چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

طولانی ترین جنگ


طولانی ترین جنگ
هنگامی كه آمریكایی ها صبح روز ۱۲ سپتامبر سال ۲۰۰۱ از خواب بیدار شدند، كشورشان را متفاوت از گذشته مشاهده كردند. آنها در آن روز به چشمان خود می دیدند كه چگونه برج های دو قلوی مركز تجارت جهانی به تلی از خاك تبدیل شده، ساختمان پنج ضلعی پنتاگون آتش گرفته و زمین وسیعی در ایالت پنسیلوانیا به یك قبرستان عمومی مبدل شده است. در این حادثه تروریستی حدود سه هزار نفر كشته شده و دو برابر كشته شدگان در خونین ترین روز سرزمین آمریكا از زمان جنگ آنتیتم در سال ۱۸۶۲ تاكنون، مجروح و زخمی شدند. آنها همچنین رییس جمهور خود را مشاهده می كردند كه بی هدف و سراسیمه در كاخ سفید به این سو و آن سو می رود.در واقع، آنها اكنون رودرروی یك دشمن جدید قرار گرفته بودند؛ دشمنی كه تا قبل از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر، نه تنها شهروندان آمریكایی، بلكه حتی كمتر كاخ سفید نشینی از وجود آن مطلع بود. بعد از آن روز، اسامه بن لادن و محمد عطا، معاون اسامه و سازمان القاعده به نام های آشنا و در عین حال، وحشت انگیزی برای هر آمریكایی تبدیل شدند. البته این موضوع كه آیا حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر واقعاً چهره آمریكا را دچار تغییر و تحول جدی كرده است، جای بحث دارد. هرچند برخی از تغییرات غیر منتظره بوده اند. برای مثال، چه كسی حدس می زد كه پنج سال بعد از این حادثه، اختلافات حزبی در ایالات متحد تا این اندازه عمیق تر شود؟ یا اینكه چه كسی تصور می كرد با وجودی كه رییس جمهور آمریكا قسم یاد كرد كسانی كه ساختمان های تجارت جهانی و پنتاگون را مورد حمله قرار دادند، با عقوبت بسیار سختی مواجه شوند، اما حالا پنج سال از آن حادثه می گذرد، ولی بن لادن آزادانه در گوشه ای از جهان همچنان به زندگی عادی خود ادامه می دهد، در حالی كه آمریكا در باتلاق عراق گرفتار آمده است؟
●درس سپتامبر
اولین و فوری ترین نتیجه حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر، اوج گیری و افزایش بی سابقه اتحاد ملی در میان شهروندان آمریكایی بود، به طوری كه از فردای آن روز پرچم های آمریكا در سراسر این كشور به اهتزاز درآمدند و فروشگاه وال مارت در همان روز ۱۱۶ هزار و روز بعد از آن ۲۵۰ هزار پرچم آمریكا را به فروش رساند. در حقیقت، فضای حاكم بر آن روز ها جایی برای سیاست و حزب بازی نگذاشته بود و شاهد این مدعا، دست در دست یكدیگر گذاشتن دیك آرمی، جمهوری خواه دو آتشه با ماكسین واترز، دمكرات تندرو بود. حتی جرج بوش در صحن مجلس سنا به گرمی تام داشل، رهبر دمكرات ها را در آغوش گرفت. در همین راستا، جمهوری خوا هان به شدت گزارش های تحلیلی جری فالوِل و پت رابرتسون، از گزارشگران پروتستان، در خصوص این حادثه كه آن را تنبیه خداوندی كفار، هواداران سقط جنین، فمینیست ها و همجنس بازان قلمداد می كردند، به باد انتقاد گرفتند. چپ ها نیز به خانم سوزان سانتاگ حمله ور شدند كه این حادثه را پاسخی به جنایات آمریكا در نقاط مختلف جهان قلمداد كرده بود.
این حملات یك پیام آشكار دیگر برای مردم آمریكا دربرداشت و آن اینكه، دوران آسیب ناپذیری ایالات متحد به سر آمده و از این پس با وجود قدرت و هجمه افسانه ای ارتش این كشور، چریك های مخالف كاخ سفید به راحتی قابلیت آسیب رسانی به منافع آمریكا در سراسر جهان را دارند. در هر حال، بعد از فروكش كردن تب حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر، مردم آمریكا در اندیشه دلایل بروز این حادثه فرو رفتند. حتی نیوزویك در مقاله ای پاسخ این پرسش را كه چرا آنها اینقدر از ما تنفر داشته اند؟ از مردم آمریكا جویا شد. به دنبال آن، كتاب هایی كه راجع به اسلام و مسلمانان به رشته تحریر درمی آمد، در فهرست آثار پر فروش قرار گرفتند. این وضعیت البته به ایجاد یك حس انتقام جویانه نیز دامن زد. برای مثال، سه روز بعد از حملات ۱۱ سپتامبر، در یك گردهمایی كه در كلیسای جامع واشنگتن دی سی برگزار گردید، شركت كنندگان تصمیم به برگزاری یك مجلس بزرگداشت برای كسانی گرفتند كه در این حادثه جان خود را از دست داده بودند. دولت بوش نیز در اقدامی مشابه و برای شعله ورتر كردن حس انتقام جویی در میان آمریكایی ها، به طور مرتب در رسانه های گروهی صحبت از جنگ و تلافی جویی و ترور به میان می آورد. در همان روز شخص بوش به مردم آمریكا اعلام كرد كه كشورشان وارد جنگ شده و در اظهار نظری عجیب تاكید ورزید كه هیچ تمایزی میان تروریست ها و كسانی كه به آنها كمك می كنند، قایل نخواهد بود. همین موضوع بعد ها به دكترین بوش معروف گشت - دكترینی كه بر اساس آن آمریكا منتظر حمله بعدی نخواهد ماند و جنگ را به خانه دشمن خواهد كشاند. این دكترین نشان می دهد كه القاعده تنها دشمن آمریكا نیست و هر كشوری كه از تروریست ها حمایت كند یا آنها را به سلاح های كشتار جمعی مجهز نماید، حتی قبل از اینكه تهدید آنها جدی شود، از جانب ارتش آمریكا مورد حمله قرار خواهد گرفت.
دكترین بوش بر اساس دو اصل مهم ولی متناقض ترسیم شده بود: اول اینكه آمریكا آن قدر قدرتمند هست كه بتواند در هر شرایطی نظم حاكم بر جامعه بین الملل را عوض كند و دوم اینكه، با وجود در اختیار داشتن چنین قدرتی، این كشور همچنان در برابر حملات تروریستی آسیب پذیر است. بعد از جرج بوش نوبت دیك چِینی، معاون رییس جمهور بود تا سیاست خود را در این خصوص اعلام كند. وی در همین راستا دكترین امنیتی خود تحت عنوان “دكترین یك درصدی” را فاش كرد كه بر اساس آن، حتی اگر آمریكا تا حد یك درصد احساس نمود تروریست ها امكان دستیابی به سلاح های كشتار جمعی را پیدا كرده اند، در آن صورت برای این كشور حكم قطعیت را خواهد داشت.
●رییس جمهور جنگ
تحلیل گران مسایل آمریكا معتقدند حوادث تروریستی ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ پشتوانه عظیمی برای جرج بوش ایجاد كرده است، به طوری كه فردای روز حادثه درصد شهروندان آمریكایی كه به مؤسسات نظرسنجی، حمایت و پشتیبانی خود از پرزیدنت بوش را اعلام می كردند، به یكباره از ۵۰ درصد به ۹۰ درصد افزایش پیدا كرد كه تا آن زمان برای هیچیك از روِسای جمهور آمریكا سابقه نداشت. همین امر سبب گردید تا درصد محبوبیت پرزیدنت بوش برای ۱۶ ماه متوالی بالاتر از ۶۰ درصد باقی بماند كه باز هم از جنگ جهانی دوم بدین سو برای هیچیك از روِسای جمهور آمریكا اتفاق نیفتاده بود. بدین ترتیب، حادثه ۱۱ سپتامبر ناخواسته به لحاظ شخصی برای رییس جمهور آمریكا وجهه بسیار خوبی را به بار آورد، زیرا تا قبل از آن مردم آمریكا بیشتر جرج بوش پسر را در سایه جرج بوش پدر نگاه می كردند، اما بعد از این حادثه وضع كاملاً به نفع رییس جمهور جوان تغییر پیدا كرد. در این میان، كاخ سفید نیز با توجه به این وضعیت به طرز شگفت انگیزی از افزایش محبوبیت بوش برای ارتقای قدرت اجرایی خود بهره برداری كرد. برای مثال، در همان روز دولت حوزه اختیارات خود را چنان گسترده تر كرد كه از زمان فرانكلین روزولت بدین سو بی سابقه نشان می داد. حتی بوش خود را رییس جمهور جنگ نامید و در همان زمان تصمیماتی گرفت كه حالا دامن گیرش شده است.
منبع : ماهنامه اقتصاد ایران


همچنین مشاهده کنید