سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مردم‏شناسی کوفه


مردم‏شناسی کوفه
● مقدمه
شاید بتوان گفت واقعه عظیم و دردناك عاشورا موضوعی است كه طی قرون متمادی بیشترین سهم تالیف در میان شیعه و بلكه در میان مسلمانان را از آن خود كرده است.
اما در این میان، بخش ناچیزی از این آثار و تالیفات به بررسی اوضاع اجتماعی دنیای اسلام در زمان واقعه عموما، و شهر كوفه خصوصا، پرداخته است. در حالی كه این بررسی می‏تواند به شناخت‏بیشتر علل و انگیزه‏های قیام امام حسین‏علیه‏السلام و نیز دلایل عدم موفقیت ظاهری آن كمك شایانی نماید.
نوشته حاضر تلاش ناچیزی است در جهت مردم‏شناسی كوفه كه طی سه گفتار به بررسی جمعیت كوفه و شرایط حاكم بر آن، نظام اداره جامعه كوفه و نظام اقتصادی حاكم بر كوفه در زمان شروع نهضت امام حسین‏علیه‏السلام و قبل از آن پرداخته و در هر مورد سعی نموده است كه به مقدار تاثیر مساله مورد بحث در نهضت و پیشبرد و یا متوقف كردن آن اشاره‏ای بكند.
به آن امید كه مقبول درگاه ملكوتی آن شهید بزرگوار گردد.
الف) گفتار اول: جمعیت كوفه و شرایط حاكم بر آن
۱) جمعیت كوفه در زمان نهضت
بنیان شهر كوفه در سال هفده هجری به وسیله خلیفه دوم و به دست‏سعدبن ابی‏وقاص، به منظور برپایی یك معسكر و پادگان نظامی برای پیگیری هر چه بیشتر فتوحات اسلامی در داخل كشور ایران پی‏ریزی شد. (۱) عمر دستور داده بود كه مسجد این شهر دارای چنان مساحتی باشد كه تمام جمعیت جنگجو و مقاتل را در خود جای دهد و مسجدی كه طبق این دستور پی‏ریزی شد، گنجایش چهل‏هزار نفر جمعیت را دارا بود. (۲)
بنابراین می‏توانیم چنین نتیجه‏گیری كنیم كه كوفه در آغاز تاسیس، حدود چهل هزار سرباز داشته است كه با توجه به این كه بسیاری از این سربازان، زن و فرزند خود را نیز همراه داشته‏اند، می‏توانیم به جمعیتی در حدود صدهزار نفر در زمان تاسیس، دست پیدا كنیم كه رقم معقولی به نظر می‏رسد.
طبری به هنگام بیان حوادث سال بیست‏ودو هجری پس از نقل عبارتی از عمر كه در آن از عدد صد هزار (ماهٔ الف) بدون ذكر معدود یاد كرده است می‏نویسد:
«واختطت الكوفهٔ حین اختطت علی ماهٔ الف مقاتل‏»; (۳) شهر كوفه در آغاز تاسیس برای گنجایش صدهزار جنگجو پی‏ریزی شد.
اگر این نتیجه‏گیری را بپذیریم باید جمعیت كوفه را در آن زمان رقمی بیش از دویست‏هزار نفر بدانیم كه این علاوه بر دور از ذهن بودن، با وسعت مسجد در آن زمان نیز ناسازگار است.
پس صحیحتر آن است كه معدود «صد هزار» در كلام عمر را «نفر» فرض نماییم نه مقاتل و جنگجو، تا با واقعیت تاریخی منطبق گردد.
كوفه پس از تاسیس به علت آب و هوای خوش و نزدیكی به فرات و قرب به ایران و وضعیت اقتصادی نیكویی كه از راه غنایم و خراج سرزمینهای فتح شده كسب نموده بود، پذیرای سیل مهاجرت اقوام و گروههای مختلف از سرتاسر مملكت وسیع اسلامی آن روز گردید. این مهاجرتها به خصوص در سال سی‏وشش هجری كه حضرت علی‏علیه‏السلام این شهر را پایتخت كشور اسلامی قرار دادند شدت بیشتری به خود گرفت‏به گونه‏ای كه تنها تعداد سپاهیان كوفی آن حضرت‏علیه‏السلام را در جنگ صفین (سال‏۳۷ هجری) بالغ بر ۶۵ هزار نفر ذكر كرده‏اند (۴) كه با احتساب خانواده آنان و نیز افرادی كه در جنگ شركت نكرده‏اند، به‏راحتی می‏توان به رقم ۱۵۰ هزار نفر دست‏یافت. تازه این در حالی است كه گزارش «مسعودی‏» را در مورد شمار لشكریان حضرت در آن جنگ صفین مبنی بر سپاه ۹۰ هزار نفر یا ۱۲۰ هزار نفری نادیده گرفته‏ایم. (۵)
بعد از صلح امام حسن‏علیه‏السلام در سال ۴۰ هجری، بعضی از یاران امام‏علیه‏السلام به عنوان اعتراض به این عمل سخن از وجود سپاه ۱۰۰ هزارنفری اهل كوفه به میان می‏آورند. (۶)
از سال ۵۰ هجری كه «زیادبن ابیه‏» از طرف معاویه عهده‏دار امارت كوفه شد، با توجه به فراوانی شیعیان علی‏علیه‏السلام در كوفه دست‏به انتقال عظیم نیروی انسانی از كوفه به شام و خراسان و نقاط دیگر زد، گفته شده است كه او تنها ۵۰ هزار نفر را به خراسان منتقل نمود. (۷)
دراین موقع جمعیت كوفه به ۱۴۰ هزار نفر تقلیل پیدا كرد كه شامل ۶۰ هزار جنگجو و ۸۰ هزار نفر خانواده‏های آنان می‏شد، (۸) به گونه‏ای كه «زیاد» هنگامی كه اقدام به گسترش مسجد كوفه نمود، آن را به اندازه گنجایش ۶۰ هزار نفر وسعت داد. (۹)
در سال ۶۰ هجری و بعد از مرگ معاویه، بعضی از كوفیان با نوشتن نامه به امام حسین‏علیه‏السلام سخن از سپاه صد هزار نفری آماده به خدمت‏به میان آوردند (۱۰) كه این سخن گرچه نسبت‏به آمادگی كوفیان اغراق‏آمیز است اما می‏تواند تعداد جمعیت كوفه در زمان نهضت امام حسین‏علیه‏السلام را نشان دهد.
● نتایجی كه می‏توان از مطالب فوق در نهضت امام حسین‏علیه‏السلام گرفت‏به قرار زیر است:
▪ ذكر رقم ۱۲ هزار نامه خطاب به امام حسین‏علیه‏السلام (۱۱) گرچه بسیار بزرگ می‏نماید، اما نسبت آن به جمعیت كوفه از نصف كمتر است، هر چند بپذیریم كه بعضی از این نامه‏ها از سوی چند نفر و یا گروههایی نگاشته شده باشد. بنابراین امام حسین‏علیه‏السلام، بدان اكتفا نكرده و برای كسب آگاهی بیشتر مسلم را به كوفه گسیل می‏فرماید.
▪ تعداد بیعت‏كنندگان با مسلم را از ۱۲ هزار تا ۴۰ هزار نفر نوشته‏اند (۱۲) اما در حدیثی منسوب به امام باقرعلیه‏السلام از تعداد ۲۰ هزار بیعت‏كننده یاد شده است. (۱۳)
اگر این رقم را بپذیریم، به تعدادی حدود یك پنجم مقاتلین كوفه دست می‏یابیم كه شاید بتوانیم با این نتیجه‏گیری به توجیهی برای عدم اقدام جدی از سوی مسلم برسیم.
البته پرواضح است كه در صورت اقدام جدی مسلم و تشكیل حكومت، بسیاری از عناصر بی‏طرف و حتی مخالف، نیز به این حكومت نوپا می‏پیوستند.
▪ به نظر می‏رسد رقم ۳۰ هزار نفری لشكر عمربن سعد كه در روایتی از امام صادق‏علیه‏السلام به آن اشاره شده است (۱۴) بخصوص با توجه به نفیر عام ابن زیاد، رقمی معقول است; و البته این رقم هنوز به نصف جمعیت مقاتل كوفه نرسیده است و از این جا كثرت سپاهیان مختار نیز كه آن را ۶۰هزار نفر ذكر كرده‏اند، (۱۵) قابل توجیه است، زیرا سپاهیان او را افرادی تشكیل می‏دادند كه در كربلا جزو لشكر عمربن سعد نبودند.
۲) تركیب جمعیت كوفه
تركیب جمعیت كوفه را از دو بعد نژادی و عقیدتی بررسی می‏نماییم:
الف) تركیب نژادی جمعیت:
به طور كلی می‏توان جمعیت كوفه را به دو بخش عرب و غیرعرب تقسیم نمود:
بخشی از عربهای ساكن كوفه را قبایلی تشكیل می‏دادند كه با آغاز فتوحات اسلامی در ایران، از شبه جزیره عربستان به قصد شركت در جنگ به سمت عراق كوچ كردند و سرانجام پس از پایان فتوحات در كوفه و بصره مسكن گزیدند.
این عربها كه هسته اولیه كوفه را تشكیل می‏دادند از دو تیره قحطانی و عدنانی بودند كه در اصطلاح به آنها یمانی‏ها و نزاری‏ها اطلاق می‏شد. از بیست‏هزار خانه ساخته شده در آغاز تاسیس كوفه، ۱۲ هزار خانه به یمانی‏ها و ۸ هزار خانه به نزاری‏ها اختصاص یافت. (۱۶)
در ابتدا یمانی‏ها علاقه بیشتری نسبت‏به خاندان اهل بیت‏علیهم‏السلام داشتند و لذا معاویه سرمایه‏گذاری بیشتری روی آنها نمود و آنها را به خود نزدیكتر كرد. (۱۷)
بخش دیگری از عربها را قبایلی همچون «بنی‏تغلب‏» تشكیل می‏دادند كه قبل از اسلام در عراق سكونت گزیده و پیوسته با ایرانیان در جنگ بودند. پس از آغاز فتوحات اسلامی این قبایل به مسلمانان پیوستند و آنها را در فتوحات یاری نمودند و سپس بخشی از آنها در شهرهای تازه تاسیس شده اسلامی، سكنا گزیدند. (۱۸)
عناصر غیر عرب كوفه را گروههای بزرگی همچون موالی، سریانی‏ها و نبطیها تشكیل می‏دادند. (۱۹)موالی كسانی بودند كه با قبایل مختلف عرب پیمان می‏بستند و به اصطلاح «ولاء» آنها را می‏پذیرفتند و از نظر حقوقی همانند افراد آن قبیله به شمار می‏آمدند.
این موالی ممكن بود از نژادهای مختلف مانند ایرانی‏ها، رومی‏ها، تركها، ... باشند كه عربها به همه آنها اطلاق لفظ «عجم‏» می‏نمودند.
بزرگترین گروه موالی كوفه را ایرانیانی با عنوان «حمراء دیلم‏» تشكیل می‏دادند «حمراء» اسم عامی بود كه عربها نسبت‏به ایرانیان استعمال می‏نمودند. این گروه یك سپاه چهارهزار نفری ایرانیان را در برمی‏گرفت كه به رهبری شخصی به نام «دیلم‏» به سپاه اسلام تحت رهبری سعدبن ابی‏وقاص پیوستند و با او پیمان همكاری بستند. (۲۰)
این گروه بعدها در كوفه ساكن شدند و بسیاری از حرفه‏ها و صنایع كوفه را اداره نمودند. (۲۱) در بعضی از نوشته‏ها تعداد این موالی در زمان مختار، یعنی در سال‏۶۶ هجری، حدود ۲۰ هزار نفر ذكر شده است. (۲۲)
رشد جمعیت موالی در كوفه بسیار بیشتر از عربها بود; به طوری كه پس از چند سال نسبت‏یك به پنج‏بین موالی و عربها برقرار شد. (۲۳) معاویه از این رشد فراوان در بیم شد و به «زیاد» دستور انتقال آنها را از كوفه داد و زیاد بخشی از آنها را به شام و بخشی را به بصره و بخشی را به ایران منتقل نمود. (۲۴)
اما با این حال، كثرت وجود موالی در سپاه مختار در سال‏۶۶ هجری كه چند برابر عربها بودند (۲۵) نشانگر فراوانی این گروه در زمان شروع نهضت امام حسین‏علیه‏السلام در كوفه می‏باشد.
«سریانی‏ها» به كسانی گفته می‏شد كه قبل از فتوحات در دیرهای اطراف حیره زندگی می‏كردند و مسیحیت را پذیرفته بودند. (۲۶)
«نبطی‏ها» كه بعضی آنها را نوعی از عرب می‏دانند به كسانی گفته می‏شد كه قبل از فتوحات در اطراف و اكناف عراق و در سرزمینهای جلگه‏ای زندگی می‏كردند و پس از تاسیس كوفه به این شهر آمده و به زراعت مشغول شدند. (۲۷)
البته این دو گروه اخیر اندكی از جمعیت كوفه را تشكیل می‏دادند.
ب) تركیب عقیدتی جامعه كوفه:
دراین جا لفظ عقیدتی را چنان عام فرض نموده‏ایم كه شامل اندیشه سیاسی نیز بگردد.
از نظر عقیدتی می‏توان جامعه كوفه آن روز را به دو بخش مسلمان و غیرمسلمان تقسیم نمود:
بخش غیر مسلمان كوفه را مسیحیان عرب از بنی‏تغلب و مسیحیان نجران و مسیحیان نبطی، یهودیان رانده شده از شبه جزیرهٔ‏العرب در زمان عمر و مجوسیان ایرانی تشكیل می‏دادند. (۲۸) اینان در مجموع بخش ناچیزی از كل جمعیت كوفه را در برمی‏گرفتند.
بخش مسلمان كوفه را می‏توان شامل شیعیان علی‏علیه‏السلام، هواداران بنی‏امیه، خوارج، و افراد بی‏طرف دانست:
شیعیان را می‏توان به دو بخش رؤسا و شیعیان عادی تقسیم نمود: از رؤسای شیعه می‏توان افرادی همچون سلیمان بن صرد خزاعی، مسیب‏بن نجبه فرازی، مسلم بن عوسجه، حبیب‏بن مظاهر اسدی، ابوثمامه صائدی و... كه از یاران حضرت‏علیه‏السلام در صفین و دیگر جنگها بودند، نام برد. این افراد عمیقا به خاندان اهل‏بیت‏علیهم‏السلام نبوت عشق می‏ورزیدند و همینها بودند كه پس از مرگ معاویه ابتداء باب نامه‏نگاری به امام حسین‏علیه‏السلام را گشودند. (۲۹)
یكی از نقاط مبهم و تاریك نهضت كوفه، غیبت این افراد در شام هفتم ذی‏حجه سال ۶۰ هجری است كه «مسلم‏» قصر «عبیدالله‏» را محاصره كرد و سپس شكست‏خورده و یكه و تنها در كوچه‏های كوفه سرگردان شد. (۳۰)
در توجیه این غیبت نظرات مختلفی ابراز شده است كه شاید خوشبینانه‏ترین آنها این باشد كه آنان به دستور شخص مسلم از دور او پراكنده شدند تا جان خود را برای پیوستن به امام حسین‏علیه‏السلام حفظ نمایند. (۳۱)
اما این توجیه با توجه به وضعیت نابسامان رهبر قیام; یعنی مسلم بن عقیل‏علیه‏السلام غیر وجیه می‏نماید.
نقطه تاریكتر آن كه گرچه بعضی از این افراد مانند حبیب‏بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و ابوثمامه صائدی را در صحنه كربلا حاضر می‏بینیم اما اثر و نشانی از دیگر بزرگان مانند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعهٔ بن شداد بجلی و مسیب بن نجبه فرازی نمی‏یابیم و به نصی تاریخی كه دلالت‏بر قصد پیوستن آنها به امام حسین‏علیه‏السلام باشد نیز برخورد نمی‏نماییم. توبه آنان بعد از واقعه كربلا و تشكیل نهضت توابین نیز شاهد عدم اراده پیوستن آنها به نهضت امام حسین‏علیه‏السلام است.
شیعیان عادی كه بخش قابل توجهی از مردم كوفه را تشكیل می‏دادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت، علاقه وافری داشتند، اما رفتار والیانی همچون زیاد و پسرش، با آنان و نیز سیاستهای كلی امویان در شیعه‏زدایی جامعه اسلامی، از آنان چشم‏زهر سختی گرفته بود، به گونه‏ای كه تا احتمال پیروزی را زیاد نمی‏دیدند وارد نهضتی نمی‏شدند و شاید علت نامه‏نگاری آنان و نیز پیوستن آنها به نهضت مسلم و قیام مختار بدین جهت‏بود كه پیروزی نهضتها را بسیار محتمل می‏دیدند و لذا به مجردی كه بوی شكست نهضت مسلم به مشامشان خورد، از صحنه خارج شدند. البته تعداد فراوانی از آنها بعدها; در نهضت توابین و قیام مختار، شركت نمودند. اما مشخص نیست چه تعداد از این افراد در لشكر عمربن سعد شركت كرده و علیه امام خود جنگیدند، و بعید می‏نماید كه تعداد فراوانی از این گروه در كربلا حاضر شده باشند، بلكه عمده لشكر كوفه در كربلا را عناصر دیگر از مسلمانان تشكیل می‏دادند; با این توضیح كه نامه‏نگاری به حضرت‏علیه‏السلام دلیل بر شیعه بودن به حساب نمی‏آید.
هواداران بنی‏امیه كه افرادی همانند عمروبن حجاج زبیدی، یزیدبن حرث، عمروبن حریث، عبدالله بن مسلم، عمارهٔ بن عقبه، عمربن سعد، مسلم بن عمرو باهلی از برجستگان آنها به‏شمار می‏رفتند، (۳۲) نیز درصد قابل توجهی از مردم كوفه را تشكیل می‏دادند به‏خصوص با توجه به آن كه بیست‏سال از حكومت امویان در كوفه می‏گذشت و آنها توانسته بودند در این بیست‏سال بسیار قوت بگیرند.
همین افراد بودند كه وقتی از پیشرفت كار مسلم بن عقیل و ضعف و فتور نعمان بن بشیر والی كوفه احساس خطر نمودند، به شام نامه نوشته و از یزید چاره طلبیدند. رؤسا و متنفذان اكثر قبایل از این حزب بودند و این امر خود باعث گرایش بسیاری از مردم به این سو شده بود.
خوارج كوفه پس از سركوب شدن در جنگ نهروان، در زمان معاویه به واسطه سیاستهای غیراسلامی وی كه ناراضیان فراوانی فراهم آورده بود، قدرت گرفتند و در سال‏۴۳ هجری در زمان فرمانداری «مغیرهٔ‏بن شعبه‏» قیامی را به رهبری «مستوردبن علقه‏» ترتیب دادند كه به شكست انجامید. «زیادبن ابیه‏» نیز پس از به عهده گرفتن فرمانداری كوفه در سال ۵۰ هجری نقش عظیمی در سركوب آنان ایفا نمود، اما پنج‏سال پس از مرگ «زیاد» در سال ۵۸ هجری آنان به رهبری «حیان بن ظبیان‏» به قیامی دیگر دست زدند. «عبیدالله بن زیاد» نیز پس از به عهده گرفتن زمام امور كوفه به سركوبی آنها پرداخت. (۳۳) از این رو می‏توان گفت: در واقعه كربلا نقش چندانی از این گروه نمی‏توانیم سراغ بگیریم.
شاید بتوان گفت: بیشترین سهم جمعیت كوفه از آن افراد بی‏اعتنا و ابن‏الوقت‏بود كه همتی جز پركردن شكم و پرداختن به شهواتشان نداشتند. اینها هنگامی كه پیروزی لشگر مسلم بن عقیل را نزدیك دیدند، به او پیوستند، اما با ظهور آثار شكست، به سرعت صحنه را خالی كردند و فشار روانی فراوانی به طرفداران واقعی نهضت وارد آوردند و سهم فراوانی در شكست قطعی نهضت مسلم ایفا نمودند. سپس به دنبال وعده و وعیدهای «ابن‏زیاد» به سپاه كوفه پیوستند و به جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام پرداختند و سرانجام او را به شهادت رسانیدند. در صورتی كه اگر نهضت مسلم به پیروزی می‏رسید، همین افراد اكثر طرفداران حكومت نوپای مسلم را تشكیل می‏دادند.
و اینها همان افرادی بودند كه فرزدق در ملاقات با امام حسین‏علیه‏السلام آنها را چنین توصیف نموده بود:
«قلب‏های آنان با تو است و شمشیرهایشان علیه تو كشیده شده است‏». (۳۴)
۳ ) روان‏شناسی جامعه كوفه:
به طور كلی می‏توان خصوصیات روانی جامعه كوفه را كه در شكست ظاهری نهضت امام حسین‏علیه‏السلام دخیل بود، چنین برشمرد:
الف) نظام ناپذیری:
هسته اولیه شهر كوفه را قبایل بدوی و صحرانشین تشكیل می‏دادند كه بنا به علل مختلف در فتوحات اسلامی شركت جستند و سپس از صحرانشینی و كوچروی به شهرنشینی روی كردند، اما با این حال، خلق و خوی صحرانشینی خود را از دست ندادند.
یكی از صفات صحرانشینان، آزادی بی حدوحصر در صحراها و بیابانها است. و لذا آنان از همان ابتدا به درگیری با امیران خود پرداختند، به گونه‏ای كه خلیفه دوم را به ستوه آوردند تا جایی كه از دست آنان این چنین شكوه می‏كند:
«وای نائب اعظم من ماهٔ الف لایرضون عن امیر و لا یرضی عنهم امیر»; (۳۵) چه مصیبتی بالاتر از این كه با صدهزار جمعیت روبرو باشی كه نه آنها از امیران خود خشنودند و نه امیران آنها از آنان رضایت دارند.
و لذا می‏بینیم كه آنان در سیر تاریخی كوفه چه با امیران و فرماندهان عادل همچون علی‏بن ابی‏طالب‏علیه‏السلام و عمار یاسر و چه با امیران ظالم مانند «زیادبن ابیه‏» ناسازگار بودند.
آری! در طول تاریخ كوفه تا سال ۶۱ هجری تنها با یك مورد روبرو می‏شویم كه كوفیان بیشترین رضایت را از امیر خود داشته‏اند و او همان سیاس معروف عرب; یعنی «مغیرهٔ‏بن شعبه است! این سیاستمدار كهنه‏كار كه از سال ۴۱ هجری تا سال مرگش; یعنی سال ۵۰ هجری از سوی معاویه عهده‏دار حكومت كوفه بود، سعی می‏كرد طوری رفتار نماید تا كمترین تعارض را با مردم و گروههای مختلف داشته باشد و لذا وقتی به او می‏گفتند: فلان شخص دارای عقیده شیعی یا خارجی است، جواب می‏داد: خداوند چنین حكم كرده كه مردم مختلف باشند و خود بین بندگانش حكم خواهد نمود. (۳۶)
و همین طرز سلوك بود كه عامه مردم را از او خشنود می‏نمود، البته خوارج در زمان او از مشی وی پیروی كرده و با مستوردبن علقه بیعت كردند و دست‏به شورش زدند و مغیره این شورش را سركوب نمود.
«نعمان بن بشیر» كه در سال‏۵۹ هجری عهده‏دار حكومت كوفه شده بود، نیز می‏توانست امیری مطلوب برای كوفیان باشد، كه ناگاه با مرگ معاویه، شرایط و دوافع و انگیزه‏های قوی‏تری برای كوفیان پیش آمد كه به دعوت از امام حسین‏علیه‏السلام انجامید.
شاید بتوان گفت: حضور فراوان صحابه و قراء یكی از عوامل تشدیدكننده این خلق‏وخوی بود، چرا كه آنان خود را مجتهدان و صاحبنظرانی در مقابل حكومت‏به حساب می‏آوردند و لذا تا آن هنگام كه می‏توانستند و بر جان خود بیم نداشتند، در مقابل حكومت قد علم می‏كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ صفین مشاهده می‏كنیم، به ویژه آن كه جمع كثیری از خوارج نهروان را «قراء» و حافظان قرآن تشكیل می‏دادند. (۳۷)
می‏توان چنین گفت كه چنین جامعه‏ای امیر عادل و آزاداندیش را برنمی‏تابد، در این جامعه از این‏گونه امیران سوء استفاده می‏شود و در مقابل آنها به معارضه برمی‏خیزند و از فرمانهای آنان اطاعت نمی‏نمایند. نمونه همه این نشانه‏ها را در رفتار كوفیان با حضرت علی‏علیه‏السلام مشاهده می‏كنیم. امیر مناسب این جامعه امیری مانند «زیادبن ابیه‏» است كه با خشونت و ظلم آنان را وادار به اطاعت در برابر حكومت نماید.
برخلاف جامعه كوفه، جامعه شام را مردمی متمدن و غیرعرب تشكیل می‏دادند كه قرنها به نظام‏پذیری عادت كرده بودند و از این‏رو معاویه به راحتی توانست چنین جامعه‏ای را در اختیار بگیرد. (۳۸)ب) دنیاطلبی:
گرچه بسیاری از مسلمانان صدر اسلام با هدفی خالص و به جهت رضای حق و پیشرفت اسلام در فتوحات اسلامی شركت جستند، اما كم نبودند افراد و قبایلی كه به قصد به دست آوردن غنایم جنگی در این جنگها شركت می‏جستند اینان پس از سكونت در كوفه حاضر به از دست دادن دنیای خود نبودند و به محض احساس خطری نسبت‏به دنیای خود عقب‏نشینی می‏كردند و به عكس، هر گاه احساس حظی می‏نمودند فورا در آن داخل می‏شدند. شاهد صادق این مطلب حضور كوفیان در دو جنگ جمل و صفین است. هنگامی كه در سال‏۳۶ هجری حضرت علی‏علیه‏السلام از مدینه به سمت عراق برای مقابله با شورشیان مستقر در بصره، رهسپار عراق شد، از كوفیان درخواست كمك نمود. كوفیان كه هنوز حكومت علی‏علیه‏السلام را نوپا می‏دیدند و از سرنوشت جنگ به خصوص با توجه به كثرت سپاه بصره بیمناك بودند، كوشیدند از زیر بار این دعوت شانه خالی كنند و بالاخره پس از تبلیغها و تشویقهای فراوان تنها ۱۲ هزار نفر یعنی حدود ۱۰ درصد جمعیت مقاتل كوفه در این جنگ شركت جستند; (۳۹) و پس از اتمام جنگ، یكی از اعتراضهای نخبگان و خواص آنان، تقسیم نكردن غنایم از سوی حضرت علی‏علیه‏السلام بود. (۴۰)
اما در جنگ صفین كه كوفیان حكومت علی‏علیه‏السلام را سامان‏یافته می‏دیدند و امید فراوانی به پیروزی می‏داشتند، رغبت‏بیشتری به شركت در جنگ نشان دادند، به طوری كه تعداد سپاهیان آن حضرت‏علیه‏السلام در این جنگ را بین ۶۵ تا ۱۲۰ هزار نفر نگاشته‏اند (۴۱) كه شمار افراد غیركوفی آن بسیار ناچیز بود.
كثرت بیعت‏كنندگان با مسلم را نیز می‏توان با همین اصل توجیه نمود، گرچه عده قلیلی افراد مخلص نیز در میان آنها بودند.
مردم كوفه در آن هنگام از سویی به علت مرگ «معاویه‏» و جوانی «یزید» حكومت مركزی شام را دچار ضعف می‏دیدند و از سوی دیگر فرماندار كوفه، «نعمان بن بشیر» را قادر به مقابله با قیامی جدی نمی‏دانستند. از این‏رو تجمع عده‏ای از شیعیان مخلص به رهبری «سلیمان بن صرد خزاعی‏» و پیشنهاد دعوت از امام حسین‏علیه‏السلام و تشكیل حكومت در كوفه توسط آنان، به‏سرعت از سوی كوفیان مورد استقبال قرار گرفت زیرا احتمال پیروزی و تشكیل حكومت را قوی می‏دانستند.
حتی پس از ورود عبیدالله به كوفه، باز هم امید پیروزی را از دست ندادند و از این‏رو تعداد كثیری به همراه مسلم در محاصره قصر عبیدالله شركت جستند و هنگامی كه احساس خطر نمودند، به‏سرعت از نهضت كناره جستند و مسلم و هانی را به دست عبیدالله سپردند.
این احساس خطر هنگامی شدت گرفت كه شایعه حركت‏سپاه شام از سوی طرفداران عبیدالله در میان مردم افكنده شد كه ترس از سپاه شام را نیز می‏توان معلول دنیاطلبی مردم كوفه به شمار آورد. (۴۲)
از اینجاست كه به عمق كلام امام حسین‏علیه‏السلام هنگام نزول در كربلا پی می‏بریم كه فرمود:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه ما درت معایشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون‏»; (۴۳) مردم بندگان دنیایند و دین مانند امری لیسیدنی بر زبان آنها افتاده است; تا هنگامی به دنبال دین می‏روند كه معیشت آنها برقرار باشد اما هنگامی كه در امتحان افتند، دینداران اندك خواهند بود.
ج) تابع احساسات بودن:
با مطالعه مقاطع مختلف حیات كوفه می‏توانیم این خصیصه را به‏خوبی در آن مشاهده نماییم. علت اصلی این خصیصه را می‏توان عدم رسوخ ایمان در قلبهای آنان دانست و طبعا از افراد و قبایلی كه با دیدن شوكت اسلام به آن پیوستند و برای دنیای خود به جنگ رفتند، انتظاری جز این نمی‏توان داشت.
شاید معروف شدن كوفیان به غدر و فریبكاری و بی‏وفایی به گونه‏ای كه باعث‏به وجود آمدن مثلهایی چون: «اغدر من كوفی‏»; فریبكارتر از كوفی، یا «الكوفی لایوفی‏»; كوفی وفا ندارد، گردیده، نیز ناشی از همین خصیصه احساساتی بودن آنها باشد.
می‏توان گفت: یكی‏از موفق‏ترین كسانی كه‏توانست از احساسات كوفیان به‏خوبی بهره‏برداری نماید، جناب مختار بود كه البته كوفیان، باز همین كه احساس كردند ورق علیه او برگشته است او را تنها گذاشتند تا به دست مصعب بن زبیر كشته شود. (۴۴)
د) خصوصیات دیگر:
● بعضی از نویسندگان معاصر خصوصیات زیر را برای جامعه كوفه برشمرده‏اند:
۱) تناقض در رفتار
۲) فریبكاری
۳) تمرد بر والیان
۴ ) روحیه فرار در هنگام رویارویی با مشكلات
۵ ) اخلاق بد
۶) طمع
۷ ) تحت تاثیر تبلیغات قرار گرفتن. (۴۵)
به نظر می‏رسد، خصوصیاتی كه ما برشمردیم به طور ریشه‏ای می‏تواند همه این خصوصیات هفتگانه را توجیه كند.
۴) علل نامه‏نگاری و دعوت كوفیان از امام حسین‏علیه‏السلام
نامه‏نگاری و دعوت كوفیان از امام حسین‏علیه‏السلام اولین بار در سال‏۴۹ یا سال ۵۰ هجری، یعنی پس از وفات امام حسن‏علیه‏السلام و به وسیله «جعدهٔ بن هبیرهٔ بن ابی‏وهب‏» آغاز شد (۴۶) كه پس از جواب امام حسین‏علیه‏السلام مبنی بر احترام گذاشتن آن حضرت‏علیه‏السلام به عهدنامه‏ای كه با معاویه امضا شده است، متوقف ماند.
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ هجری و استنكاف آن حضرت‏علیه‏السلام از بیعت‏با یزید و حركت از مدینه به مكه، این نامه‏نگاری دوباره شروع شد و سپس شدت گرفت; به گونه‏ای كه تعداد نامه‏های رسیده به آن حضرت را تا ۶۰۰ نامه در روز و تعداد كل نامه‏ها را ۱۲ هزار نوشته‏اند (۴۷) كه البته شاید تعبیر ۱۲ هزارنامه‏نگار درست‏تر به نظر رسد، زیرا در یك نامه ممكن بود اسامی بسیاری مندرج گردد، و امام حسین‏علیه‏السلام همه یا بعضی از این نامه‏ها را در خورجینی قرار داده بود و در سفر به سمت كوفه آنها را همراه می‏برد. (۴۸)
● به طور كلی می‏توان علل زیر را برای این نامه‏نگاری‏ها ذكر نمود:
۱) گروهی از نامه‏نگاران مانند سلیمان بن صرد خزاعی، رفاعهٔ بن شداد بجلی، مسیب بن نجبه و... از شیعیان خاص حضرت علی‏علیه‏السلام بوده و حكومت عدل علی‏علیه‏السلام را درك كرده و طی بیست‏سال تسلط بنی‏امیه از ظلم و جور آنها به ستوه آمده بودند و دنبال كوچكترین فرصت‏برای برپایی قیام علیه بنی‏امیه بودند و شخصیت امام حسین‏علیه‏السلام و استنكاف آن حضرت‏علیه‏السلام از بیعت‏با یزید بهترین فرصت‏برای آنها بود.
۲ ) كوفه در زمان حكومت‏حضرت علی‏علیه‏السلام مهمترین شهر مملكت اسلامی به‏شمار می‏رفت، زیرا پایتخت رسمی مملكت‏بود. در این زمان عمده رقیب این شهر، شام بود كه معاویه در آن حكم می‏راند اما از آنجا كه حكومت او غیررسمی بود، كوفه در این رقابت طرف پیروز بود. بدیهی است كه پایتختی این شهر، علاوه بر اهمیت‏سیاسی فواید اجتماعی و اقتصادی نیز برای اهالی آن در برداشت. اما پس از تسلط معاویه بر مقدرات مملكت اسلامی و به سبب خشم و نفرت او از كوفه، این شهر به شهری عادی تنزل پیدا كرد.
از این‏رو با مرگ معاویه، مردم به یاد دوران خوش پایتختی این شهر كه در آن زمان قدر آن را ندانسته بودند افتاده و به تلاش برای بازگرداندن عظمت از دست رفته پرداختند.
این توجیه را می‏توانیم برای بسیاری از نامه‏ها، نه همه آنها، بیاوریم.
۳ ) با شروع نامه‏نگاری، شور و هیجان زایدالوصفی در كوفه ایجاد شد و عده زیادی تحت تاثیر همین حالت اقدام به نامه‏نگاری نمودند.
۴ )عده‏ای از سران و متنفذان قبایل مانند «شبث‏بن ربعی‏»، «حجاربن ابجر»، «یزیدبن حارث‏»، و «قرهٔ‏بن قیس‏»، «عمروبن حجاج زبیدی‏»، «محمدبن عمیر بن عطارد» (۴۹) كه چندان دل‏خوشی از خاندان اهل بیت عصمت نداشتند برای آن كه از قافله عقب نمانند و در حكومتی كه به وسیله امام حسین‏علیه‏السلام تشكیل می‏شود، نفوذ و ریاست‏خود را حفظ كنند، عاطفی‏ترین نامه‏ها را به امام حسین‏علیه‏السلام نوشتند و آن حضرت‏علیه‏السلام را دعوت به كوفه نمودند، اما همین كه ورق برگشت، آنها در موقعیتهای حساس سپاه عمربن سعد قرار گرفتند، به گونه‏ای كه امام حسین‏علیه‏السلام در روز عاشورا در مقابل لشگر كوفه قرار گرفت و فرمود:
«یا شبث‏بن ربعی و یا حجاربن ابجر و یا قیس بن الاشعث و یا یزیدبن الحارث الم تكتبوا الی ان قد اینعت الثمار و اخضر الجناب و طمت الجمام و انما تقدم علی جند لك مجند فاقبل‏». (۵۰)
ای شبث‏بن ربعی، و ای حجار بن ابجر، و ای قیس بن اشعث، و ای یزیدبن حارث!! آیا شماها نبودید كه به من نوشتید: میوه‏ها رسیده و هنگام چیدن آنها شده و خرماها سبز گردیده و زمین پر از گیاه شده است و سپاهی آماده در انتظار توست! پس بشتاب؟!»
ب) گفتار دوم: نظام اداری جامعه كوفه:
می‏توان مهمترین عناصر دخیل در اداره جامعه كوفه آن روز را چنین برشمرد:
۱ ) والی،
۲) رؤسای ارباع،
۳ ) عرفاء،
۴) مناكب.
● در این گفتار به بررسی اجمالی هر یك از این عناصر می‏پردازیم:
۱) والی
والی مهمترین مقام اجرایی كوفه بود كه به دست رئیس حكومت مركزی منصوب می‏شد و اداره حكومت كوفه و توابع آن را در دست می‏گرفت.
منظور از توابع كوفه، شهرهای بزرگ ایران بود كه به وسیله لشگر كوفه فتح شده و اداره آن در اختیار امیر كوفه قرار داشت و عمده خراج آن شهرها نیز در كوفه مصرف می‏گردید.
بعضی از این شهرها عبارت بودند از:
قزوین، زنجان، طبرستان، آذربایجان، ری، كابل، سیستان و انبار. (۵۱) والیان این شهرها معمولا از سوی امیر كوفه تعیین می‏شدند چنان كه می‏بینیم «عبیدالله بن زیاد»، «عمربن سعد» را به عنوان والی «ری‏» انتخاب نموده و بهای آن را شركت در جنگ با امام حسین‏علیه‏السلام قرار داد.
به طور كلی وظایف و محدوده اختیارات ولات كوفه در داخل آن شهر از قرار زیر است:
الف) عهده‏داری فرماندهی كل قوا و تنظیم سپاهیان در داخل و خارج شهر برای پیگیری فتوحات.
ب) جمع‏آوری خراج و زكات.
ج) عهده‏داری امر قضا یا تعیین قاضی; البته در زمان عمر، خلیفه، خود قاضی را انتخاب می‏نمود.
چ) مهیا نمودن امر حج. (۵۲)
والیانی كه طی بیست‏سال; یعنی از سال ۴۱ تا سال
نعمت‏الله صفری فروشانی
منبع : مجمع جهانی شیعه شناس


همچنین مشاهده کنید