پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


به انگیزه انتشار کتابی جدید درباره جیمز استوارت


به انگیزه انتشار کتابی جدید درباره جیمز استوارت
به تازگی كتابی درباره زندگی جیمز استوارت بازیگر دیرپای هالیوود كه از دهه ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۰ فعال بود، چاپ شده كه تأكیدی بر «سربه راه بودن» وی است و گواهی می دهد كه او برخلاف سایر ستاره های سینما و بخصوص «هم عصران» خود كه در اواسط قرن بیستم در اوج قدرت بودند، یك ستاره بدون حاشیه بوده است.
در این كتاب جیمز استوارت را همسری وفادار، پدری دلسوز و مردی می یابیم كه از هر جنجالی مبرا و دوستدار زندگی سالم بود و برخلاف فضا و مقتضیات حضور و كار در هالیوود هیچ گاه راهش را گم نكرد و یك زندگی سنتی و اصولی را در پیش گرفت.
این كتاب «جیمز استوارت» نام دارد و نوشته مارك الیوت است كه متخصص تهیه بیوگرافی نامداران است. در این كتاب نیز زندگی و كارهای استوارت توصیف و بررسی شده و ذره ای كجروی در زندگی این بازیگر بلند بالا و آرام و متین نمی یابید. نشریات غربی همیشه تشنه اخباری جنجالی درباره ستاره های عالم هنر بوده اند و با این حساب جیمز استوارت را باید كابوس این رسانه ها دانست.
پیشتر گفته می شد جیمز استوارت مجادلاتی هم با همسرش داشته و این مسأله مورد تأكید پیتر باگدانوویچ هم قرار گرفته بود كه ابتدا یك سینمایی نویس و نقاد بود، اما بعد (دهه ۱۹۷۰) یك فیلمساز بسیار مطرح شد. با این حال تحقیقات الیوت ، خلاف این را نشان می دهد. الیوت حتی با كیم نوواك همبازی مشهور استوارت در فیلم افسانه ای «سرگیجه» كار آلفرد هیچكاك نیز درباره آن بازیگر صحبت كرده و هرچه از زبان وی شنیده، در مورد صداقت شغلی و متانت استوارت بوده است.
نوواك كه در فیلم دیگری به نام زنگ، كتاب و شمع نیز همبازی استوارت بود، به الیوت گفته است: «استوارت آرامترین و با ادب ترین بازیگر هالیوود بود. او فقط از همسر و بچه هایش برای ما می گفت. تمام عوامل تولید آن فیلم ها می توانند این حقیقت را گواهی بدهند.»
حقیقت آن است كه مارك الیوت ۳ سال وقت را صرف تحقیق و نوشتن درباره زندگی استوارت كرده و یك سال هم طول كشیده تا رضایت «كلی استوارت هاركورت» یكی از دختران دو قلوی آن بازیگر را برای نوشتن داستان زندگی پدرش و چاپ كتاب مربوطه بگیرد. به علاوه هاركورت رضایت داد كه در مصاحبه هایی مسائلی را در خصوص زندگی پدرش به الیوت بگوید، مشروط به آن كه، این عمل دال بر تأیید سایر محتویات كتاب توسط وی نباشد و نشان ندهد كه او با چاپ این كتاب موافق بوده و اجازه ای رسمی داده است.
الیوت می گوید: «تحقیقات زیادی كردم تا بدانم استوارت چگونه ازدواج كرده و كی پدر شده است. مشكل استوارت این بود كه باید پدرخواندگی دو فرزند قبلی همسرش را هم كه محصول ازدواج پیشین وی بودند، نیز برعهده گیرد. با این حال او در این راه موفق شد. هرچه زمان بیشتر گذشت استوارت پخته تر و مردی كامل تر شد و كمك زیادی به فرزندانش چه تنی و چه ناتنی كرد و هم به طور متقابل از سوی آنهامورد حمایت قرار گرفت.»
جیمز استوارت در سال ۱۹۴۹ ازدواج كرد. وی در آن زمان ۴۱ سال سن داشت و تا آن موقع تمام وقتش را صرف بازی در فیلم های سینمایی و قوام بخشیدن به حرفه اش كرده بود. زنی كه او برای همسری برگزید، گلوریا هتریك مك لین نام داشت و همان طور كه پیشتر آوردیم قبلاً ازدواج كرده و دو فرزند هم داشت.
چرا برای استوارت آن قدر طول كشید تا ازدواج كند؟ الیوت به عنوان زندگی نگار اومی‌گوید: «استوارت به شدت به ارزش های خانوادگی معتقد بود.
استوارت در زندگی حرفه ای مدیون مارگارت سالاوان دیگر بازیگر مطرح سینما بود. سالاوان بود كه به برخی كارگردان ها توصیه استفاده از استوارت را می داد و حتی در چند فیلم نیز با وی همبازی شد. استوارت كه بارها در محافل و مصاحبه هایش از سالاوان تشكر كرد، در ۲۸ مه ۱۹۰۸ با نام كامل جیمز میت لند استوارت در ایالت ایندیانای آمریكا به دنیا آمد. پدر او در آن منطقه یك مغازه فروش لوازم خانگی داشت. خانواده جیمز جمعی متشكل، آرام و صاحب پیشینه در ارتش و كارهای نظامی بودند و این مسأله بر روحیات جیمز بسیار تأثیر گذاشت». «جیمز استوارت اصولی و براساس ارزش های خانوادگی آن زمان بزرگ شد. به مدرسه می رفت، عضو گروه پیشاهنگان شهر شد و در ساعات فراغت آكاردیون می نواخت و در شهری كوچك و جریان زندگی آن كاملاً حل و جاری شده بود.»
پدر جیمز كه فارغ التحصیل دانشگاه پرینس تاون بود، دوست داشت پسرش هم راه او را برود و جیمز هم در ابتدا چنان كرد. جیمز ابتدا در رشته كشاورزی مدرك گرفت، اما یكی از همشاگردی هایش به نام جاش اوگان او را تشویق كرد در كالج هنرهای دراماتیك ثبت نام كند و او پذیرفت. پس از فارغ التحصیل شدن از كالج فوق باز هم به تشویق لوگان، استوارت سر از انجمن بازیگران سینما در فالموت در ایالت ماساچوست آمریكا در آورد و در آنجا به مارگارت سالاوان و هنری فاندا پیوست كه در حال بدل شدن به ستاره های بزرگ هالیوود قرار داشتند.
الیوت می گوید: « حسن استوارت و تفاوت او با ستاره های امروز این بود كه هیچگاه تندروی نكرد و كاری كرد كه همواره در یاد و در مسیر زندگی مردم و دوستداران سینما بماند. نوع شخصیت و شكل بازی و روند شخصیتی استوارت طوری بود كه این حالت را به وجود می آورد و قاطبه تماشاگران احساس بدی را نسبت به او پیدا نمی كردند و امروز و بهتر بگویم نسل فعلی هم پیدا نمی كنند. اگر سایر ستاره های دو دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ را مبنا بگذارید و قیاس كنید، می بینید هیچ كس مانند استوارت نبودند و در نتیجه دیر پایی او را نداشتند. برخی بازیگران تصویری از شرارت (ولو تصنعی) را از خود بروز می دادند، اما آن چه از استوارت ساطع می شد، آدمی ساده و اجتماعی بود كه نیك اندیشی و زندگی سالم را در دستور كارش دارد، حتی وقتی برخلاف معمول نقشی منفی به وی داده می شد.»
استوارت نخستین فیلمش را در سال ۱۹۳۵ بازی كرد به نام «مرد قاتل» و در آن در نقش یك گزارشگر ظاهر شد. بااین حال شهرت مفرط و درخشش در سال های ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۰ و با بازی وی در تعدادی فیلم فوق العاده كه به آثار برتر تاریخ سینما تعلق دارند، برای وی شكل گرفت. او در سال ۱۹۳۸ در یكی از موفق ترین كارهای فرانك كاپرا (از بهترین «اجتماعی سازان» تاریخ سینما) به نام «آقای اسمیت به واشینگتن می رود» حضور یافت و به سال ۱۹۴۰ در كمدی - رمانتیك «داستان فیلادلفیا» كار جورج كیوكر بازی كرد كه جایزه اسكار را نصیب وی كرد. او در سال ۱۹۴۱ وارد ارتش شد تا در جنگ جهانی دوم مشاركت جوید و حتی به درجه سرگردی نیز ارتقا داده شد و ادعا می شود به عنوان عضوی از نیروی هوایی «متفقین» ۲۰ پرواز را برروی مواضع «متحدین» در خاك آلمان تجربه كرده است. هرچه بود، پایان آن جنگ، نگرانی های شغلی تازه ای را برای او به ارمغان آورد و استوارت حس می كرد استودیوی محل كار وی یعنی «ام.جی.ام» هیچ طرح و برنامه ای برای وی ندارد. اینجا بود كه دوباره «كاپرا»ی خلاق و متفاوت وارد صحنه شد و او را وارد پروژه فیلم استثنایی خود زندگی شگفت انگیزی (۱۹۴۵) كرد و به واقع استوارت را در فیلمی كه ادغامی از رؤیا و حقیقت و تلاشی برای شناختن قدر و ارزش زندگی بود، به شدت احیا كرد.
در سال های بعدی نیز استوارت كم و بیش جایگاه خود را حفظ كرد و میان تماشاگران محبوب ماند. او در سبك های متفاوتی بازی كرد، از كمدی - رمانتیك ها گرفته تا تریلرهای فراموش نشدنی آلفرد هیچكاك مانند «پنجره رو به حیاط» و «سرگیجه» كه دومی یكی از ۲۰ فیلم اول تاریخ شناخته شده است. استوارت حتی در وسترن هایی كلاسیك و به یادماندنی مانند «چه كسی لیبرتی والانس را كشت» شركت جست و نشان داد سبك ها و روش های مختلف برایش فرقی ندارند و هنر ابراز وجود در تمامی آنها را دارد.
در دهه ۱۹۸۰ هم كه دوره درخشش سینمایی او آشكارا پایان یافته و سنش بالا رفته بود، به حضور در برخی برنامه ها و نمایش های تلویزیونی مثل آثار جانی كارسون، دین مارتین و كارول برنت اكتفا می كرد ولی او هرگز از انظار دور نمی ماند و اكنون سال ها پس از مرگ نیز از هنردوستان فاصله نمی گیرد، زیرا شماری از فیلم های كلاسیك او و بویژه «زندگی شگفت انگیزی» هر سال از شبكه های تلویزیونی پخش می شوند و رؤیای رازگونه فیلم مورد بحث و كاراكترهای اصلی آن (و در صدرشان استوارت) به گونه ای است كه مردم دوست دارند در هر موقعیتی آن را ببینند و ماهی نیست كه بگذرد و حداقل یكی دو شبكه تلویزیونی و ماهواره ای كار مشهور كاپرا را مجدداً پخش نكنند.
برپایه چنان رویداد و نگرشی الیوت در كتابش آورده است: «در میان فیلم ها و هنرمندان هالیوود، استوارت از كم حاشیه ترین و پردوام ترین ها بود. او مسائل جنبی در زندگی اش نداشت و از طرف دیگر به كار بازیگری اكتفا كرده بود و به سمت سایر كارهای هنری مثل كارگردانی، تهیه فیلم و حق تأسیس یك كمپانی تولید فیلم نیز نمی رفت. او فقط یك بازیگر بود. او مشاوران و اطرافیان خوبی هم داشت و كاملاً روی كاراكتر محوله تمركز می كرد و سپس آن را می پذیرفت.
استودیوها با شناختی كه از شخصیت و نوع نگرش وی داشتند، همان نقش هایی را كه برابر با قالب وی بود، به او می دادند. فكر نمی كنم هیچكس به اندازه استوارت مترادف با همان رل و نقشی بوده باشد كه به وی سپرده بودند. او به واقع خود نقش بود. ما بازیگران دیگری هم داشتیم كه كاراكتری ثابت را به درازای طول عمرشان برای خود پی ریختند و با اندك تفاوت هایی در همان قالب ماندند اما هیچكدام مثل استوارت نشدند.»
ریچارد شیكل تاریخ نگار سینما و منتقد معروف مجله تایم نظریه ای متفاوت دارد، او بر خلاف الیوت یك وجه ناآرام و خشمگین را هم در استوارت و یا در كاراكترهای محوله به وی كشف كرده است. «او را مطیع و آرام نپندارید. به فیلم هایی مثل «یك زندگی فوق العاده» و «آقای اسمیت به واشینگتن می رود»، دوباره نگاه كنید. شورش آشكار یك مرد را علیه ضوابط حاكم بر جامعه و باورهای رایج در آن و بخصوص قیام او را علیه ضد ارزش های حاكم بر آمریكا می بینید. او می خواهد همه چیز بهتر از آن كه هست، بشود. من كاراكتر او را در «آناتومی یك جنایت» بسیار می پسندم. او در این فیلم نوعی كاراكتر روباه وار دارد و در عین حال پرخاشگر است و وقتی وارد محوطه دادگاه می شود، آماده است تا رقبا و مخالفانش را بشدت در هم بكوبد.
با این حال از او همیشه تصویر همان آدم صادق اكثر فیلم هایش در اذهان باقی مانده است. چیزی كه در وسترن های آنتونی مان دیده ایم. قبول دارم كه در آنها هم خوب كار كرده است. او به خوبی توانست در ایام میانسالی اش كاراكتری مجزا و متفاوت با دوران جوانی بسازد و حالت ساده لوح گذشته اش را به فراموشی بسپرد و به موازات آن پخته تر و غیر قابل تحلیل تر شود. اما در پایان باید گفت كه او همیشه جیمز استوارت و به روایت فرانك كاپرا همواره فوق العاده بود. این چیزی است كه كتاب جدید مارك الیوت هم بر آن تكیه و تأكید دارد.
وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید