پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


از برج بابل تا برج عاج تنهایی ما


از برج بابل تا برج عاج تنهایی ما
فیلم بابل كه ساخت آن ۲۵ میلیون دلار هزینه در برداشت، در سه كشور (مكزیك، ژاپن، و مراكش) و به چهار زبان فیلمبرداری شد؛ زبان انگلیسی به علاوه زبان سه كشور نامبرده در بالا، وجود زبان انگلیسی در این فیلم به این دلیل است كه قهرمان های اصلی فیلم آمریكایی هستند: یك زوج آمریكایی (با نقش آفرینی براد پیت و كیت بلا‌دنشت) كه به مراكش سفر می كنند. این فیلم به همان داستان معروف انجیل اشاره دارد كه مردم به زبان های گوناگون صحبت می كنند و قادر نیستند با هم ارتباط برقرار كنند.
می‌توان گفت كه فیلم بابل درباره سوء رابطه بین آدم ها است. داستان این فیلم در این مورد است كه ما انسان ها چقدر آسیب پذیر و شكننده‌ایم و اینكه وقتی حلقه متصله ای قطع می‌شود، این خرابی از خود آن حلقه نیست بلكه خود زنجیره است كه خراب است.
● فقدان ارتباط بین انسان ها
فیلم بابل بعد از دو فیلم <آمورس پروس> و ۲۱< گرم> سومین فیلم <آلخاندرو گونزالس ایناریتو> است. این كارگردان سرشناس مكزیكی در مصاحبه ای می‌گوید فیلمش به زبان اسپرانتو خیلی نزدیك است. در مركز داستان بابل، یكی از اصلی ترین مسائل زندگی در قرن بیست و یكم وجود دارد: فقدان ارتباط بین انسان ها.
او می گوید:<بابل، مثل همه فیلم های من، نشانه دیدگاه من در مورد زندگی است. اینكه من كی هستم، نقاط ضعفم و فضیلت ها از دید من. من در واقع افكارم را در دل فیلمنامه قرار دادم. یك سال در سفر بودم و این برای من تجربه خاصی بود.
در داستان بابل در انجیل نقل شده و در فصل یازدهم <سفر پیدایش> چند خط شعر آورده شده كه در آن عواقب وحشتناك بلند پروازی های كنترل نشده و عنان گسیخته، نشان داده می شود. نژاد بشر كه می خواست برجی بسازد كه به آسمان برسد مورد تنبیه قرار گرفت كه در نتیجه این تنبیه نژاد بشر گیج و پریشان و متفرق بر پهنه زمین پراكنده شد و دیگر نتوانست با همنوع خود ارتباط كلامی برقرار كند و این را ما امروزه كمابیش می بینیم. برای درك این وضعیت، نیاز به بلند پروازی بسیار بزرگی است درست از همان نوع بلندپروازی ای كه معماران عهد باستان داشتند و به واسطه آن دچار مشكلات بسیار شدند.
● چهار داستان در یك فیلم
در این فیلم چهار داستان روایت می شود؛ ارتباط بین این چهار داستان ذره ذره آشكار می‌شود و فاصله زبانی و فرهنگی و جغرافیایی بین شخصیت‌ها طی این روایت ها نشان داده می‌شود. فیلم - اغلب با برش های ناگهانی و تغییر لحن - از كوه های لم یزرع مراكش كه صدای غالب در آن زوزه باد است تا توكیوی پر از نور لامپ های فلورسنت كه در آن مصنوعات تكنولوژی كاملاً جای طبیعت را گرفته اند و تا مرز پر تنش بین آمریكا و مكزیك سفر می كند.
هر كدام از این مكان های جغرافیایی، ویژگی های سمعی و بصری خاص خود را دارند كه به طریقی برروی روان و روح بشر تاثیر می گذارد. زبان های مورد استفاده گروه بازیگران فیلم - كه به طرز حیرت انگیزی گروه متنوعی است - شامل زبان‌های اسپانیایی، بربر، ژاپنی، انگلیسی و زبان اشاره است. در نتیجه سوء تفاهمات و عدم درك متقابل رو به ازدیاد می گذراند، هرچند البته این سوء تفاهم ها بین زن و شوهر ها و والدین و بچه ها یشان بیشتر است تا غریبه ها.
مطمئناً چیزی باید این دنیا را یا دست كم دنیای تصویر شده در این فیلم را متصل به هم نگه دارد. صحنه های تكی فیلم در بعضی موارد آنقدر قوی هستند و با چنان دقتی كنار هم چیده شده‌اند كه تماشاگر ممكن است بعد از پایان فیلم، سالن را در حالی ترك كند كه دچار گیجی و یا حتی ضربه روحی شده باشد، به گونه ای كه شاید حتی لا‌زم باشد در برخی افراد كه به نوعی با مشكلا‌ت روانی و روحی دست وپنجه نرم می كنند به یك روان پزشك مراجعه كنند. بابل قطعاً یك تجربه است ولی آیا تجربه معنا داری است؟
اینكه فیلم دارای ویژگی‌های زیباشناختی نامعمول است غیر قابل انكار است ولی این ویژگی‌های زیبا شناختی در اختیار یك ایده منسجم و منطق روایی نیستند. تماشاگر می‌تواند این ویژگی‌های زیبایی شناختی را حس كند، بدون اینكه آنها را باور كند.
● احساس، حرف اول
‌ولی بیایید اجازه بدهیم احساس حرف اول را بزند. شور و شوق و جسارت آقای گونزالس ایناریتو در فیلم سازی، كلوز آپ‌های حریصانه، نما های فراگیر از مناظر، حركات دورانی و افتان و خیزان دوربین - نشان دهنده اطمینانی تقریباً بی حد و حصر به قدرت رسانه‌ای است كه می‌خواهد به واسطه ناپیوستگی‌های ظاهری ارتباط ایجاد كند. ارتباطی به عمق روح و جسم و جان.
بعضی از تكه‌های فیلم بابل با زبان میانجی تلویزیون به هم مرتبط می شوند، چنانكه حوادث شمال آفریقا به اخبار شبانگاهی توكیو تبدیل می شود ولی گرامر بصری خاص آقای گونزالس ایناریتو سعی می‌كند معنای عمیق تری داشته باشد و زبان عاطفی مشتركی ایجاد كند كه در ژست ها و حالات چهره بلافاصله قابل تشخیص باشد.
او می خواهد بگوید كه ما شاید نتوانیم ذهن كسانی را كه زبانشان را بلد نیستیم بخوانیم و یا معنی كلماتشان را بفهمیم ولی مطمئناً می توانیم حالات چهره آنها را رمز گشایی كنیم، مخصوصاً وقتی كه حالت چهره خبر ‌از ‌پریشانی‌ و ‌اندوه می دهد. حس فقدان، ترس، درد، اضطراب؛ هیچ یك از این عواطف به ترجمه نیاز ندارند.
نكته جالب در مورد چهار داستان فیلم بابل این است كه هر چهار داستان فیلم، ‌به ‌گریه یكی از حالا‌تی كه در زمان پریشانی روح و یا ذهن وشاید روان به سراغ ما می‌آید، ‌ختم می‌شود. فیلمبرداری صمیمی و طبیعی بخش هایی از فیلم را كه به ملودرامی آشكار تبدیل می‌شود پنهان می‌كند، همانگونه كه بازیگران فیلم (كه بعضی از آنها برای اولین‌بار‌در‌فیلمی‌ظاهر می‌شدند) نیز همین‌كار‌را‌انجام می دهند.
پر جاذبه ترین بازیگران این فیلم <براد پیت> و <كیت بلانشت> هستند كه نقش یك زوج آمریكایی را‌بازی می كنند ‌كه‌‌ در‌ تعطیلات بی هدف و بی برنامه ای در مراكش به سر می برند و سعی دارند لطمه ای را كه به دلیل مرگ نوزاد شان به ازدواج آنها وارد شده جبران كنند. جذبه خاص ستاره های سینما در بازی این دو بازیگر در حد یك سوسو دیده می‌شود و آنچه ارائه می كنند به شخصیت های آن دو یعنی <سوزان> و <ریچارد> تعلق دارد كه به طرز بی رحمانه ای به آنها یادآوری می شود كه حتی آدم های خوشبخت و پولدار هم در معرض حادثه قرار دارند.
<سوزان> از آن توریست‌های حساس و وسواسی كه این بیماری تمام روح و جان او را در بر گرفته‌است. او به طور اتفاقی از ناحیه گردن مورد اصابت گلوله ای قرار می‌گیرد كه از شیشه یك اتوبوس شلیك شده است.
این تیر از لوله تفنگی شلیك می شود كه به <عبدالله> كه كارش بزچرانی است تعلق دارد و حالا دو پسرش <احمد> و <یوسف> از آن استفاده می كنند تا از گله بز در مقابل حمله شغال ها محافظت كنند. خونریزی گردن سوزان در این صحنه به قدری برای روان وسواسی او مهم می شود كه او را وارد دنیایی جنون آمیز وارد می‌كند و او را به سمت دیوانگی می كشاند.
سوزان و ریچارد سرانجام سر از یك شهر كوچك در می آورند و در آنجادر حالی كه منتظر یك آمبولانس می مانند، وحشت و بی صبری را در حركات و رفتار سایر توریست ها می بینند و به لطف و مهربانی غریبه ها تكیه می‌كنند.
در همین ضمن یا شاید بهتر باشد بگوییم بعد از گذشت مدت كوتاهی- چون بخش های هم ارز و متوالی فیلم طوری نشان داده می شوند كه گویی دارند همزمان رخ می دهند - بچه‌های ریچارد و سوزان كه جان سالم به در برده اند به همراه<آملیا> كه پسرش در نزدیكی <تیجوآنا> دارد ازدواج می كند به مكزیك سفر می كنند. <سانتیاگو( >گائل گارسیا برنال) برادر زاده زمخت آملیا هم آنها را در این سفر همراهی می كند و همزمان در توكیو یك دختر نوجوان ناشنوا به نام <چیه كو> با تنش و آشوب‌های خاص دوران نوجوانی دست به گریبان است و این تنش ها به دلیل معلولیت او و یا دقیق تر برخورد احمقانه دیگران با معلولیت او و شوك ناشی از مرگ مادرش تشدید می شود.
تلاش‌های گستاخانه چیه كو برای جلب توجه، بار ها و بار ها به تحقیر او می‌انجامد، و خانم كیكوچی با ترس و خشم اشكار اجرا می كند. شخصیت او در بین تمام شخصیت‌های موجود در فیلم، حیرت انگیز تر از همه به نظر می رسد و كمتر از همه به قالبواره های فرهنگی پایبند است. داستان چیه كو كه بدون ارتباط آشكار با سه داستان دیگر رفته رفته بر بیننده آشكار می شود، ظاهراً توسط تقدیر گرایی آقای آریاگا محدود نشده است؛ تقدیرگرایی ویژگی و در عین حال عامل محدودیت داستان سرایی این فیلمنامه نویس است.
● باز هم یك پازل
تماشاگرانی كه دو فیلم <آمورس پروس> و یا ۲۱< گرم> را كه آقای آریاگا و آقای گونزالس با هم ساخته اند، دیده اند ساختار تراشه تراشه و پازل گونه بابل برایشان آشنا خواهد بود. در واقع این فیلم به ژانر جدیدی تعلق دارد كه به طور روزافزونی دارد در بین فیلمسازان رایج می شود ولی هنوز اسمی بر روی آن گذاشته نشده است - فیلم <تصادف> شاید برجسته ترین مثالی باشد كه اخیراً در ژانر مزبور ساخته شده است؛ در این ژانر، درام به جای اینكه به وسیله پیشبرد یك قوس روایی ایجاد شود به وسیله تقابل و هم كناری چند داستان مجزا ایجاد می شود.این سه فیلم وهمچنین فیلم بابل نگاهی عمیق بر روان و روح و جسم آدمی در این دنیای بی حد و حصر دارد كه هر كدام در گوشه ای از این جهان پهناور چگونه با حالا‌ت خاص روان و روحیات خود كنار می‌آیند و چگونه با مشكلا‌ت مبارزه می كنند.
شاید بارزترین مشخصه فیلم جنبه روانشناسیآن باشد. آدم‌های فیلم <بابل> رفتار غیر منطقی، دارند هرچند اغلب رفتار آنها قابل پیش بینی است ولی هر گونه كنترلی كه آنها ظاهراً بر روی زندگی خود دارند صرفاً خیالی است. آنها به طور نابرابر و غیر منصفانه رنج می كشند و به طور نامتناسبی تاوان خطا‌های خود و حوادث اتفاقی و قوانین كاپیتالیسم جهانی را می پردازند.
كثرت جسمانیت موجود در فیلم در آن واحد هم تقدیر گرایی داستان را واژگون می‌كند و هم تمام اعتبار فیلم را تا‡مین می‌كند. این فیلم بر روی كاغذ معنای چندانی ندارد ولی بر روی پرده سینما است كه تا‡ثیر تقریباً فیزیكی دارد. بابل در پایان، مانند همان برج بابل در سفر پیدایش، به یك ویرانه بزرگ و یاد بودی برای بلندپروازی سازندگانش تبدیل می شود ولی در عین حال وجود دارد؛ واقعیتی شگفت انگیز و و با ابهت كه در پهنای یك منظره قرار گرفته است. این بنای عظیم نشانه بیخردی و حماقت سازندگانش است ولی در عین حال مایه شگفتی است.
در این فیلم كلاً ارتباط بین انسان‌ها، بلند پروازی ها و مشكلات آن فقط با یك كلمه نشان داده می شود و نشان داده می شود كه هر یك از ما زبان متفاوت و خاص خودمان را داریم ولی همه به لحاظ روحی مثل هم هستیم.‌
راضیه صفایی
منبع: نیویورك تایمز
منبع : روزنامه سلامت


همچنین مشاهده کنید