جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


ایزابل آلنده از خودش و کار تازه اش می گوید


ایزابل آلنده از خودش و کار تازه اش می گوید
ایزابل آلنده، رمان نویس زن اهل شیلی در جدید ترین رمان خود به ترسیم زندگی یكی از شخصیت های تاریخی كشورش و تشریح سلوك و كارهای كسی پرداخته است كه در شكل گیری و جا افتادن شیلی باشكل و روالی كه می شناسیم، دست و نقش داشته است و آلنده برای كامل شدن كارش و انجام چیزی كه گفتیم، نقبی به دل تاریخ زده و دفتر حیات شیلی را از نو ورق زده و به نقاط جالبی رسیده است. نام كتاب حاصله «Ines of My Soul» یا «اینس روح من» نام دارد و در آن با شخصیت اینس سوارز روبه رو می شویم كه در پلاسن شیا در غرب اسپانیا به دنیا آمد، ولی سال ها بعد به آمریكای جنوبی رفت و آن جا با پدرو دو والدیویا آشنا شد. كه یك مرد پركار و سازنده بود و همیشه طرح ها و برنامه هایی را در دست اجرا داشت و كسی بود كه شهرهایی متعدد، منجمله سانتیاگو را در شیلی ساخت و یا به تكوین آنها یاری رساند و آنها را به مرحله ای رساند كه امروز ما می بینیم.
اولین كتاب آلنده حدود ۲۵ سال پیش منتشر شد كه همان قصه معروف «خانه ارواح» است و بعدها به یك فیلم سینمایی با بازی آنتونیو باندراس و مریل استریپ هم برگردانده شد. از آن زمان تا به حال آلنده ۱۶ رمان دیگر را هم نوشته كه یكی از آنها كتابی بیوگرافی وار به نام پائولا است. در آن كتاب، آلنده داستان زندگی و بیماری دختر ۲۸ ساله اش را توضیح داده است كه سال ها پیش موجب مرگ وی شد. آلنده اینك یك كتاب خاطرات و بیوگرافی دیگر را هم در دست تهیه و نوشتن دارد. آلنده كه ۶۵ ساله شده به تازگی در مصاحبه ای، به كتاب تازه اش اشاره كرده و به پرسش هایی درباره آن جواب داده و به لزوم معرفی بیشتر سوارز در این اثر ادبی پرداخته و در مورد شور و علاقه چشمگیرش به امر نویسندگی نیز حرف زده است.
●دلیل پرداختن شما به قصه زندگی اینس سوارز چه بوده است؟
در شیلی هركس را كه ببینید، سوارز را می شناسد و چیز هایی را درباره وی شنیده است. در عین حال در كتاب های تاریخی كمتر می بینید كه به وی اشاره شده و یا متون و قسمت های زیادی در باره او درج شده باشد.
زندگی او سرشار از اتفاقات متعدد بوده و حسن كتاب جدید من تشریح زندگی پدرو دو والدی و یا در كنار زندگی وی و از طریق اشاره به شخصیت اینس است. من در این قصه و رویكرد چیز های جالبی یافتم كه باعث غنا و جذابیت كتاب ها می شود. از جنگ و برخورد و حرص و حسادت گرفته تا شور و غنا و رفتارهای زیبنده انسانی.
بنابراین ما با قصه ای طرف بوده ایم كه ارزش های بیان شدن را داشته است.
●واكنش ها چه بوده است؟
چه می دانم. شما هیچ وقت بدرستی و به دقت نمی توانید حدس بزنید كه واكنش ها نسبت به یك كتاب چگونه است و آیا آن را می خواهند و می خرند یا خیر. ماجراهای این كتاب حتی به پلاسن شیای اسپانیا یعنی زادگاه سوارز هم مربوط می شود و شاید در آن جا نیز كتاب را تحویل بگیرند. هرچه هست ۲۰۰۷ مقارن با پانصدمین سال تولد اینس سوارز است و حتی اگر من این كار را نمی كردم، مسئولان و مردم آن شهر قصد داشتند مراسمی خاص و جشن هایی بزرگ به این مناسبت برپا كنند و سالگرد وی را گرامی بشمارند و مجسمه ای از او نصب كنند. شهردار كنونی پلاسن شیا یك زن است و بالطبع وقتی شنید كه قهرمان ملی این شهر یك زن بوده، از آن استقبال كرد و در اجرای مراسم فوق مصرتر و جدی تر شده است.
به گفته خودتان براساس رجوع به كتاب های تاریخ، چیز زیادی درباره زندگی وی و فراز و فرود آن
دستگیر تان نشده است.
همین طور است. مطالب و مسائل بسیار كمی را به دست آوردیم. اشاره هایی شده بود در باره این كه برای نمونه موهایش به رنگ سرخ و آدم شجاعی بوده و برخی اقدامات او نیز شرح داده شده بود، اما در كل حجم كمی را شامل می شد. رفتم پشت كامپیوتر و اسم او را تایپ كردم و دیدم یك سری اطلاعات كلیشه ای كم ارزش آمد كه در كتاب ها نیز مانند آن یافت می شدند. در نتیجه تصمیم گرفتم خود اینس سوارز شوم.
●منظور تان چیست؟
این كه وقایع تاریخی موجود را، چه كم و چه زیاد درون وجود خودم حل كنم و ببینم كه با قالب گیری آنها درون خودم به كدام چارچوب ها و دیدگاه ها می رسم. من تاریخ را آن گونه شرح دادم كه به من اطلاع داده شده بود و در ضمن در یك قالب منطقی و زنانه می گنجید. در آن چند ماه كه صرف نگارش قصه شد، من خود سوارز بودم.
● آیا این عادت همیشگی تان است؟ یعنی آیا همواره این طور در پوست و جلد شخصیت مورد نظرتان فرو می روید؟
همیشه نه، ولی فكر می كنم هرچه سنم بالاتر رفته، بیشتر در این مورد حساس و به آن نیازمند شده ام. زمانی بود كه نویسندگی شغل دوم من بود و در آن زمان دقت امروز را صرف نمی كردم، اما حالا كه تنها شغل من است مجبورم بیشتر تحقیق و با شخصیت هایم زندگی كنم.
بواقع خوب و دقیق نوشتن بیش از پیش تبدیل به یك وسواس و الزام در وجودم شد و در چنین شرایطی تبدیل شدن موقت به كسی كه درباره او می نویسید، بدیهی و امری قابل پیش بینی و عادی است.
● اعضای خانواده در مورد این دقت وافر چه می گویند؟
حرفی برای گفتن ندارند. یعنی به ستوه آمده اند. من روزی دست كم ۱۰ ساعت كار می كنم و وقتی هم كه با فرزندانم روبه رو می شوم در واقع آنها را نمی بینم، زیرا در همان موقع حواسم متوجه كتابی است كه در دست تهیه دارم و معطوف بر شخصیت های آن است. از نوه هایم نیز نپرسید، زیرا حتی اسم هایشان را هم از یاد می برم!
● به زبان اسپانیایی می نویسید یا انگلیسی؟
به انگلیسی نمی توانم بنویسم. یعنی می توانم بنشینم و یك مقاله و یا متن یك نطق را به این زبان بنویسم، اما این كه مطلبی بسیار طولانی و یك كتاب رمان را به زبان انگلیسی بنویسیم، از توان و عهده ام خارج است. فیكشن ویك قصه خیالی و تشریح و ترسیم آن ابزار خاصی را می خواهد و ناگهان در ذهن جاری می شود و باید به سرعت و با زبانی به روی كاغذ برده شود كه زبان مادری تان است و نه زبان دوم و تحصیلی تان. اگر به زبان دیگری بنویسید، مجبورید ده ها بار به متن برگردید و روی آن تصحیح های لازم را انجام بدهید و دیگر آن متن اولیه نخواهد شد.
از طرف دیگر بعضی چیزها نقطه اوج و كمالش در فرهنگ و زبان اسپانیایی است. چیزهایی مانند آشپز، خانه داری و یا قصه گویی. مدل پرتغالی و اسپانیایی این جور چیزها بهتر از روال و نمونه انگلیسی آن است!
● عموی شما (سالوادوره آلنده معروف) از ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۳ رئیس جمهوری شیلی بود تا این كه در یك كودتای نظامی جان باخت. شما به او بسیار نزدیك بودید، اما تا به حال هیچ چیز واقعی و مستندی درباره او ننوشته اید. چرا؟
دلیل، بسیار روشن و ساده است. من یك نویسنده فیكشن و خالق كارهای داستانی و خیالی هستم و نه فقط یك بیوگرافی نویس و بخصوص یك تاریخ نگار مناسب برای عمویم. من و او به لحاظ تاریخی و اصل و نسب بیش از حد با یكدیگر مرتبطیم كه من بتوانم برای نوشتن یك زندگینامه بین خودمان تفكیك به وجود بیاوریم و تا زمانی كه كاملاً به لحاظ روحی و فكری از فرد مورد نظر جدا و دور نشوید، نمی توانید یك تاریخ نگار واقعی برای او باشید.
● تا به حال از روی دو كتاب شما، فیلم های سینمایی ساخته شده است، ( یكی «خانه ارواح» و دیگری «عشق و سایه ها») اما آیا خودتان هم در فرایند ساخت آنها شریك بوده اید؟
هرگز. فقط آمدن و امضایی از من گرفتند و پولی بابت موافقتم با ساخت این فیلم ها به من دادند و رفتند. بدتر از همه این كه پول اصلی تر و بیشتر را به بنگاه های چاپ كننده آن كتاب ها دادند، زیرا از موقعی كه كتاب تان را به ناشران می دهید، آنها به صاحبان آن كتاب ها بدل می شوند و دیگر نمی توانید آن كتب را مانند بچه های خود بینگارید. از روی كتاب من نمایشنامه و اپراهای زیاد دیگری هم ساخته شده است و بر روی برخی از آنها كوچك ترین كنترلی نداشته ام و رضایتم را نیز در قبال آنها نگرفته اند. شنیده ام در ایسلند یك نمایش از روی كتاب «اوا لونا»ی من به روی صحنه برده اند. كه وقایع آن و محل وقوع اتفاقات را به داخل یك جنگل منتقل كرده اند و رویدادها در آن جا شكل می گیرد.خب، شما به من بگویید كه من با آن آدم ها چه بكنم؟!
● در حال حاضر چه كتابی را برای خواندن در دست دارید و چه چیزی را مطالعه می كنید؟
من انواع كتاب ها را می خوانم و اطلاعات و مهارت كسب می كنم. من وقتی كتابی می نویسم، عادت دارم كه كتاب های مرتبط با سوژه كتاب خودم را بخوانم. برای نمونه وقتی كتاب اخیر را می نوشتم چندین و چند كتاب حول و حوش تاریخ شیلی را خواندم. كتاب های تاریخی و واقعی را نیز می خوانم، اما اگر می خواهید از سلیقه من و آن چه كه ارجح می دانم، مطلع شوید، باید بگویم كه كارهای فیكشن، خیالی و داستانی بیشتر محبوب من هستند. در حال حاضر مشغول خواندن كار جدید دانیل الاركون به نام «رادیوی شهرگمشده» هستم كه كتاب فوق العاده ای است. این كتاب ما رابه یك كشور خیالی در آمریكای جنوبی می برد و رویارویی چریك ها با سربازان دولتی در آن جا را به تصویر می كشد.
● سرانجام بگویید چه راهنمایی و توصیه ای برای نویسندگان جوانتر و نسل جدید دارید؟
هیچ. فقط بنشینند و بخوانند و مطلع و با سواد شوند و سپس بنویسند. باید قوه تشخیص خوب از بد را داشته باشید. گاهی از ۱۰ برگی كه در یك روز نوشته اید، فقط یكی از آنها خوب از آب در آمده است. ابا و ترسی از این كه ۹ برگ دیگر را دور بریزید، نداشته باشید. اگر شجاعت لازم را داشته باشید، در سال دوم دست كم نیمی از ۱۰ برگ تان مناسب خواهد بود. مثل یك ورزشكار می مانید. تا تمرین نكنید ، به جایی نمی رسید. فقط خواهش می كنم نگویید كار سختی است. مگر از آغاز قرار بوده است نویسندگی كار آسانی باشد؟
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید