعث تأسف هم است. كارهای قبل از جنگ، جزءبه‌جزء جزئیات رشد ناآرام او را شرح می‌دهند: یك مادر مبتلا به جنون افسردگی، بیماری‌های جسمی – روانی، مرگ زودهنگام پدری مهربان، دو پارگی ادیپ‌گونهٔ عشقی- جنسی، استعداد هدایت نشده و غیره.
كارهای بعدی، به راحتی چنین سرنخ‌هایی نمی‌دهد ولی به خاطر همین كارهاست كه بكت را به یاد خواهند آورد. آن نوشته‌ها را تقریباً در سكوت نادیده گرفته‌اند. نه به این خاطر كه «نالسون» و «كرونین» نویسنده‌هایی بازاری هستند كه فقط به ستون شایعات و ارتباطات مشخص زندگی - كاری علاقه‌مندند یا چون كارهای آخرش افكار انتراعی بی‌جان‌اند، بلكه به این خاطر كه هر دو از احمقانه بودن چنین كار تهورآمیزی آگاه بودند. كارهای آخرش شعر زندان است، شعر تباهی و پایان (یعنی چیزی كه قبل از مرگ می‌آید، كه هرگز نمی‌رسد).بكت دربارهٔ این چیزها می‌نوشت نه به این خاطر كه تجربه‌شان كرده بود، گرچه كرده بود، بلكه به این دلیل كه این‌ها را مشاهده كرده بود و تمام مدت حس می‌كرد كه در شرف وقوع‌اند. یك زندگی‌نامه‌نویس فقط می‌تواند سعی كند تا بفهمد كه چرا او این حس را می‌كرد. در بررسی مجدد یك داستان ساختگی، نالسون سرنخی به ما می‌دهد. داستان كراپ در«آخرین نواركراپ»، تجلی‌ای جویسی در ساحلِ طوفان‌زده تصویر شده كه تجربهٔ خود بكت بوده است. معلوم شد كه تجلی معادل آن واقعاً رخ داده ولی در اتاق خواب مادرش وقتی بكت رنج مادرش را از بیماری پاركینسون می‌دید. تجلی كراپ به طور سنتی رمانتیك است، ستایش سرشتی كه عقاید با شكوه را در فرد برمی‌انگیزد. بكتِ واقعی خیلی احساساتی نبود.
او دید كه چه‌گونه طبیعت «یك دشمنی مخفی آرام» دارد و فقط برای چیزی كه به آن زندگی می‌گوئیم، درد و رنج شدیدی را با وقفه به عزیزان وارد می‌كنند. چیزی وجود ندارد كه برایش جشن بگیریم. گریزهای پرطول و تفصیل نوشته‌های بكت جوان (یعنی قبل از سی سالگی) از این آگاهی به نفع راه‌های آشنایی قریحه طفره می‌رود: یعنی تاكتیك‌هایی كه شوكه می‌كنند رخ‌كش كنید و دست به غارت زندگی‌نامه بزنید. بنابراین، تعجب ندارد كه تنها رمانی كه نالسون و كرونین به سختی برای استخراجِ اطلاعات حفاری كرده‌اند «رویای زن‌های خوب تا متوسط» ( Dream of Fair to Middling Women) باشد، به خاطر مرگ نویسنده. بكت نمی‌خواست كه این كتاب در زمان حیاتش چاپ شود چون بیش از حد هوش‌مندانه و اقتباسی بود. هوش‌مندی‌ای كه منجر به اقتباس می‌شود. چنان‌چه یك منتقد می‌گوید:«بكت حالا حالاها باید فراموش می‌كرد.» با این حال، چنین حقهٔ بدی به نالسون و كرونین امكان داد تا از اوائل بزرگ‌سالی بكت توصیف متقاعد كننده‌ای ارائه كنند، یعنی وقتی كه بكت هم‌آهنگی بیش‌تری با هم‌دوره‌ای‌هایش داشت. چیزی كه كرونین به آن دسترسی نداشت و نالسون داشت، خاطرات روزانه بكت بود مربوط به گمگشتگی‌اش پیرامون آلمان نازی در دههٔ ۳۰. این نوشته‌ها امكان یك بازنگری مهم در اظهار نظرDB فراهم كرد كه به عنوان یك فرد پیشتاز در سال ۱۹۷۸ زندگی‌نامه بكت را نوشته و در آن اشاره كرده است كه بكت از حكومت نازی اطلاعی نداشت یا آگاهانه تأثیر آن را نادیده گرفته است. در واقع آدم‌هایی كه ملاقات می‌كرد با شفقت‌هاشان قابل افتراقند. خود جنگ هم به نظر می‌رسد كه نقطهٔ عطف زندگی بكت بوده است. اگر به جای این‌كه پیش دوستان فرانسوی‌اش بماند و به آن‌ها كمك كند به ایرلند رفته بود بعید نبود که گرایش‌های متداول آن زمان را پیش بگیرد و ادامه بدهد و به سرعت پژمرده شود. با این حال بردباری و گرسنگی تا سرحد مرگ سال‌های جنگ به نظر می‌رسد كه تأثیر ماندگاری داشت. از آن به بعد تنها توجهش به نوشتن، چاپ كردن و باز هم نوشتن بود. محبوبیت تأكید اهمیت نیست، فقط شانس محض است . ظاهراً بكت درك كرده بود كه چیزی كه مهم است آن آسمان پوچ شب، پشت آتش بازی‌های فرهنگ است. (به نقل از دوستش E.M.Cioran )
بكت شروع كرد به فرانسوی نوشتن تا خودش را تا جایی كه ممكن است از دست توشهٔ فرهنگی انگلیسی خلاص كند. او تصاویر گنده را رد كرد. در واقع ترس از فضای بستهٔ نمایش‌نامه‌ها و نثرهای آخری تفاوت فاحشی با جزئیات جنگ دارند، یا دست كم جنگ قریب‌الوقوع: وحشت، ملال، پریشانی، شوخی چندش‌آور، و زندانی شدن. تنها بودن در یك اتاق فقط با تفكرات و خاطره‌ها، كه یك چیز انتراعی بی‌جان نیست، تجربهٔ میلیون‌ها انسان است. برچسب خودمدارانه یا تخبه‌گرایانه زدن به آن، آن‌طور كه خیلی از مردم می‌زنند، نهایت كوته‌فكری است. نوشتن از منظرهٔ بیرونی، همان‌طور كه بسیاری از نویسنده‌های مشتری‌جمع‌كن هنوز هم می‌نویسند، انتراعی‌تر است و فاقد هم‌دلی است. حتی اگر ادعا شود كه این‌ها صدای گم شده، خفه شده یا صدای قشر فقیر جامعه است، رفتار محافظه‌كارانه‌شان را نسبت به زبان به زمینه‌ای كه این صداها از آن‌جا سخن می‌گویند، ضمیمه می‌كنند. هم‌دردی‌شان بی‌رحمی پرسوز و گدازی است كه وایلد از آن سخن گفته است. از سنگرهای سنت ادبی همه را با فریاد پرقدرت‌شان ساكت می‌كنند. بكت یك نویسندهٔ فضائل متعارفی است كه قرار است كاملاً تنها و جدا باشد حتی از «خود»ی كه فكر می‌كنید هستید. این ناگزیر به نوع متفاوتی زبان منجر می‌شود، نه رسمی نه محاوره‌ای. برای بكت، زبان چمنزاری نیست كه «خود» بتواند آزادانه در آن جست‌وخیز كند، مثل ناكجاآباد است كه هیچ‌وقت امن نیست. بكت از آن‌هایی نیست كه در سنگر با عشق به آزادی، گله‌ای مشغول بازی می‌شوند، بلكه مثل دانته در «جهنم» در ناكجاآباد سرگردان است. نوشتن برایش یك تمرین اختیاری نبود، او اغلب از چیزی كه نوشته بود تعجب می‌كرد. كارش صرفاً روشن‌فكرانه نبود. بیان شخصی نبود، بیش‌تر بیان غیرشخصی بود. اگر صرفاً رویهٔ ظاهری «خود» بود، داستان فقط به صورت اتوبیوگرفی تغییر شكل می‌داد و این دو زندگی‌نامه حتی از وضعیت فعلی هم غیرضروری‌تر بودند. هم نالسون و هم كرونین از این موضوع آگاهند و تلاش نمی‌كند تا كارهای ویران‌گر آخری بكت را به آن چیزی كه در زندگی یا در دنیایش اتفاق افتاده وصل كنند. دست كم، نه مستقیماً. این دو از منشاء فرهنگی الهام‌بخش باخبرند. زندگی‌نامه‌ها كارهایی هستند كه اشتیاق فرهنگی ادبی ما را خود دارند، البته میان بر و با افتخار.
بكت خبر داشت كه در محافل ادبی فرانسهٔ بعد از جنگ می‌گویند كه اگر یك انگلیسی قرار باشد كتابی دربارهٔ شتر بنویسد اسم آنرا می گذارد «شتر» (The Camel) در حالی‌كه فرانسوی اسم آنرا می‌گذارد «شتر و عشق» (The Camel and Love ) و از طرف دیگر آلمانی اسم آن را «شتر تمام عیار» (The Absolute Camel) می‌گذارد. البته، احتمالاً تمام این كتاب‌ها مثل هم خواهند بود. هر دو نویسنده‌ای كه كتاب‌شان این‌جا بررسی شد، ایرلندی هستند، و شاید دنبال عنوان عجیب و غریب گشتن برایشان اجتناب‌ناپذیر باشد. عنوان این كتاب‌ها یكی «لعنت بر شهرت» كه علی‌رغم این كه عبارتی از یكی از نامه‌های بكت است، به طور غیرعادی عنوان كوتاهی است، و دیگری كتاب كرونین «آخرین مدرنیست» احمقانه است. آدم را وسوسه می‌كند كه قبول كند مدرنیسم یك واقعهٔ تاریخی است به جای این‌كه ویروسی باشد در قلب فرهنگ. ولی این مهم نیست، عنوان كتاب‌هایی امثال این‌ها فقط به منظور تبلیغات است. فراسوی آن، خود كتاب‌ها كمك می‌كنند علاقه‌مان را از صافی بگذرانیم. اگر می‌خواهید با كتاب‌های سرگرم كنندهٔ شبه جویسی حال كنید یعنی «بكت و عشق»، كارهای اولیه‌اش را بخوانید، و از لحاظ این زندگی‌نامه‌ها، اگر جزئیات فرهنگ‌نامه‌ای می‌خواهید، كتاب نالسون را بخوانید، و اگر بخواهید چیزی بخوانید که آمیخته به احترام كم‌تری باشد و بیش‌تر نظرپردازانه باشد، كتاب كرونین برایتان مناسب است. اما اگر شما «بكت تمام عیار» را می خواهید، رمان‌هایش را بخوانید، هرگز به بكت این‌قدر نزدیك نمی‌شوید.
پانویس:
٭ شخصیت شعر Prufrock که از اشعار اولیه تی.اس. الیوت است.
مهرشید متولی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی دیباچه


همچنین مشاهده کنید