شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


حافظانه های بهار


حافظانه های بهار
ز كوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی
چو گل گر خرده ای داری خدا را صرف عشرت كن
كه قارون را غلطها داد سودای زراندوزی
به شعر شكوهمند فارسی آنگاه كه نگاهی به قصد تقسیم بندی موضوعی بیندازیم، اولین دریافت ما این خواهد بود كه شعر فارسی به تمام، عرفانی است؛ چه شعرهایی كه با موضوع عرفان و حوزه مربوط به آن سروده شده است و چه شعرهایی كه به دیگر دغدغه های انسان و مسائل هستی پرداخته اند و اما منظر نگاه و پوشش آفاقی و انفسی این شعر، عرفان بوده است.
از عمده ترین موضوعات شعر فارسی می توان از عشق، زندگی، ازل، ابد، مرگ، خلقت، انسان، طبیعت و ... نام برد كه بنا به ماهیت موضوعات، نگاه و سیر شاعر در برخی از آنها انفسی و درونی بوده است و در برخی آفاقی و بیرونی.
در این بین، موضوعاتی وجود دارند كه قابلیت هر دو نگاه را داشته اند و بنا به مرتبه وجودی شاعر، یكی از این نگاهها توانسته غلبه داشته باشد.
بهار و تحولاتی كه همزمان با آن در هستی رخ می نماید، از موضوعاتی است كه بعید است شاعری پارسی گوی و چه بسا شاعری در میان تمام شاعران جهان وجود داشته باشد كه این پدیده احساس و اندیشه او را به وجد نیاورده و این عظمت دستمایه مضمون آفرینی و تصویرگری در شعر او نشده باشد.
معمولاً به شعرهای با مضمون بهار و نوروز شاعران كه می رسیم اصطلاح "بهاریه" را به كار می بریم و برای مثال می گوییم: "بهاریه" منوچهری یا بهاریه های فرخی؛ اما وقتی به دیوان خواجه شمس الدین حافظ شیرازی می رسیم، به دلیل نگاه متفاوت و عمیقی كه حافظ به بهار و نوروز دارد، به نظر می رسد باید این تركیب مقلوب شود و برای شعرهای با مضمون بهار در دیوان بلند حافظ - اصطلاح "حافظانه های بهار" را به كار ببریم، زیرا در شعر حافظ این بهار نیست كه به توصیف حافظ درمی آید بلكه این نگاه عمیق و از نوع دیگر حافظ است كه در ذات و حقیقت بهار نفوذ می كند و ره آورد این سیر آفاقی و انفسی عمیق، گشودن افقهای بدیعی است از حكمتهای نهفته در این انقلاب طبیعت در پیش چشم مخاطب.
سهل گرفتن كار دنیا، غنیمت شمردن حال، بی اعتباری دنیا، اطلاع نداشتن از آینده، تلاش برای گریز از یكنواختی و افتادن در چرخه نو شدن و به طراوت روز به روز رسیدن از عمده ترین حكمتهایی هستند كه حافظ در پرتو مضمون بهار به آنها عنایت دارد و اغلب حافظانه های بهار حول و حوش آنها می چرخند. بهار، مظهر عیش است و خوشی؛ اما دولت متعجل است و عمری كوتاه دارد و این بهترین مشخصه بهار است. بنابراین حافظ، هستی را به قدردانی فرصت و غنیمت شمردن وقت فرا می خواند و دغدغه های دنیا را حقیر و شایسته بی اعتنایی جلوه می دهد:
خوشتر ز عیش و صحبت باغ و بهار چیست
ساقی كجاست گو سبب انتظار چیست
هر وقت خوش كه دست دهد مغتنم شمار
كس را وقوف نیست كه انجام كار چیست
پیوند عمر بسته به مردیست هوش دار
غمخوار خویش باش، غم روزگار چیست
در نگاه معرفتی خواجه، آن كس كه از تحول بهار دچار تحول نشود و جلوه های بهار نتواند او را مجذوب خویش كند، دچار خسرانی ابدی خواهد شد چرا كه نه تنها در این دنیا از این همه زیبایی و درسهای زندگی ساز محروم مانده است، كه در آخرت حتی اگر به بهشت هم نایل آید نخواهد توانست از بهشت و زیبایی هایش متنعم شود، چون ذوق دریافت آن زیبایی ها را باید در این دنیا پیدا می كرده كه نكرده است:
معنی آب زندگی و روضه ارم
جز طرف جویبار و می خوشگوار نیست
تذكر به كوتاهی عمر و خصوصاً سالهای توانمندی با نغمه های گوناگون در شعر خواجه، زنگ هشدار خویش را می نوازد و مصداق توصیفی آن، همانا گل است كه نیامده عزم رفتن دارد و از طرفی مظهر زیبایی و شادی آفرین است.
بهار و گل طرب انگیز گشت و توبه شكن
به شادی رخ گل بیخ غم ز دل بركن
رسید باد صبا، غنچه در وفاداری
ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن
□□□
غنیمت دان و می خور در گلستان
كه گل تا هفته دیگر نباشد
□□□
گل عزیز است غنیمت شمریدش صحبت
كه به باغ آمد از این راه و از آن خواهد شد
□□□
سخن در پرده می گویم، چو گل از غنچه بیرون آی
كه بیش از پنج روزی نیست حكم میر نوروزی
حافظ ضمن اینكه ما را به بهره بردن از زیباییهای بهار فرا می خواند، از ما می خواهد كه امكان بهره مندی را برای دیگران نیز فراهم كنیم و نگذاریم حسرت این شادمانیها به دل برخی از همنوعان بماند:
ابر آزادی برآمد باد نوروزی وزید
وجه "می" می خواهم و مطرب كه می گوید رسید
شاهدان در جلوه و من شرمسار كیسه ام
بار عشق و مفلسی صعب است و می باید كشید
قحط جود است، آبروی خود نمی باید فروخت
باده و گل از بهای خرفه می باید خرید
با لبی و صد هزاران خنده آمد گل به باغ
از كریمی گوییا در گوشه ای بویی شنید
باید توجه داشت كه فراخوان عارفان و بویژه خواجه شمس الدین به بهره مندی از زیبایی ها و غنیمت شمردن فرصت، به معنای هدف اصلی قرار گرفتن آن نیست؛ زیرا تنها نگرشهای مادی می توانند چنین هدفی را دنبال كنند و چنین هدفی با اندیشه های عرفانی شاعران ما هماهنگ نیست.
دعوت حافظ به رندی و آزادی و غنیمت شمردن وقت از آن جهت است كه می خواهد آدمی را از غرق شدن در آرزوهای دور و دراز كه چیزی جز ملال و تن به تعلقات دنیوی دادن ندارد، برهاند. آدمی كه حال را غنیمت بداند، نمی تواند زیاد پایبند علایق و دلبستگی های مادی باشد و گرفتاریهای این علایق را تحمل كند.
در دیدگاه حافظ، زیبایی های مجازی این دنیا پلی است كه آدمی را به حقیقت رهنمون می شود. او گل سرخ را آتش طور می بیند و از طنین آواز بلبلان، درس مقامات معنوی می شنود:
بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی
می خواند دوش درس مقامات معنوی
یعنی بیا كه آتش موسی نمود گل
تا از درخت نكته توحید بشنوی
گفتیم كه در توصیفهای بهاری حافظ یا حافظانه های بهار، كوتاهی عمر گل بسیار مورد توجه قرار گرفته و این مضمون را خواجه، دستمایه توجه مخاطب خویش به این حكمت نموده است كه دنیا ناپایدار است و "آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید" و این نكته ای است كه هر اندیشه ای آن را تصدیق می كند و چنین است كه هیچ انسان هوشیاری توان خود را صرف به دست آوردن و نگهداری آن نخواهد كرد:
مرغ زیرك نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری كه به دنبال خزانی دارد
□□□
می بیاور كه ننازد به گل باغ جهان
هر كه غارتگری باد خزانی دانست
□□□
ذخیره ای بنه از رنگ و بوی بهار
كه می رسند ز پی رهزنان بهمن و دی
□□□
باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم
آه از آن روز كه بادت گل رعنا ببرد
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید