سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


خاک حاصلخیز


خاک حاصلخیز
داستان نیمه بلند و پر از اطناب «خاك حاصلخیز» حسب حال فردی است كه به هر جا سر می زند با انسان هایی مواجه می شود كه تمایل به شعر سرودن دارند. میزان علاقه مندی نویسنده به شعر عامل خلق این اثر است- جمالزاده پیوسته در بافت داستان های خود از عنصر شعر استفاده كرده و همیشه علاقه خود را نسبت به اشعار ناب بیان كرده است- به همین دلیل، درصدد بوده تا دیدگاه های خاص خود را پیرامون شعر فارسی و سیر تحول شعر در ایران امروز بیان كند.
البته او این كار را پیش از این هم به كرات كرده است. با این حال در این اثر قصد كرده با خیال راحت به تشریح آموزه ها و آرای خود بپردازد و اصطلاحاً داستان را هدف بیان مقصود كند.
جمالزاده در این داستان راوی را وا می دارد تا با شخصیت های مختلف رو در رو شود. فراش پستخانه، دندانساز، خیاط، روزنامه چی، قپاندار و حمامی از جمله افرادی هستند كه تمایل به سرودن شعر دارند.
یكی از بخش های نیرومند داستان، استفاده از طنزی زیركانه و حساب شده است. جمالزاده تمام هم خود را مصروف ایجاد فضای طنزگونه كرده است.
میل راوی داستان به نشنیدن اشعار كسبه، اولین عامل ایجاد طنز در داستان است. او تمایلی به شنیدن اشعار ندارد، با این حال به هر كجا پا می گذارد با فردی مواجه می شود كه دوست دارد برایش شعر بخواند.
توقع شاعران پس از سرودن شعر عامل دیگری است كه طنزی زیبا را به وجود آورده است. تمامی كسبه پس از سرودن شعر توقع دارند راوی از آن ها تمجید كند. چهره راوی و شیوه تمجید او بسیار به دقت و هنرمندانه ترسیم شده است.
«در میان جماعت شعرا گیر افتاده بودم و خواب كم كم رنگ كابوس به خود گرفت و چنان شعر پیچ شده بودم كه دست و پایم را گم كرده بودم.»(ص۹۳)
در این میان لحن راوی داستان در بروز طنز و توصیف صحنه های خنده آور موثر است.در این اثر هر شخصی با توجه به حرفه و شغل خود شعر می سراید. لاجرم در پایان اشعار مطرح شده باعث خنده خواننده و آزار راوی داستان می گردد.
پستچی: من قاصد عشاقم، از صبح سحر تا شام
انعام نمی خواهم، نه پسته و نه بادام.(ص۹۴)
دندانساز: «دندانه هر قصری درسی است پر از عبرت
آیینه گویایی است از سطوت و از قدرت»(ص۱۰۳)
جمالزاده برای ایجاد طنز پایدار از عنصر «تخلص» نیز استفاده كرده است. هر فرد با توجه به شغل و حرفه اصلی خود تخلصی را برگزیده است. همچون پستچی كه تخلص قاصد را برگزیده، خیاط كه تخلص «درزی» را برگزیده و...
در این بین هر یك از افراد درصدد هستند برای خود پیشینه ای بسازند و به نوعی اثبات كنند كه اجدادشان هم شاعر بوده اند. «گفت این شاعری از جد امجد عیالم به من ارث رسیده است. اشهر شعرای عهد خود بود و همانا در زمان حیات خود در قصبه لنجان از قصبات معروف دارالسلطنه اصفهان چنان شهرتی حاصل نموده بود...»(ص۱۱۶)
جدای از این، شیوه بیان كسبه پس از سرودن شعر تغییر می كند. آن ها احساس می كنند پس از خواندن شعر به فرد معتبر و اندیشمندی مبدل گشته اند. «دیدم خیاط حالا دارد با لفظ قلم صحبت می دارد و فهمیدم چون خود را شاعر می پندارد خیال می كند مجبور است به زبان دیگری كه زبان مردم كوچه و بازار نباشد و بوی علم و فضل بدهد سخن براند.(ص۱۱۶)
باید اذعان داشت كه تطبیق اشعار با زندگی و حرفه شخصیت ها باعث شده تا جمالزاده به فكر ساختن این داستان بیفتد. اصولاً جمالزاده از ایجاد ارتباط و پیوند میان اشعاری كه می دانسته و مضمون داستان لذت می برد و پیوسته درصدد است پل ارتباطی میان شعر و مضمون را در داستان هایش حفظ كند.
وی در بخش پایان بندی داستان به ارایه دیدگاه های خود می پردازد و عامل گرایش مردم به شعر و شاعری را در نوع آب و خاك این سرزمین می داند و معتقد است «هنر نزد ایرانیان است و بس». با این حال به جامعه ادبی كشور هشدار می دهد و شاعران معاصر را پند می دهد.
«هزار سال شعر فارسی همه چیز ما بود و جز آن چیز قابل توجه دیگری نداشتیم، اما افسوس و هزار افسوس كه می بینی همین شعر امروز به چه سرنوشتی مبتلا گردیده و كارش به كجا كشیده است.»(ص۱۴۵)
جدای از این جمالزاده در پس كلام خود نگرانی شدیدی را برملا می سازد. او بیش از حد نگران آینده شعر ایرانی است و دوست ندارد ریشه آن خشكیده شود. وی در بخش پایانی كه با عنوان «حقیقت شعر» آورده شده مدعی است: «برای من كلامی كه خوش و شیوا و با مغز و با لطف و با آهنگ باشد دلنشین است و كهنه و نو برایم تفاوتی ندارد.»(ص۱۵۰)
در واقع تحول شعر فارسی یعنی تبدیل شعر كهنه به نو مورد انتقاد نویسنده نیست، بلكه دوری از قواعد یاد شده فوق باعث می شود تا اشعار معاصر به انحطاط كشیده شوند.
«بهتر است در كنار بنشینیم و نظاره كنیم تا ببینیم دست روزگار و قریحه فرزندان این آب و خاك سرنوشت شعر و ادب فارسی را به كجا خواهند كشید.»(ص۱۵۰)
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید