پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

بهره‏گیری ادبیات فارسی از نهج البلاغه


بهره‏گیری ادبیات فارسی از نهج البلاغه
و صلّی اللَّه علی سیّدنا محمّد و اله الطّیّبین الطّاهرین. اللّهمّ انّا نشكوا الیك فقد نبینا صلواتك علیه و آله و غیبهٔ ولیّنا و كثره عدوّنا و قلّهٔ عددنا و شدّهٔ الفتن بنا و تظاهر الزّمان علینا فصلّ علی محمّد و آله و اعنّا علی ذلك بفتح منك تعجّله و بضرّ تكشفه و نصر تعزّه و سلطان حقّ تظهره و رحمهٔ منك تجلّلناها و عافیهٔ منك تلبسناها برحمتك یا ارحم الرّاحمین.
موضوع گفتار ما، همان طور كه به استحضار رسیده است، بهره‏گیری ادبیات فارسی از نهج البلاغه و یا از كلمات امیر المؤمنین (ع) است، اما قبل از شروع بحث، باید چند نكته فنی را متذكر شوم.
منظور ما از ادبیات در این بحث، مفهوم عام آن نیست، بلكه دو شاخه خاص ادب یعنی نظم و نثر است. اما خود گفتار ادبی چه نوع گفتاری است همه ما این مطلب را می‏دانیم كه وقتی كسی بخواهد معنائی را كه در ذهن دارد، به ذهن دیگری منتقل كند، مسلما توجهی به آرایش‏های معنوی و یا لفظی ندارد، بلكه سعی می‏كند گفتارش را هر چه بهتر در قالب الفاظ رسا و متداول روز بریزد و با جمله بندی‏های درست آن را بیان دارد و ما در اصطلاح، این نوع ادبیات را ادبیات عادی یا معمولی می‏گوییم. نوشته‏های ما، نوشته‏های مكاتباتی یا گزارش‏های روزانه‏ای كه عموما به استحضار مردم می‏رسد، مثل آنچه در روزنامه‏ها و مجلات‏خوانده می‏شود، از این دست می‏باشد. بگذریم از این كه در این ده بیست سال اخیر نثر بعضی از مطبوعات متأسفانه به صورتی در آمده است كه استفاده از آن حتی برای كسانی كه ممكن است سالها هم در ادبیات كار كرده باشند مشكل است آن یك بحث دیگریست، ولی به هر حال سعی و امید بر این است كه در چنین نوشته‏هائی، نویسندگان، روان، ساده و همه كس فهم بنویسند. اما اگر بیان مطلب از این مرحله تجاوز كند، یعنی گوینده یا نویسنده بخواهد كه تنها خود مطلب را بیان نكند بلكه گفتار خود را بیاراید و خواه از جنبه معنی و خواه از جنبه لفظ، سخن خود را با زیور صنایع آرایش دهد، چنین گفته یا نوشته‏ای را نوشته ادبی می‏گویند و مجموع این نوع آثار هست كه ادبیات منظوم و یا منثور را تشكیل می‏دهد.
حال گوینده در این كار چه غرضی دارد و چرا سخن خودش را ساده نمی‏گوید و آن را به آرایش‏های لفظی و معنوی زیور می‏دهد، این بحثی است كه باید در كلاس مخصوص ادبیات مطرح بشود و اینجا مجالی برای آن نمی‏بینیم.
در طول چهارده قرن ادبیات عرب پس از اسلام و پس از نزول قرآن كریم، یعنی ادبیاتی كه با قرآن و با گفتار پیغمبر بارور شده و با كوشش نویسندگان و شعرا گسترش پیدا كرده و تكامل یافته است، و همچنین در طول دوازده قرن ادبیات منظوم و منثور فارسی، خیل عظیمی از شاعران و نویسندگان پیدا شده‏اند و خواسته‏اند كه گفتار خود را در قالب الفاظ منتخب و برگزیده بریزند و الفاظ را چنان بیارایند كه تجلی دهنده معانی ناب و تازه باشد. صرف نظر از ادبیات عرب كه بحث ما در حال حاضر مربوط به آن نیست، تا آنجا كه تتبع ناقص ما مجال داده است، در حدود هزار و پنجاه دیوان چاپ شده در زبان فارسی داریم، و اگر در نظر بگیریم كه نسبت كتاب‏های چاپ شده به كتاب‏های چاپ نشده از یك سوم هم كمتر است، خواهیم دید كه چه جمعیت عظیمی در طول این دوازده قرن پیدا شده‏اند و خواسته‏اند شعر بگویند. نویسنده‏ها هم با این كه به این تعداد نمی‏رسند، اما به هر حال آنها هم گروه نسبتا معتنابهی هستند. حال اگر از همه فارسی زبان‏ها و همه آنهائی كه درس خوانده‏اند، سؤال بكنند كه مثلا نام چند شاعر برجسته را در ادبیات فارسی بگوئید، شاید عدد شاعرانی كه گفته می‏شود از انگشت‏های دست تجاوز نكند.
حتی اگر از مختصصان ادب هم بپرسید بیش از ده نفر شاعر بزرگ را نام نخواهند برد، شاعرانی كه عظمت‏آنها مورد اعتراف همه باشد و مقامی یافته باشند كه آنها را جاودانه ادب ساخته باشد، و برای مردم خود، نمونه اعلی باشند. ممكن است كسی بپرسد كه چرا چنین است، چگونه است كه شاعران دیگر به این پایه نرسیده‏اند جواب، فرصتی كافی لازم دارد و متاسفانه باز مجال لازم را نداریم. مختصرا بگوییم كه این بزرگان خصوصیاتی چشمگیر داشته‏اند و این را همه ما اعتراف داریم. یعنی وقتی از همه ما بپرسند كه بزرگترین شاعر زبان فارسی كیست، یا حد اقل از نظر شما شاعر بزرگ فارسی در گذشته كیست، مثلا می‏گوئیم: سعدی یا حافظ یا مثلا ناصر خسرو. و اگر از ما بپرسند كه به چه دلیل، خوب نمونه‏هائی از چرایش را می‏گوئیم كه بلی به این دلیل یا آن دلیل، اینها توانسته‏اند به هدفی كه مورد نظرشان بوده است برسند و دیگران نتوانسته‏اند و از همین جا است كه این ده نفر در طبقه بالای آن خیل عظیم گویندگان یا نویسندگان فارسی قرار می‏گیرند.
این چند نفری كه برای شاعران و نویسندگان گذشته و حال نمونه اعلا هستند همه در كار خود می‏كوشیده‏اند كه زیورهای گفتارشان را از گنجینه بگیرند و از سرچشمه سرشاری استفاده كنند و چه بسیار به این استفاده تفاخر می‏كردند، تظاهر می‏كردند و تصریح می‏كردند.
بهره‏گیری از همین گنجینه و سرچشمه بود كه آن یك نمونه را در اوج اعلا قرار می‏داد و این همان درجه‏ای است كه در اصطلاح ادبا به آن اعجاز می‏گویند، یعنی ریختن معانی در قالب الفاظی كه دیگران آن را درك بكنند، و اگر بخواهند نظیر آن معنی و لفظ را بگویند بر گفتن و سرودن شعری به آن زیبائی و بلاغت قادر نباشند. این حد اعجاز است.
در عالم اسلام، ما دو منبع را سراغ داریم كه ادیبان عرب و فارسی زبان به این دو منبع توجه داشته‏اند، یعنی می‏كوشیده‏اند تا گوهرهائی از این دو گنجینه بردارند و آن را زیور گفتار خودشان بكنند. یكی قرآن كریم است كه سخن خدا است و دیگری گفتار بنده خدا امیر المؤمنین علی بن ابی طالب (ع)، و سومی ندارد.
اما اختلاف سخن در این منابع و استفاده كنندگان از زمین تا آسمان است، و حتی آن ده نفر هم اگر نسبت به گذشتگان خود، اظهار فروتنی كرده باشند، افتخار نمی‏كنند.
▪ مثلا سعدی می‏گوید:
چه خوش گفت فردوسی پاكزاد،
كه رحمت به آن تربت پاك باد
میازار موری كه دانه كش است‏
كه جان دارد و جان شیرین خوش است.
شعر فردوسی را تضمین می‏كند ولی وقتی می‏خواهد از او نام ببرد نمی‏گوید فردوسی سخنی گفته كه من نمی‏توانم مثل او بگویم. او را بعنوان شاعر پیشكسوتی می‏ستاید، اما خود را از او كمتر نمی‏داند. لیكن شاعران و گویندگان نسبت به گفتار علی (ع) این طور نیستند. همه ادبای عرب و عجم افتخار می‏كنند و به این افتخار هم تظاهر می‏كنند، یعنی محرمانه و پوشیده یا بطور تضمین نمی‏گویند، به صراحت می‏گویند كه ما از این منبع فیاض بهره فراوان گرفته‏ایم. «عبد الحمید كاتب» نویسنده‏ای است كه در آغاز قرن دوم هجری زندگی می‏كرده است. او را پدر فنّ كتابت به شمار آورده‏اند. كاتب مروان بن محمد بود.او ایرانی الاصل بود و پدر زن «صالح بن نصر» كه او هم ایرانی و كاتب حجاج بن یوسف بود. در باره‏اش گفته‏اند كه این مرد، یعنی عبد الحمید، می‏گفت: هفتاد خطبه از خطبه‏های این اصلع را من فرا گرفتم تا قلمم به نویسندگی جاری شد.
باید توجه داشته باشیم كه این سخن در دوران حكومت اموی گفته شده است، یعنی دوره‏ای كه هم دولت و هم وابسته‏های به دولت می‏كوشیدند تا فضایل آل محمد (ص) را محو كنند. ولی از آنجا كه خورشید را نمی‏شود به گل اندود، عبد الحمید كاتب، نویسنده مروان بن محمد (دشمن سرسخت خاندان علی (ع)) مجبور است بگوید كه من گفتار خودم را تحت تأثیر خطبه‏های علی (ع) نوشتم.
همچنین «ابن نباته» كاتب آل حمدان می‏گوید: فصلی از سخنان علی بن ابی طالب را از بر كردم تا توانستم فن نویسندگی را یاد بگیرم.
این دو نفر كه یك نفرشان سه قرن، و یك نفرشان اندكی كمتر از یك قرن پیش از زمان شریف رضی بودند و پیش از زمانی می‏زیستند كه شریف رضی كلمات علی (ع) را در بین الدفتین كتابی به نام نهج البلاغه تدوین كرد. این گوهرها پراكنده بودند و دست به دست می‏گشت، و اهل سخن و ادیبان می‏كوشیدند كه هر چه بیشتر، از این زیورها برای گفتار خود پیدا كنند.
سال گذشته در فرصتی كوتاه نمونه‏هائی از گفته‏های علی علیه السلام را در شعر و نثر فارسی از قدیم‏ترین ایام تا قرن هفتم فراهم كردم كه در یادنامه كنگره نهج البلاغه چاپ شده است. اگر كسانی علاقمند باشند، می‏توانند آن را بخوانند و اكنون دیگر به آن قسمت نمی‏پردازم. ولی عمدا گفتار خودم را تا قرن هفتم رساندم، زیرا می‏دانیم كه از قرن هفتم به بعد دوره از هم گسیختگی حكومت ایران به وسیله حمله مغول است و بعدش هم دوره تیموری است كه آغاز گسترش مذهب شیعه است. از آن وقت یعنی دوره تیموری تا عصر ما پیداست كه ادبیات فارسی بایستی تحت تأثیر گفتار كسی قرار بگیرد كه ملت ایران وابسته به او است. اما گذشته از دو قرن اولیه در آن پنج قرن (از سوم تا هفتم) تمام نویسندگان و گویندگان ایرانی كسانی بودند كه جز یكی دو نفرشان، گرایشی به مذهب تشیع نداشتند و با این وصف، این چنین چشمگیر از كلام مولا امیر المؤمنین تأثیر پذیرفته‏اند.
حالا به عنوان تیمن و تبرك نمونه‏ای از گفتار امام (ع) و نمونه‏ای از بهره‏گیری ادبیات فارسی از سخنان آن حضرت را به عرض برادران و خواهران برسانم. در اینجا تنها به ذكر یكی دو مورد می‏پردازم و تفصیل را به فرصت كافی می‏گذارم. البته باید بگویم كه ترجمه من از این خطبه، چون ریختن دریا در كوزه است و این كار در حد من و خیلی بالاتر از من نیست. چرا كه كسی نمی‏تواند معانی نهج البلاغه را با حفظ همه آن زیباییها در قالب زبان فارسی بریزد با این كه زبان فارسی با زبان عربی طبعا توأم است و بنا بر این اگر این كار در زبان فارسی ممكن نباشد در زبانهای دیگر وضعش روشن است و كوشش‏هائی كه برای ترجمه نهج البلاغه به زبان‏های فرانسه یا انگلیسی به كار می‏رود در حد كوشش ریختن معنا در قالب لفظ است، اما این كه آن زیباییها را بتوانند با زبان و عبارات انگلیسی یا فرانسوی بیان كنند، اگر محال نباشد، كاری است نزدیك به محال.
▪ اما خطبه امام (ع): ثمّ انشأ سبحانه فتق الاجواء، و شقّ الارجاء، و سكائك الهواء، فاجری فیها ماء متلاطما تیّاره، متراكما زخّاره، حمله علی متن الرّیح العاصفهٔ و الزّعزع القاصفهٔ، فامرها بردّه و سلّطها علی شدّه و قرنها علی حدّه الهواء من تحتها فتیق و الماء من فوقها دفیق. ثمّ انشأ سبحانه ریحا اعتقم مهبّها... فسوّی منه سبع سموات جعل‏سفلاهنّ موجا مكفوفا و علیاهنّ سقفا محفوظا و سمكا مرفوعا بغیر عمد یدعمها. فضاهای شكافته و كرانه‏های كافته و هواهای درهم تافته را آفرید، و در آنها آبی روان ساخت كه مدّ آن بر یكدیگر كوبنده بود و كوهه‏های آن بر هم زننده. آن آب را بر بادی سخت و وزنده و هر پایدار را در هم شكننده روان ساخت و بفرمود تا آن را از فرود آمدن باز دارد و سوی فرودین گراییدن نگذارد، چنانكه باد به آب پیوسته باشد و هر یك از دیگری ناگسسته، و هوا در زیر آن شكافنده و آب زیر آن ریزنده و توفنده. و پس بادی وزان اما نازا بیافرید... سپس از این جمله هفت آسمان ساخت، فرودین آسمان، موجی باز ایستاده و ناریزان، و فرازین آسمان، سقفی بالا رفته و آویزان.
از گوینده طوس كه بگذریم به دیگر نویسندگان و شاعران می‏رسیم. سراسر دیوان ناصر خسرو قبادیانی تا آن جایی كه من استقصاء كرده‏ام، بیش از شصت مورد، عینا گفتار امیر المؤمنین علی علیه السلام را در قالب نظم آورده است. گویندگان عرفانی نظیر سنایی، غزنوی، عطار نیشابوری، مولانا جلال الدین بلخی نیز چنین‏اند.
نمی‏گویم هیچ صفحه، اما شاید هیچ دو صفحه‏ای از «حدیقه» ضیائی را نبینید كه یك یا دو فقره از مضامین خطبه‏ها یا سخنان كوتاه امیر المؤمنین (ع) را نداشته باشد. حتی نثر نویسان هم همین نوع اقتباس‏ها را كرده‏اند و كلام خود را آرایش داده‏اند. از «كلیله» نصر اللَّه منشی بگیرید تا «مرزبان نامه» سعد الدین وراوینی، تا «بختیار نامه»، و «نامه تنسر» كه اگر بخواهیم از هر یك این‏ها نمونه‏ای برای شما بیاورم، شاید ساعت‏ها وقت بگیرد. اجازه بدهید برای حسن ختام عبارتی از نامه تنسر را ذكر كنم. اصل این نامه، همان طور كه می‏دانید، از ادبیات قبل از اسلام است، اما در قالب فارسی نوشته‏اند در این كتاب می‏خوانیم: آن مرد قصه گوسفند و كنیزك و آتش و سوختگان و مداوات طبیعت و كشته شدن صیاد را حكایت كرد... آب در چشم آورد و گفت: راست است آنچه امیر المؤمنین علی (ع) گوید: فانّ معصیهٔ النّاصح الشفّیق العالم المجرّب تورث الحیرهٔ و تعقب النّدامهٔ. معنی آن است كه: هر كس نصیحت مشفق دانای كار آزموده را فرو گذارد، جز حسرت و پشیمانی نبینند.
بعد شعری را می‏آورد كه مولا امیر المؤمنین (ع) خود در ضمن خطبه‏ها فرموده است.
امرتكم امری بمنعرج اللّوی
فلم تستبینوا النّصح الّا ضحی الغد
همان طور كه عرض كردم، نمونه‏هایی كه اینجا آورده شده، مربوط به دوره‏ای است كه شیعه در كشور ایران، در اقلیت بوده است یعنی شعرا و نویسندگان فارسی زبان، در منطقه محدودی كه ایران مركزی، ری، طالقان، آوه و قزوین باشد، سكونت داشتند، حال آنكه اوج یا كمال ادبیات فارسی در منطقه شرقی، یعنی خراسان بزرگ، ما وراء النهر (افغانستان و خراسان امروز) بوده است و تحت تأثیر حكومت‏های آل سامان و بعد از آن غزنوی‏ها و سلجوقی‏ها، یعنی حكومت‏
متعصب‏ترین خاندان‏ها بر ضد تشیع قرار داشته است. ملاحظه می‏كنید كه نویسندگانی كه هر كدام بنحوی از انحاء در آن روز مجبور بودند خودشان را به این دستگاه‏های قدرت نزدیك كنند، آنجا كه می‏خواستند كلام خود را به زیور لفظ و جمال معنا، متجلّی كنند، مجبور بودند از سخنان علی (ع) بهره بگیرند.
قبلا گفتیم كه اگر بخواهیم تمام نمونه‏های این چنینی كه ادبیات فارسی، چه نظم و چه نثر، در این دوره دوازده سده را جمع آوری بكنیم، خودش دو سه مجلد را فراهم خواهد آورد، و انشّا اللَّه امیدواریم كه بنیاد نهج البلاغه همت كند و یكی دو نفر از ادبایی را كه همت و علاقه‏ای كافی داشته باشند بر این كار بگمارد و آنها تحقیق كنند و متون فارسی و البته متون درجه اول را بررسی كنند و یك چنین مجموعه‏ای را فراهم بیاورند و مسلما این كار باقیات الصالحاتی می‏شود كه انشاء اللَّه این بنیاد به شیعیان مولا امیر المؤمنین (ع) و به دوستداران ادب فارسی تقدیم خواهد كرد.
دكتر سید جعفر شهیدی‏
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید