سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


درباره کافکا


درباره کافکا
کافکا می توانست بین رسوایی های کودکانه اما بی خطر بوالهوسی و شوخ طبعی، و خلق و خوی والا یکی را انتخاب کند. این هر دو راه بی اعتنایی به همه چیز است، در هیچ کدام به شادی موعود، و تلاش برای نیل به این شادی، که به ازای کار و تلاش و اقتداری جوانمردانه وعده داده شده است، وقعی نهاده نمی شود.
او انتخاب کرد، و بر این انتخاب پای فشرد. هر چند نیاموخت خود را انکار کند و تسلیم سازوکار شغلی بی اجر و مزد شود، اما می دانست چطور این شغل را شرافتمندانه انجام دهد. او بوالهوسی مهارناپذیر قهرمانانش، کودکی و سربه هوایی، رفتار شرم آور و دروغ های آشکارشان را انتخاب کرد. خلاصه این که او جهانی غیرعقلانی می خواست، جهانی رها از رده بندی، تا بتواند دست نیافتنی بماند و وجودی خلق کند که تنها در لحظه فرا رسیدن مرگ ممکن می شود.
او در راه این هدف قاطع بود و با هیچ چیز سازش نمی کرد، و اجازه نمی داد هیچ یک از ارزش های والای این انتخاب دگرگون یا لوث شود.
او هرگز با جدی گرفتن چیزی که هیچ امکانی برای والا بودن نداشت، از مسیرش منحرف نشد. هوی و هوس هایی که قید و بند قانون و اقتدار بر پایشان باشد، چیزی بیش از حیوانات وحشی درون قفس باغ وحش هستند؟ کافکا حقیقت را حس کرد، می دانست که بوالهوسی اصیل نیازمند ناخوشی و آشفتگی است. همان طور که موریس بلانشو درباره او می گوید، برتری با کنش است؛ «هنر(هوس) هیچ مزیتی بر کنش ندارد.»
جهان، ملک طلق آنانی است که ارض موعود برایشان در نظر گرفته شده، و در این راه نیروها را گردهم می آورند و می جنگند تا به هدف برسند. کافکای ساکت و مستأصل، هرگز علیه اقتداری که امکان زیستن را بر او تنگ کرد نایستاد، و به اشتباه رایج رقابت تحت فشار اقتدار، گردن ننهاد.
اگر مردی که زمانی تمام محدودیت ها را پس زده بود در این رقابت حاضر و پیروز شود، مثل هر انسان دیگر تبدیل می شود به همان آدم هایی که زمانی بر او محدودیت ها را اعمال کرده بودند. هوس های کودکانه، متعالی و محاسبه ناپذیر هرگز به پیروزی منجر نمی شوند.
والا و برتر بودن تنها در شرایطی ممکن است که کسب قدرت دغدغه نباشد. کسب قدرت دغدغه کنش است، همان اولویت آینده بر زمان حال و اولویت ارض موعود است. نجنگیدن در برابر دشمنی ظالم خود کار دشواری است، به معنای پذیرفتن پیشنهاد مرگ است. نجات یافتن بدون خیانت به خود نیازمند نبردی بی امان، زاهدانه و دردناک است؛ تنها شانس به رخ کشیدن این خلوص هذیان وار، گره نزدن آن با منطق و تطابق ندادن آن با سازوکارهای کنش است. این خلوص می تواند تمام قهرمانان این راه را به باتلاق گناهی سخت بکشاند.
آیا کسی کودک تر و خاضع تر از ک. در قصر یا یوزف ک. در محاکمه وجود دارد؟ به قول کاروژ این شخصیت دوگانه «که در هر دو کتاب تکرار می شود، به شکلی سرسختانه، دیوانه وار و محاسبه ناپذیر پرخاشگر است، سرگشته هوس های خویش است و به مرد کور لج بازی می ماند. چشم او به گشاده دستی مقامات حاکم بی رحم است. او مثل شجاع ترین مردان بی بندوبار است که در وسط سالن هتل (آن هم هتل محل اقامت مقامات)، در وسط مدرسه، در حضور وکیل و حتی در دادگاه عالی عدالت، دست به هر کاری می زنند».
در داستان داوری پسر پدر را تحقیر می کند، اما پدر مطمئن است که نابودی کامل، کشنده و ناخواسته اقتدارش بی مجازات نخواهد ماند. مردی که خود عامل بی نظمی است، سگ های وحشی اش را آزاد کرده و جایی برای پنهان کردن آنان نمی یابد، خود اولین قربانی آنان خواهد بود، و سگ ها به سرعت او را تکه تکه خواهند کرد. بدون شک، این سرنوشت تمام انسان های والاست.
والا بودن با انکار خویش (حتی محاسبه یی کوچک بر این امر گواهی می دهد؛ تنها کاسه لیسی و تملق، و اولویت بخشیدن به ابژه محاسبه در برابر لحظه حال است که باقی می ماند)، یا در آن لحظه کوتاه مرگ است که می تواند باقی بماند. مرگ تنها ابزار نجات یافتن از زوال والایی است. تملق در مرگ جایی ندارد، هیچ چیز در مرگ جایی ندارد.
پی نوشت:
بخشی از مقاله باتای درباره کافکا در کتاب زیر:
George Bataille, Literature and Evil, London, Marion Boyars, ۱۹۸۵
ژرژ باتای
ترجمه؛ امیر احمدی آریان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید