پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

نمی‌شود سوخت و ساخت


نمی‌شود سوخت و ساخت
● یادداشتی بر هشتمین چندسالانه هنر سفال و سرامیک و آبگینه
از آغاز قرن بیستم و پس از رواج استعمارزدایی و رونق امپریالیسم ستیزی جریان پی جویی دوباره سنت به مثابه پناه و پشتیبانی در برابر فرهنگ مهاجم مطرح بوده است، اعتقادی که سعی می کند تا با احیای رسوم، آیین، هنرها و عقاید پیشین، سدی در برابر مهاجمین بکشد و البته در غالب مواقع هم معادلی بدلی و جعلی تولید می کند، گی روشه در کتاب تغییرات اجتماعی راجع به این موضوع نقل به مضمون می نویسد؛ «این گونه جوامع معمولاً در گذشته و در تاریخ و در سازمان اجتماعی قبلی خود کنکاش می نمایند و بدین ترتیب مسیر کنش تاریخی در چنین جامعه یی دیگر در جهت ساختن آینده نیست، بلکه برعکس به گذشته یی اسطوره یی تر روی می آورد.»۱
در چنین کنش عجولانه یی عملاً فوریت تولید فرهنگی، تمام محصولات را به سمت تلقی سطحی و بی عمق و بی ژرفایی می برد، فاصله یی که درست تفاوت معنایی «هنرهای سنتی» و کاسبی و تجارت صنایع دستی است، فکر نمی کنم هیچ کدام از ما گًل کاری های معاصر را با سفالینه های نیشابور یا ری مقایسه کنیم، علت شاید همان قدسیت مستتری است که در «هنر سنت» ما هست و در صنایع دستی نیست.
بی آنکه بخواهیم درباره شغل و یا صنفی تعصب داشته باشیم باید اعتراف کرد بهترین نمونه های صنایع دستی به یک معنای رایج، کپی عین به عینی از یک نسخه سنتی (در گذشته) است. بنابراین به راحتی می توان به این نتیجه رسید که وقتی قرار است ادامه منطقی یک سنت باشیم نمی توانیم در اتمسفری غیر از آن تنفس کنیم، (حالا معضلات اجتماعی و سیاسی رفتار سنتی و عدم امکان ایزوله کردن یک جامعه در شرایط سنت (پیشین) خود ماجرای جداگانه یی است) اما در هر حال سفالگر امروز نه با آداب قرن پنج زندگی می کند و نه غذای عصر سلجوقی را می چشد و دنیای مادی و معنوی آن روزگاران را نمی شناسد، پس هر چه می کند محصول آدم فست فود و موبایل و MP۳ است.
در واقع آنچه مرا به نوشتن این شکواییه ترغیب می کند احساس درونی نامشخصی از افلاک به خاک کشیدن سنت است، وقتی به سالن های هشتمین دوسالانه «سفال، سرامیک و آبگینه» پا گذاشتم احساسی از یک سرخوردگی تاریخی سراغم آمد، گویی خاطرات انهدام واقعیت داشت، آیا قرار بود ماجرای سنت فرهنگی ما به اینجا ختم شود، کاش نمی شد و ای کاش حداقل این افول را بی ینال نمی کردیم، با بسیاری از دوستان هم عقیده ام که نسل جدیدی در هنرهای سنتی تربیت شده اند و البته احتمال ظهور پدیده هایی هم در این حوزه وجود دارد، اما اینکه سفال را به مانند «جمعه بازارها» روی زمین ول کنیم و مردم در مواجهه با این هنر آن را جزیی از یک بازار محلی ببینند خیلی بیشتر از یک خرده آدم را آزرده می کند.
شاید بهتر باشد مرکز فرهنگی هنری صبا نظارت و سیاست ویژه یی را در خصوص نمایش و چیدمان بی ینال ها و جشنواره ها اتخاذ کند.
من با همه دوستان سفالگر موافقم که طی ده سال اخیر لعاب و شناخت متریال و... رشد و توسعه پیدا کرده اما ماحصل سفال و سرامیک ما همین است که می بینیم، اگر این حد را کافی می دانند خوب، پس گفت وگویی نداریم اما اگر نه، چرا باید با بی ینالی که خودش ۵ سال به تعویق افتاده اینقدر عجولانه برخورد کنیم.
آیا نمی شد تعداد این آثار به یک سوم تعداد حاضر تقلیل پیدا کند و در عوض نمایش آبرومندانه و البته آموزاننده یی را مورد قضاوت قرار داد؟ بهشت را مطمئناً به بها می دهند نه به بهانه، بگذریم.
وقتی بچه ایم همه چیز شگفت زده مان می کند؛ از یاد گرفتن سواری با دوچرخه تا طرز کار با چرخ گوشت، وقتی سواد خواندن و نوشتن پیدا می کنیم آن وقت خواندن تابلوهای خیابان هم برایمان کشف الاسرار می شود. بعدها این کشف ها کم و کمتر می شوند تا اینکه می فهمیم قرار نیست هر روز از چیزی ذوق زده باشیم، قرار است برویم و ببینیم و بخوانیم و بنویسیم و هر روز از ندانسته هایمان شرمسار باشیم.
بلخی درباره خطر ندانستن می گوید «چو ندانی دانش آهنگری/ ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری» حالا هم کوره های سفال ریش و موی خیلی ها را سوزانده، غرض از این مقدمه چینی ها این بود تا به دوستانی که فکر می کنند سوختن سفال در دمای بالای هزار درجه حادثه یی فرهنگی است یادآوری کنم که اگر به چهار کوره پخت سفال در همین اطراف تهران سر می زدند و سرباره های سوخته را اطراف این کوره ها می دیدند آن وقت نمی پنداشتند که کشف چنین فعل و انفعالی شق القمر محسوب می شود، این حادثه آنقدر عادی است که اگر دو سه باری کنار کوره یی بایستند حتماً از این وقایع محیرالعقول فراوان می بینند.
علت اصلی برچیده شدن دو اثر به اصطلاح «ویدئو سفال آرت» از سالن های بی ینال هشتم را نمی دانم ولی ترجیح می دهم آن را به حساب درایت و ذکاوت متولیان این بی ینال بگذارم، نمی دانم چرا همه چیز را با هم اشتباه می گیریم اگر قرار است بی ینال سفال برگزار کنیم چرا جهت تجددنمایی تصاویر بی ربط و ابتدایی از آب شدن سفال که هر روز در برابر تمام مشعل های پخت سفال اتفاق می افتد اینقدر ذوق زده مان می کند که با سرخوشی آن را حادثه یی نوآورانه و قابل نمایش در برابر دیدگان تلقی کنیم؟ اصولاً کجای این تصاویر اینقدر اغواکننده اند که سالنی مستقل را برای نمایش چنین تصاویری آن هم با تلقی هنر جدیده اختصاص می دهیم.
به طور حتم چنین رفتارهایی و به احتمال زیاد اشتباهاتی متوجه دبیر این بی ینال خواهد بود. اگر ایشان درک و اشراف صحیحی نسبت به منظور و مقصود آثار ویدئو و چیدمان داشتند آن وقت چنین حوادثی اتفاق نمی افتاد، باز هم بگذریم، دلم می خواهد به عنوان یک بیننده اعتراف کنم که جز بینندگی هیچ شناخت و دانشی نسبت به تکنیک پخت سفال ندارم. بنابراین تنها در مقام یک بیننده از این بی ینال می نویسم و می گویم. در خبرهای مختلفی که از بی ینال سفال می شنیدم این موضوع توجهم را جلب کرد که متولیان و صاحب نظران معتقد بودند رویکردهای جدیدی نسبت به سفال در این بی ینال اتفاق افتاده است و قائل به این موضوع بودند که چیدمان سفال حادثه یی است که تا پیش از این در هفت بی ینال گذشته دیده نشده است.
بنابراین روزی که قرار بود به بی ینال بروم با انتظارات فراوانی وارد سالن های صبا شدم. اما در کمال تعجب و تاسف دیدم که آنچه به اسم چیدمان از آن سخن می گویند صرفاً چیدن سفال روی زمین یا ول کردن آن در سالن ها است.
جز در دو سه مورد محدود آن هم از جانب جوان ها هیچ دلیل قانع کننده یی برای چیدمان (و در واقع ول کردن) تعدادی حجم سفالی در سالن ها وجود نداشت. در واقع شاید حرارت و سختی آموختن سفال عملاً هنرمندان این رشته را از درک محتوایی رفتارهای معاصر غافل کرده است.
اما آنچه بیش از هر چیز آزاردهنده بود تقسیم ناعادلانه فضای سالن ها بود، شاید بهتر باشد برای چینش بی ینال ها یا جشنواره ها از نیروهای صاحب تجربه و نظر در این امر استفاده کنیم، آن وقت دو سه اثر را بی دلیل یکه و تنها در سالن های طبقه زیرین رها نمی کردیم تا بعد مجبور باشیم در سالن آینه سفال ها را مانند دکان های لاله جین و یا سمساری ها کنار هم تلنبار کنیم، به طور حتم رشد چشمگیر کمی این بی ینال و حضور پرشور جوان ها و البته توانایی هایی که در نمایش لعاب ها دارند حتماً کارنامه مثبت این دوره محسوب می شود. مخصوصاً نمایش ماهرانه یی که در انواع لعاب و به طور اخص زرین فام ها نشان داده بودند نوید سال های امیدوارکننده یی را می دهد.
یادم می آید همین چند سال پیش لعاب شناسی به تنهایی دکان دو نبشی بود ولی حالا دانشجوها به راحتی مهارت و شناخت شان در حوزه لعاب را به رخ بزرگ ترها می کشند، نمایش چند اثر که سعی داشتند سفالینه های آنتیک را تداعی کنند خودش نشان دهنده رشد چشمگیر فنی این رشته است. شاید بشود این بی ینال را فنی ترین دوره در میان هشت دوره گذشته دانست. اما همین فن شناسی باعث شده هنرمندان این رشته عنصر مهمی مثل فرم و طراحی را فراموش کنند، آیا قرار نیست این آثار به عنوان اثری هنری دارای ویژگی های زیبایی شناسانه نیز باشند؟
ایده خام چیدمان آجرها در همان سالن های ابتدایی کپی عین به عین از نمونه های فت و فراوان مجسمه سازان فرنگی نیست؟
یا سفال هایی که سعی می کنند تعبیری مجسمه سا داشته باشند در کدام وجه شان چیزی فراتر از نمونه های مالوف کتاب های تاریخ هنر هستند؟ سفالی بودن صرفاً شرط لازم و کافی برای راه یافتن به بی ینال سفال بوده است؟ این ایراد را می شود حتی به نمونه های هنر کاربردی در همین نمایش هم گرفت، کدام ویژگی منحصر به فردی در این نمایشگاه آثار حاضر را از ظرف و ظروف فروشی هایی که انگ صنایع دستی به آنها می زنند جدا کرده است؟
اگر قرار است هدف این بی ینال ها ارتقای سطح کیفی سفال و سرامیک باشد و مهمتر از آن مردم را با نمونه های عالی این هنر صنعت آشنا کند چرا دست رد به آثاری که هیچ ویژگی قابل توجهی ندارند، زده نشده است. حتی می توانم به جرات بگویم بنده در بعضی مراکز فروش سفال نمونه هایی به مراتب فنی ورزانه تر و تکنیکی تر و ظریف تر از نمونه های حاضر در بی ینال را دیده ام. سفالینه هایی که نه داعیه هنری بودن دارند و نه اینکه سعی می کنند پشت لفافه فرهنگی بودن بی ایدگی خالقشان را مخفی کنند.
وقتی در سالن ها قدم می زدم هر لحظه به این فکر می کردم که این بی ینال از طرفی با همه محسناتش (در قالب یک حرکت جمعی) از سوی دیگر بام دارد حافظه یی ایجاد می کند که آیندگان با آنها قضاوت مان می کنند آیا ریخت شناسی خام نقش برجسته هایی که یادآور کاردستی های هنرجوهای تابستانه فرهنگسراها است و ارائه آنها از جانب یکی از متولیان بی ینال اخیر در حد و اندازه یی است که ایشان را بر مسند انتخاب نیم دهه سفال معاصر بنشاند؟ آیا کاسه بشقاب های تجارتی و کادوهای باسمه یی چند پیشکسوت (با همه احترامی که همه پیران هنر دارند) جایی در میان داعیه های تجددخواهانه دبیر این دوره دارند؟ و آیا وقتی قرار است سنت و هنر ملی مان را نجات بدهیم، می شود بی کارنامه و ماحصل، داور چیزی بود که نمی شناسیم؟
و سوال آخر اینکه با این تسامح و تساهل می خواهیم چه کار کنیم، آیا قرار است بی ینال برگزار کنیم و رزومه پر شود و خلاص، برود تا پنج سال بعد، که اگر شد یا نشد دوباره چند نفر بیایند و تکرار مکرر، و بعد از پنج، شش سال اگر قسمت باشد بیاییم و بگوییم بی ینال نهم سفال برگزار می شود؟
پی نوشت:
۱ - تغییرات اجتماعی / گی روشه / دکتر منصور وثوقی / نشر نی / چاپ شانزدهم ۱۳۸۳/ ص۲۰۵
شهروز نظری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید