پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

بازنگری در ساختار سازمان ملل


بازنگری در ساختار سازمان ملل
امروزه واژه «بحران» یكی از واژه‌های پركاربرد می‌باشد و تصور «زندگی در بحران» از تلقیات رایج انسانها، گروهها، جوامع و حكومتها محسوب می‌شود. سازمان ملل در بیست‌وششم ژوئن ۱۹۴۵ یعنی چند هفته قبل از پایان‌یافتن جنگ جهانی دوم به مثابهٔ سازمانی بین‌المللی بر ویرانه‌های ناشی از آن جنگ خانمان‌سوز بنا شد تا بلكه بتواند «صلح جهانی» را حراست نماید و از تكرار تجربه تلخ ناامنی و جنگ ممانعت به‌عمل آورد. اما اكنون فضاهای جدیدی برای صلح و جنگ گشوده شده‌ كه سازمان ملل را در وضعیت دشواری قرار داده است.
جالب‌آنكه پس از طی دوره‌های مختلف كه تحلیل بحرانها بر محورهای متفاوتی متمركز بوده، جهان مدرن با عبور از فراز نهادها و سازوكارهای متنوعی كه به‌وجود آورده است، بار دیگر متوجه تاثیر مستقیم بحرانها بر «فرد» شده است؛ فردی كه قرار بود در جهان مدرن خوشبختی را تجربه نماید، اینك زندگی‌اش در معرض خطرات جدی قرار گرفته است كه برون‌رفت از آنها و تجهیز جهت رویارویی با آنها به آسانی میسر نیست. تغییر صورت‌بندی در سیاست بین‌الملل و تغییر تدریجی و بطئی قواعد بازی، «بحران» را به صورتهای متفاوتی معنا كرده است كه، سازمانهای بین‌المللی نظیر سازمان ملل متحد نمی‌تواند بی‌اعتنا به آنها به حیات خود ادامه دهد. درحالی‌كه تصور ناامنی و نضج و شیوع بحران در دوره‌ جنگ سرد، سخت‌افزارانه و بر نظامی‌گری و وضعیت توان دفاعی در قلمرو تسلیحات گوناگون مبتنی بود، امروزه با تنوع تهدیدات ازیك‌سو و تعدد و تناوب رخدادهای تهدیدكننده صلح جهانی ازسوی‌دیگر، نیاز به بازنگری در ساختار سازمان ملل با توجه به جایگاه متعارف آن، قویاً احساس می‌شود. واقعیت این است كه ساختار فعلی سازمان ملل برای شناخت، مقابله و مهار بحرانهای بین‌المللی توانایی كافی ندارد. ازآنجاكه دوره جهان دوقطبی به پایان رسیده، اهمیت سازمان ملل در حل‌وفصل بحرانهای بین‌المللی بیش‌ازپیش آشكار گردیده است. ازهمین‌رو در دهه‌های اخیر بحث اصلاحات در سازمان ملل مطرح شده است. هیات عالی‌رتبه منصوب دبیركل سازمان ملل متحد در سال ۲۰۰۳ گزارشی با عنوان «جهانی با امنیت بیشتر: مسئولیت مشترك ما، تهدیدات، چالشها و تغییر» ارائه داده كه در آن آمده است: در قرن بیست‌ویكم اگر قرار باشد سیستم امنیتی جمعی، سیستمی موثر، كارآ و منصفانه باشد، (مساله اصلی این قرن)، ایجاد دركی نوین و گسترده از مفهوم امنیت جمعی و تمامی مسئولیتها، تعهدات، استراتژیها و نهادهای همراه آن است... در قرن بیست‌ویكم، بیش از هر زمان دیگر، هیچ كشوری نمی‌تواند كاملا به‌تنهایی ادامه حیات دهد و ناگزیر است استراتژیها، نهادها و مفهومی از مسئولیت جمعی را بپذیرد. (حمید بصیری‌نژاد، محمدحسن دریایی، مهدی علی‌آبادی، تحول در ساختار نظام ملل متحد) درواقع، فرهنگ و درك مبتنی بر آن، نقش راهبردی در مسائل بین‌المللی یافته‌ است. در قرن بیست‌ویكم یكی از مباحث اصلی، حركت به سوی روابط میان‌فرهنگی است. این در حالی است كه همچنان نگرش نظامی‌گری در درك بحرانها، كاربرد دارد و بعضا سیاستمداران را در تحلیل تهدیدات واقعی به اشتباه دچار می‌كند.
بنابراین می‌توان چنین نتیجه‌گیری نمود كه بازسازی و تجدیدنظر در ساختار سازمان ملل، جهت تقویت آن برای كسب توانایی رویاروشدن با مسائل قرن بیست‌ویكم، امری «اجتناب‌ناپذیر» و البته «دشوار» است، چراكه به‌رغم تمام تغییراتی كه در حوزه‌های فناوری و فرهنگ رخ داده و می‌دهد، ساختارهای سابق در سطوح ملی، منطقه‌ای و بین‌المللی مانع از تكوین جهانی منفك از سوابق تلخ تاریخی و ضعفهای به‌ارث‌رسیده آن، می‌گردد.
جیمز روزنا به نكته‌ای اشاره می‌كند كه لازم است در فرایند بلندمدت ترسیم مجدد جایگاه سازمان ملل و نقش‌آفرینی آن در بحرانهای بین‌المللی مطمح نظر قرار گیرد. به‌نظر وی وضعیت متلاطم‌ فعلی سیاست بین‌الملل، گویای یك ویژگی مهم می‌باشد و آن ویژگی عبارت است از آشوبی‌بودن تحولات و بحرانهای بین‌المللی به معنای پویایی و تكوین نظمی جدید. به‌عبارت‌دیگر، سازمان ملل متاثر از بحرانهای بین‌المللی، نوعی بی‌سازمانی و ضعف قدرت را تجربه می‌نماید كه مختص دوره گذار كنونی است. بحرانهای بین‌المللی در انواع متفاوت آن و در طیفی گسترده از بحرانهای نظامی تا بحرانهای زیست‌محیطی، می‌تواند زمینه‌های اصلاح سازمان ملل را فراهم سازد تا این سازمان به‌گونه‌ای پویا، توانا و موثر در صحنه سیاست بین‌الملل فعالیت كند، مشروط‌برآنكه با تجدیدنظر در تئوریهای واقع‌گرایانه، بحرانهای بین‌المللی را از زوایا و ابعاد متعددی كه آنها را احاطه كرده است، تحلیل و بررسی نماییم.
امروزه شعارها در مورد چگونگی مواجهه مناسب با بحرانها بدین‌صورت تغییر كرده‌ است كه «دگرگونی را نمی‌توان مهار كرد، ولی می‌توان از آن پیش افتاد.» (پتیر دراكر، چالشهای مدیریت در سده ۲۱، ترجمه: دكتر عبدالرضا رضایی‌نژاد) كوفی عنان در گزارش خود با عنوان «فرصت تاریخی سال ۲۰۰۵» تصریح كرد كه «سازمان ملل نیازمند اصلاحات ژرفی است.» (دكتر مجتبی ایدی‌وحید، «سازمان ملل متحد در سده بیست‌ویكم»، ماهنامه اطلاعات سیاسی ــ اقتصادی)
باید توجه داشت كه رنگ‌باختن اعتبار تحلیلی تئوری واقع‌گرایانه با پایان جنگ سرد ازیك‌طرف و رواج‌ نظریاتی چون سازه‌انگاری از سوی الكساندر ونت ازطرف‌دیگر فی‌نفسه نشانه‌ها و هشدارهایی هستند كه باید جدی گرفته شوند. ورود متغیرهای جدید در تحلیلها و درك تحولات و بحرانهای بین‌المللی به‌عنوان مكمل وقایع رو به پیش، می‌تواند زمینه تطبیق سازمان ملل را با اوضاع فعلی و آتی فراهم آورد تا این سازمان به‌گونه‌ای فعال مسئولیت خود را به منظور برقراری امنیت و صلح جهانی انجام دهد. بااین‌وجود، این پرسش كماكان به جای خود باقی است كه آیا سازمان ملل با توجه به پیشینه خود ــ در حل بحرانهای اعراب و اسرائیل و خصوصا مساله فلسطین، جنگ ایران و عراق، مناقشات بالكان و جنگ كوزوو و همچنین جنایتهای اشغالگران افغانستان و عراق و تهاجم به خاك آنان ــ و وابستگی‌اش به برخی قدرتها، می‌تواند در برابر ترمیم و اصلاح ساختاری در زمینه رسالت جهانی خویش (حفظ امنیت و صلح جهانی) منعطف باشد و مانع از افول و اضمحلال جایگاه جهانی خود گردد؟
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید