جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

داستان پر پیچ و خم فلسفه در ایران


داستان پر پیچ و خم فلسفه در ایران
داستان فلسفه در ایران، مفصل و پیچیده است.
مفصل از آن رو كه ایران زمین از روزگاران باستان؛ یعنی در دوران پیش از اسلام برخوردار از - اگر نگوییم فلسفه در معنایی كه با افلاطون و ارسطو پا به عرصه نهاد- گونه‌ای اندیشه حكمی- عرفانی بود كه شاید بتوان نقطه اوج آن را درگاهان زردشت و سپس ادامه آن را در پس از اسلام در فلسفه اشراقی سهروردی جستجو كرد.
این اندیشه كه از آن به حكمت خسروانی یا حكمت فهلویون- به تعبیر شیخ اشراق- یاد می‌شود، از جنبه‌های راز‌ورزانه تهی نبود. حكمت مغانی غیر از ریشه‌های پیش زردشتی، زردشتی، میترایی، مانوی، گنوستیكی، در پس از اسلام، از معارف اسلامی و قرآنی نیز سیراب شد.
این مهم را می‌توان با نگاهی به مجادلات اجتماعی و فكری یكی، دو سده نخست هجری به عیان دید و رگه‌های آن را بازیافت. چنین بود كه سهروردی، میراث بر گنجینه‌ای شد كه صدها سال پیش از وی بالیده بود. اگر چه نمی‌توان نقش سهروردی را در نوزایی وبالاندن این حكمت دیرینه از یاد برد.
اما این همه داستان فلسفه در ایران نیست. فلسفه در ایران آبشخور دیگری هم دارد كه آن فلسفه یونان است. چه آشنایی ایرانیان با فلسفه یونان را به پیش از اسلام باز گردانیم و چه به پس از اسلام، در یك امر نمی‌توان گمان راند و آن این‌كه ایرانیان به ویژه پس از اسلام در آشنایی با آرای افلاطون و ارسطو و بهره‌برداری از فلسفه و منطق آنها، مبدع فلسفه جدیدی با عنوان فلسفه اسلامی شدند.
این دو نحله فلسفی، یعنی اشراقی و مشایی، اگر چه از رقابتی ظریف برخوردار بودند؛ اما نقاط مشتركی نیز با هم داشتند، كه از آن میان می‌توان به تاثیر معارف اسلامی و فلسفه یونان بر هر دو آنها اشاره داشت.
گرچه در نحوه و چگونگی تاثیرپذیری‌شان از این دو آبشخور یكسان نبوده‌اند. این بود، تا ظهور ملاصدرا- شاید آخرین فیلسوف مكتب‌ساز اسلامی- كه این دو نحله مهم فلسفی به هم می‌پیوندند. به بیانی، ملاصدرا جامع عصاره كل مجاهدت‌های فكری یك ملت در تاریخ چند صد ساله خود بود.
اما از زاویه‌ای دیگر، ملاصدرا؛ واپسین فیلسوف اسلامی، درست مصادف با دكارت؛ یعنی نخستین فیلسوف دوران مدرن بود. از این پس، فلسفه اسلامی، نیرویی تازه نفس و
بالنده را هماورد خود می‌دید و شگفت آن‌كه چراغ فلسفه اسلامی حتی با ظهور فیلسوفانی چون حاج ملا‌هادی سبزواری، شیخ علی زنوزی، سید كاظم عصار و سید جلال الدین آشتیانی در دوران معاصر، پر فروغ‌تر نگردید.
امروزه در ایران معاصر، فلسفه در حال و هوایی دیگر گام می‌زند. وضعیتی كه چندان امیدوار‌كننده نیست. از سویی، فلسفه اسلامی با آن همه غنای خود، از تب و تاب افتاده و هیچ‌گونه نوآوری و تحول تازه‌ای در آن رخ نمی‌دهد. یكی از دلایل این امر، عدم ارتباط فلسفه اسلامی با متن پویای جامعه است.
از سویی دیگر، ورود سیل آسای گزارش‌های متنوع و گونه گون از فلسفه مدرن را - گرچه نمی‌توان سودمندی آنها را نفی كرد- به جامعه معاصر ایران شاهدیم.
به گونه‌ای كه امروزه عطش سیری ناپذیری در فراگیری این نوع فلسفه‌ها، در جامعه نمودار شده است. با توجه به این وضعیت چه انتظاری می‌توان داشت؟ چه می‌توان كرد؟ امكانات ما چیستند؟ تفكر ما در كجا استقرار دارد؟
آیا باید چشم به تعاطی میان فلسفه مدرن و فلسفه ایرانی- اسلامی داشت؟ این پرسش‌ها تا بی‌نهایت ادامه دارند، چرا كه امر تفكر پرسش‌زاست، اما یك نكته كاملا آشكار است و آن این‌كه؛ باید در جستجوی تفكر بر آمد.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید