پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

کلام امام حسین (ع)خطاب به عمرو بن لوذان


کلام امام حسین (ع)خطاب به عمرو بن لوذان
((لیس یخفی علی الرای , ولكن اللّه تعالی لا یغلب علی امره )). یـكـی از مـلاقاتهای امام حسین (ع) در ((بطن العقبه )), ملاقاتی است بین آن حضرت و((عمرو بن لوذان )). عمرو وقتی حضرت را دید سؤال كرد به كجا می روید؟
امام (ع) فرمود: به كوفه . عـمـرو بـن لـوذان : ((شمارا به خدا قسم می دهیم كه برگردید, زیرا به طرف نوك نیزه ها وتیزی شمشیرها می روید, ((وما تقدم الا علی الاسنهٔ وحد السیوف )). امام (ع) ((مطلب بر من مخفی نیست وبر اراده الهی هم نمی توان غالب شد به خدا قسم ! این مردم مرا رها نمی كنند تا این لخته خون را از تنم بیرون آورند وهرگاه چنین كردند, خداوند فردی را بر آنان مسلط می كند كه آنان را ذلیل نماید))[] . سخن ((عمروبن لوذان )), مطلب تازه ای نبود بلكه تكرار تحذیرها وهشدارهای دیگران بود, وپاسخ امـام (ع) هم همان سخنی بود كه به دیگران فرموده بود: ((از اراده الهی مفری نیست , (واللّه غالب علی امره )[۱] . ((امر)) گاهی مقابل ((نهی )) استعمال می شود, مثل آیه شریفه : (وما امروا الالیعبدوااللّه مخلصین له الدین )[۳] وگاهی هم به معنای اراده است : (وما امرنا الا واحد كلمح بالبصر)[۴] .
● محافظین نامرئی الهی
قرآن كریم می فرماید: (له معقبات من بین یدیه ومن خلفه یحفظونه من ام راللّه )[۵] . ((بـرای هـر انـسـانـی ملائكه حافظی هستند كه اورا از حوادث واتفاقات وحیوانات درنده وحریق وغرق , حفظ می كنند (اما وقتی مقدر الهی آمد ومرگ فرارسید, اوراتنها می گذارند)). لـذا تا امر الهی مقدر نشده باشد, تمام اسباب ولوازم مادی , از كار می افتد اكنون برای روشن شدن بـحـث , دو جـریان را از تاریخ شاهد می آوریم مبنی بر اینكه تاخداوند چیزی را اراده نكند, آن چیز واقع نمی شود واگر هم روزی امر الهی مقدرشود, تمام نیروها از كار می افتند.
● نجات پیامبر(ص ) از مرگ قطعی
((اربد بن قیس وعامر بن طفیل )) در مدینه خدمت پیامبر(ص ) رسیدند عامرعرض كرد: یا رسول اللّه (ص ) ! اگر مسلمان شوم برای من چه امتیازی قرار می دهید. حضرت فرمود: ((لك ما للمسلمین وعلیك ما علیهم )). ((مـانند همه مسلمین با تو رفتار می شود, آنچه برای همه است برای تو هم خواهد بود وآنچه علیه آنان است بر تو نیز همان خواهد بود)). عامر: ((اگر مسلمان شوم مرا بعد از خودت , جانشین قرار می دهی ))؟
پیامبر(ص ): ((جانشینی من برای تو واقوامت نخواهد بود, ولی لجام اسبهابرای تو باشد)). عـامـر: ((پـس پـشـم برای من وكلوخ برای شما! كنایه از اینكه منافع , برای من وضررها برای شما باشد)). پیامبر(ص ): ((خیر)). عـامـر چـون نـتـیـجـه نـگرفت , تهدید كرد وگفت : ((لاملا نها علیك خیلا ورجالا, اسب سواران وپیادگان را علیه شما بسیج می كنم ))!!!. پیامبر(ص ): ((خداوند مانع اقدام تو خواهد شد)). ایـنـجا بود كه ((عامر)) برای كشتن پیامبر (ص ) با ((اربد)) نقشه ای طرح ریزی كرد,به او گفت : ((من پیامبر(ص )را به حرف زدن مشغول می كنم وتو به طور ناگهانی به اوحمله كن واورا به قتل برسان وبعد از كشته شدن محمد(ص ) كار ما به جنگ نمی كشدوبا گرفتن دیه از ما, قضیه خاتمه پیدا می كند!!!. ((عامر)) به طرف حضرت حركت كرد وگفت : ((بیا كه با تو كلامی دارم )). چـون حـضـرت را به طرف دیوار آورد, ((اربد)) شمشیر را بالا برد كه به پیامبر(ص ) حمله كند اما ناگاه دستش خشك شد واقدامش علیه آخرین رسول الهی ,خنثی گردید[۶] .
● فرار از مرگ ممكن نیست
در ذیـل آخرین آیه شریفه سوره لقمان (بای ارض تموت ) بعض از مفسرین ,جریانی را نقل كرده اند كـه روزی ملك الموت در حضور حضرت سلیمان , به شخصی كه آنجا بود, چشمانش را خیره كرد وقـتی حضرت عزرائیل رفت , این شخص پرسیدكه یا نبی اللّه آن شخص كه بود؟
حضرت سلیمان فرمود: ((او ملك الموت بود)). او گـفـت ((مـن دیگر نمی توانم اینجا زندگی كنم , چون دچار ترس شده ام , به بادكه در اختیار شماست , دستور بده تا مرا به هندوستان ببرد)). حضرت سلیمان نیز تقاضای اورا بر آورده كرد. بـعدا كه ملك الموت به حضور حضرت سلیمان آمد, حضرت سلیمان از اوسؤال كرد چرا آن روز به اونـگـاه مـی كردی ؟
ملك الموت گفت : ((به من امر شده بود كه در همان روز اورا در هندوستان قـبـض روح كـنـم ومن متحیر بودم كه او این مسافت بعیده را چگونه طی خواهد نمود, اما وقتی رفـتم , اورا در آنجا دیدم )) آری , این همان اراده الهی است كه وقتی چیزی تعلق بگیرد, دیگر از آن راه فراری نیست [۷] .
● علم ائمه (ع)
اگـر مـی بـیـنیم كه امیرالمؤمنین (ع) صبح نوزدهم ماه مبارك رمضان به مسجدمی رود, یا امام مجتبی (ع) شیر مسموم را می نوشد , یا حضرت كاظم (ع) رطب مسموم را تناول می كند, یا حضرت جـواد(ع) دستمال مسمومی را كه ام الفضل مسموم كرده , استفاده می كند, یا از آن طرف , منصور, وقـتـی قـصـد جـان امـام صـادق (ع) رامـی كـند, حضرت با خواندن دعا اورا منصرف می كند, یا حـضـرت هادی (ع) در بیماری ,فردی را میفرستد تا در حرم امام حسین (ع)برایش دعا كنند, همه ایـن امـور بـرای ایـن اسـت كـه تـا امـر الـهـی واقع نشده , ائمه معصومین , به امور عادی وطبیعی مـتـوسـل مـی شـدنـد, امـا وقـتـی هـم كـه اجـل مـی آمـد, تـسلیم مقدرات الهی شده وتسلیم مرگ می گردیدند. بعد از شهادت حضرت كاظم (ع) ثامن الحجج ـ علیه الاف التحیهٔ والثنا ـدعوت را در عصر هارون الرشید علنی فرمود عده ای اعتراض كردند كه ابا واجدادگرام شما مطلب را به تقیه می گذراندند پس چطور شما علنی كردید؟
حضرت می فرماید: ابولهب وابوجهل وقتی پیامبر(ص )را تهدید می كردندحضرت می فرمود: ((اگر مـن از نـاحـیه آنان كمترین خدشه ای را ببینم , پیامبر نیستم , شماهم بدانید كه اگر من از ناحیه هـارون , صـدمـه ای بـبـینم امام نخواهم بود: ((ان اخذ هارون من راسی شعرهٔ فاشهدوا انی لست بامام )). ایـن واقـعـه , نشان می دهد كه ائمه (ع) از مرگ خود مطلع بودند وتا وقتی اجل آنان نرسیده بود, نگرانی دیگران را مرتفع می ساختند وهنگام مرگ هم تسلیم می شدند.
پی‌نوشتها:
۱) بحار, ۴۴/۳۷۵ طبری , ۵/۳۹۹.
۲) یوسف /۲۱.
۳) بینه /۵.
۴) قمر/۵۰.
۵) رعد/۱۱.
۶) المیزان , ۱۱/۳۲۹.
۷) تفسیر منهج الصادقین , ۷/۲۵۳.
منبع : بلاغ


همچنین مشاهده کنید