جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


تولد هنر


تولد هنر
● هنر غار نشینان
این کهن ترین فرهنگ در میان فرهنگ های بشر، دیرتر از بقیه، آن هم به وسیله تفنن کاران و به طور تصادفی کشف شد. در سال ۱۸۷۹ حوالی سانتاندر در اسپانیای شمالی، یکی از اهالی محل که به زندگی گذشته انسان علاقه مند بود به کاوش در غارهای آلتامیرا در ملک خودش پرداخت، زیرا سابقاً نیز نمونه هایی از سنگ چخماغ و استخوان حکاکی شده در این ملک پیدا کرده بود. او در این کار از یاری های دختر کوچکش برخوردار بود، چون سقف غار پر از زباله فقط چند سانتی متر از سر پدر دخترک بالاتر بود و دخترک بهتر از او سقف را می دید. بیش از او می توانست شکل های سایه مانند، جانوران نقاشی شده بر سقف غار را ببیند. دساتوتولا نخستین انسان معاصر بود که به کاوش در این غار دست زد و اطمینان داشت که نقاشی هایی را که در غار دیده است، به روزگاران کهن تعلق دارند. یکی از باستان شناسان نسبت به اعتبار آنها شدیداً تردید داشت و در کنگره باستان شناسی پیش از تاریخ که در سال ۱۸۸۰ در لیبسون تشکیل شده بود، نقاشی های درون غار آلتامیرا رسماً به عنوان نقاشی هایی بدلی از بحث کنار گزارده شدند. ولی در سال ۱۸۹۶ در پر- نو- پر ژیروند فرانسه، نقاشی هایی کشف شد که بخش هایی از سطحشان را ته نشست های آهکی پوشانده بود و لازمه تشکیل این ته نشست ها نیز سپری شدن چندین هزار سال از آفرینش نقاشی های مزبور بوده است. این نقاشی ها نخستین نقاشی هایی بودند که از سوی کارشناسان به عنوان نقاشی های معتبر شناخته شدند. در سال ۱۹۰۱ آببروی رئیس باستان شناسان پیش از تاریخ، هنر درون غار فون – دو – گوم در دوردونی فرانسه را کشف و تأیید کرد. شکاکان سرانجام متقاعد شدند. غارهای لاسکو، نزدیک مونتینیاک – در منطقه دوردونی فرانسه – بر حسب تصادف در سال ۱۹۴۱ توسط دو پسر بچه که سرگرم توپ بازی در قطعه زمینی بودند کشف شد. سگ متعلق به این دو که به دنبال توپشان می رفت ناگهان در سوراخی افتاد و ناپدید شد و پسرها که پارس های سگ ته سوراخ به گوششان می رسید آن قدر به دنبالش رفتند تا به درون غار رسیدند، وقتی کبریت روشن کردند متوجه نقاشی های با شکوهی از پیکره های جانوران بر روی دیوارها شدند؛ این نقاشی ها امروزه عموماً شگفت انگیزترین هنر متعلق به دوران پیش از تاریخ تلقی می شود.
غارهای لاسکو مانند بقیه غارها، آبروهایی زیرزمینی بودند که طولشان از چند صد متر به چند هزار متر می رسیده است. اغلب غارهای مزبور، تقریباً به شکل غیر قابل عبور توسط گسل هایی متعدد یا ته نشین هایی چون استلا کتیتها و استلا گمیتها مسدود شده اند، انسان شکارگر و هنرمند در اعماق این غارها و در نقاطی بس دورتر از دهانه های آنها که برای سکونتش بر می گزید تصاویر جانورانی چون ماموت، گاو وحشی، گوزن شمالی، اسب، گراز نر و گرگ را بر روی دیوارها نقاشی یا حکاکی می کرد.
● ابزار شکارگر و هنرمند غارنشین
برای روشنایی حتماً از چراغ های کوچک سنگی که داخل آن چربی حیوانات یا مغز استخوان می ریخته اند و فیتیله آن را خزه تشکیل می داده است و برای طراحی از گل اخرای زرد یا قرمز استفاده می کرده اند. برای رنگ آمیزی همین اخراها را می ساییدند و به صورت خاکه ای نرم در می آوردند. و آن را فوت کنان به دیوارها می پاشیدند و یا پیش از رنگ آمیزی آن را با موادی دیگر احتمالاً با چربی حیوانی مخلوط می کردند. به جای تخته رنگ از یک تکه استخوان پهن استفاده می کرده اند. از انواع نی یا موهای زبر جانوران قلمو می ساختند و با استفاده از یک نیچه می توانستند خطوط کناری پیکره ها را ترسیم کنند و رنگدانه ها را به سطوح دور از دسترس خویش بپاشند. برای صاف و آماده کردن دیوارها از لیسه های سنگی و برای کنده کاری از سنگ چخماق نوک تیز استفاده می کردند. این ابزارها با آنکه خام بودند، برای آفرینش هنری که امروز باعث شگفتی ما می شوند کفایت می کردند.
برخورد هنرمند غارنشین با پیکره ها -همچنان که در غار لاسکو و غارهای دیگر دیده می شود- برخوردی ناتورالیستی است. هنر نقاشی بازتابی از مشاهده کنجکاوانه و حافظه خارق العاده این شکارگر و هنرمندی است که دقتش در ضبط حالت های گذرا و لحظه ای به سختی ممکن است، چیزی از دوربین عکاسی امروز کم تر باشد، ولی این مشاهده از نوع مشاهده گزینشی بود. بدون تردید هر تفسیری که امروزه درباره این هنر غاری به عمل آید، چیزی جز نظر پردازی صرف نخواهد بود. لیکن خواص مشترک تمام این نقاشی ها، سر نخ های نسبتاً مطمئنی از معنایی که برای آفرینندگان خود داشته اند به دست پژوهندگان می دهد. مثلاً همین که می بینیم این نقاشی ها هرگز در بخش های مسکونی غارها یا در مجاورت دهانه روشن غارها یافت نمی شوند، جنبه تزئینی داشتن آنها را یکسره منتفی می کنند. در فون – دو – گوم، نخستین نقاشی ها تقریباً در نقطه ای واقع در پشت دهانه غار، و در غار نیو تصاویر جانوران نقاشی شده در « تالار سیاه » پس از پیمودن مسافت صعب العبوری نزدیک به ۸۰۰ متر به چشم می خورند. دوری محل این نقاشی ها و دشواری دستیابی به بسیاری از آنها و همین که به نظر می آید صدها سال مورد استفاده بوده اند، حکایت از آن دارد که انسان شکارگر پیش از تاریخ خواصی جادویی برای آنها قایل بوده است و به همین دلیل تک تک تصاویر مزبور نیز به احتمال بسیار قوی برای آفرینندگان خود معنایی جادویی داشته اند. همچنان که آبه برو گفته است: « انسان پیش از تاریخ با محدود کردن جانور به چارچوب یک تصویر، او را تابع قلمرو شکار خویش می گردانید. » این تصویر ها با آنکه فی النفسه بازنماهایی تقریباً شگفت آور از لحاظ واقعیت بصری به شمار می روند، ترتیب قرار گرفتنشان بر روی دیوارهای غار، نشان می دهد که آفرینندگانشان چندان توجهی به جاگذاری منطقی آنها نسبت به یکدیگر یا نسبت به فضای دیوار نداشته اند؛ بدون تردید در اینجا اثری از سازگاری ترکیبی دیده نمی شود که نشانه ای از تأثیر گذاری سه بعدی تلقی شود و تصویرها در هیچ موردی از یکدیگر جدا نشده اند و در قاب یا چارچوب جداگانه ای قرار داده نشده اند. تصویرها نه فقط هیچ تناسبی با یکدیگر ندارند بلکه غالباً به طور تصادفی روی هم کشیده شده اند و اندازه های متفاوتی دارند. چندین نسل پیاپی از هنرمندان، که در پناهگاه های ثابتی کار می کردند، دیوارهای پر از تصویر را بارها و بارها نقاشی می کردند. هرچند تلاش فراوان به خرج می داده اند که از خطوط کناری تصویرهای پیشین فراتر نروند. چنین به نظر می رسد که توجه به یک تصویر خاص و نمایاندن پیکره خاص فی النفسه هدف هنرمند بوده است. شکارگر هنرمند آن روزگار غالباً از سطوح نامنظم و طبیعی دیوارهای غارها، برجستگی ها، فرورفتگی ها، شکاف ها و لبه های تیز آنها برای ایجاد تصور حضور واقعی شکل های خود در آنجا به طرز ماهرانه ای استفاده می کرده است. از برآمدگی دیوارها می توانسته است در چارچوب خطوط کناری یک گاو وحشی مهاجم برای نشان دادن بزرگی بدن این جانور استفاده کند. اسب خالدار غار پش – مرل فرانسه را می توان نتیجه الهامی دانست که از تشابه برجستگی سنگ کوه با سر و گردن اسب به هنرمند دست داده است؛ هر چند اندازه نهایی سر اسب به مراتب از برجستگی سنگ کوچک تر شده و به صورتی فوق العاده انتزاعی در آمده است. شکل های طبیعی مانند شاخ و برگ و ابرها، نیمرخ یک کوه یا شکل های زمین و کوه می توانند در نظر بسیاری از ما – گاهی بسیار ناگهانی – نشانه یا جلوه ای از صورت انسان، جانوران یا اشیاء باشند.
بدین ترتیب، نخستین تصویرهای آفریده ممکن است از احساس تجربه گونه ای تشابه میان ترکیب تصادفی دیوار غار و جانوری بوده باشد که او در همان لحظه دست اندر کار شکارش بوده است. در نتیجه این کار، احتمالاً منظره ترس آوری از آن جانور در ذهن تشکیل و زندگی محو شده اش به طرز معجزه آسا و جادویی ظاهر می شده است. او با انگیزه هرچه عینی ترِ نمایاندنِ این منظره، می توانست شکل را با کشیدن خطی کناری به گرداگرد محل برجستگی و ادامه آن تا ظاهر شدن یک نیمرخ سیاه کم و بیش کامل و آشنا « به پایان برساند ». افزودن رنگ، دامنه واقع نمایی تصویر را بیشتر می کرد. نشین هایی چون استلا کتیتها و استلا گمیتها مسدود شده اند، انسان شکارگر و هنرمند در اعماق این غارها و در نقاطی بس دورتر از دهانه های آنها که برای سکونتش بر می گزید تصاویر جانورانی چون ماموت، گاو وحشی، گوزن شمالی، اسب، گراز نر و گرگ را بر روی دیوارها نقاشی یا حکاکی می کرد.● نقش جادویی
به احتمال زیاد هنرمند غارنشین، تفاوت میان خیال و واقعیت را به درستی تشخیص نمی داده است و در نظر او گاو وحشی شکار شده توسط خودش با گاوی که روی دیوار بازآفرینی می کرد فقط از لحاظ حالت وجودی اش فرق می کرد. شکارگران هنرمند نه فقط قطعه سنگ را به صورتی سوراخ شده با تیرهای خود نقاشی می کردند -همچنان که در اسب چینی غار لاسکو دیده می شود- بلکه احتمالاً گاهی چند نیزه به سوی پیکره های مزبور پرتاب می کرده اند. همچنان که از تیرهای نوک تیز کنار گاو وحشی در غار نیو بر می آید – و بدین تریتب مرگ جانوران را از خویش مقدر می کرده اند و تسلطی جادویی بر آنها می یافته اند. این کار مشابه آن جادوی همانندی است که هنوز در بخش هایی از جهان رواج دارد و شالوده اش این اعتقاد است که می گوید اگر با تصویر بد رفتاری کنی می توانی به او صدمه برسانی.
معجزه انتزاع – آفریدن تصویر و نما – الزاماً درست در این گونه غارهای پنهانی و جادویی وقوع یافته است. زیرا انتظار همان بازنمایی و تدبیری انسانی با نیرویی بنیادی است که به اتکایش نه فقط هنر بلکه علم نیز پا به عرصه هستی می نهد و علم و هنر، هر دو روش هایی برای نظارت بر تجربه انسان و تسلط بر محیط وی هستند و هدف نهایی انسان شکارگر جادوگر نیز مسلط شدن بر دنیای جانورانی بود که خودش شکار می کرد. آفریدن تصویر، فی النفسه شکلی از جادو بود؛ شکارگر با ترسیم و رنگ آمیزی تصویر یک جانور، روح او را در چهارچوب محبس یک خط کناری تثبت و مهار می کرد و تمام جادوهای دیگر نیز از همین جادوی اولیه سرچشمه می گرفتند. مراسمی که در مقابل تصاویر نقاشی شده اجرا می شد، احتمالاً برای مصاعد کردن وقت شکارگر با وی بوده است. در همان حال، انسان دوران پیش از تاریخ، نگران نگهداری از ذخیره غذایی خویش بوده است و نقاشی های بسیاری از جانوران حامله برجا مانده نشان می دهد که این ستون های جانوران نقاشی شده می توانند به طور جادویی موجب تضمین بقای رمه های جانوران واقعی باشند.
غارهای مزبور، تقریباً به شکل غیر قابل عبور توسط گسل هایی متعدد یا ته نشین هایی چون استلا کتیتها و استلا گمیتها مسدود شده اند، انسان شکارگر و هنرمند در اعماق این غارها و در نقاطی بس دورتر از دهانه های آنها که برای سکونتش بر می گزید تصاویر جانورانی چون ماموت، گاو وحشی، گوزن شمالی، اسب، گراز نر و گرگ را بر روی دیوارها نقاشی یا حکاکی می کرد.
● شبیه سازی از انسان
پیکره انسان در میان انبوه جانوران نقاشی شده بر دیوارها، تقریباً یکسره از قلم افتاده است؛ در اینجا دست کم دو مورد استثنایی قابل ذکر وجود دارد. در یک نقاشی بسیار شگفت آور در غار لاسکو مردی لاغر اندام نشان داده شده که در برابر یک گاو وحشی عظیم الجثه و شکم دریده دراز کشیده یا احتمالاً به وسیله کرگدن سمت چپ که از صحنه خارج می شود نقش زمین شده است. هر دو جانور با همان دقت ماهرانه ای نمایانده شده اند که ما معمولاً از طریق غارنشینان انتظار داریم؛ کرگدن سنگین و کند می رود، گاو وحشی از خشم برآشفته و موهای بدنش سیخ شده است و روده هایش به صورت کلافی سنگین از بدنش آویخته اند. لیکن مردی که چهره اش به پرنده ای می ماند ( احتمالاً نقاب زده ) با دست هنرمند تازه کار و ناماهر در هر مکان و زمانی کشیده شده است؛ وضعش گنگ است.
منظره چاه, غار لاسكو, ۱۰۰۰۰-۱۵۰۰۰ ق.م بلندی گاو وحشی ۱۴۰ سانتی متر . دوردونی فرانسه در غار سه برادر واقع در کوه های پیرنه، موجود انسان گونه عجیبی دیده می شود که بر چهره اش نقاب و بر سرش شاخ گوزن شمالی زده است و این چهره احتمالی یک جادوگر است. آیا این تصویر طرح خیالی یک جادوگر بزرگ یا پزشک ساحر است؟ اگر چنین باشد می توان در تصویر آورد که این تصویر ترسناک – با پنجه های خرس، دم گرگ، ریش انسان، تنه شیر – چه هراسی در دل بینندگانش می افکنده است. دالانی که این تصویر در آن دیده می شود پر از تصاویر جانوران وحشی است و آبه برو حدس زده است دو تصویر مزبور احتمالاً خدای آن جانوران بوده است که به غالب پزشک ساحر در آمده است و کاربردش را با نیروی حیوانی خویش انباشته است. همچنین حدس زده اند که این فقط تصویر شکارگری است که برای دنبال کردن گوزن شمالی، خود را استتار کرده است ولی باز چنین به نظر می رسد که انسان عصر دیرینه سنگی، نوع بشر را صرفاً در رده جانوران قرار نمی دهد؛ دست کم باید پیکره وی دگرگون نمایانده شود – برای اجتناب از درگیر شدن با جادو تا به عنوان یک انسان غیر قابل شناخت باشد.
● کیفیت
در تبیین دست آورد بزرگ انسان عصر سنگ – که جهان را با تصویر مجسم می ساخت تا بر آن تسلط یابد – نباید از یاد ببریم که هنر وی معنی واقعی واژه هنر بوده است. آنچه اهمیت دارد این نیست که او تصویر آفرینی می کرده است، بلکه این است که تصاویر مزبور را ماهرانه و زیبا می آفرید. هنر غارنشینان، از سطح کیفی فوق العاده ای برخوردار است. اسب نقاشی شده بر سقف دالان محوری غار لاسکو را به این علت اسب چینی نامیدند که سبکش به طرز شگفت آوری به نقاشی چینی در بهترین دوره های تکاملش شباهت دارد و نه فقط خطوط کناری این نقاشی از قدرت روانی انعطاف پذیر خطاطی و نقاشی چینی برخوردارند، بلکه شدت رنگ نیز چنان پرداخت شده است که چرخش زیر شکم و تغییر رنگ پوست آن به بیننده الغا کند. در غار فون - دو- گوم یک گوزن شمالی نقاشی شده که خطوط کناریش با زیبایی کم نظیری مشخص شده و در به کارگیری رنگ هایش ظرافتی چشمگیر دیده می شود. ظرافت شاخ های جانور، خیلی ساده به خط بالا رونده ای تبدیل می شود که نمایش شکل های طبیعی را با قدرت و زیبایی توأم می گرداند. آبه برو ضمن نسخه برداری از آفریده های دست اول هنری به برخی روش های بسیار بهرنج به تصویر پی برد که آدمی انتظار دارد فقط در هنر دوره های اخیر با آن روبرو شود؛ مانند تیره تر نمایاندن بخش پیشین پای چپ بدین منظور که آن را از پای راست به بیننده نزدیک تر گردانند. تصویر های گاو و گوسفند در غار لاسکو و غارهای دیگر حکایت از وجود سنتی در نمایش شاخ های این جانور دارد که پرسپکتیو پیچیده نامیده شده است، زیرا سرهای آنها به طور نیمرخ ولی شاخ هایشان را از زاویه ای دیگر می بینیم. بدین ترتیب، هنرمند نگرشی دقیقاً یا مستمراً بصری یعنی سازمان یافته بر اساس یک پرسپکتیو دیدگاه ثابت – ندارد بلکه نگرش و روش وی گویای این واقعیت است که گاو و گوسفند دو شاخ دارند. دو شاخ، بخشی از مفاهیم ( گاو ماده ) و ( گاو نر ) محسوب می شود. در نیمرخ مبتنی بر پرسپکتیو بصری دقیق، فقط یک شاخ دیده می شود ولی نقاشی کردن جانور بدین سان، به توصیف ناقصی از آن خواهد انجامید و این در نظر هنرمند غارنشین تصویری ناقص و فاقد جادو به شمار می رود. هنگام بحث درباره هنر خاور نزدیک باستانی و مصر کهن، مجدداً به این ویژگی و اهمیتش اشاره خواهیم کرد.
● كنده كاری ها و پیكره ها
به با ارزش ترین میراث های هنرمندان شكارگر که می توان عنوان هنر ظریف یا زیبا داد، نقاشی های ایشان است. لیكن گذشته از نقاشی ها، پیكره ها و كنده كاری های با شكوهی بر روی سنگ، عاج، و شاخ و سطوح صاف و منحنی نیز از خود به یادگار نهاده اند. با مشاهده كنده كاری موسوم به گاو وحشی با سر برگشته كه روی شاخ گوزن شمالی انجام گرفته است آدمی تحت تأثیر نیروی حیاتی چشم گیر و سادگی جاری در طرز بیان زیبایی صوری – سادگی و صرفه جویی در استفاده از وسایل كه مختص نقاشی های بزرگ است – قرار می گیرد. سر گاو چنان پیچیده است كه تماماً در زمینه تنه بزرگ جانور قرار گرفته است، و به طرز زیبایی از منحنی و ضد منحنی استفاده شده است و با هاشور زنی تزیینی برای مشخص کردن یال، اختلاف سطح نمایان شده است.
این هنرمند به احتمال قوی، به خوبی با روش نقر کردن سطوح آشنا بوده است؛ نقر کردن خطوط کناری پیکره بیش از رنگ آمیزی آن، روش معمول نقاشی بود. ولی هنرمندان غارنشین پا را از نقر کردن سطوح نیز فراتر گذاشتند و مجسمه هایی با نقش برجسته گود و تمام نما آفریدند.
نمونه ای از مورد نخست، اسبی است با نقش برجسته گود که در پناهگاه سنگی کاپ بلان نزدیک غار لاسکو یافت شد. این پیکره بخشی از حاشیه تزیینی پیکره های چندین اسب و گاو وحشی است، و گودی برخی از آنها تقریباً به سی سانتی متر می رسد و در نوع خود از شاهکاری های قالب گیری برجسته به شمار می روند. این پیکره ها با آنکه در معرض فرسایش طبیعی آب و هوا قرار داشته اند ویژگی های مشخص کننده هر کدام را به راحتی می توان تشخیص داد.
در اینجا دیگر صرفاً با خطوط کناری طبیعی و « پرشده » سنگ ها سر و کار نداریم بلکه در بعضی جاها هنرممند شدیداً به قالب گیری و برجسته نمایی دست زده است.
چشم ها را با شیاری تند مشخص کرده است، و همچنان که در مورد گاو وحشی نقر شده بر شاخ گوزن شمالی گفته شد، یال ها و کاکل ها و بخش هایی از سر و پوزه جانور به طرز ماهرانه ای با هاشور زنی مشخص شده اند. مجسمه های کوچک نقش برجسته ای از پیکر زنان یافت شده ( در نزد باستان شناسان به پیکره های ونوس شهرت دارند )، که استثنایی در قاعده حذف پیکر انسانی از واژگان شکل های هنرمند غارنشین به شمار می روند.
شاید مشهورترین مجسمه از میان ونوس و یلندورف باشد که پیکره کوچک اندام زنی است که از چندین شکل تقریباً گوی مانند ساخته شده است. مبالغه در نمایش اندام ها حکایت از این دارد که این پیکره کوچک اندام و بسیاری از پیکره های کوچک اندام دیگر به عنوان بت های حاصلخیزی و بارآوری مورد استفاده بوده اند؛ نیازهای انسان به نسل تازه ای از احشام و کودکان در زندگی بر مخاطره شکارگران، از اهمیتی یکنواخت برخوردار بود. لیکن در اینجا نیز نگرشش به پیکره جانوران فرق دارد. تردیدی نیست که در این مورد او به دنبال رئالیسم درخشانی که مختص نمایش پیکره های جانوران بود نمی رود؛ مثلاً در این پیکره کوچک اندام خطوط چهره به ندرت نشان داده می شوند و در برخی از نمونه ها حتی سرهای آنها نشان داده نشده اند. ظاهراً چنین به نظر می رسد که هنرمند غارنشین نمی خواسته است جنس مؤنث نوع خود را به نمایش بگذارد بلکه در صدد نشان دادن باروری زنانه بوده است؛ آنچه او مجسم می کرد زن نبود، باروری بود.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید