جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


دراکولا، تولد دوباره ات مبارک


دراکولا، تولد دوباره ات مبارک
نوشتن در کشوری چون آمریکا که هر لحظه آن توام است با تولد اثری جدید کاری بس دشوار به نظر می آید. ذائقه عجیب و غریب مخاطب کتاب در این کشور گاه میلیون ها دلار برای خرید کتاب دانیل استیل می پردازد و بعد در همان زمان اثر دان دیلیلو به زور تیراژ ۲۰۰ هزار نسخه را تجربه می کند.
با این حال مخاطب که عادت کرده به خواندن در مترو، نبود«بوک لت» ها (مجلات رایگانی که در ایستگاه های مترو توزیع می شود و در بخشی از آنها داستان های سرگرم کننده به چشم می خورد) را فاجعه می داند و همین امر سبب ساز بالا رفتن تیراژ کتاب در این کشور است و جالب تر آن که هنوز ژانر تخیلی در چنین کشوری با اقبال عمومی مواجه می شود.
الیزابت کاشتاوا یکی از همان نویسنده هایی است که با اشراف بر سلیقه مخاطب آمریکایی داستانهایش را تقدیم اهل کتاب می کند. کاشتاوا متولد ۱۹۶۴ لندن است. او که در آربور (ایالت میشیگان) ایالات متحده زندگی می کند فارغ التحصیل دانشگاه بزرگ و معروف ییل است. کاشتاوا در همین دانشگاه توانست جایزه ادبی «هپ وود» را از آن خود کند.
این جایزه اگر چه مبلغ مالی چندانی را در بر ندارد اما یکی از به نام ترین جوایز ادبی آمریکا به شمار می رود. پدرش در رشته شهرسازی از افراد سرشناس آمریکاست. او در باره علاقه اش به کتابخوانی می گوید؛«پدرم کتاب داستان های دراکولا را برایم خرید.
این کتاب دروازه ورود به جهان ادبیات بود. چند سال بعد به ساختار یک داستان خوب فکر کردم و این که چطور می شود از جریان رایج کناره گیری کرد. بارها داستان دراکولا را برای خودم خواندم اما به نکته جدیدی در آن نرسیدم. وقتی دلسرد شدم شروع کردم به نوشتن. همیشه از خودم می پرسیدم اگر الان با دراکولا مواجه شوم چه برخوردی با آن می کنم. خون آشامانی که از نظر علمی وجود خارجی ندارند. من به افسانه و عجایب و غرایب در زندگی اعتقادی ندارم اما در خلق داستان هایم به باور عجیبی از آن می رسم.»
او با بسیاری از آثار ادبیات بلغارستان آشنا است چرا که همسرش (گئورگی کاشتاوا) ملیتی بلغاری دارد. این دو زمانی که در دانشگاه ییل سرگرم مطالعه روی موسیقی شرق اروپا بودند با هم آشنا شدند و چند ماه بعد ازدواج کردند. همسرش یکی از ۱۰۰ بلغاری است که توانسته در اوج خفقان این کشور بورس تحصیلی بگیرد.کاشتاوا سرانجام نخستین رمانش را با عنوان «مورخ» می نویسد. اقبال عمومی از این رمان به چاپ مجدد این رمان با تیراژ ۲ میلیون نسخه منتهی می شود. اما این روزها رمان این نویسنده به چاپ هفتم رسیده است. انگار قرار نیست این خون آشام افسانه ای دست از سر او بردارد.
● دراکولادوباره آمد
ترس و دلهره در کنار عاملی متضاد مانند امید، دستمایه نوشتن بسیاری از رمان های پلیسی و جنایی دنیاست. اگر قائل باشیم که ترس از اولین روز تولد انسان، همیشه با او همراه بوده و تنها چون نموداری هندسی، بالا و پایین و کم و زیاد می شود، بیراه نیست، خلق شخصیت هایی که پیام آور ترس و وحشت هستند را حتی در هزاره سوم نظاره گر باشیم. زیاد هم آرشیو ذهنتان را به هم نزنید.
بروید یک راست سراغ رمان «هانیبال». جایی که آن گرازهای ترسناک و مخوف، چنان رعب و وحشتی را در خواننده به وجود می آورند که کمتر کسی باور می کند «ریدلی اسکات» کارگردان نام آور هالیوود توانسته باشد حتی به نزدیکی های مرز آن همه وحشت رسیده و آن را به تصویر کشد. از این رو منتقدانی چون «جان ایر» وحشت حاکم بر رمان مذکور را به مراتب شوک آورتر از آنچه می دانند که در قالب فیلمنامه ارائه شد.
ادبیات دنیا از این دست شخصیت ها کم ندارد، اما چگونگی پرداخت نهایی و علامت گذاری در ذهن مخاطب، راز مانایی چنین آثاری است. از این شخصیت ها، یکی «دراکولا»ی مخوف و خون آشام است که سال ها نامش بر پرده نقره ای سینما پیام آور ترس و هیجان بود و البته، عامل موفقیت گیشه.
دراکولا یک بار دیگر زنده شده. این بار نه در هیأت یک شخصیت سینمایی که لابه لای سطور کتاب پرفروش و موفقی به نام «مورخ». دراکولای افسانه ای بار دیگر ثابت می کند که اسطوره ها بخشی از تاریخ هستند، اگرچه در مقطعی از زمان به آنها پرداخته نشود.
«الیزابت کاشتاوا»، نویسنده این کتاب ۶۵۲ صفحه ای، دراکولای مدرن خود را در پیله ای از علامت سؤال های گوناگون می تند و چنان او را از مرکز هرگونه تخمین و گمانه زنی دور می کند که گویی موجودی دوباره آفریده شده است. کتاب مورخ، اگرچه بازپرداخت یک افسانه اسطوره ای است، اما در نوشتار خود سبک تازه ای از پرداخت چنین آثاری را دنبال می کند.
میچیکو کاکوتانی، منتقد معروف نیویورک تایمز درباره این کتاب چنین می نویسد؛ «یکی از افسانه های پایان ناپذیر و یکی از داستان های کلاسیک دنیا، تاریک ترین پادشاه تاریکی ها، «دراکولا» است. اما نمی دانم این پادشاه سیاه چگونه می خواهد در این دنیای مدرن به کارش ادامه بدهد؟» این همان نقطه قوت کتاب خانم کاشتاواست که سبب شده رمانش گوی سبقت را از رمان هایی چون تا تو را پیدا کنم (اثر جان اروینگ)، راه دراز سقوط (اثر نیک هارنبی)، محافظ زندگی (اثر جیمز پاترسون) برباید.
کاکوتانی در ادامه نقدش می نویسد؛ «تضاد شخصیتی دراکولا با خودش، سایه هایی از تردید به وجود می آورد، بی آنکه مجاب شوید به تشخیص دراکولا از حیوان یا شاید هم انسان. شاید دراکولا بازخورد یک فرهنگ کاملاً مدرن باشد. به نظرم الیزابت کاشتاوا در نوشتن این رمان از تصاویر ذهنی کسی مثل «بلا لوگوسی» استفاده کرده. او بود که فرانسیس فورد کاپولا را مجاب به اقتباس از رمانش کرد .
دراکولای کاشتاوا، تلفظ صحیح شیطان است. اما او چنین رذالتی را هیچ وقت ناشیانه و سطحی به خواننده آن هم به صورت خام عرضه نمی کند. خفاش افسانه ای یا همان اسطوره دراکولا، این بار در رمان تازه کاشتاوا به گونه ای ملموس تر متولد می شود.این بخشی از تفکر و نقشه از پیش تعیین شده نویسنده است. یعنی مدرن سازی یک اسطوره کهن. چه قایلیم به اینکه اسطوره بخشی از فرهنگ یک ملت می تواند باشد، اما دراکولا ملیتی اختصاصی ندارد. داستان کتاب درباره وقایع نگاری زنی است به همراه دخترش. جالب است که چرا بیشتر فعالیت های این مادر و دختر در کتابخانه و یا جایی شبیه آرشیو رخ می دهد.
شاید هم این محوریت، پیرو یک ضرب المثل آمریکایی است که می گوید کتاب هرچه قدیمی تر باشد، زودتر آن را کشف می کنی. از دل همین کتابخانه است که موجودی نیمه اژدها و نیمه انسان، خلق می شود به نام دراکولا. در این کتاب می توانیم یاد بگیریم که سکوت معنادار تاریخ نویس یا راوی داستان، بیشتر به تکامل شخصیت دراکولا کمک کرده و این از ظرافت های نوشتن در عرصه وحشت است. همچنین یاد می گیریم که دراکولا هنوز زنده است.»
از این دست تجارب بسیارند در ادبیات و یا حتی سینمای روز دنیا. آنجا که نویسنده قصد دارد، قهرمان افسانه ای خود را در هزاره سوم بازآفرینی کند. بنابراین پارادوکس ایجاد شده، تعلیقی را به وجود می آورد جذاب و مهیج. اما نقطه قوت کتاب یاد شده باز هم از نگاه کاکوتانی؛ « مورخ - یکی از شخصیت های این کتاب است که خواننده او را با نام «پل» می شناسد - وقتی متوجه می شود کشفش از لابه لای متون کهنه - دراکولا در پی تورق کتابی کهنه بیرون می آید - چه دردسرهایی را ایجاد کرده و سعی می کند خودش او را مغلوب کند. پل، در طول این مبارزه با کمک دختر پروفسور - هلن - قدم به راهی می گذارد که انتهایش به یک دوراهی واضح ختم می شود، مرگ یا زندگی.
کاشتاوا از گفت وگو و نوشتن دیالوگ برای دراکولا لذت برده و همین لذت در کتاب جاری است و نقطه قوت آن به شمار می رود. دیالوگ های منطقی و بجا. یک دراکولا به قربانی اش حمله می کند، اما فقط در حوالی غروب یا نیمه شب. این می تواند برای شخصیت های داستان یک پنجره باشد به سوی پیروزی. تنها قهرمان های داستان باید بتوانند چند تکه نقره را کنار هم بگذارند و پلی بسازند برای غلبه بر اسطوره تاریکی.»
دراکولا عزمش را جزم کرده برای غلبه بر دشمنان، آنهایی که می دانند با سلاح روز و در اختیار داشتن نقره ها می توانند دراکولای مدرن را از پا درآورند. پس طعمه ای لازم است برای به دام انداختنش و این طعمه کسی نیست جز...
باید پول کتاب را بپردازید تا بتوانید این کتاب پرفروش را مطالعه کنید. جدول آماری روزنامه سانفرانسیسکو کرونیکل نیز با اعلام اینکه کتاب خانم کاشتاوا بعد از کتاب بی بدیل هری پاتر در رتبه دوم قرار دارد، تأییدی دارد بر مدعای کاکوتانی مبنی بر این که نویسنده، راه درستی را در پیش گرفته است.
بد نیست به این نکته هم اشاره کنیم که کتابی چون «برف» - اثر اورهان پاموک - نیز پایین تر از کتاب مورخ در جدول فروش قرار گرفته. حتماً می دانید «برف» یکی از پرفروش ترین های روز آمریکا و جهان محسوب می شود.
به هر روی بد نیست داشته هایمان را یک بار دیگر کنار هم بچینیم تا اطلاعات کاملتری از این کتاب به دست آوریم. دراکولا یک بار دیگر زنده می شود. هر آن انتظار می رود دراکولا از پشت و پسله جایی، در پسین لحظات روز که خورشید هم حوصله تابیدن ندارد، گلوی قربانی را بدرد و خونش را چون خفاش خون آشام بنوشد. این اتفاق اما اگر در ۲۰ سال پیش روی می داد، می توانستیم جلوی دراکولا را بگیریم، ولی او حالا مدرن شده و می داند قربانی هایش مسلح هستند به آگاهی. «میلان کوندرا» چه زیبا این آگاهی را توصیف می کند، آنجا که می گوید؛ در جهانی که همه چیز حمل و نقل می شود، نزدیکترین وسیله در دسترس، اسلحه و مرگ آورترین حادثه، آگاه شدن است.»
علیرضا کیوانی نژاد
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید