پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کچوییان؛ یک نظریه تازه در نسبت دین و تجدد


کچوییان؛ یک نظریه تازه در نسبت دین و تجدد
دكتر حسین كچوئیان عضو هیأت علمی دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، با این مقدمه، سخنرانی خود را در یکی از نشست های گروه علمی ـ تخصصی جامعه‏شناسی دین انجمن جامعه شناسی ایران، در قالب موضوع دین و تجدد آغاز كرد.
به گفته او، در باب ماهیت تجدد و چگونگی ظهور و بروز آن، دو دسته نظریه وجود دارد كه نخستین صورت‏بندی از این مسأله را فلسفه تاریخ در قرن ۱۸ ارائه می‏دهد كه تفسیر ”اگوست كنت“ نیز می‏تواند نمونه‏ای از آنها باشد.
تفسیرهای دسته نخست به تعبیر دكتر كچوئیان، تفسیرهای معرفت‏شناسانه از تجدد است كه چیزی شبیه نظریه پیشرفت و ترقی قرن ۱۸ را مطرح كرده و این تحول
را به عنوان یك تحول تاریخی به تطور در عقل و اندیشه ربط می‏دهد و ارائه دهندگان این نظریه بر این باورند كه كل تاریخ تحت تأثیر تحولات انسان شكل می‏گیرد. به عبارت دیگر مطابق با این دیدگاه، كل تاریخ در جهالت و ظلمت قرار داشته و پیدایش تجدد نقطه خروج از آن است.
از نقطه نظر این تئوری، بشر در كلیت خود، عالمی است كه در جستجوی روشنایی عقل یا علم است و این تلاش ادامه دارد تا به مرحله نهایی تجدد یعنی همان خرد روشن شده، دست یابد. به بیان دیگر، در این دیدگاه، تجدد حاصل كوششی حقیقت یابانه است.
دكتر كچوئیان نوع دیگر تفسیر از تجدد را كه اخیراً غالب شده، با نمونه كاملی از آن، یعنی تفسیر فوكویی از تاریخ و تجدد معرفی كرد و گفت: در این تفسیر ظهور تجدد به هیچ وجه به عقل مربوط نمی‏شود بلكه می‏توان گفت تفسیر فوكویی در واقع تفسیر وجود شناسانه تاریخ است. یعنی آنچه واقع شده تحول در ذهن معرفت نبوده است و ظهور تجدد به یك فعالیت بی‏غرض حقیقت یابانه ربطی ندارد. بنا بر نظر كچوئیان، در مجموعه این تفسیرها، تفسیری نداریم كه جایگاهی ماهوی و اساسی برای دین قائل باشد و از این منظر او تفسیر نوع سومی درباره موضوع تجدد را ارائه داد كه مسأله را در یك تحول وجود شناسانه جستجو می‏كند و به عبارتی كل تاریخ را در چنین چارچوبی قرار می‏دهد و در همان قالب هم تجدد را چنین می‏بیند.
به گفته وی، ”اریك وگلین“ فیلسوف آلمانی قرن بیستم، ارائه دهنده این نوع تفسیر بوده و معتقد است: تطورات تاریخی، تطورات وجود شناسانه‏ای است. كچوئیان یادآور شد كه نگاه او در زمینه فهم تاریخ و انسان تا حد زیادی هایدگری است، با این تفسیر كه از نقطه نظر این متفكر، هایدگر اوج الحاد غرب را بیان می‏كند و او از این منظر به هایدگر نگاه می‏كند یعنی هر چیزی كه اتفاق می‏افتد با مضمونی شبه فوكویی بیرون از اراده انسان‏هاست.
در واقع تطورات مختلف تاریخی از دیدگاه وگلین، حاصل دریافت‏های تجربی انسان‏ها در مقاطع خاص تاریخی از تجلیات وجود است. كچوئیان در كتاب اخیر خود، با عنوان ”تجدد از نگاهی دیگر“ نیز بیان می‏كند كه ”برای وگلین سیر تاریخ در صورت كلی‏اش، مسیری از اجمال و بساطت به گشودگی و تفصیل وجود می‏باشد و این مسیر عیناً در آگاهی منعكس است، زیرا آگاهی دقیقاً از درون تجربه وجود سر برمی‏آورد. اگر مسأله را به اقتضای ماهیت موضوع در قالب زبانی عرفانی و یا حتی هگلی بیان كنیم، تاریخ بشری، تاریخ تجلیات مختلف وجود و ظهور این تجلیات از طریق آگاهی در عینیت نظم جامعه، فرهنگ و حیات انسانی است“.
وی در توضیح این بحث، در سخنرانی خود نیز گفت: به تعبیر هایدگری، ما در وجود و حیات و هستی شناوریم و در قلمرو و ساحت هستی بازیگریم البته با این تفاوت كه واجد چیزی به نام آگاهی هستیم و این امكان را داریم كه نسبت به بازی فهم پیدا كنیم و دركی نسبت به هستی بیابیم. دوره‏های تاریخی حاصل این تجلیات و درك‏های ماست. یعنی هر دوره تاریخی با یك درك معنایی آغاز می‏شود كه معنای كانونی هر تمدن و عصری را می‏سازد و آدم‏ها با دستیابی به معنای خاصی كه در تجلی شخصی ظاهر شد، به شكل‏دهی ساخت تاریخی و تمدن جدید می‏پردازند.
وی افزود: وگلین انواع مختلف تجربیات تاریخی را مطرح كرده ولی از یك منظر هستی شناسانه كه بخشی از آن به هستی انسانی و بخشی به تجلیات باطن آدم ربط می‏یابد، سه مرحله از گونه‏های مختلف معنا یا صورت‏های تاریخی را معرفی كرده است؛ به تعبیر او، یك مرحله همان مرحله‏ای است كه با عنوان هستی اسطوره‏ای می‏شناسیم و در این مرحله نوع تجربه انسان از وجود آدم اجمالی و بسط نیافته است. انسان در این مرحله بخش مادی، فیزیكی و متعالی‏اش از هم جدا نشده و حتی خدایان در كنار او زندگی می‏كنند.
كچوئیان در سخنان خود، مرحله دوم را در دیدگاه وگلین مرحله هستی متافیزیكی شمرد و ادامه داد: مهم‏ترین مرحله، مرحله دوم و مرحله‏ای از ظهورات هستی است كه محصول تاریخی آن مربوط به ۲۰۰۰ سال پیش است. روش‏شناسی این متفكر رجوع به نمادهایی است كه در هر دوره تاریخی ظاهر می‏شود. به نظر او معرف تجربه، وجود نمادها و سمبل‏هایی است كه در قالب اندیشه‏های مختلف ظاهر می‏شود. او دلیل اهمیت مرحله سوم را در این می‏داند كه مفاهیمی مثل نفس و روح و عقل در تفكرات بشر ظاهر می‏شود و این دوره را دوره ظهور ادیان بزرگ، امپراطوری‏های بزرگ و فلاسفه بزرگ معرفی می‏كند.
كچوئیان افزود: تفسیری كه در این نظریه برای توضیح مسأله ارائه شده، اگزیستانسیالیستی است یعنی همه چیز در تحولات تاریخی به تجربیات وجودی انسان مربوط می‏شود. مشخصاً از نظر این متفكر، تجدد با ظهور فلسفه‏ها یا جریانات اجتماعی كه ما تحت ”غنوسیه“ (Gnosticism) می‏شناسیم، آغاز می‏شود.
وی ادامه داد: به نظر وگلین، تجدد با پیامدهایی ربط پیدا می‏كند كه با تجربه اخیر انسان از معنای وجود مرتبط می‏شوند. در واقع هم از نظر فلسفی و هم جامعه‏شناختی، تجدد تداوم جریان غنوسیه در صورت‏های متفاوت است. در واقع به عقیده وگلین، حاصل تجربه تاریخی خاص كه در این تمدن‏ها و ادیان مختلف ظهور یافت، یك اضطراب وجودشناسانه بود. به این دلیل كه در پی این تحول، انسان فهمید هستی‏ای برزخی و متعالی دارد و صرفاً محدود به بعد مادی و فیزیكی نیست. پیامبران نیز درك تازه‏ای از الوهیت یافتند كه خدایان را خارج و ماوراء تجربه بشری قرار دادند و از همین جا مسأله معنا پیدا شد چرا كه این مسأله زمانی پیدا می‏شود كه انسان هستی گسترده و وسیعی داشته باشد (از خاك تا افلاك) و برای او این پرسش مطرح شود كه من كیستم، چیستم و كجا هستم. به نظر وگلین این تجربه اضطراب‏آوری برای بشر بوده و وضعی تحمل‏ناپذیر برای او به وجود آورده است. اما در عین حال، فرقه‏های غنوسیه را داریم كه عكس‏العمل تلاش برای عدم قبول این تفسیر از عالم و هستی هستند.
كچوئیان تأكید كرد: غنوسی‏گری در واقع تلاش برای رهایی از این تفسیر اضطراب‏آور وجود است و ویژگی اصلی آن اعتقاد به این اصل است كه عالم ما ظلمانی است. البته این تفكر معتقد به وجود یك خدای واحد است ولی در یك مرحله كه به خلقت این عالم مربوط می‏شود. اعتقاد اصلی آن، این است كه ما دو خدا داریم خدای خیرات و خدای شرور و این جهان توسط خدای شرور پدید آمده است چرا كه اگر خدای خیر قادر بود، باید عالم بدون نقصانی می‏آفرید.
وی افزود: در مقابل تجربه وجودی كه عالم انسانی را عالم ظلمانی می‏كرد، دو نوع واكنش می‏توانست وجود داشته باشد؛ یك واكنش تفسیر مسیحی غنوسی‏گری و دیگری واكنش صوفیانه. در این زمینه واكنش غنوسی‏گری براساس تفسیری بود كه به وسیله دانش متحول كردن عالم را ممكن می‏دانست كه البته با تخریب جهان حاصل می‏شد.
كچوئیان در فصل دوم كتاب تجدد از نگاهی دیگر، به تفصیل، اندیشه وگلین را در ربط میان تجدد و غنوسیه براساس نوع فلسفه تاریخ بیان می‏كند اما در نشست گروه جامعه‏شناسی دین نیز به صورت اجمالی در این باره گفت: به نظر وگلین، تمدن مسیحی قبل از تجدد نیز حاصل چالش با این فكر بود كه نتیجه آن نوعی تقویت ساختاری در تمدن مسیحی قرون وسطی بود كه بخش جسمانی عالم را به دست قیصر و بخش روحانی آن را به دست كلیسا می‏داد. این ثنویت راوی جایگاه برزخی انسان در بازی وجود است و همین جایگاه برزخی است كه معناسازی و تفكر را برای انسان ضروری می‏سازد.
دكتر كچوئیان افزود: تفكر دیگر فرقه‏های بدعت‏گرای مسیحی این بود كه در طلب برقراری سلطنت مسیحی در این دنیا تلاش كنند و این در مقابل فكر غنوسی‏گری مسیحی، فكر هزاره گرایانه، مطرح شد كه می‏گفت در رأس هزاره مسیح می‏آید و عالم متعالی و بهشت اخروی را در همین دنیا محقق خواهد كرد. به نظر وگلین در واقع از همین نقطه شكل‏گیری جدید تجدد به لحاظ اجتماعی و نظری شروع می‏شود یعنی بعد از مأیوسی از آمدن مسیح حوالی قرن ۱۱ و ۱۲ كه چیزی به عنوان بهشت دنیایی مطرح می‏شود.
كچوئیان در پایان این نشست گفت: در نظریات قبلی راه نجات عالم تخریب آن بود و دانش مورد نیاز برای این منظور دانش رمزی و سری شناخته شد ولی در تجدد، عالم ظلمانی است اما اصلاح آن از طریق تخریب آن نیست بلكه نجات و رهایی از طریق تسلط بر این عالم و مبدل كردن آن است و راه دستیابی به این امر نیز دانش است اما دانشی كه در دوران خود این عالم گذاشته شده است.
منبع : خبرگزاری آفتاب


همچنین مشاهده کنید