چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


رویا اندیشه اشیاء است


رویا اندیشه اشیاء است
خورخه لوئیس بورخس وقتی به رویاها و خواب‌های خواهر زاده كوچكش اشاره می‌كند، به فرضیه‌‌ای عجیب از آراء عارفان و عالمان ماوراء طبیعت می‌رسد. او می‌گوید: «از نظر وحشی و از نظر كودك، رویا‌ها بخش‌هایی از زندگی واقعی‌اند، از نظر شاعران و عارفان، بعید نیست كه تمامی زندگی عالم بیداری یك رویا باشد.
«كالدرون» شاعر این فرضیه را به صورت خشك و موجزی مطرح می‌كند: «زندگی رویاست» اما شكسپیر آن را همراه با انگاره‌ای بیان می‌كند: «ما خمیره‌ای هستیم كه رویا‌ها بر آن ساخته می‌شوند.» و شاعر اتریشی «والترفن در فوگلواید» آن را به شكلی عالی در قالب یك سؤال مطرح می‌كرد: «آیا من زندگی‌ام را به خواب دیده‌ام یا واقعی است؟»
و خود بورخس این مقوله را به من آیینی بر این ظن كه تنها یك رؤیا بین وجود دارد و این که آن رؤیابین تك تك ما هستیم مربوط می‌سازد و می‌گوید: «بنابراین ما دو نظر گاه را می‌بینیم؛ یكی اعتقاد به این که رویا‌ها بخشی از بیداری‌اند و دیگری كه بسیار باشكوه است، نظر شاعران، كه تمامی بیداری رؤیا است. بین این دو نظر تفاوتی وجود ندارد و این ما را به مقاله «گروساك» باز می‌گرداند؛ شاید بیدار باشیم. شاید درعالم خواب و در حال رؤیا دیدن باشیم. اما در هر صورت ذهن ما به یك اندازه فعال است.»
هیلده برانت (۱۸۷۵) برای رویا‌ها و واقعیت‌ها معتقد به تضاد و تقابل است و می‌گوید: «اولین این تقابل‌ها، از سویی به وسیله كامل بودن «جدایی» و «تمایز» رویا‌ها از زندگی واقعی و عملی تبیین می‌شود و از سوی دیگر به وسیله تجاوز دایمی‌شان به یكدیگر و بستگی دو جانبه دایمی‌شان. رؤیا‌ چیزی یكسره جدا از واقعیت تجربه شده در عالم بیداری است، چیزی، شاید، با هستی بی‌منفذ خویش، كه ورطه‌ای عبور ناپذیر آن را از زندگی واقعی جدا می‌كند، حافظه بهنجار ما را خاموش می‌كند و ما را در دنیای دیگری و در حكایت دیگری از زندگی قرار می‌دهد كه در اساس ربطی به زندگی واقعی ندارد…»
هیلده برانت تا آنجا پیش می‌رود كه می‌خواهد نشان دهد، چگونه هنگامی كه به خواب می‌رویم تمام وجود ما با تمام اشكال هستی‌اش «گویی در روزنی نامریی ناپدید می‌شود.» با این وجود فروید معتقد است كه سرچشمه رؤیا‌ها در ناخودآگاهی است و خاستگاه واقعیت را «آگاهی» می‌داند و می‌گوید: «طبیعت درونی برای ما همان قدرناشناخته است كه واقعیت دنیای بیرون، و یافته‌های آگاهی آن را به طور ناقص نمایش می‌دهند، همان طور كه ارتباطات اندام‌های حسی ما دنیای بیرون را» فروید در ادامه می‌گوید: «هنگامی كه طرز كاركرد دستگاه روحی به درستی پذیرفته شود و رابطه میان خودآگاه و ناخودآگاه فهم شود، بخش اعظم آنچه از لحاظ اخلاقی در رؤیا و خیال پردازی ما مقبول نیست، ناپدید خواهد شد.»
به قول هانس زاكس (۱۹۱۲): اگر در خودآگاهی‌‌مان به چیزی بنگریم كه رؤیایی درباره وضعیت (واقعی) فعلی‌مان به ما گفته است، نباید از فهمیدن این امرحیرت كنیم كه اژد‌هایی كه در زیر ذره‌بین تحلیل دیده‌ایم، كرمكی ریز‌ بیش نیست.»
از نظر فروید اعمال و عقایدی كه آگاهانه بیان می‌شوند معمولاً برای مقاصد عملی ما در قضاوت منش انسان‌ها كافی هستند. اعمال بیش از هر چیز مستحق توجه‌اند؛ چون حتی بسیاری از تكانه‌هایی كه راه خود را به خودآگاهی می‌گشایند، پیش از آن كه به مرحله عمل درآیند در اثر نیرو‌های واقعی حیات روحی از میان می‌روند.
هرچند كه «كارل گوستا ویونگ» نظر گاه فروید را بعد تازه‌ای می‌بخشد و «وجدان ناخودآگاه همگانی» را مطرح می‌كند، با این حال نمی‌توان این كلام «مارتین هایدگر» فیلسوف كه می‌گوید شعر گونگی، هنگامی كه شعر پنداشته شود، در حیطه «رؤیا» قرار می‌گیرد و فصل تازه‌ای را در ارتباط رؤیا و واقعیت یا حقیقت ادبیات به روی ما می‌گشاید نادیده انگاشت. تا آنجا كه می‌گوید: «سكونت شاعرانه به شیوه‌ای خیال پردازانه بر فراز واقعیت به پرواز درمی‌آید» فصلی كه تحقیقی دامنه‌دار را می‌طلبد تا از هر بیانی، تأویلی تازه داشت. دراین مجال در گفت و گو با امین فقیری داستان نویس در خصوص رویا به گفت و گو نشسته ایم که با هم می خوانیم.
● از نظر شما «رؤیا» چیست؟
▪ مرز بین واقعیت و احساس آدمی آنچه هر كس دوست دارد اما در عالم واقعی سرانجامی ندارد. رؤیا گاه خستگی است. گاه شادی گاه تنهایی است. رؤیا آن شعر است كه با چشم دل می‌توان آن را خرید نه با چشم سر. رؤیا اندیشه اشیاء است. رؤیا روح سنگ و درخت و آب است. رؤیا آرزوست. رؤیا آن چیزی است كه در عین سكون درون آدمی را به غلیان درمی‌آورد. رؤیا آرزو‌های سركوفته و دست نیافته آدمی است. عشق هم می‌تواند به نوعی رؤیا باشد. چون حدیثی دارد پر از رمز و راز كه هر لحظه واقعیت را پس می‌زند.
● واقعیت چیست؟
▪ آن چیز كه چشمان آدمی از آن گریز ندارد. آنچه ترا مجبور می‌‌كند كه بدان بیندیشی غم و غصه بخوری یا شادی كنی. واقعیت در هوش انسانی جای می‌گیرد و پی‌آمد‌هایی فرساینده نیز دارد. نویسنده هنگامی می‌تواند از دست واقعیت فرار كند كه آن را به واسطه واژگان تعریف كند. آنگه كه این بار از سرشانه‌های نویسنده برگردد و زمین گذاشته می‌شود، ممكن است كه نفسی به آسودگی بكشد. هرچند كه پی‌آمدهای واقعیت تخریب رؤیا‌ها و احساس است.
● مرز بین رویا و واقعیت در خلق یك اثر ادبی كجاست؟
▪ یك اثر ادبی ملغمه‌ای از تمام اینهاست. منتها در هر ساختار یكی از این عوامل بردیگر موارد برتری می‌جوید. برای همین است كه یك اثر را رئالیستی صرف می‌نامیم و یا یك اثر را در زمینه سورئالیسم قابل اعتنا. این گونه است كه مرز رؤیا و واقعیت از مو هم باریك تر می‌شود. چون رؤیا نیز یك نوع واقعیت است كه برتر از ذهن آدمی به زندگانی مخصوص به خود ادامه می‌دهد. حال آیا می‌توان مرزی بین رؤیا و واقعیت قایل شد؟ در ادبیات پسامدرن كه تمام اصول در هم می‌ریزد اصولا مرز مشخصه‌ای وجود ندارد.
در رمان «دلبند» تونی ماریسون هرجا كه حرف از رؤیاست واقعیت را می‌بینیم و هر جا سخن از واقعیت است رؤیا آشكار می‌شود پس اگر مرزی وجود داشته باشد بگونه‌ای نامرئی است كه حسن كار هم در اینست. اگر نویسنده این چنین عمل كرده باشد موفق است.
● در بیان تأثیر رؤیا و یا واقعیت در خلق یك اثر ادبی، آیا كافی است كه بگوییم آن اثر نوعی جریان سیال ذهن و یا رئالیستی و … است؟
▪ نمی‌‌توان مرزی خاص در این مورد قایل شد. در كار نویسندگان برتر آن چنان این دو خصیصه درهم ادغام می‌شوند كه خواننده فرق رؤیا و واقعیت را نمی‌تواند تمیز دهد. به طور مثال «رویونوسكه آكتاگاوا» نویسنده ژاپنی در داستان‌‌های كاپا. پرده جهنم. تار عنكبوت و دماغ , طوری این مرز‌ها را در هم شكسته كه خواننده واقعیت را رؤیا و رؤیا را واقعیت تصور می‌كند. در آثاری به سبك سورئالیسم‌ و جریان سیال ذهن و حتی كار‌های رئالیستی هم این مسئله نمود عینی دارد. البته در داستان‌های رئالیستی همین طور كه از اسمش پیداست نویسنده كمتر به سوی رؤیا میل می‌كند. اما در آثار سورئالیستی و جریان سیال ذهن تخیل قوی است. چون اصلا معلوم نیست كه داستان در جهان بیرون اتفاق افتاده باشد و نویسنده از تخیل نیرومند خود مدد می‌گیرد به گونه‌ای به ما می‌قبولاند كه واقعیت صرف را شاهد هستیم این مقوله همان‌طور كه گفتیم در جریان سیال ذهن بیش تر كاربرد دارد. چون اندیشه انسان میل شدیدی به رؤیا دارد. رؤیا‌هایی كه ما میل داریم آنها را حقیقی بدانیم.
● به نظر شما چرا نویسندگانی چون صادق هدایت، غزاله علیزاده و… خودكشی كرده‌اند و آیا در یك نگاه كلی نمی‌توان گفت رؤیابینی و پارادوكس آن با واقعیت زندگی مسئله غیرقابل درك و یا دست كم درك آن پیچیده است؟
نمی‌توان با قاطعیت از ذهن و باور كسانی كه حاضر می‌‌شوند رشته عمر خود را قطع كنند صحبت كرد و این که آن افكاری كه آنها در لحظه واپسین داشته‌اند، آن تصمیم در چه مرحله از سال‌های زندگی شان گرفته می‌شود، بعضی‌ها با اندیشه زیستن برای مرگ زندگی می‌كنند. به نظر من آن گونه كه آثار هدایت نشان می‌دهد اندیشه مرگ با او از رگ شیرینش نیز نزدیك‌تر بوده، بگونه‌‌ای كه ‌دیگر مرگ برای او قبح و زشتی خود را از دست داده بوده است. مرگ بسان یك همزاد همیشه همراه او بوده و هدایت با مرگ آن گونه رفتار می‌كرده كه با ذات خودش، هدایت فقط مرگ را در آغوش فشرده است یا مرگ به وصال هدایت رسیده است.
ممكن است تصور كنیم كه مرگ حاصل رؤیا‌های تحقق نیافته است. یا سرخوردگی‌ها و عقده‌های درونی. من در مورد هدایت هیچ‌كدام از این مسایل را دخیل نمی‌دانم. او و مرگ عاشقانه یكدیگر را دوست می‌داشته‌اند. اما در مورد بعضی دیگر ممكن است هر كدام از این باور‌ها درست باشد. در این صورت این خودكشی‌ها مصنوعی و ژست‌های روشنفكری‌ به حساب بیاید.
● وقتی خود شما می‌نویسید فكر می‌كنید كدام یك از دو عنصر مطرح شده (رؤیا و واقعیت) می‌تواند تأثیر بیشتری بگذارد؟
▪ تا زمانی كه دست به قلم نبرده‌ام اندیشه واقع گرایانه‌ای كه در هزار توی داستان پنهان است مرا آزار می‌دهد اما شروع به نوشتن مرا به نوعی از قید و بند رها می‌كند. آنگاه است كه رؤیا جولان خود را آغاز می‌كند و گاه اندیشه و طرح داستانی را بگونه‌ای دیگر منعكس می‌كند وجلوه می‌دهد. همیشه اعتقادم این است كه نویسنده هنگام خلق اثر به این قبیل مسایل آگاهانه فكر نمی‌كند. تنها بعد از خلق اثر و این که هیجان آن در ذهن نویسنده فرونشست می‌تواند پس از دوباره خوانی‌ها به دركی این چنینی برسد كه كدام عنصر قوی‌تر بوده است.
● فروید معتقد است. نوشتن نوعی پاسخ است كه در پی سركوب و واپس‌زنی امیال سركوب شده در دوران كودكی شكل می‌گیرد. آیا شما با این نظر موافقید؟ چرا؟
▪ اگر باور داشته باشیم كه نوشتن یك اثر ابتدا و پایانی دارد همانند خلق یك داستان، به نوعی راحت شدن از زیر بار اندوهمان آنست و بعضی آن را به زایمان تشبیه می‌كنند كه بار روحیه انسان را سبك می‌كند آنگاه بگونه‌ای به اندیشه فروید پاسخ مثبت داده‌ایم. شاید كسانی عقده‌هایی نهفته و سرپوش گذاشته شده خود را در داستان‌هایشان می‌گشایند. شاید هم نه. اما متحمل‌تر این است كه نویسنده خود را مرور می‌كند.
اگردوست داشتیم می‌توانیم امیال سركوفته را روی آن بگذاریم. ولی برای تمامی نویسندگان این مسئله صادق نیست آن طور كه برای ادگار آلن پو و یا كافكا و صادق هدایت بوده است. از كنار این مسئله نمی‌توان بدون اعتنا عبور كرد. تأثیر خود را دارد. نویسنده آیینه‌ای از ذهن رنجور یا پرخاشجوی خودش را منعكس می‌كند نویسنده‌ای كه فقیر است از فقر بیشتر می‌نویسد نویسنده‌ای كه امیال جنسی سركوفته‌ای دارد بدان سو میل می‌كند و این همه در بشر است اگر روح و ذهن یك هنر‌مند را تشریح كنیم مسلما به این موارد برخورد می‌كنیم غیر از این كار نویسنده بیهوده جلوه می‌كند. روی هم رفته می‌توان با شدت و ضعفی با فروید موافق بود.
● تأثیر كدام یك در تاریخ ادبیات كشورمان (كلاسیك و امروزی) بیشتر بوده است، رؤیا یا واقعیت؟
▪ اگر ما به هزار و یك شب… یا دوزخ و یا شاهنامه و خمسه نظامی و ایلیاد و اودیسه و رمان‌هایی همانند سمك عیار و داراب‌نامه ـ ملك جمشید ـ اسكند‌رنامه و امیرارسلان نامدار نگاه كنیم و از خارجی‌ها به دكامرون و دن‌كیشوت و غرش طوفان و … می ‌بینیم كه جای پای رؤیا بسیار فراتر از واقعیت است. اما در تمام آنها به رؤیا‌هایی دیگر برخورد می‌كنیم رؤیا‌هایی كه می‌دانیم رؤیاست و در نهایت آن را جدی نمی‌گیریم اما ادبیات ناب بیشتر آنها را قبول داریم. اما پس از جنگ اول و دوم جهانی به مسایلی برخورد می‌كنیم كه نویسندگان اسیر و بیچاره آنهایند در هم ریخته‌ شدن تمام اصول كلاسیك.
حتی روح آدمی و بی‌نشان شدن واژه‌هایی چون نیكی و بدی و ادغام آنها در یكدیگر برای آن كه انسان ابتلائات جنگ را از قبیل فحشاء و فقر و عدم غرور را بر شانه‌‌های خود حمل می كند مدرنیته از اواخر قرن نوزدهم شروع می‌شود و با هراسی كه انسان از سلاح‌‌های كشتار جمعی و تهدید‌های دایمی قدرت و دیكتاتوری‌ها دارد ذهن آشوب زده او به سوی نوعی پسامدرن آگاهانه و منطقی میل می‌كند.
محمود امیری نیا
گفت و گو با امین فقیری ( داستان نویس)
منبع : ماهنامه ماندگار


همچنین مشاهده کنید