جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


زندگی و آثار برخی شعرا و نویسندگان عرب


زندگی و آثار برخی شعرا و نویسندگان عرب
● خنساء : بکاءه العرب ( شاعره سوگوار )
ام عمر و تماضر , دختر عمرو بن الشرید از بنی سلیم , ملقب به خنساء حدود سال ۵۷۵ میلادی متولد شد و در خانه ای پر نفوذ و توانگر پرورش یافت . او دوبار ازدواج کرد نخستین همسرش مردی بنام ( عبد العزی ) بود و از او صاحب پسری شد به نام عمرو , معروف به ابو شجره .
همسر دومش مرداس سلمی نام داشت . از او صاحب چند فرزند شد که همگی در دلیری و شاعری اشتهار یافتند . چون دو برادرش معاویه و صخر که از بزرگان بنی سلیم بودند , کشته شدند خنساء برایشان بسیار گریست تا آنجا که نابینا شد و از این دو همه سرشک خود را بر صخر فرو باریده است . زیرا صخر به صفات عالیه یک عرب بدوی , چون شجاعت و کرم و وفا و علو همت آراسته بود و در ایام حیات بارها محبت و نیکی و دارایی خود را در راه او بذل کرده بود .
خنساء عمر دراز کرد تا اسلام را دریافت و بدان گردن نهاد و چون آتش جنگ میان مسلمانان و ایرانیان شعله ور شد , او فرزندان خود را به جنگ فرستاد و آنها در قادسیه به سال ۶۳۸ م کشته شدند .
چون خبر قتل پسران را به او دادند گفت : " سپاس خدایی که شرف شهادت آنها را به من ارزانی داشت . آرزویم این است که پرور دگار من , مرا با آنها در یک جای در قرار گاه رحمت خویش گرد آورد . "
خنساء به سال ۶۶۴ م در سن ۸۹ سالگی وفات یافت .
● ویژگی شعر خنساء:
خنساء زنی است که درد را با تمام وجودش احساس کرده است . مرگ برادران بویژه صخر از چشمانش چشمه خون جاری ساخت و از قلبش شعری سوز ناک که باید آن را شعر عاطفه و محبت نامید .
از خنساء دیوانی در مرثیه برادرانش بخصوص (صخر ) به سال ۱۸۸۸ در بیروت چاپ شده و ترجمه فرانسوی آن به سال ۱۸۸۹ به طبع رسیده است . ا لا ب اویس شیخوالیسوعی به دیوان خنساء توجه خاص داشت و چون یکبار همه آن را به چاپ رسانیده است بار دیگر خلاصه آن رابه عنوان کتاب درسی در سال ۱۸۹۵ تحت عنوان " انیس الجلساء فی شرح دیوان الخنساء " طبع کرد .
● ابو حامد غزالی : ( فیلسوف و نویسنده )
ابو حامد محمد بن احمد غزالی به سال ۴۵۰ هجری , عصر شدت منازعات سیاسی و فکری , در طوس از توابع خراسان متولد شد . او ایرانی نژاد و زادگاهش هم در ایران بود . پدرش مردی از صلحا بود که از رشتن پشم گذران زندگی میکرد . آنچه می رشت در دکانی در بازار پشم فروشان می فروخت و بدین سبب او را غزالی می گفتند .
برخی می گویند غزالی منسوب است به غزاله (بدون تشدید ) قریه ای از قراء طوس و امروز غزالی ( به تخفیف ) از غزالی (به تشدید ) رایج تر است .
پدر غزالی اهل ورع و تقوا بود و غالباً در مجالس فقها حضور داشت وی دو پسر به نامهای محمد و احمد داشت. و این دو هنوز خرد سال بودند که او از جهان رخت بست , او قبل از مرگ فرزندان خود را به یکی از دوستان صوفی خود سپرد .. از او خواست که به تعلیم و تربیت آنها همت بگمارد. آن مرد نیز به وصیت وی عمل کرد تا آنگاه که میراث پدر به پایان رسید سپس ابو حامد و برادرش به نظامیه ای رفتندو در آنجا سخت به تحصیل فقه پرداختند. در آنزمان مدارس نظامیه ای که نظام الملک تاسیس کرده بود قوت طلاب را تامین می کرد .
ابو حامد تحصیلات خود را در مدارس نظامیه آغاز کرد سپس به گرگان و بعد به نیشابور آمد و در آنجا به (جوینی ) معروف به امام الحرمین پیوشت و تا پایان عمر او , همواره ملازم او بود .
تحصیلات غزالی تنها فقه نبود او در علم اختلاف مذاهب و جدل و منطق و فلسفه هم دانشی اندوخت تا آنجا که بر همه اقران تفوق یافت چون استادش جوینی وفات کرد به قصد دیدار نظام الملک در لشکر گاهش از نیشابور بیرون آمد .
نظام الملک را از از او خوش آمد اکرامش کرد و غزالی مدت شش سال در کنف حمایت او زیست.سپس او را به تدریس در نظامیه بغداد و توجه به امور آن مامور کرد .
اوعلاوه بر تدریس به تحقیق در فرق گوناگون پرداخت و در علم کلام استاد شد و در آن صاحب تالیف و تصنیف شد آنگاه به تحصیل فلسفه همت گذاشت ولی بدون آنکه از استادی استعانت جوید خود به مطالعه کتب فلسفی اختصاص داده بود و این کار سه سال به طول انجامید . سپس از تدریس کناره گرفت وسالک طریقه تصوف شد .
غزالی در سال۴۸۸ هجری از خراسان راهی شام شد و در آنجا نزدیک به دو سال بماند که هیچ کار جز عزلت و خلوت و ریاضت و مجاهدت نداشت . مدتی در مسجد دمشق اعتکاف کرد.
آنگاه از شام به بیت المقدس رفت و سپس به قصد حج عازم حجاز گردید و باز دوباره قصد دیار خویش ,طوس , کرد و در آنجا خلوت گزید که این حال ده سال طول کشید . او در این مدت مشهورترین کتابهای خود و مخصوصاً (احیاء علوم الدین ) را تالیف کرد .
در سال ۴۹۹ هجری از عزلت بیرون آمد و قصد نیشابور کرد و در نظامیه آنجا به تدریس مشغول شد توقف غزالی در نیشابور بیش از دو سال به طول نیانجامید کهبار دیگر تدریس را ترک گفت و در طوس عزلت گزید . غزالی در زادگاه خود طوس , یکی از مدارسی که نزدیک خانه اش بود را برگزید و در همانجا نیز مدفون گشت .وفات او در سال ۵۰۵ هجری درطوس اتفاق افتاد . وی هنگام وفات پنجاه و چهار سال داشت .
● آثار غزالی :
غزالی رکنی از ارکان فلسفه اسلامی است .در میان متفکران اسلام هیچ یک به اندازه او تالیف و تصنیف نکرده است . غزالی بیش از هر چیز به نبرد با فلاسفه زندیق صفت و استحکام قواعد دین اهتمام ورزید .او در موضوعات مختلفی از قبیل منطق , تاریخ و فلسفه ,علم کلام و فقه , مواعظ تصوف , تفسیر و اخلاق و ادب , کتاب و رساله نوشته است .
از مشهور ترین آثار او می توان از احیاء علوم الدین و کیمیای سعادت در تصوف – مقاصد الفلاسفه – تهافت الفلاسفه و معیار العلم – المنقذ من الضلاله – میزان العمل – جواهرالقران – کتاب اربعین – مشکاه الانوار و بدایه الهدایه را نام برد .
● بوصیری : ( شاعر مدیحه سرا )
شرف الدین محمد بن سعید , به سال ۶۰۸ هجری در ( دلاص) در کشور مصر متولد شد . سپس به بو صیر , نقل مکان کرد و به بوصیری شهرت یافت . وی در کتابت و ادب استادی یافت و حکومت ناحیه شرقی از جانب دولت به او واگذار شد . وی در اسکندریه در ۸۸ سالگی دیده از جهان فرو بست . از آثار او ست قصیده مشهور( برده ) دارای ۱۶۲ بیت در مدح پیامبر اسلام به این مطلع :
( امن تذکر جیران بذی سلم مزجت دمعاً جری من مقله بدم )
قصیده برده سخت مورد توجه واقع شد و بر ان شرحهای متعدد نوشتند و بسیاری از آن تقلید کردند و به زبانهای مختلف مثل هندی و فارسی و ترکی و المانی و فرانسوی ترجمه شد . بوصیری را دو قصیده دیگر در مدح پیامبر اسلام است یکی به قافیه همزه به این مطلع :
کیف ترقی رقیک الانبیاء یا سماء ما طاولتها سماء
و قصیده ای دیگر موسوم به ( ذخر المعاد ) در ۲۰۶ بیت به این مطلع :
( الی متی انت بلالذات مشغول و انت عن کل ما قدمت مسئول )
تا کی تو سر گرم خوشیها ( خوش گذرانی ) هستی در حالیکه از تو درباره هر آنچه انجام می دهی سوال میشود .
شعر بوصیری در مدایح پیامبر اسلام به استحکام و جزالت و استعمال صنایع بدیعی به نحوی پسندیده ممتاز است , اما در دیگر موضوعات که شاعر شیوه زمان را در پیش گرفته به سستی گراییده است .● احمد شوقی
احمد شوقی در سال ۱۸۶۸ در زمان خدیو اسماعیل در یک خانواده که پدر کرد و مادر ترک و جده پدری و جده مادری یونانی بود , متولد شد .
شوقی چهار ساله بود که به مدرسه ابتدایی رفت و سپس به دوره آمادگی وارد شد هنوز به پانزده سالگی نرسیده بود که تحصیلات خود را در دوره ابتدائی و متوسطه به پایان رساند و با وجود کمی سن به مدرسه حقوق و سپس به مدرسه ترجمه رفت و از آنجا دانشنامه هم گرفت . آنگاه به سال ۱۸۸۷ برای ادامه تحصیل به خرج خدیو توفیق , پسر اسماعیل , راهی فرانسه شد و دو سال در مونپلید به آموختن حقوق پرداخت و در اثناء آن از انگلستان هم دیدار کرد .
سپس برای بهبودی بیماری که بدان دچار شده بود به الجزایر رفت و یک ماه ونیم در آنجا درنگ کرد سپس به فرانسه بازگشت و حقوق را به پایان رساند و در سال ۱۸۹۱ پس از آنکه در بین راه سری هم به آستانه زد , به مصر باز گشت .
شوقی با دختر یکی از توان گران مصر ازدواج کرد و از او صاحب یک دختر شد که او را امینه نامید و همچنین دو پسر به نامهای علی و حسین .
عباس پاشا , پادشاه مصر و فرزند خدیو توفیق در سال ۱۹۱۵ به خاطر ارتباطش با ترکها از مقام خود خلع شد و حسین کامل جای او راگرفت . او شوقی را از نظر انداخت وانگلستان تصمیم گرفت او را که شاعر عباس بود به مالت تبعید کند . عده ای واسطه شدند در نتیجه به او این امکان داده شد که خود تبعید گاهش را در مکانی خارج ا زمصر تعیین کند شوقی نیز به سبب علاقه ای که به اسپانیا داشت شهر بارسلون را برگزید .
زیرا خاطره امجاد عرب را در یاد او زنده میکرد . او در آنجا در برج عاجی که خود را محبوس کرده بود چشم به رهایی خویش در اشتیاق وطنش می سوخت تا آنگاه که جنگ جهانی اول پایان یافت .شوقی به مصر باز گشت اما عقاید سیاسی او دگرگون شده بود . قصر سلطنتی را ترک گفت و پیوند های خود را با آن برید , درخانه اش نشست و به اداره املاک خاص خود پرداخت .
تابستانها سفری به ترکیه یا ییلاقهای اروپایی می کرد ولی از سال ۱۹۲۵ تنها کوهپایه های لبنان را اختیار می کرد . شوقی ساعاتی را که در خانه بود به نظم شعر می پرداخت .
او در عین حال از دیگر بلاد عربی غافل نبود و درباره آنها نیز قصایدی سرود این بود که آوازه اشتهارش همه جا را فرا گرفت و همه سرزمین های عربی با او به عنوان امیر الشعراء بیعت کردند . این عنوان در سال ۱۹۲۷ در جشن بزرگی که در اپرای سلطنتی برگزار گردید به او عطا شد .
از این تاریخ شوقی همه وقت خود را صرف سرودن شعر کرد ولی به نوعی خاص در چهار سال آخر عمر خود به نوشتن یا سرودن نمایشنامه ها کرد تا آنگاه در سیزدهم تشرین (اول فوریه ) سال ۱۹۳۲ در حالی که از جاه و ثروت عظیمی برخوردار بود, جهان را بدرود گفت .
شوقی همواره پدر نمایشنامه منظوم عربی است زیرا او نخستین کسی بود که شعر را از بند های گرانش آزاد کرد و در خدمت تئاتر جدید در آ ورد .
او شاعری است نابغه و بی مانند . ولی دریغا به سبب اینکه خود را از قیود کهن رها نساخته بود از همه این مواهب نتوانست استفاده کند .
از آشکارترین مظاهر نبوغ او, خیال گسترده بال و آزاد و تصویر گری مبتکرانه او بود او گاه جهانی معانی را به جهانی حرکت , و همین طور حیات را در یک کلمه در پیش چشم خواننده خود می گستراند . اما چنانکه باید به تهذیب این نبوغ نپرداخت و آن را با فرهنگی عمیق استوار نساخت از این رو گاه دچار لغزشهای لغوی و شعری شده است .
شوقی اگر شاعر جهان نیست , شاعر مشرق زمین است او از بزرگترین ارکان نهضتی است که شعر عربی را به سوی ارزشهای جاودانه سوق داده است .
از آثار شوقی می توان , دیوان شوقیات – در جهار جلد بزرگ - , شش نمایش نامه که در سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۳۲ سروده شده است مثل : مصرع کلئوپاترا – مجنون و لیلی – قمبیز – علی بیک کبیر – عنتره و کمدی است هدی (هدی خانم )
و از آثار به نثر او : مقالات اجتماعی – اسواق الذهب و امیره اندلس و رمانهای عذارء الهند و ورقه الاس را نام برد .
● جبران خلیل جبران : ( نویسنده اجتماعی )
جبران در سال ۱۸۸۳ در بشرای , شهری در شمال لبنان متولد شد مادرش( کامله رحمه) زنی صالحه و پرهیز گار بود ولی پدرش مردی باده گسار بود و به دین و رجال دین چندان اعتنائی نداشت . مادرش به همراه فرزندان خود در سال ۱۸۹۵ به بوستون در ایالات متحده مهاجرت کرد و در آنجا جبران پیش خود و بعضی از نقاشان به تمرین نقاشی پرداخت سپس به بیروت باز گشت و وارد مدرسه الحکمه شد در آنجا چهار سال درس خواند و در سال ۱۹۰۸ عازم پاریس شد تا نقاشی خود را تکمیل کند .
سه سال در پاریس ماند و در ضمن از رم و بروکسل و لندن وچند شهر دیگر اروپا دیدن کرد.
در پاریس شاگرد ( اگوست وردن ) بود و بوسیله او با آثار و نوشته های ویلیام بلایک , شاعر و هنرمند انگلیسی (۱۷۵۷-۱۸۴۷ م ) آشنا شد و تحت تاثیر او قرار گرفت . چون به نیویورک رفت به خواندن برخی از کتب نیچه پرداخت .
در سال ۱۹۱۸ م نخستین مقالاتش را به زبان انگلیسی در مجله هنر های هفت گانه انتشار داد . آنچه در آن مجله آمده بود در کتاب المجنون گرد آمده است .
در سال ۱۹۳۱ م بیماری سل زندگی انباشته از کفر و الحاد و تلاش از پی امیال جسمانی او را پایان داد .
جبران نویسنده ای اجتماعی است . او در جامعه عیوب و خرافات بسیاری می دید که بیشتر مردم نمی دیدند . از سوی دیگر جبران منکر همه ادیان است هرچند درباره مسیح صفاتی را با زیباترین الفاظ ذکر کرده باشد .
جبران به عنوان نویسنده از خیالی عجیب برخوردار است . خیالی که به روح تصوف شرقی , عاطفه ای فروزان داده و با رنگهای مقدس تغذیه شده است . او در تعبیرات خود بیش از انکه نویسنده باشد نقاش است و گویی با قلم مو می نویسد نه با قلم اهنی .
جبران در تصویر آفرینی اعجاز می کند . انشای جبران نرم و همچون چشمه ای گوارا و روان است . وی رهبر ادبیات مهاجرت است . او نخستین کسی است که این اسلوب بلورین و سحر آمیز را به ادب عربی وارد کرد . گرچه نوشته هایش از پرحرفی و گاه از تعبیرات ضعیف خالی نیست .
از جمله آثار جبران خلیل به زبان عربی میتوان به : دمعه وابتسامه – الارواح المتمرده – الاجنحه المتکسره – عرائس المروج و العواصف و از نوشته های او به زبان انگلیسی که به عربی ترجمه شده است می توان به : البنی – المجنون – رمل و زبده – السابق و یسوع بن الانسان , اشاره کرد.
● ابوالقاسم الشابی : (شاعر انقلابی )
شابی شاعر انقلابی و دردمند تونسی است که تنهاترین تنهائیهایش غم واندوه اوست و قلبش اکنده از عشق و محبت است و انچه دروجود او موج می زند دوستس او به مردم است . او بیشتر از آنکه نگران سرنوشت و آینده خویش باشد , قلبش برای آینده ملت و مردمش می تپد . او می خواهد که بر ستم گران بشورد و قلم تنها سلاحی است که در دست دارد . لذا خواسته های درونی خویش را با زبان شعر بیان می دارد ...
وی در روستای شابه در منطقه جرید واقع در جنوب تونس در سال ۱۹۰۹ میلادی پا به عرصه وجود گذاشت . اصول اولیه زبان و ادبیات را نزد پدر, که قاضی و از مشایخ دین بود , آموخت .سپس وارد (جامع زیتونه ) که از مدارس علمی مشهور آن روز به شمار میرفت شد و پس از پایان تحصیلات مقدماتی در رشته حقوق به تحصیل پرداخت ولی اشتیاق و علاقه او به ادبیات مجال عمل در میدان حقوق را به او نداد .پس به سرودن شعر روی آورد و بعد از چندی به گروه (اپولو ) پیوست که آن که انجمنی متشکل از شعرا و ادبا بود که اعتقاد به تغییر بنیادی شعر سنتی و کلاسیک داشتند .
اما هنوز بیش از ۲۵ بهار از زندگی را پشت سر نگذاشته بود که تسلیم قضای الهی شد ودر اثر بیماری قلبی چشم از جهان فرو بست . وی با آنکه عمر کوتاهی داشت , آثار شعری و نثری زیادی به جای گذاشته است که مهمترین آنها مجموعه (اغانی الحیاه ) و تحقیقی با عنوان ( الخیال الشعری عند العرب ) می باشد .
اینک قسمتی از قصیده (اراده الحیاه ) او را با ترجمه فارسی می آوریم :
( اراده الحیاه )
اذا الشعب یوماًاراد الحیاه فلا بد ان یستجیب القدر
و لابد للیل ان ینجلی و لابد للقید ان ینکسر
ومن لم یعانقه شوق الحیاه تبخر فی جوها واندثر
کذالک قالت فی الکائنات و حدثنی روحها المستتر
و دمدمت الریح بین الفجاج و فوق الجبال و فوق الشجر
(( اذا ما طمحت الی غایه لبست المتی و خلعت الخدر
ولم اتخوف و عور الشعاب و لاکبه اللهب المستعر
ومن لا یحب صعود الجبال یعیش ابد الهر بین الحفر ))...
انگاه که مردم (زندگی را بخواهند سرنوشت ناگذیر است که به خواسته های آنها گردن نهد .
پس تاریکیها ناچار زدوده می شود و بند ها بی شک در هم می شکنند.
اما آن کس که شوق زندگی او را در آغوش نگیرد در فضای زندگی نابود می شود و از بین می رود.
این سخنی است که تمامی موجودات عالم و روح نهفته آنها با من در میان نهادند.
و باد در میان دره ها و بر فراز کوهها و زیر درختان این سرود را بر لب داشت :
(( آن زمان که برای رسیدن به هدفی گام بر می دارم سوار بر مرکب آرزوها می شوم و ترس را به گوشه ای می افکنم .
از راه دشوار و سنگلاخ بلندیها نمی هراسم و از شعله های سوزان آتش واهمه ای ندارم
کسی که از صعود بر بلندای کوه بترسد , برای همیشه در درون حفره ها خواهد زیست ))● محمود سامی بارودی :( شاعر دوره نهضت ) (۱۲۵۵ – ۱۳۲۲ ه)
محمود سامی البارودی در قاهره متولد شد . پدرش نسبت به ممالیک چرکسی برجی می رسانید . محمود هفت ساله بود که پدرش را از دست داد . یکی از خویشاوندان به تعلیم او همت گماشت . به مدرسه نظام رفت و چون فارغ التحصیل شد افسری آشنا به فنون جنگی بود همچنین به ادب و مطالعه آثار ادبی مشتاق بود . دیوانهای شعر رامی خواند و با ادبای معاصر خود آمیزش داشت در این زمان بود که طبعش شکفته شد وزبانش استقامت گرفت . در حدود بیست سالگی به نظم شعر پرداخت .
بارودی پس از آن به یک رشته مسافرتها دست زد وبه آستانه رفت و در آنجا زبان ترکی و فارسی رادنیکو فرا گرفت . در این سفر به خدیوی اسماعیل پیوست او به مصرش باز گردانید و به خدمت سپاهش واداشت . بارودی پس به فرانسه و انگلستان سفرکرد تا در فنون نظامی آنها مطالعه کند و در جنگی که میان عثمانی و بالکان در گرفته بود شرکت جست . خدمات او موجب شد که در کارهای نظامی و دولتی به مناسب عالی برسد . چون انقلاب عرابی پاشا در گرفت محمود سامی از کسانی بود که در آن شرکت جست و سپس با انقلابیون دیگر به جزیره سیلان تبعید شد . هفده سال در تبعید گاه گذررانید و در ضمن آن به آموختن زبان انگلیسی و مکاتبه با برخی از ادبا پرداخت . در این سالها خاطرات غم انگیزخود را در قالب شعر هایی زیبا ریخت تا برای خودش تسلی باشد وبرای زمانش راهنما به نهضتی در جهان شعر .
خدیو ,عباس دوم او را اجازت داد تا به مصر باز گردد . در مصر ,پنج سال باقیماندهخ عمرش را به نظم شعر و جمع آوری آثار خود و مطالعه پرداخت تا در سال ۱۹۰۴ بدرود حیات گفت .
در مصر بارودی نخستین کسی بود که شعرش چون آرزوئی در قرایح ادبا درخشید و رکود ادبی را به حرکت بدل کرد و از ادبیات برانگیزنده نمونه کاملی در برابر چشم مردم قرار داد .از او به عنوان شاعر نهضت سخن می گویند . بارودی به شعر زندگی دوباره بخشید .
برای بارودی این فضیلت بس است که افکار را بیدار کرده و آنها را به آن حیات پرطپشی که در زیر خرابه های زبان عربی همچنان پنهان مانده بود سوق داد .
● آثار بارودی:
بارودی را دیوانی است در دو جلد حاوی همان موضوعات سنتی چون مدح و غزل و فخر وحماسه و بعضی موضوعات جدید در امور سیاسی و اوصاف و انتقادات اجتماعی .نیز چهار مجموعه شعری موسوم به ( مختارات بارودی ) که در آن برگزیده ای از شعر عصر معاصر عباسی را گرد آورده است.
بارودی از مطالعه دیوانهای شعر و به یاری ذوق سرشار خویش به فرهنگ و معارف این صنعت آشنا شد .
او مقدار کثیری از اخبار عرب و حکایات آن قوم را بر محفوظات شعری خود افزود نیز از فرهنگهای ملل بیگانه چون ترکی و فارسی و انگلیسی آ● محمود سامی بارودی :( شاعر دوره نهضت ) (۱۲۵۵ – ۱۳۲۲ ه)
محمود سامی البارودی در قاهره متولد شد . پدرش نسبت به ممالیک چرکسی برجی می رسانید . محمود هفت ساله بود که پدرش را از دست داد . یکی از خویشاوندان به تعلیم او همت گماشت . به مدرسه نظام رفت و چون فارغ التحصیل شد افسری آشنا به فنون جنگی بود همچنین به ادب و مطالعه آثار ادبی مشتاق بود . دیوانهای شعر رامی خواند و با ادبای معاصر خود آمیزش داشت در این زمان بود که طبعش شکفته شد وزبانش استقامت گرفت . در حدود بیست سالگی به نظم شعر پرداخت .
بارودی پس از آن به یک رشته مسافرتها دست زد وبه آستانه رفت و در آنجا زبان ترکی و فارسی رادنیکو فرا گرفت . در این سفر به خدیوی اسماعیل پیوست او به مصرش باز گردانید و به خدمت سپاهش واداشت . بارودی پس به فرانسه و انگلستان سفرکرد تا در فنون نظامی آنها مطالعه کند و در جنگی که میان عثمانی و بالکان در گرفته بود شرکت جست . خدمات او موجب شد که در کارهای نظامی و دولتی به مناسب عالی برسد . چون انقلاب عرابی پاشا در گرفت محمود سامی از کسانی بود که در آن شرکت جست و سپس با انقلابیون دیگر به جزیره سیلان تبعید شد . هفده سال در تبعید گاه گذررانید و در ضمن آن به آموختن زبان انگلیسی و مکاتبه با برخی از ادبا پرداخت . در این سالها خاطرات غم انگیزخود را در قالب شعر هایی زیبا ریخت تا برای خودش تسلی باشد وبرای زمانش راهنما به نهضتی در جهان شعر .
خدیو ,عباس دوم او را اجازت داد تا به مصر باز گردد . در مصر ,پنج سال باقیماندهخ عمرش را به نظم شعر و جمع آوری آثار خود و مطالعه پرداخت تا در سال ۱۹۰۴ بدرود حیات گفت .
در مصر بارودی نخستین کسی بود که شعرش چون آرزوئی در قرایح ادبا درخشید و رکود ادبی را به حرکت بدل کرد و از ادبیات برانگیزنده نمونه کاملی در برابر چشم مردم قرار داد .از او به عنوان شاعر نهضت سخن می گویند . بارودی به شعر زندگی دوباره بخشید .
برای بارودی این فضیلت بس است که افکار را بیدار کرده و آنها را به آن حیات پرطپشی که در زیر خرابه های زبان عربی همچنان پنهان مانده بود سوق داد .
● آثار بارودی:
بارودی را دیوانی است در دو جلد حاوی همان موضوعات سنتی چون مدح و غزل و فخر وحماسه و بعضی موضوعات جدید در امور سیاسی و اوصاف و انتقادات اجتماعی .نیز چهار مجموعه شعری موسوم به ( مختارات بارودی ) که در آن برگزیده ای از شعر عصر معاصر عباسی را گرد آورده است.
بارودی از مطالعه دیوانهای شعر و به یاری ذوق سرشار خویش به فرهنگ و معارف این صنعت آشنا شد .
او مقدار کثیری از اخبار عرب و حکایات آن قوم را بر محفوظات شعری خود افزود نیز از فرهنگهای ملل بیگانه چون ترکی و فارسی و انگلیسی آن قدر دکه در توسعه خیال و لطافت طبع او اثر بگذارند مطالعه کرده بود .بارودی از نخستین کسانی بود که دریافت شعرش در برابر زمان وظیفه ای بر عهده داردو تقلید از قدما در تمام شئون واجب نیست . و اگر از موضوعاتی که در آنها راه تقلید را پیموده است صرف نظر کنیم در دیوان او اغراض و موضوعات نوین و اسالیب ابتکاری فراوان می بینیم .
● متنبی : ( شاعر جاودانه ) ( ۹۱۵ – ۹۶۵ م ) (۳۰۳ – ۳۵۴ ه )
ابو طیب احمد بن الحسین معروف به متنبی عربی الاصل و از بنی جعفه بود از قبایل کهلان از اعراب قحطانی .
در سال ۳۰۳ هجری در کوفه درخانواده ای فقیر و در محله ای موسوم به کنده متولد شد از این رو او را به این لقب می خوانند . پدرش سقای محله کنده بود و مردم او را عبدان سقا می خواندند . ابو طیب در خردی مادر را از دست داد و جده اش وظیفه مادری او را به عهده گرفت .در کوفه یکی ا زمراکز عباسی و مهمترین و قدیمی ترین مرکز تشیع پرورش یافت . دیری نپائید که به نیروی حافظه و هوشیاری و قدرت بر نظم شعر شهرت یافت .
در سال ۳۱۵ هجری قرمطیان بر کوفه استیلا یافتند شاعر با خویشاوندان خود به شرق سماوه ( محلی میان کوفه و شام ) گریخت دو سال در آنجا ماند و با اعراب بدوی آمیزش کرد و در زبان اصیل عربی مهارت یافت سپس به کوفه باز گشت و به یکی از اعیان شهر موسوم به ابوالفضل کوفی پیوست .د راینجا شاعر به مذهب قرمطی د رآمد در اواخر سال۳۱۶ هجری وارد بغداد شد و به مدح محمد بن عبیدالله العلوی زبان گشود . ولی در بغداد درنگش به درازا نکشید و راهی شام شد و در آنجا مدتی میان بادیه و شهر در آمدو شد بود در این مدت بسیاری از لغات فصیح و غرائب لغات و اشعار جاهلی را به خاطر سپرد و با فلسفه بدبینانه رواقی آشنا شد .متنبی در اواخر سال ۳۲۱ ه به لاذقیه پیوست در حالی که در خشم و طغیان همه وجودش را پر کرده بود در آنجا به بعضی از قرمطیان پیوست . گرایش او به این مذهب به روحیه انقلابی او نیرو بخشید از آنجا به سماوه باز گشت تا بدویان را که مردمی جنگجو و همواره آماده خروج بر سلطان بودند به پیروی از خویش فرا خواند . گفته شد او یک بار آنهم در بادیه سماوه شورش کرد و بعضی گویند دوبار , که یکبار در کوفه دست به شورش زد این شورش رنگ جانب داری از علویان را داشت حاکم شهر او را دستگیر کرد و به زندان افکند تا کسی با عقاید او آشنا نشود و پس از چندی آزادش نمود .نیز از اینکه چرا او را متنبی ( آنکه به دروغ دعوی پیامبری میکند .) خوانده اند اختلاف است ولی آنچه مسلم است این است که شاعر شورشی را رهبری میکرده ست که رنگ سیاسی و دینی داشته است . او که مردی گشاده زبان و خوش بیان بود می توانست بنی کلب را از پی خود بکشد . شاید هم در آن میان دعوی نبوت کرده باشد و چیز هائی هم بر آن خوانده باشد تا بگوید که بر او وحی نازل می شده است . چون کار شورش بالا گرفت لوءلوء ( از جانب اخشید امیر حمص ) با لشکری قصد او کرد پس از نبردی که پیروانش پراکنده شدند و خودش اسیر شد از دعوی خود توبه کرد ولی از آن پس او را متنبی خواندند .
در سال ۹۴۸ سیف الدوله به انطاکیه آمد و متنبی به دربار او راه یافت . روحیه متنبی با روحیه سیف الدوله عجیب ساز گار بود این سالها از خوشترین و پر بار ترین سالهای عمر او به شمار می رفت و متنبی به مدح او می پرداخت تا اینکه حاسدان بیکار ننشستند .و سیف الدوله را نسبت به متنبی بد بین کردند که باعث شد با دلی لبریز از خشم و کینه واندوه بهشت گمشده خود , حلب را ترک کند و به دمشق بیاید . سپس راهی فلسطین و بعد هم به شهر مکه وارد گردید .
شپش به مصر باز گست ودر سال ۳۵۰ هجری راهی عراق شد و به بغداد آمد حدود یکسال د رآنجا ماند در این ایام گروهی از علمای لغت و نحو اطراف او را گرفتند او دیوان خود را برایشان شرح داد و آنها نسخه بر داشتند سپس از بغداد به قصد دیدار ابن الحمید راهی ارجان شد . سپس به در خواست عضد الدوله رهسپار شیراز گردید . در مدح عضد الدوله چند قصیده بپرداخت و از او انعامات بسیار گرفت .
پس از اندکی عازم بغداد شد . گروهی او را از این سفر منع کردند زیرا راهش کمین گاه دزدان بود ولی او گوش به حرف کس ننهاد و با فرزندش وتنی چند از بندگانش قدم در راه نهاد .قضا رافاتک ابن جهل الاسدی با گروهی راه را بر او گرفت متنبی خواهر فاتک را هجو گفته بود در این برخورد متنبی کشته شد و دیوانش که با خط خود او نوشته شده بود پراکنده گشت . این واقعه در رمضان سال ۳۵۴ هجری اتفاق افتاد و به زندگی پر فراز و نشیب متنبی خاتمه داد.
از نثر او جز چند نمونه اندک به دست نرسیده است از این مقدار می توان حکم کرد که او نثری شیوا و در عین حال آمیخته به صنایع داشته است . اما شعر او مشهور تر است . متنبی خود نخستین کسی است که دیوانش را گرد آورده است وآن را برای مردم تدریس میکرد . و برای برخی از ابیات آن شرح و تفسیر بیان می کرد . دیوان متنبی همه آنچه را که از او باقی مانده است را در بر دارد . و بارها به چاپ رسیده است شعر متنبی بر مدح و رثاء و هجاء و فخر دور میزند و گاه در ضمن آن غزل و وصف و حکم نیز دیده می شود . می توان گفت او در شعرش متانت و حیات و حرکت را برای همیشه جاودانه کرد .
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید