پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چارلز هارتسهورن(Charles Hartshorne)


چارلز هارتسهورن(Charles Hartshorne)
چارلز هارتسهورن [كه در متون پارسی بعضاً با ضبط «هارتشورن» از وی یاد می‌شود] را بسیاری از فلاسفه یكی از مهمترین فیلسوفان دین و از برجسته‌ترین متخصصان متافیزیك در قرن بیستم می‌دانند. او اگرچه غالباً متافیزیك جوهرمحور در فلسفه قرون وسطی را مورد انتقاد قرار می‌داد، از حیث شرح و بسط دادن فلسفه‌ای خدامحورانه و الهی، بسیار شبیه متفكران قرون وسطی بود.
هارتسهورن همچنین در زمینه آواز پرندگان تخصص داشت. او اولین فیلسوفی است كه از زمان ارسطو (۳۲۲ - ۳۸۴ق.م) تا به حال در متافیزیك و هم در پرنده‌شناسی متخصص بود.
چارلز هارتسهورن در سال ۱۸۹۷ در پنسیلوانیای امریكا به دنیا آمد. پس از ورود به كالج هاروارد، در جنگ جهانی اول به عنوان دانشجوی پزشكی در فرانسه خدمت كرد، در حالی كه مجموعه‌ای از كتاب‌های فلسفی را همراه خود داشت. پس از جنگ دكترای فلسفه‌اش را از هاروارد دریافت كرد و در آنجا با آلفرد نورث وایتهد (۱۹۴۷ - ۱۸۶۱) از نزدیك آشنا شد. در این مورد معمولاً از تأثیرپذیری عمده او از وایتهد یاد می‌كنند، اما دنیل دامبروفسكی كه از ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۴ سه كتاب راجع به هارتسهورن نوشته، معتقد است كه اغلب عناصر اصلی فلسفه هارتسهورن - بر خلاف گمان رایج - پیش از ملاقات با وایتهد مطرح شده است.
هارتسهورن از ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ برای ادامه تحصیل در مقطع فوق دكترا به آلمان رفت و در آنجا در بعضی از كلاس‌های ادموند هوسرل (۱۹۳۸ - ۱۸۵۹) و مارتین هایدگر (۱۹۷۶ - ۱۸۸۹) شركت كرد. اما او بیش از آنكه از این دو فیلسوف تأثیر بپذیرد، از فیلسوف امریكایی چارلر سندرس پیرس (۱۹۱۴ - ۱۸۳۹) كه هارتسهورن مجموعه یادداشت‌های وی را با همكاری پل وایس تنظیم كرد و به چاپ سپرد، تأثیر پذیرفت.
هارتسهورن علاوه بر مراكز متعددی كه به عنوان استاد مدعو در آنها به سخنرانی و تدریس پرداخت، دوره تدریس‌اش را در سه مركز سپری ساخت: از ۱۹۲۸ تا ۱۹۵۵ در دانشگاه شیكاگو درس داد. او در آنجا یك نیروی فكری غالب در گروه الهیات محسوب می‌شد با وجود آن كه عضو گروه فلسفه بود، از ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۲ در دانشگاه اموری تدریس كرد، سپس به دانشگاه تگزاس در آستین رفت. هارتسهورن عاقبت در همین دانشگاه بازنشسته شد و تا هنگام مرگش در سال ۲۰۰۰ در آستین ماند. بدین ترتیب هارتسهورن با عمری ۱۰۳ ساله از مرز یك قرن هم فراتر رفت.
● مهمترین آثار هارتسهورن:
طرحی كلی و دفاع از برهان در وحدت وجود (unity of Being) مطلق یا خیر الهی(Divine Good) كه رساله دكترایش در دانشگاه هاروارد بود (۱۹۲۳)، فلسفه و روانشناسی احساس (۱۹۳۴)، فراسوی اومانیسم (۱۹۳۷)، نگرش انسان به خدا (۱۹۴۱)، سخن فلاسفه راجع به خدا (۱۹۵۳)، منطق كمال (۱۹۶۲)، یك الهیات طبیعی برای زمانه ما (۱۹۶۷)، كشف آنسلم (۱۹۶۷)، فلسفه وایتهد (۱۹۷۲)، زاده شده برای خواندن (۱۹۷۳)، بصیرت‌ها و سهوهای اندیشه‌ورزان بزرگ (۱۹۸۳)، وجود و فعلیت (۱۹۸۴)، خلاقیت در فلسفه امریكا (۱۹۸۴)، قدرت مطلق و سایر خطاهای الهیاتی (۱۹۸۴)، تاریكی و روشنایی (۱۹۹۰)، مغالطه صفر و مقالاتی دیگر در متافیزیك نوكلاسیك (۱۹۹۷). از هارتسهورن یا درباره او هیچ اثری به فارسی ترجمه و منتشر نشده است.
یكی از اسباب شهرت هارتسهورن دفاع منطقی او از برهان وجودی (آنسلم) در اثبات وجود خداست. او سه برهان كلاسیك اثبات وجود خدا را به سه رشته درهم تنیده یك طناب تشبیه می‌كرد كه همدیگر را تقویت می‌كنند. افزون بر این، دیدگاه متمایزی راجع به خدا شرح و بسط داد كه به دیدگاه نوكلاسیك معروف است. هارتسهورن دلیل می‌آورد كه نقادی هیوم و كانت از برهان وجودی آنسلم (۱۱۰۹ - ۱۰۳۳ م متأله مسیحی) معطوف به قوی‌ترین روایت این برهان در رساله پروسلوگیون آنسلم (فصل سوم) نیست؛ به همین دلیل بر این نظر است كه در اینجا تمایزی موجهه یا صوری میان هستی داری واجب و هستی داری ممكن (existing contingently) وجود دارد. به عقیده هارتسهورن وجود (existence) بتنهایی ممكن است یك محمول واقعی نباشد اما هستی داری واجب یا وجود واجب‌الوجود یقیناً یك محمول واقعی است. یعنی برخلاف كانت و عده‌ای دیگر، هارتسهورن معتقد است كه در مورد وجود و هستی حقایقی ضروری وجود دارد. این قول كه عدم و نیستی مطلق به نحوی وجود دارد، مستلزم تناقض درونی است. از همین رو هارتسهورن بر این نظر است كه نیستی مطلق غیرقابل تصور است. او می‌گوید ضرورتاً چنین است كه چیزی وجود دارد و با تكیه بر برهان وجودی (The ontological argument) عقیده دارد كه قضیه «خدا وجود دارد» بالضروره صادق است. هارتسهورن می‌گوید در اینجا با سه شق رو به رو هستیم:
۱) خدا غیرممكن است،
۲) خدا ممكن است، یعنی می‌تواند باشد، یا نباشد
۳) خدا ضرورتاً وجود دارد (خدا واجب‌الوجود است).
او می‌افزاید: برهان وجودی نشان می‌دهد كه شق دوم مهمل و بی‌معنی است. از این رو نتیجه می‌گیرد كه وظیفه اساسی خداباور فلسفه‌ورز این است كه ثابت كند خدا غیرممكن نیست. (یعنی نشان دهد كه وجود خدا محال و مستلزم تناقض نیست) به علاوه بحث مفصل هارتسهورن راجع به برهان مبتنی بر نظم و تدبیر با نظرات او درباره زیست‌شناسی ارتباط دارد.
به گمان او وفق دادن میان خدای همه توان در دیدگاه خداباورانه كلاسیك با دگرگونی‌ها و آشفتگی‌های پدید آمده در طبیعت دشوار است. اما به همان اندازه دشوار است كه بتوان نظم و نظام‌مندی عالم طبیعت را با قول به اینكه هیچ نظم‌دهنده و خالقی وجود ندارد، وفق داد. بحث و مجادله هارتسهورن با خداباوری فلسفی كلاسیك بیشتر مربوط به فعلیت، یعنی نحوه وجود خداست تا مربوط به وجود خدا. او می‌گوید خدایی كه وجود دارد ضرورتاً از هر حیث ضروری یا تغییرناپذیر نیست. هارتسهورن معتقد است كه متفكران قرون وسطی اگرچه در مساعی‌شان برای اندیشیدن درباره خدا به واسطه منطق كمال (The Logic of Perfection) كه طبق آن خداوند صاحب جمیع كمالات است، بر حق بودند، اما همچنین بر این نظر است كه این منطق برای معرفت یافتن به صفات موجودی كه خدا خوانده می‌شود، بدرستی مورد استفاده قرار نگرفته است. هارتسهورن می‌گوید منطق خداباورانه كلاسیك یا سنتی مربوط به كمال، خدا را از حیث امور یا اوصاف متضاد گوناگون (مانند ثبات و تغییر، وحدت و كثرت، فعلیت و منفعلیت و نظایر اینها) موجودی یك قطبی تلقی می‌كند و بر همین اساس خداباوری فلسفه سنتی یا كلاسیك، یك عنصر در هر یك از این زوج صفات را یك صفت محسوب می‌كند (در اینجا مورد اول در هر زوج یعنی ثبات، وحدت، فعلیت) و دیگری را بی‌اعتبار و حقیر می‌شمارد و نادیده می‌گیرد.
اما منطق كمال مطرح شده توسط هارتسهورن دوقطبی است، یعنی به هر دو عنصر در این زوج صفت‌ها نظر دارد، ولی نباید از نظر دور داشت كه پاره‌ای از متضادین برای جای گرفتن در تحلیل دوقطبی مناسب نیستند مانند متضادین خیر و شر (good-evil) كه در آن جفت خیر-خیر حشو و اضافه است و خیر-شر هم نوعی تناقض. لذا هارتسهورن معتقد است كه بزرگ‌ترین موجود قابل تصور (تعبیر مشهوری كه آنسلم آن را در برهان وجودی خود به كار برد) نمی‌تواند به هیچ معنایی شر باشد.
هارتسهورن معتقد به دوخدایی هم نیست و در پی آن نیست كه از نوعی ثنویت و دوگانه‌انگاری كیهان‌شناختی دفاع كند. در واقع او موضع مخالف این دو مورد را اتخاذ می‌كند. او خداباوری دوقطبی خود را نوعی Panentheism می‌نامد كه در لغت به این معناست كه همه چیز در خداست. هارتسهورن تصریح می‌كند كه همه عواطف و احساسات مخلوقانه، بویژه احساسات مربوط به رنج محاط در حیات الهی است. هارتسهورن خدا را فكر یا روح كل جسم عالم طبیعت می‌داند، در عین حال كه خدا را از مخلوقات متمایز می‌شمارد. تعبیر دیگر در تشریح دیدگاه او در این باب آن است كه خداباوری او را از نوع نوكلاسیك به شمار آوریم؛ به این معنی كه او در نخستین گام‌ها در تلاش برای تعمق و ژرف‌اندیشی راجع به منطق كمال، بر ادله و براهین خدباورانه كلاسیك یا سنتی در اثبات وجود خدا و بر متافیزیك خدباورانه كلاسیك تكیه می‌كند. اما او معتقد است كه در گام‌های بعد باید موضوع صیرورت و شدن را به عنوان مكمل، مطمح نظر قرار داد. به گمان هارتسهورن - برخلاف دیدگاه بوئتیوسی كه درمیان اندیشه‌ورزان قائل به خداباوری سنتی صاحب نفوذ و تأثیر بسیار بوده است - خدا بیرون از زمان نیست، بلكه در بستر همه زمان‌ها حضور و وجود دارد.
دیدگاه هارتسهورن در مورد علم مطلق خدا نیز تاحدودی با روایت سنتی، متفاوت است. او علم مطلق (omniscience) را ناظر به امكان الهی علم به هر چیزی می داند كه قابل شناختن باشد: فعلیت های گذشته تحقق یافته است. واقعیت های مربوط به زمان حال نیز بر طبق قوانین فیزیك شناخت پذیر است و امكانها و احتمالات مربوط به آینده. اینها سه دسته امكانها و واقعیت های قابل شناختن هستند. در مفهوم سنتی یا كلاسیك از علم مطلق، خدا به امكانها یا احتمالات آینده درست مثل آنكه در گذشته رخ داده باشند علم دارد. اما به گمان هارتسهورن این، نمونه ای از علم مطلق و فراگیر نیست بلكه نمونه ای از جهل نسبت به خصلت (لااقل تا حدودی) نامتعین آینده است. دیدگاه نامتقارن راجع به زمان كه در میان متفكران فلسفه پویشی (Process) به طور كلی (از جمله برگسن وایتهد و هارتسهورن) بر آن اتفاق نظر است و بیانگر این معناست كه ارتباط میان حال و گذشته تفاوت بنیادین با ارتباط میان حال و آینده دارد نیز برای نظریه عدل الهی هارتسهورن پیامدهایی داشته است. او می گوید كه كثرت عوامل صاحب درجاتی از اختیار از جمله عوامل غیرانسان با آینده ای رو به رو هستند كه نه كاملاً تعین پیدا كرده و نه به تفصیل از پیش معلوم است. این موضوع باعث می شود كه این عوامل گاه با یكدیگر تصادم و برخورد داشته باشند. بنا بر نظر هارتسهورن بر این اساس می توان گفت كه خدا دور از مخلوقاتی كه رنج می كشند نیست.
● نظریه اخلاقی و سیاسی:
هارتسهورن كیهان را یك قلمرو سلطنتی متافیزیكی (metaphysical monarchy) می داند كه خدا در رأس آن قرار داد. او در مورد جامعه بشری هم از یك تعبیر نامأنوس استفاده می كند: دموكراسی متافیزیكی. مقصود او از این تعبیر آن است كه همه اعضای جامعه بشری با یكدیگر برابرند و هیچ كس نمی تواند به گزاف بر دیگران تفوق و برتری بجوید و حقی ویژه برای خویش قائل شود. دامبروفسكی در این مورد می نویسد كه «این موضوع او را یك لیبرال (Liberal) در عرصه سیاست می سازد اگر كه لیبرالیسم ناظر به این عقیده مساوات طلبانه باشد كه هیچ انسانی خدا نیست. در هر حال در نظریه اخلاقی و نیز در متافیزیك و نظریه عدل الهی (theodicy) هارتسهورن، آزادی نقشی محوری دارد. یكی از نكات جالب توجه درباره دیدگاههای هارتسهورن این است كه بنا بر اعتقاد او به «همه روان گرایی» (Panpsychism) هر موجودی در طبیعت حتی ذرات اتمی كه ظاهراً فاقد فعالیتمندی ذهنی و روانی اند واجد ارزش ذاتی و نه صرفاً ابزارگرایانه است. (واژه Panpsychism از دو ریشه یونانی Pan و Psyche (به معنی روح، روان) اشتقاق یافته است و در اصطلاح به این معنی است كه هر چیزی دارای نفس و روح است. ریس در توضیح این اصطلاح نزد هارتسهورن می نویسد كه از نظر هارتسهورن هر موجودی در عالم به درجات مختلفی صاحب آگاهی است) حاصل آنكه در متافیزیك هارتسهورن مبنایی فراهم می شود هم برای درك و دریافتی هنری و زیبایی شناسانه از طبیعت و ارزش آن، و هم اخلاقی زیست محیطی كه ناظر به ارزش ذاتی و درونی طبیعت است. این نظرات هارتسهورن با توجه به بحرانهایی كه در عصر حاضر طبیعت را به شدت تهدید می كنند اهمیت بسیار دارد و می تواند در كنار دیدگاههای ادیان درباره نگاه همدلانه و همساز با طبیعت مورد توجه قرار گیرد.
در یك ارزیابی كلی می توان گفت كه هارتسهورن بیشتر در الهیات تأثیرگذار بوده تا در فلسفه. فیلسوفان تحلیلی به طور كلی حتی آن دسته كه خداباور هستند غالباً به فلسفه هارتسهورن توجه چندانی نكرده اند. در عوض هارتسهورن در میان متخصصان الهیات بسیار تأثیرگذار بوده و این مایه تعجب است چون هارتسهورن متأله نبود و در استدلالهای منطقی و فلسفی خود بر كتاب مقدس یا مرجعیت های دینی تكیه نمی كرد. برخی از فلاسفه تحلیلی هم هستند كه آرای او را مورد نقادی قرار داده اند، از جمله فیلسوف موحد نامبردار آمریكایی ویلیام آلستون كه به شدت به نقد دیدگاه هارتسهورن در موردخدا و نگرش نوكلاسیك او در این مورد می پردازد .- در عصری كه پرداختن عمیق به پرسش های بزرگ و بنیادین از حوصله و ظرفیت حتی شاید بسیاری از فلاسفه و اهل فكر» فراتر می رود و حركت در سطوح، كاربردی تر و جذاب تر می نماید غور و تعمق در زندگانی و اندیشه های كسانی كه نیروهای جسمی و روحی خود را كم و بیش صرف ژرف اندیشی در پرسش های اساسی ساخته اند، می تواند درنگی و تأملی برانگیزد.
منبع : موسسه گفتگوی ادیان


همچنین مشاهده کنید