پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا

دست ساخته هایی از جنس «کیچ»


دست ساخته هایی از جنس «کیچ»
● به مناسبت نمایشگاه آثار علیرضا میراسدالله
علیرضا میراسدالله ، تعدادی از دست ساخته هایش را درزمینه نقاشی، عروسك سازی و قصه های مصور در نگارخانه آریا به نمایش گذاشته است.
در دوران موسوم به «مدرن» كمتر دیده شده است كه از هنرمند انتظار خلق آثاری مطابق با قواعدی معین و ازپیش تعریف شده، صورت پذیرد. در چنین شرایطی، كمتر بیننده ای حتی از خودش می پرسد كه آیا این فردی كه خود را صاحب صلاحیت دانسته و آثارش را درمعرض دید همگان قرار داده است، پشتوانه كافی و مهارت درخور در خلق آن چیزی كه «اثرهنری» نامیده می شود را دارد یا نه؟
به همین دلیل در روزگار ما، «هنر به طور خاص» گنجینه ای است در محدوده كوچكی از اهل فن. خارج از این محدوده، بسیاری تولیدات هنری نیز به طور پیوسته عرضه می شود كه در اصطلاح رایج به این تولیدات نیز «اثرهنری» می گویند.
واقعیت آن است كه در همه جای دنیا، مردم از نظر درجه فهم و میزان سلیقه و علم به مقولات هنری به دوگروه «اقلیت» و «اكثریت» تقسیم می شوند.گروه اقلیت قشر «الیت» و جمع كوچك فرهیختگان را تشكیل می دهند و گروه اكثریت نیز شامل همگان می شود.
ساخته های علیرضا میراسدالله، خارج از محدوده كوچك اهل فن، و در گروه اكثریت و با سطح سلیقه عامه قابل ارزیابی هستند.از چنین منظری، بررسی كارهای میراسدالله درعرصه فرهیختگی هنری یا درجات عالمانه یك فرآورده فرهنگی، نمی گنجد.دست ساخته های او را باید در زمره تولیدات انبوهی كه بازار را هدف قرارداده است، موردشناسایی قرارداد.
درواقع علیرضا میراسدالله به جریانی كه از سلیقه همگان پیروی می كند تعلق دارد و نه به جریاناتی كه درصدد ارتقای سطح سلیقه عموم هستند. بی درنگ باید افزود كه او برای نفوذ به ذائقه مردم شگردهای جذابی نیز در آستین دارد، ازجمله: شیرین كاری، فكاهه، نگاه فانتزی، خوش آب و رنگی، لودگی، سهل انگاری و نوعی سبكبالی و بی خیالی دلنشین...
گفتن ندارد كه اثر هنری اصولاً در همه جوامع در زمره پدیده های گران و بااهمیت تلقی می شود. این امر حتی در زمانه تولید انبوه هنری در سطح فهم عوام نیز همچنان به قوت خود باقی است.
با نگاهی به طرح های علیرضا میراسدالله در كتاب های مصورش (قصه های غیرمعمولی ۱و۲) در می یابیم كه او اصلاً از الفبای طراحی به معنای ترسیم یا Drawing بی اطلاع است، به طوری كه نمی توان گفت طرح های او ضعیف اند، بلكه باید گفت طرح های میراسدالله ناشیانه و به شدت غلط و خام دستانه اند.
این كه در دوران مدرن، با ظهور متعدد كسانی مواجه می شویم كه به علت تأكید مدرنیسم بر فردیت، خود را هنرمند می پندارند و فردیت برخاسته از فضای مدرن را بهانه ای برای توجیه حضور بی پشتوانه خود قرارمی دهند، نباید موجب شود كه اندازه و معیار ازدست منتقد خارج شود. چرا كه در آن صورت جامعه نیز از «دیده علت یاب» و «نظرسنجش گر» محروم می شود.
بدون تعارف و ریا باید گفت كه علیرضا میراسدالله اصلاً طراح نیست. در سال های اخیر، هربار به دلیل نمایش یا انتشار آثار كسانی كه در چنته چیزی از طراحی ندارند، این دغدغه مطرح می شود كه چه اتفاقی افتاده است؟ ناشران ما كج سلیقه شده اند یا مراكز هنری و گالری های ما به اعوجاج ذهنی دچار گردیده اند؟
موجی از تقویم های دیواری و رومیزی و جیبی و كتاب های فانتزی و چاپ های نسبتاً بزرگ دیجیتالی از طراحی های ناشیانه ای كه با الصاق یك قطعه شعر یا جمله قصار می خواهند خود را پذیرفتنی جلوه دهند ویترین كتاب فروشی ها و كارت پستال فروشی ها و غرفه های مراكز هنری را دربرمی گیرد... این جریان به ظاهر هنری، به دست كسانی اداره می شود كه بضاعت اندكی در طراحی و استعداد بسیاری در فروشندگی و تبلیغ «خود» دارند.
در دوران مدرن، به دلخواه افراد یا گروه های هنری ریز و درشت، تغییرات بسیاری در نظام بیانی و ارتباطی هنرهای زیبا ایجاد شده است.
به طوری كه هر فرد به باور خود در درون مقوله هنرهای زیبا، زبان خاص خود را ابداع كرده و هر گروه نیز با استناد به نشانه های موردتوافق خود به ابراز بیان هنری پرداخته اند. به طوری كه می توان گفت، چنانچه این تغییرات پی درپی در «زبان» رخ می داد، امروزه به هیچ روی نمی توانستیم منظور یكدیگر را درك كنیم.
با گسترش عامل «فردی شدن هنر»، كاركرد دلالتی هنر خود به خود ازمیان رفته است. چرا كه اثر هنری تنها به برداشت های كاملاً فردی دلالت داشته و به سختی قادر به راهگشایی به نوعی تجربه مشترك بشری است. ذكر این نكات نیاز به توضیح بیشتر دارد:
در شرایط حاضر در بسیاری از محافل هنری، هر شخص یك نظام ارتباطی یا دستگاه نشانه ای خاص خودش را تدوین كرده و آن طور كه خودش می خواهد و خودش می فهمد به تولید و بازتولید دست ساخته هایش اقدام می كند.
البته گفتنی است كه ایجاد فرصت برای تولید آثار كاملاً شخصی، بدون حساسیت به كیفیت تكنیكی و سایر ارزش های مرتبط با اثر هنری، در دوران ما بیشتر در جوامعی شیوع پیداكرده است كه بیشتر مردمانش با «خط» و «سواد نوشتاری» آشنایی دارند. چرا كه مردمان باسواد ازطریق خواندن یا مطالعه، امكان دستیابی به خیلی از قابلیت های ذهن، تخیل و آگاهی های مختلف را به دست می آورند، آنان چنانچه از مقوله هنر آگاهی كمی داشته باشند، با كمی تسامح با چنین آثاری كنارمی آیند.
تأكید و توجه به این نكته بسیار مهم است؛ این كه به یاد داشته باشیم كه در دوران موسوم به «مدرن»، هنر تنها وسیله ارتباطی در اجتماعات انسانی نیست.
مردمان دوران ما از امكانات ارتباطی متعددی برخوردارند. آنان به مجله های فكاهی، هفته نامه های سرگرم كننده و نیز سریال های تلویزیونی و ده ها برنامه متنوع دیگر دسترسی دارند... تشنگی روحی و ذهنی آنها از راه های مختلف سیراب می شود. در این میان، برای علیرضا میراسدالله نیز جایی برای حضور وجوددارد.
چنین وضعی، امروزه در همه جوامع پویا كه درحال كندوكاو در شناخت خود و جهان پیرامون است، وجوددارد. یك تاریخ طولانی سپری شده تا چنین فزونی و گوناگونی شكل گرفته است. حالا دیگر از چنین وضعی گریزی نیست. بهترین گزینه در شرایط موجود، شناخت اوضاع هنری است. و از آنجا كه این یك معضل بین المللی است، ارجح است كه ما نسبت به فضای فرهنگی و نوسانات هنری جامعه خود شناخت بیشتری داشته باشیم. حضور افرادی از قبیل علیرضا میراسدالله در عرصه هنر، متأثر از شرایطی است كه دیگر «نگاه مالكانه به هنر» از سكه افتاده و ریشه های جادویی هنر نیز دچار ضربات شدیدی شده است. میراسدالله در چنین زمانه ای در سطحی از فعالیت هنری حركت می كند كه فاقد وجاهت آكادمیك و پشتوانه های عالمانه است.
با این همه، در هاضمه فرهنگی جامعه جایی برای میراسدالله نیز هست. بی تردید او نیز هواخواهان خاص خود را دارد. می خواهم اعتراف كنم، اگر نسبت به آثار او به دیدی نقادانه و حتی شكاكانه برخورد كنیم؛ اما نمی توانیم نسبت به ملاحت، شیرینی و حس دلپذیر آثار او بی اعتنا بمانیم.
بالاخره چیزی از واقعیت در این دست ساخته ها تراوش كرده است. همان گونه كه در یك طرح ساده قلمی نیز ممكن است چنین تراوشی رخ دهد. اما تراوش واقعیت در یك «اثر» به خودی خود امتیازی برای آن اثر به حساب نمی آید، چرا كه چنین اتفاقی هیچ ارتباطی با مقوله زیبایی شناسی ندارد.
روزگاری در بسیاری از جوامع مدرن این صدای دردآلود به گوش می رسید كه «هنر مرده است». بله، هنر، به عنوان موهبت و فعالیتی اختصاصی و ویژه گروه های اندك برگزیدگان جامعه به راستی هم مرده است. در عوض، هنر به صورت چیزی درآمده است كه مخاطبانی از همه نوع، آن را می جویند و از آن الهام می گیرند.
هنر نیز، مانند بسیاری از فعالیت های دیگر، مجبور بوده است برای بقای خود با قوانین بازار كنار بیاید و به صورت كالا درآید. این واقعیت، گرچه محتوای انسانی هنر را سست تر می كند، اما بر غنای مادی آن می افزاید. به این سبب، «موفقیت» به صورت شاخص ترین مسأله زندگی فرهنگی درآمده است، به گونه ای كه چگونگی فروش آثار هنرمند یكی از ضابطه های اصلی فعالیت او دانسته می شود.
این واقعیت كه هنر روزبه روز بیشتر و ژرف تر در زندگی اقتصادی و اجتماعی ریشه می دواند، قطعاً توجیه های بسیاری را برمی انگیزد، اما همه آنها نابسنده اند.
از آنجا كه فشار مردم و «مصرف كنندگان» هنر بر هنرمند بیش از هرزمان دیگری است، این تصور پدیدآمده است كه گویا می توان با نظرخواهی از «مصرف كنندگان» به نیازهای زیبایی شناختی واقعی پی برد و این به معنای یكی گرفتن عقاید متوسط و سطحی با توقعات و نگرش های اصیل هنری است.
دست ساخته های علیرضا میراسدالله را باید درحوزه هنر «كیچ» Kitsch (مبتذل، سطحی، كج سلیقه، از ریشه آلمانی Kitschen به معنی سرهم كردن»، اصطلاحی كه روز به روز بویژه در زمینه هنرهای تجسمی رواج می یابد و بیشتر، بیانگر آثاری است كه از نشانه های پیش پاافتاده عامیانه، یا بیش از اندازه شناخته شده، با هدف خوشامد آنی مخاطب استفاده می كنند.) موردبررسی قرارداد.
در دوران ما و درپی گسترش و پیشرفت وسایل ارتباطی، «هنر» در دسترس گروه های عظیمی از مردم قرارگرفته است. به طوری كه می توان به این نتیجه رسید كه ارزش های هنری عموماً افت كرده و سطح سلیقه همگانی پایین آمده است. ۱
با این كه شواهد بسیاری در دسترس است كه نشان می دهد «هنر» به معنای عالمانه و بدیع آن در دستان هنرمندانی فرهیخته و اندیشمند، فارغ از رواج زیركانه «كیچ» به زیبایی خلق می شود. اما، آنچه كه امروزه در بسیاری از جلوه های خود به عنوان «هنر» عرضه می شود، درواقع «كیچ» است نه هنر!
وقتی كسانی هستند كه خیلی بیشتر از علیرضا میراسدالله از هنر طراحی سررشته دارند، ولی به جای طراحی كردن هی فكر می كنند، قدم می زنند، سكوت می كنند یا گاهی فقط حرف می زنند، حرف می زنند و روزها را به سرعت در خیالات رفیع هنرمندانه خود با ولخرجی بسیار، دست و دل بازانه از دست می دهند... باید یك آدمی كه خیلی كم طراحی بلد است و اصلاً طبق تعاریف شناخته شده «هنرمند» نیست؛ اینطور دست به كار شود و به طرز توفنده ای انگشت در لانه زنبور ذهن اش بكند و بعد هم با قلم ورم كرده و انگشت دردناك، درست مثل یك افلیج طراحی كند و قصه بسراید و فانتزی سرهم كند و عروسك بسازد و كتاب چاپ كند و نمایشگاه بگذارد...
و زنگ و شادی و سرزندگی به دور و اطراف خود هدیه كند. با چنین بستری، علیرضا میراسدالله بدون واهمه و بدون ترس دل به دریا زده و دنیایی سرشار از شادی آفریده است.
۱- كتاب Jean Durignaud: The sociology of art
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید