پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

ناگفته‌هائی از زندگی بروس‌لی


ناگفته‌هائی از زندگی بروس‌لی
● جیت‌ کان دو از کجا آمد؟
در طول سال ۱۹۶۴ بروس و دوستش جیمز لی مؤسس اوکلاند پس از طی چندین سال یک شایعه جدید از جان فان کونگ فو را باز کردند. به سرعت شاگردان بسیاری جذب شدند. بسیاری از آنها بروس را در حال اجراء نمایش دیده بودند.
در دسامبر ۱۹۶۴ بروس یک دیدار غیرمنتظره داشت. وونگ جاک مان یکی از کونگ فوکاران چینی که از هنگ‌کنگ آمده بود و در محله چینی‌ها دنبال اسم و رسم می‌گشت. او به همراه چهار، پنج تن از دوستانش به انستیتوی جان فان آمد، به لحاظ تاریخی، عموماً چینی‌ها معتقدند نباید به غربی‌ها چیزی آموخت و باید رازهایشان را برای خودشان نگه دارند چون اگر به دیگران بیاموزند آنها بر ضد خودشان به‌کار خواهند برد، چینی‌ها نسبت به این اعتقاد بسیار سرسخت هستند. بروس‌لی همیشه از این عقیده رنج می‌برد چون به خاطر همین اعتقادات بود که مجبور شد در هنگ‌کنگ کلاس‌های ایپ من را ترک کند، درست زمانی که به او گفته بودند در رگ‌هایش خون نژاد آلمان جریان دارد. برای همین بود که اولین چیزی که پس از ورودش به آمریکا تغییر داد، این قاعده بود، چون او هیچ تفاوتی بین نژادها قائل نبود.
”آنها برگه‌ای برای بروس فرستادند که در آن به زبان و خط چینی او را به مبارزه دعوت کرده بودند“ اینها را لیندا همسر بروس تعریف می‌کند“. بروس برگه را خواند که مثل یک اولتیماتوم بود. یک اولتیماتوم رزمی در سان فرانسیسکو اگر بروس از مبارزه سر باز می‌زد، احتمال داشت انستیوتی او را ببندند و یا جلوی آموزش سفیدها را بگیرند“.
● مبارزه با بروس‌لی
بروس پرسید: ”تو همین را می‌خواهی؟“ وونگ جاک مان در حالی‌که همراهانش را نشان می‌داد جواب داد: ”من نه، اینها می‌خواهند“. بروس جواب داد:” آهان! خوب“.
و این جوابی نبود که وونگ و اطرافیانش منتظر شنیدن آن بوده باشند. چون تصور می‌کردند بروس عقب‌نشینی کند اما قطعاً آنها اشتباه می‌کردند، آدمی که در کوچه‌های هنگ‌کنگ بزرگ شده باشد و از صبح تا شب را به دعوا و مبارزه گذرانده باشد قطعاً عقب‌نشینی نخواهد کرد.
شانس وقتی بیشتر برگشت که وونگ جاک مان اصرار کرد که: ”دوستانه و برای تفریح مبارزه نمی‌کنیم بلکه می‌خواهیم تکنیک‌هایمان را به نمایش و اجراء بگذاریم“. و بروس نمی‌خواست شرایط را عوض کند پس گفت: ”خوب معلومه“ ما مبارزه دوستانه نمی‌کنیم، می‌جنگیم! ”بروس مغرورانه پاسخ او را داد.
بعد وونگ جاک مان برای اینکه ازمجروح شدن جلوگیری شود اضافه کرد: ”در ضمن ضربه به‌صورت، ضربات پا و ضربه روی گارد... نمی‌زنیم“. اما بروس جواب داد: ”قبول نمی‌کنم به هیچ‌وجه! تو با یک اولتیماتوم آمده‌ای و هدفت خرد کردن و اذیت کردن من است، تو دعوت به مبارزه کرده‌ای پس من هر طور لازم بدانم مبارزه می‌کنم، تو برای خودت مختاری نه برای من“.
لیندا هشت ماهه باردار بود او به همراه جیمز لی تماشاچیان این مبارزه بودند: ”بروس و وونگ جاک مان خیلی فرمالیته به هم سلام دادند“. لیندا تعریف می‌کند: ”و مبارزه شروع شد“: حریف بروس در حالت کلاسیک و سنتی خودش قرار گرفته بود و بروس که آن دوره از سبک وینگ چون استفاده می‌کرد از ضربات مستقیم بهره می‌برد“. دو دقیقه بعد، بروس همچنان به حمله ادامه می‌داد، حریف او خیلی زودتر از آنچه انتظارش می‌رفت، عقب‌نشینی کرده بود“.
● عمیق شدن در مسئله هنرهای رزمی
کمی بعد مسئله خیلی مضحک و خنده‌دار شد، وونگ جاک مان یک نیم دور چرخید و پا به فرار گذاشت او واقعاً توانائی تحمل حملات پیاپی بروش را نداشت. بعدها بروس به دوستش دان اینوسانتو گفت: ”کاملاً بر او مسلط بودم، بیشتر به سرش، به پشتش. مشت‌هایم گره گره بود و می‌زدم. حتی حرکاتی می‌کردم و ضرباتی می‌زدم که قبلاض اصلاً امتحان نکرده بودم: خیلی راحت دستم را دور گردنش حلقه کردم و او را به پشت خواباندم. آنقدر که از زدن او خسته شده بودم“. لیندا می‌گوید: ”بروس با مشت بالا رده بالای سر او ایستاده بود، درست به یاد دارم، بروس دو بار فریاد کشید، حریفش هم پاسخش را داد و همانجا مبارزه تمام شد“.
با اینکه بروس مبارزه را برد اما ته دلش اصلاً شاد و راضی نبود. او فکر می‌کرد توانائی هنرهای رزمی خیلی بالاست اما در یک مبارزه دو تا سه دقیقه‌ای او درست و حسابی خسته شده بود و نفس نفس می‌زد. ضرباتی که حریفش را ناک‌اوت کرد حساب شده نبود و بروس به دنبال علت بود. بروس به نتایج بسیاری دست پیدا کرد: تکنیک‌های وینگ چون بیش از اندازه سنتی‌اند، حالت بدنش خیلی پایه‌ای و متمرکز به خط وسط در حمله است، تا جائی‌که وقتی می‌خواهد ضربات چرخشی بزند با مشکل جدی مواجه می‌شود.
● پایه‌های جیت کان دو
این مبارزه آنقدر سخت نبود که یک قهرمان در مقابل دیگری بخواهد اجراء کند، حریفش آنقدرها قدر نبود و بروس به این می‌اندیشید که شرایط فیزیکی‌اش آنقدرها که باید خوب و کافی نیست که مبارزات جدی‌تری داشته باشد چون در مبارزه‌ای که با حریفش با برد به پایان رسانده بود و با زدن ضرباتی که تازه همه‌شان هم به هدف نخورده بودند، به شدت خسته شده بود.
در ضمن وینگ چون اصلاً ضربات پا نداشت در نتیجه فاصله‌ای که برای زدن ضربه به حریف لازم است، فاصله‌ای بسیار کوتاه است و اگر حریف بخواهد فرار کند به خاطر فاصله کمی که هست کارش دشوار می‌شود، این مبارزه در تمامی ابعادش باعث شد چشم بروس لی به دنیای اطرافش و دنیای هنرهای رزمی بازتر شود و با دیدی متفاوت به آنها بنگرد: خداحافظ دنیای سنتی فرمالیته.
از این به بعد بروس سعی کرد به هر تکنیک با دقت بنگرد تا نقاط قوت و ضعف کاربردی آن را پیدا کند و بعد آنها را امتحان کند، آنهائی را که به‌کار می‌آیند انتخاب کند و بقیه که کاربردی ندارند کنار بگذارد. این دیدگاه برای بروس به هنرهای رزمی همان جیت کان دو بود.
جیمز به او کمک می‌کند تا برنامه‌اش را آماده کند، تمرینات ویژه‌ای در آن بگنجاند، کاستی‌ها و ضعف‌های فیزیکی‌اش را جبران کند، و پایه‌ اصلی کارها دویدن بود. فعالیت‌ها برای بروس جنبه روحانی داشت آنچنان که همه زندگی او را تحت‌الشعاع قرار می‌داد: ”برای من بهترین تمرین، دویدن است“. او در جواب یک روزنامه‌نگار گفته بود: ”دویدن که آنقدر مهم است که تو در تمام لحظات زندگیت باید بدوی، اوایل آرام می‌دوی، بعد مسافتت را افزایش می‌دهی و در نهایت با پیشرفت‌های فیزیکی که از دویدن به‌دست می‌آوری، روحت را نیز آرام و سبک می‌کنی“.
بروس در ابتدا بین یک ربع تا چهل و پنج دقیقه در طی روز می‌دوید و این یعنی مسافت سه تا ده کیلومتر، یکی دو روز اینطور بود وب عد مسافت بین ۱۵ تا سی کیلومتر می‌شد روی چرخ ثابت. او با این‌کار و با تنفس مناسب توانست قدرت، توانائی و مهارتش را در هنرهای رزمی افزایش دهد. پس از آن بروس با وزنه کار می‌کرد و روی هر ضربه و محل فرود آمدنش دقت لازم را به خرج می‌داد تا بهترین کار از آب دربیاید. برای اینکه به تأثیرات فنون جدید دست پیدا کند بروس فیلم‌های مبارزات واقعی را جمع و تماشا می‌کرد و جیمز در تمامی این مراحل پا به پای او پیش می‌آمد و مسیرش را برای او ترسیم می‌کرد.
پس گروه تمریناتش را عوض کرد، تمرینات سر، پا، تمرین با انواع ساک‌ها، ضربات دست، پا... اضافه شدند، در این باره بروس برای یکی از شاگردانش به نام جرج لی می‌نویسد: ”پشتیبان تیم ما به مراتب از کونگ‌فو قوی‌تر است. تیم کونگ فو را تا مراحل باورنکردنی بلد است و حاکی گروه کونگ فو را به‌عنوان هنر برتر با تکنیک‌هائی فوق‌العاده می‌داند، من با جرأت به تو می‌گویم اولین تیم حامی است که در تاریخ کونگ فو به‌وجود آمده است. ما از تو و کارهایت در اینجا یاد می‌کنیم. من به جیمز گفته‌ام تا جائی که می‌تواند به تو کمک کند“.
● تکرار و تکرار
جرج می‌گوید: ”او تمامی عکس‌ها و تصاویر تمریناتش را برای من می‌فرستاد من می‌دانستم که بروس می‌خواهد از روی اینها پی به میزان تأثیرشان ببرد. پس از روی هرکدام دو سری تکثیر می‌کردم، یک سری برایش می‌فرستادم و یک سری را برای خودم نگه می‌داشتم تا از روی آنها کار کنم“.
تمرینات ویژه او پیش از صدها بود و اگر به هزار تا نمی‌رسید با تکرار ضربات دست و پا این تعداد اضافه می‌شدند، با این روحیه که به بهترین نحو ممکن تمرینات باید انجام شوند. او ضربات دستش را روی درخت‌ها در مسیری که می‌روید امتحان می‌کرد، یک برگ روی شاخه را هدف می‌گرفت و سعی می‌کرد به آن برسد و تا نمی‌رسید دست بر نمی‌داشت تلاش او بی‌نظیر بود، او جداً کار می‌کرد. سعی می‌کرد جاگیری‌هایش را تغییر دهد و برای همین فیلم‌های ویدیوئی بزرگانی چون محمدعلی (منظور محمدعلی کلی بوکسور معروف است. مترجم) را بسیار نگاه می‌کرد.
در همین دوران بود که شروع به تحقیق و خواندن کتاب‌هائی در مورد هنر مبارزه کرد، بعضی از آنها بسیار قدیمی و برخی دیگر چاپ محدود داشتند و از برخی صدها نمونه دیگر چاپ شده بود برای او هر چیزی ممکن بود گشاینده مسیری باشد که در آن قرار گرفته بود.
● تلاش تا مرز خستگی مفرط
بروس کلکسیون عکس‌های افراد معروف را جمع می‌کرد. بین آنها یکی را تحسین می‌کرد که نامش آرنولد شوارتزنگ بود. او مقالات مهم را نیز می‌خواند و نگه می‌داشت. روز به روز تمرینات جدیدتری به تمریناتش اضافه می‌کرد، با وسیله، بدون وسیله، ... در خاطراتش می‌نویسد که تا بی‌نهایت تمرین خواهد کرد. بروس آنقدر تمرین می‌کرد که دیگر توان ادامه دادن نداشت تا مرز بی‌حالی. هر وقت، زمان آزاد داشت و می‌توانست استراحت کند، به تمرین می‌پرداخت، هنگام تماشای تلویزیون هم حرکات سبک پا انجام می‌داد، هنگام مطالعه ضربات آرام می‌زد و حتی وقتی با مردم حرف می‌زد. او در لحظه لحظه زندگیش تمرین را از خاطر دور نمی‌داشت.
منبع : مجله‌رزم‌آور


همچنین مشاهده کنید