جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یادنامه استاد سیدمحمد طاهرپور


یادنامه استاد سیدمحمد طاهرپور
استاد سید محمد طاهرپور (۱۳۸۳ـ۱۲۹۰) شاید یكی از بی‌نظیرترین و بزرگ‌ترین خوانندگان روزگار ما محسوب می‌شود و به قول مرحوم دكتر حسین عمومی «مجتهد اعلم و افضل» بودند. دایره اطلاعات و صدای زیبای آن مرحوم به حدی بود كه بسیاری از اساتید و بزرگان عصر خود و حتی امروز را به تحسین واداشت؛ چنان كه استاد حسن كسایی نقل می‌كند كه مدتی پیش از فوت استاد جلال‌الدین تاج اصفهانی نواری از آواز محمد طاهرپور برای ایشان گذاشتیم و ایشان فرمودند: «حقا كه آواز آقا محمد حتی از صدای طاهرزاده بزرگ نیز گرم‌تر است.» آقای دكتر عمومی نیز نقل كرده‌اند كه یك روز استاد تاج به ایشان گفته بودند: «من ۶۰ سال است كه می‌خوانم اما به گرمی آقا محمد نمی‌خوانم.»
خود استاد حسن كسایی و دكتر حسین عمومی نیز بارها و بارها در مصاحبه‌ها و سخنرانیها ستایشگر هنر مرحوم طاهرپور بوده‌اند؛ به طوری كه از او با عنوان «بزرگ‌ترین خواننده تاریخ ایران» یاد می‌كنند. فروغ بهمن‌پور، در كتاب چهره‌های ماندگار «او را صدر آواز ایران» می‌نامد. سمیه سمساریلر هم در گزارشی كه از دیدار با ایشان تهیه نموده است؛ از ایشان با عنوان «بلندآوازه آواز ایران» یاد می‌نماید به هر حال سوای تمام این الفاظ و القاب چیزی كه بسیار مهم است؛ این است كه هنر استاد طاهرپور غنی، پرصلابت و پرشكوه بوده و هیچ امساكی در بخشش هنر خود نداشته است همین سخاوت موجب آن شد تا خیل عظیمی از شاگردان و اساتید دیروز و امروز ریزه‌خوار خوان او باشند.
چنان كه نامهای آشنایی چون استاد شجریان، علی‌اصغر شاه‌زیدی، علی‌رضا افتخاری و بسیاری دیگر از دانسته‌های ایشان بهره‌های وافی و كافی برده‌اند.نكته‌ای كه نباید در مورد استاد طاهرپور فراموش كرد این است كه صدای زیبا در خانواده آن مرحوم موروثی بوده است به طوری كه جد‌ّ ایشان آقا سیدطاهر تویسركانی از خوش‌صوت‌ترین وعاظ زمان خود بوده؛ پدر ایشان آقا سید محمدعلی نیز دارای صدای زیبا و بر موسیقی مسلط بوده، حتی امروز این میراث گران‌بها به فرزند بزرگ ایشان هم رسیده است. در اینجا لازم می‌دانم نكاتی را كه استاد در دست‌نوشته‌های خود نیاورده و یا احیاناً از قلم افتاده است بنگارم:
سبك آوازی ایشان برگرفته از شیوه بزرگانی چون طاهرزاده، حبیب شاطر حاجی، تاج و از همه مهم‌تر مرحوم صدر اصفهانی است. البته باید توجه داشت شیوه متقدمان دیگری چون عبدالرحیم اصفهانی، میرزا حسین ساعت‌ساز و هنرمندان امروز چون: حسن كسایی و جلیل شهناز در شیوه آوازی آن مرحوم بی‌تأثیر نبوده است. مرحوم طاهرپور در نحوه آوازخوانی و تحریرها مهارتی تام داشت و در اجرای هر یك از این موارد خلاقیت و ابتكاراتی از خود نشان می‌داد كه این خود حائز اهمیت و بررسی است. ایشان بر ادای كامل شعر در آواز و بیان صحیح كلمات شعری تأكید بسیار داشت و همانند بسیاری دیگر از بزرگان مكتب اصفهان معتقد بود كه شعر نباید فدای موسیقی شود.
استاد طاهرپور یكی از بزرگ‌ترین راویان موسیقی قدیم ایران به‌خصوص سبك و سیاق مرحوم صدر می‌باشد. چنان كه به قول یكی از بزرگان «كسی كه می‌خواهد شیوه مرحوم صدر را به درستی دریابد باید نحوه آوازخوانی مرحوم طاهرپور را مورد بررسی قرار دهد.» ایشان در مصاحبه‌های خود خاطره‌ای نقل می‌كند كه مرور آن خالی از لطف نیست: روزی من در پس قلعه تهران آواز می‌خواندم كسی آمد و پرسید: شما بودید می‌خواندید؟ گفتم: بله. گفت: آقای صدر با شما كار دارند. من هم خوشحال شدم، صدر آن موقع خواننده شناخته‌شده‌ای بود. خلاصه آن آقا من را برد به باغی در همان نزدیكی، صدر آنجا بود. به من تكلیف كرد چیزی بخوانم. من هم قطعه‌ای در افشاری خواندم.
روزی با ایشان مشغول شنیدن این نوار بودیم استاد فرمودند این افشاری را به یاد مرحوم صدرالمحدثین خوانده‌ام.
اغلب آوازهای ضبط‌شده از استاد به صورت خصوصی و به همراهی اساتیدی چون حسن كسایی، جلیل شهناز، سعادت‌الله نورده، منوچهر سلطانی، محسن نقوی و... و در این اواخر محمدرضا لطفی می‌باشد. نوارهایی كه هر یك گنجینه‌ای ارزشمند برای موسیقی ایران محسوب می‌شود. ـ نكته آخر اینكه استاد طاهرپور به‌رغم بلندای مقام همواره از اساتید متقدم و متأخر به نیكی یاد می‌كرد و از صفات اخلاقی اساتیدی چون صدر، عبدالرحیم اصفهانی، تاج، ادیب، اكبرخان نوروزی، جلیل شهناز، حسن كسایی و بسیاری دیگر از هنرمندان تمجید می‌نمود. امید كه راه هنرمندان بزرگی چون ایشان كه همواره معلم اخلاق و هنر این مرز و بوم بوده‌اند مستدام باشد.
● خودنگاشته استاد طاهرپور
مرحوم صدر به شوق آمد و در پی من عراق آن افشاری را با شعری از حافظ خواند: «برقی از خیمه لیلی بدرخشید سحر وه كه با خرمن مجنون دل افكار چه كرد.» چندین سال پیش مرحوم طاهرپور به همراهی سنتور آقای محسن نقوی و ضرب آقای گلیشادی و آوازی در افشاری اجرا نموده كه عراق آن افشاری را با همان شعر و حفظ تمام حالات مرحوم صدر خوانده است. نوه مرحوم طاهرپور نقل می‌كرد:
ح‍ُسن طلب همراه با ادب شما مرا بر آن داشت كه چند سطری در این دفتر بنگارم و به یادگار بگذارم اگرچه همیشه از این قبیل كارها استنكاف داشته‌ام سخن من در دو قسمت است:
۱) شرحی از گذشته زندگی خودم كه در این قسمت از آغاز عمر و دوران فراگیری و استادان بزرگی كه به زیارت نائل شده‌ام و بعضی جزئیات دیگر.
۲) این قسمت پیام من است به جوانان و عزیزانی كه همگی در حكم فرزندان من‌‌اند.
و اینك شرحی از گذشته خودم: به خاطر دارم كه اواخر جنگ جهانی اول بود و هنوز به مكتب و مدرسه نرفته بودم كه در سحرگاهی از فصل بهار صدای مناجاتی توجه مرا جلب كرد و مرا دگرگون ساخت و اگر بگویم كه همین واقعه موجب گرایش بنده به موسیقی گردید سخنی به گزاف نگفته‌ام. روزها و ماهها گذشت.
كم‌كم دارای حس تشخیص شدم و خوب را از بد تشخیص می‌دادم. گرامافونها در ایران معمول و فراوان شده بود. اولین صدایی كه به گوشم رسید و با خود گفتم كه بایستی این‌طور خواند. مثل صدای سید حسین طاهرزاده عموی خود بود ولی از بزرگ‌ترهای خود می‌شنیدم كه بدان پایه و مایه رسیدن كاری ا‌ست بس مشكل و در آن وقت صحبت از استادی به نام «سید رحیم» در محافل و مجالس شنیده می‌شد و بنده پی فرصتی می‌گشتم كه ایشان را ملاقات كنم. شخصی از نزدیكان گفت او گاه‌گاهی در خانه سید حاجی تارساز، كه محل آن در دروازه دولت ابتدای خیابان چهارباغ است، می‌آید و یكی از این روزها با اتفاق همان دوستی و نزدیكانم به آن محل رفته و حضرت ایشان تشریف داشته‌اند و اگر بگویم كه در آن موقع قلب من جریان طبیعی خود را از دست داده بود باور كنید؛ و آن شخص تقاضا كرد كه فلان، یعنی بنده، پسر برادر استاد طاهرزاده می‌باشم و مایلم صدای استاد را بشنوم و سید رحیم پس از چند دقیقه در ماهور این شعر را خواند:
دلا اسرار عشق دوست جز با دوست نتوان گفت
نه پندارم كه هر كس این امانت را امین باشد
و با اینكه پیر و شكسته بود برای اهل فن قابل استفاده بود ولی كهولت و ناتوانی او را وادار به گوشه‌گیری كرده بود و كمتر دیده می‌شد. از دیگر اساتید كه از محضرشان استفاده كردم مرحوم میرزا حسین ساعت‌ساز بود كه یك روز در باغ آتش واقع در خیابان صائب ملاقاتی روی داد و حضرت ایشان در مركب‌خوانی دستی قوی داشت و با مهارت خاصی از دستگاهی به دستگاه دیگر آواز را و گوشه را به هم ربط می‌داد. در آن روز نوازنده‌ای به نام آقای غضنفری ساز می‌زد؛ و بسیار خوب. كه برای یكی از دوستان آشنا به موسیقی تعریف كردم او گفت عجب شما او را دیدید گفتم چند روز قبل در باغ آتش گفت من خیلی دلم می‌خواست كه شما هم او را دیده باشید و او نوازنده گمنام و گوشه‌گیری است نمی‌دانم چرا و...
آن روز شخصی به نام طاطایی ویولن می‌زد ولی از وقتی كه آن نوازنده ساز شروع كرد پختگی ساز او را دیدم تا آخر روز بیشتر با همان آقای غضنفری نوازنده تار همكاری داشتم. خدایش رحمت كناد.
دیگر از استادانی كه نزد این‌جانب مقام شامخی دارند و كمتر نظیر ایشان را دیده‌ام جناب استاد علی تجویدی می‌باشد كه اهل فن به لطافت و ظرافت آثار ایشان معترف‌اند خلاقیت و ابتكار هنر ایشان را باید شناخت و شناخت كار هر كس نیست. بقا و سلامتی ایشان را از خداوند مسئلت می‌نمایم. بیشتر عمر خود را با هم بودیم. یكی از دوستانی كه گاه و بی‌گاه با هم همكاری داشتیم آقای منوچهر سلطانی است كه از بهترین شاگردهای صبا بود.
با ایشان به تمرین و مهارت مشغول بودیم و با اساتید دیگر جناب كسایی و استاد شهناز. از دوست دیگری در اینجا یاد كنم كه او هم از شاگردهای صبا بود آقای بهرام تابش پنجه ظریفی داشتند و هر وقت اتفاق می‌افتاد به تمرین مشغول بودیم از محضر استاد تاج و اینكه چقدر ایشان مقید بودند كه شعر را بایستی به شنونده درست تحویل داد و در این زمینه از استاد خودش سید رحیم تعریف می‌كردند كه بارها از محضرشان استفاده كردم. روزها و ماهها گذشت تا اینكه بر حسب اتفاق روزی در مجلس روضه‌خوانی واعظ جوانی را دیدم كه بالای منبر موقع ختم دو شعر در مصیب خواند. صدایی به آن لطافت و گیرایی تا آن زمان ندیده بودم و از آن زمان تا به حال هم ندیدم و او میرزا عبدالحسین صدرالمحدثین بود فرزند میرزا محمود خوانساری و او همان صدری بود كه استاد صبا گوشه‌ای را كه به نام نحوی است پس از مرحوم صدر خوب می‌خواند كه به نام صدری معروف شد و مرحوم ملك‌الشعرای بهار در اصفهان با مرحوم صدر آشنا می‌شود و قصیده به یاد او سروده كه بنده چهار شعر از آن را نقل می‌كنم:
گر كه صدر اندر اصفهان نبدی
اصفهان نیمه جهان نبدی
گر نبودی زبان به گفتارش
در دهان ادب زبان نبدی
گر نبودی لطیف حنجره‌اش
اهل دل را غذای جان نبدی
وه چه خوش بودی آن بهار اگر
از پی‌اش محنت خزان نبدیو كوتاه سخن اینكه تنها صدایی كه تا آخر عمر با او همراه و هم‌راز بودم صدای صدر بود خدایش رحمت كند بعدها شهرت و آثار و خلاقیت استاد ابوالحسن صبا هر هنرمند اهل دلی را به سوی خود جلب نمود و این‌جانب تا آنجایی كه میس‍ّر بود خدمت ایشان رسیده و كسب فیض می‌نمودم و هر وقت ایشان به اصفهان تشریف می‌آوردند جلسات هنری خودبه‌خود تشكیل می‌شد و از محضرشان حداكثر استفاده را می‌بردم.
در یكی از این دفعات كه استاد در اصفهان بودند جناب آقای كسایی تلفنی به بانك زدند و فرمودند كه قرار است دوشنبه آینده برنامه‌ای با آقای صبا در رادیو اصفهان اجرا شود بنده به علت مشغله و گرفتاریهای اداری عرض كردم آمادگی ندارم آقای كسایی فرمودند كه دیگر خبر رسانی (رگلام) شده و بنده خود را موظف به اجرای برنامه دانستم و برنامه اجرا و پخش شد. این‌جانب كارمند بانك ملی بوده و نمی‌توانستم هنر را پیشه خود قرار دهم.
فقط گاه‌گاهی در برنامه‌های فرهنگی شركت می‌كردم و از آن جمله یك بار مرحوم شیخ‌الملك اورنگ به اصفهان آمده بودند كه در جشن فرهنگ و هنر شركت كنند و قرار شد پس از سخنرانی ایشان كنسرتی اجرا شود كه توسط این‌جانب و با همكاری مرحوم استاد عبدالحسین برازنده استاد تار این كنسرت اجرا شد كه مورد توجه همگان قرار گرفت و در روزنامه‌های وقت به‌خصوص روزنامه عرفان ما را تشویق كردند و از طرف اداره فرهنگ و هنر تقدیرنامه‌ای همراه با سه جلد كتاب جهت این‌جانب ارسال داشتند و باز در زمان تصدی جناب آقای ارحام صدر كه ریاست رادیو اصفهان را به عهده داشت این‌جانب در چند برنامه غزلی از مرحوم شیخ محمدباقر الفت را در دستگاههای مختلف خواندم:
سر و كارم چو با عصا افتاد
چه كنم پای من ز پا افتاد
دستی آویخته ‌است از بدنم
شاخه‌ای خشك بر درخت تنم
دیدگان پر ز آب مروارید
پیش پا را نمی‌توانم دید
دل افسرده غرق اندوه است
پله در پیش پای من كوه است
می‌خواستم كه لب بگشایم به شكوه‌ها
چشمم سیاه گشت و لب از گفتن اوفتاد
آن نوبهار را كه تو دیدی خزان رسید
و آن چشم پرفروغ ز تابیدن اوفتاد
نیارم بیش از این گفتن از آن راز
كه آن آوازه می‌چربد بر این ساز
كه مرحوم مجتبی مینوی دانشمند و محقق فقید طی نامه‌ای از مقامات خواستند كه از امثال این‌جانب استفاده بیشتری نمایند كه رونوشت آن از طرف بانك به این‌جانب تسلیم شد و همچنین در جشنهای باشگاه افسران نیز برنامه‌هایی اجرا می‌شد كه در آن استاد شهناز هم شركت داشتند و این بود شرحی از زندگی خودم از آغاز عمر تا دوران فراگیری.
و اما قسمت دوم كه این قسمت پیام من است به جوانان و عزیزانی كه همگی در حكم فرزندان من ‌اند و آنچه می‌خواستم به جوانان توصیه كنم در این چند سطر خلاصه می‌شود كه بعضی از هنرمندان به محض روبه‌رو شدن استقبال مردم كم‌اطلاع كه تشویق آنان معمولاً به صورت كف زدن و نظایر آن تجل‍ّی می‌كند هنر خود را شایسته و بی‌عیب و نقص می‌پندارند و گرفتار غرور می‌شوند؛ این غرور آنان را از كسب فیض در محضر بزرگان هنر محروم می‌دارد و بر چشم آنان پرده‌ای می‌كشد و از مطالعه و تحقیق بازشان می‌دارد. آخر آن كس كه خود را بی‌عیب و نقص می‌پندارد برایش مشكل است كه در برابر استاد زانوی ادب به زمین نهد و كسب ادب و كسب فیض كند؛ غافل از اینكه هنر خضوع و خشوع و شكسته‌نفسی و ادب و انسانیت می‌طلبد. هنر مخصوصاً هنر موسیقی اقیانوسی است كه ابتدا و انتها و سر و ته ندارد. باید در امواج آن غوطه خورد و از عمق دریای پهناور گوهرهای نفیس به چنگ آورد.
اینجا تن ضعیف و دل خسته می‌خرند
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
در این آستان، غرور و تكب‍ّر و خودبینی و خودپسندی را راه نیست. این شاخه‌ها هر چه پرمیوه‌تر ثمربخش‌تر و افتاده‌تر است بزرگانی كه ما در عمر خود دیده و با آنها دمخور شدیم همه یك‌پارچه تواضع و فروتنی و خاكساری بودند. مرحوم استاد صبا با همهٔ عظمتش مصداق فضایل اخلاقی و ملكات انسانی بود. به قدری درویش خاكسار فروتن بود كه گاه آدم فراموش می‌كرد در برابر چنان شخصیت یگانه یكتای تاریخی قرار گرفته است. سالها پیش در تهران بودم. صبا زنده بود كه گاه‌گاه خدمتش می‌رسیدم. اوضاع مملكت سامانی نداشت. حكومت‌نظامی بود و شبها عبور و مرور مشكل. دوستی كه از محبت صبا نسبت به بنده مطلع بود شبی در همان اوقات میهمانی داشت و از بنده درخواست نمود صبا را به میهمانی‌اش دعوت كنم.
باور نمی‌كردم مورد قبولش واقع شود. اما خواهش آن دوست را حضورش گفتم با ناباوری دیدم ندانسته و نشناخته فقط به اعتبار ارادت من نسبت به خودش دعوت را پذیرفت و چون كارت عبور آزاد داشت و جلسه هم تا دو ساعتی بعد از نیمه‌شب ادامه یافت همه مدعوین به اعتبار اجازه كتبی كه آن مرحوم داشت بدون درد سر به خانه‌های خودشان رسیدند.
صبا در آن نشست مرا و آن میزبان را با ادب و تواضعش غرق شرمندگی و افتخار فرمود و این‌جانب عرض می‌كنم هنرمند اگر فضیلت اخلاقی داشته باشد هنرش ارزش می‌یابد و ارزش بسیار و اگر فاقد ارزشهای اخلاقی باشد هر چند قوی‌دست و پرمایه باشد از آن احترام و شخصیتی كه انتظارش را دارد برخوردار نمی‌گردد. مخاطبان من، خوانندگان این دفتر، در هر زمین و در هر زمان امیدوارم آنچه به عنوان تجربه یك عمر به دوستان نادیده خود تقدیم داشته‌ام به حسن قبول تلقی فرمایند.
امیرحسین اله‌وردی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید