پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عدالت و عدل الهی در حیات معقول علی (ع)


عدالت و عدل الهی در حیات معقول علی (ع)
«وَ تَمَّتْ كَلِمَهُٔ رَبِّكَ صِدْقاً وَ عَدْلًا» مشیّت و اراده و عمل پروردگار تو بر مبنای صدق و عدل استوار شده است.
حتما توجّه فرموده‏اید كه این سؤال را تحلیل گران تاریخ و كامجویان و كاموران حیات طبیعی- اگر هم تصریح نكرده باشند- از علی بن ابی طالب پرسیده‏اند كه: «تو در عدالت چه دیده بودی» زیرا رفتار و اندیشه و هدف گیریهای فرزند ابی طالب با الگوها و معیارهای آنان سازگار نیست. و شگفتی و تعجّب آنان در مشاهده سرتاسر زندگی امیر المؤمنین مشهود بوده است.
اینها نباید از علی بن ابی طالب در باره عدالت می‏پرسیدند بلكه باید این را از خود عدالت پرسید. حقیقت این است چنانكه آرمانهای معقول انسانی مفسّر شخصیتهاست، و شخصیّت‏ها مفسّر عظمت آن آرمانها هستند، برای شناخت این معنا كه علّت عشق ورزی امیر المؤمنین چه بود كه در روزگاری كه قدرت، بطور مطلق در دستش بود احساس بی نیازی كرد و بنای طغیانگری نگذاشت و عدالت ورزید این مسئله‏ای است كه بار دیگر انسان شناسان، یا آنان كه می‏خواهند در تاریخ و روش شخصیّتهای سازنده، مسائل مفیدی برای بشر پیدا كنند بدنبال آن هستند.
نوشته و سخن و تألیف در این زمینه‏ها زیاد است. در طول تاریخ، ما با رگبار نظریات گوناگون روبرو هستیم. هر كس از دیدگاه خود در این مسائل اظهار نظر نموده است. به گمان من آنان كه به تفسیر شخصیّتی همچون علی بن ابی طالب دست می‏زنند اگر حقیقت عدالت و اختیار و تحمّل و شكیبائی در برابر حوادث كوبنده تاریخ را ندانند، تفسیر و اظهار نظرشان به چند كلمه، «خوب است» و «عالی است» تمام می‏شود این یك اصلی است كه چرا در باره علی علیه السلام «گفته شده: «قتل فی المحراب لشدّهٔ عدله».
این انسان نیرومند كه سر آمد نیرومندان است در محراب عبادت بخاطر شدّت عدالتش شهید شد. این چه «دادگری» است كه این همه انسان را در طول تاریخ جذب خود كرده و در عین حال خود جذب دنیا نشده است دنیا با تمامی ویژگیهایش (آقائی و سروری، نژاد و خویشاوندی و...) او را جذب نكرد، امّا عدالت، او را جذب كرد.
اصل دیگر اینست كه چگونه شخصیّتهائی مانند حضرت امیر، قدرت جذب افراد برجسته را داشته‏اند. «شبلی شمیل» كه آن جمله عجیب را در مورد حضرت امیر گفته: «بزرگ بزرگان، نسخه نه شرق و نه غرب، نه در گذشته و نه در حال، جهان نظیرش را ندیده» با دو تن از شاگردانش صحبت كردم، گفتم: چه علّتی باعث شده كه او چنین جمله‏ای در باره «ابو تراب» (كه در باره او معتقد بود و خاكی بودنش را نتیجه عبادت سرشارش می‏دانست) بگوید گفتند: او هر گاه در باره دادگری علی (ع) سخن می‏گفت، برافروخته می‏شد، و هیجان سراسر وجودش را می‏گرفت.
كسی كه حتّی اگر می‏خواست عالیترین احساسات را با منطق ریاضی تفسیر كند، احساسات وجودش را می‏گرفت و بر افروخته می‏شد.
در اشعار خودمان هست كه:
داورا، دادگرا، جانب جدّا نظری
كز پی مدح تو، چون بحر بطوفان خیزد
كسی كه توجّه پیدا می‏كند متوجّه می‏شود كه این چه عشق محضی است كه به عدالت پیدا شده است: «تنمّره فی ذات اللّه». انسان، حماسه و شعر و سخنان زیبا می‏گوید امّا تا در مسیر عدالت قرار نگیرد و عدالت نورزد، فقط در حدّ همان اصطلاحات باقی می‏ماند و به كنه عدالت نمی‏رسد. این شعر را از چند بیت قبل دقّت می‏كنیم. شعر از: جدّای قمی شاعر است در مورد ولادت امیر المؤمنین علیه السلام:
گر شمیمی ز سر طرّه جانان خیزد
تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد
و الهم من كه چو از خواب تو بیدار شوی‏
به چه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد
طعنه بر آب بقا زد دهنم گوئی از آن
مدحت خاك در سایه یزدان خیزد
علّی عالی اعلی، كه ز بیم سخطش‏
روح از كالبد عالم امكان خیزد
چون به خاری نگرد، یك نظر از رحمت خویش
از بن خار، دو صد روضه رضوان خیزد
چون زند دست به دامان ولایش، فرعون‏
از لحد با كف صد موسی عمران خیزد
داورا، دادگرا جانب جدّا نظری
كز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد
وقتی كه «شبلی شمیل» را كه كنار از مكتب اسلام است، این گونه طوفانی كند با كسی كه وابسته به چنین شخصیّت است و پیرو اوست، معلوم است چه خواهد كرد.
پس در حقیقت این را یك اصلی در نظر بگیریم كه برای ارزیابی شخصیتها به آن آرمانهائی بنگریم كه آن شخصیتها به آن آرمان عشق ورزیده‏اند.
(ای برادر تو همان اندیشه‏ای
ما بقی خود، استخوان و ریشه‏ای‏
گر بود اندیشه‏ات گل، گلشنی‏
گر بود خاری تو هیمه گلخنی)
اتّحاد روح با آرمان مورد عشق، را باید در نظر گرفت مگر نشنیده‏ای كه «و لو أنّ رجلا احبّ حجرا لحشره اللّه معه».
اگر انسانی به سنگی عشق بورزد، روح او با همان سنگ محشور می‏شود.
یعنی سنگ می‏شود. معشوق یك وحدتی با عاشق پیدا می‏كند.
اگر روح به اختیار و آزادی شكوفا در اختیار، عشق بورزد یقینا جوهر آن روح با اختیار در آمیخته، و ما فوق جبرها و جبر نماها قرار گرفته است.
گرایش به عدالت و تطبیق روش بر عدالت (یعنی رفتار مطابق قانون) ممكن است چند علّت داشته باشد. یك علّت این است كه حوادث و رویداد روزگاران و عوامل جبری كاری كند كه انسان دائما مطابق قانون رفتار كند، مانند این كه همه گونه اختیار را از او سلب كنند، و بگویند همین راه را باید بروی، و بگویند این حركت و این رفتار مطابق قانون كه عدالت نامیده می‏شود، یك اثر خشك مطابق با آن رفتار است، ولی داخل در محدوده ارزشها نخواهد بود. زیرا این اختیار در كار نبوده است.
اگر از كوه دماوند بطور فرضی چشمه ساری جاری شود و به كویر برود، و كویری را آباد كند و تمدّن ایجاد نماید، یك كار بزرگ و چشمگیری انجام شدهٔ است. از طرف دیگر كفّاشی كه كفش خود را برای تعمیر كردن به او سپرده‏اید، اگر بیشتر از قرارداد، بخاطر انسانیت و ایمان و شرف، كار انجام دهد و دو سه بخیه اضافه‏تر بزند، این كار او در منطقه ارزشهاست. در حالی كه چشمه سار جاری از دماوند، داخل ارزشها نیست اگر چه عظمت آن با این قابل مقایسه نیست، ولی آن یكی از روی عوامل جبری جاری شده و این دیگری از روی كمال اختیار انجام گرفته است. ارزشها مطرح است و فعل درست مسبوق به آگاهی و اختیار، ارزشمند است.
اگر عدالت علی بن ابی طالب، از روی عوامل جبری می‏بود، در طول این چهارده قرن این همه عشق انسانهای پاك را بخود جذب نمی‏كرد. عمل و رفتار او در مسیر عدالت از روی اراده و اختیار انجام می‏گرفت، بلكه او عدالت مجسّم بود.
در طول زمان دنیا پرستان و قدرت محوران، برای حفظ قدرت خود در طول چند روزه دنیا، با علی بن ابی طالب (ع) مخالفتها كردند، امّا نشد كه نشد. اگر خداوند بخواهد كسی را بزرگ كند هیچكس تاب مقاومت ندارد همچنان كه اگر بخواهد كسی را زمین بزند هیچكس یارای ایستادگی نخواهد داشت زیرا اراده خالق هستی در كار است. هزاران اتّهام به علی بن ابی طالب (ع) روا داشتند تا بدانجا كه گفتند «نماز نمی‏خواند» و خواستند عدالتش را مخفی كنند امّا خدا خواسته كه او را بلند مرتبه گرداند. عدالت او، حیله‏گری و مكر پردازی رو به صفتان تاریخ نبوده كه در میدان تنازع بقاء، برای زنده ماندن، عدالت بورزد. او خود در نهج البلاغه این مسئله را پیش بینی و بیان فرموده كه «و اللّه ما معاویهٔ بأدهی منّی». سوگند بخدا (كه سوگند علی هم سوگند كسی است كه خدا را با چشم جان دیده است و فرموده «لم اعبد ربّا لم اره»، خدائی را كه ندیده‏ام عبادت نمی‏كنم) معاویه و معاویه صفتان، باهوشتر و سیاستمدارتر از من نیستند. امّا «انّ اكرمكم عند اللّه أتقیكم» در پیش چشم من است و من باید آن گونه رفتار كنم تا به دیگران بگویم كه دنیال من بیایید، و این با حیله گری و نقشه پردازی نمی‏سازد. فرمود «و لو لا التقی لكنت من أدهی النّاس» اگر تقوائی نبود، می‏دیدید كه سیاستمدارترین فرد (با معیارهای معاویه) من بودم. تاریخ نشان داد كه علی (ع) در تمام موضع‏گیری‏هائی كه می‏فرمود، مطلب را برای مردم بیان می‏نمود و چون سخنش را نمی‏شنیدید می‏فرمود:
«امرتكم امری بمنعرج اللّوی
فلم تستبین النصح الّا ضحی الغد»
مطلب را بشما گفته بودم امّا سخنم را نشنیدید تا وقتش گذشت و بی فایده شد.
اگر به بعضی پیشگوئیهای حضرت امیر در نهج البلاغه از این دید توجّه كنیم می‏بینیم، یك سیاستمدار تمام ورزیده، نیز نسبت به كاری كه در شرف وقوع است همان طور تفسیر می‏كند. حضرت مطلب را بیان می‏فرمود و بعد در صدد اجرایش نیز بود.
بنا بر این، عدالت علی بن ابی طالب (ع) به جهت ناتوانی از سیاست بازیهای‏زمان نبود. او دستش را به چنان رفتارها، آلوده نكرد. اگر او چنان میكرد، دیگر علی بن ابی طالب نبود، كه خود دشمنان بنویسند تا سر حدّ عشق، به عدالت پای بند بود. آنها كه در كتابشان آن حضرت را در كنار اسكندرها می‏گذارند، شعورشان همان قدر است كه از علی بن ابی طالب انتظار داشته باشند اگر كمی هم سیاستمداری میكرد بهتر بود بگذار در میان عاشقان چند «من باره» نیز (بر وزن «شكم باره») وجود داشته باشد.
آن حضرت هرگز به دروغ و مخالف واقع دست نیالود، اگر چه به ضررش می‏بود كه «ضرر» در اصطلاح ما «ضرر» است ولی عاشق عدالت كجا، ضرر برده است كسی كه در مجرای «و تمّت كلمهٔ ربّك صدقا و عدلا» حركت می‏كند و در دعای كمیلش به ما تعلیم می‏فرماید كه «و اجعل لسانی بذكرك لهجا و قلبی لحبّك متیّما» یعنی پروردگارا، زبانم را به یاد خود گویا و دلم را عاشق و بیقرار محبّتت بساز. جهت حركت بر مبنای اطاعت محض از خدای عدالت را روشن می‏نماید.
دیگر «امّا» ندارد آن گونه كه بعضی كوتاه اندیش بعد از ذكر فضایلش «امّا» وارد كرده‏اند.
علی (ع) انسان را از دیدگاه دیگری می‏دید، صحبت از «دید» و «شناخت» است. او انسان را نه فقط در خورد و خوراك بلكه او را نهال خدائی می‏دید.
خلق همه یكسره نهال خدایند
هیچ، نه بشكن از این نهال و نه بر كن‏
دست خداوند باغ خلق دراز است‏
بر خسك و خار همچون بر گل و سوسن‏
خون بناحق، نهال كندن اویست
دل ز نهال خدای كندن، بر كن‏
تو برای چنان نهالی می‏خواهی راه خطا و دروغ را باز كنی. اگر باز شود آیا باز برایش می‏نویسی كه «عظیم العظماء» كه «شبلی شمّیل» گفت پس عدالت علی (ع) نه از روی جبر، و نه از روی حیله‏گری و سیاست بازی زمان بود.
دیگر آنكه عدالتش وسیله‏ای برای ادامه قدرت نبود. او وظیفه‏ای احساس‏كرده بود و زمامداری را وظیفه‏ای می‏دانست مشقّت بار، كه تمام روح او را تسخیر كرده بود: او ابیت مبطانا و حولی بطون غرثی» و لعلّ بالحجاز او الیمامهٔ من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشّبع احتمال این معنا كه در دورترین قلمرو حكومت من انسانی گرسنه بخوابد، خواب را از چشم من می‏برد. شبها فقط چند لحظه چشم روی چشم می‏گذاشت.
فجر تا سینه آفاق شكافت
چشم بیدار علی خفته نیافت‏
روحش بر انسانهائی كه در حیطه زمامداری او هستند گسترده شده است. او چطور می‏تواند عدالت را وسیله بقاء قدرت قرار بدهد اصلا خود عدالت وسیله‏ای است كه انسان برای حیات واقعی روح خود باید از آن استفاده كند.
این مطلب را هر چقدر انسان دیرتر بپذیرد، ضرر كرده است، بالاخره می‏پذیرد، ولی هر چقدر دیرتر، پر ضررتر و خطرناكتر.
نتیجه این كه، برای فهم عدالت علی و انگیزه او در عدالت، باید به بینش او نگاه كرد. اگر می‏خواهید مطلب را فهم كنید به دو چشم مرد عادل حتّی برای یك لحظه خیره شوید تا خیلی از ابهامات را برای شما حل كند و هستی را قابل تفسیر نماید و از یأس و ناامیدی برهاند.
تأكید علی (ع) بر اسرار و مبنای هستی (كه عدالت است) وسیله‏ای است برای احیای حیات روح انسانی كه فرمود: «و تمّت كلمهٔ ربّك صدقا و عدلا لا مبدّل لكلماته».
محمّد تقی جعفری
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید