جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


رمان باید خواننده را سرگرم کند


رمان باید خواننده را سرگرم کند
● درباره جایزه ادبی نادال و آخرین برنده این دوره
فلیپه بنیتس ریس (م.۱۹۶۰، کادیس-اسپانیا) امسال شصت وسومین جایزه ادبی نادال اسپانیا را از آن خود کرد. بنیتس ریس با رمان چهارصد صفحه یی «بازار سراب ها» جایزه هجده هزار یورویی نادال را از میان ۲۸۶ اثر شرکت کننده به دست آورد. اهمیت این جایزه بیش از همه در قدمت آن است. نادال اولین جایزه ادبی اسپانیا است که از سال ۱۹۴۵، تقریباً هر سال روز ششم ژانویه، در هتل ریتز بارسلونا به یک نویسنده و به خاطر یک اثر اهدا می شود.
جایزه یی که امروزه فقط نادال نامیده می شود در اصل ائوخنیو نادال نام دارد و به یاد موسس مجله ادبی دستینو در بارسلونا انتخاب شد، که در ۱۹۴۴ قبل از رسیدن به سی سالگی درگذشته است. فلیپه درباره جایزه اش می گوید؛ «برای من، نادال گواه خیلی مهمی است. بدون شک، من این رمان را با علاقه و روشن بینی بسیار نوشتم. به علاوه، در رمان درباره پادشاهان حرف می زنم و نام دوم فامیل من -ریس- هم به معنای پادشاهان است، این تقارن جالبی بود. جایزه نادال، بیش از هر چیز، به خاطر نویسندگان بزرگی که آن را دریافت کرده اند، ارزشمند است.»
نادال اولین جایزه بزرگی است که به کار داستانی بنیتس ریس تعلق می گیرد، گرچه او در حال حاضر یکی از پرمخاطب ترین شاعران اسپانیاست و جوایز زیادی به کتاب های شعر او اعطا شده اند. «بازار کتاب امروز خیلی سر ناسازگاری دارد و جایزه بهترین چیزی است که نویسنده می تواند به رمانش هدیه کند تا رمان زنده بماند و به زندگی اش ادامه بدهد. به علاوه این جایزه نادال است که همیشه خط سیر بی غل وغش ادبی خودش را دنبال کرده و برای نویسنده یی که بخواهد جایگاه ادبی خود را تثبیت کند موهبت است.»
آخرین اثر او، بازار سراب ها، مورد توجه بسیار قرار گرفته است. خود او طوری از این رمان صحبت می کند که انگار هجویه است؛ «معادل امروز کتاب های قهرمانی است که سروانتس هجوشان می کرد، همین شیادی های تاریخی و کتاب های راز و رمزی عجیب و غریب هستند اما مردم طوری آنها را می خوانند انگار تصاویر واقعیتند، این جنون اجتماع ما است.»
این هجو فقط چاشنی رمان چندخوانشی او است. داستان درباره یک زوج سارق آثار هنری است که ماموریت می یابند اثر سه پادشاه دانای باستانی را (که بنا بر روایات، هنگام تولد مسیح دربیت المقدس بوده اند و برای او هدایایی برده اند) از موزه بارسلونا سرقت کنند؛ «از اینجا، شخصیت های اثر تبدیل به خوانندگانی می شوند که تاریخ را از خلال داستان پی می گیرند. آنها دیگر علائم راهنمایی و رانندگی را نمی بینند، بلکه تنها علائمی که می بینند نشانه هایی است که آنها را به مقبره استاد اعظم هدایت می کنند.»
اما رمان خیلی بیشتر از اینها است. در واقع، استعاره یی از جهان مدرن معاصر، پر از دروغ و تظاهر است که در آن هنر معامله می شود؛ «در زندگی -و این باید در ادبیات هم منعکس شود- پشت چیزهای واضح، چیزهای بسیار دیگری هم وجود دارد. زندگی بازار معامله سراب ها، حقیقت های گذرا و کذب است.» برای نویسنده، حقیقت به خودی خود وجود خارجی ندارد؛ «برداشت های شخصی از حقیقت است که وجود دارد.
همانطور که ناباکف می گوید حقیقت همیشه باید داخل پرانتز گذاشته شود. در این آشفته بازار، نقش آفرینان اثر من - مبهم و سایه وار، وامانده و سرگردان- نگران این هستند که جایگاه خود را در جهان و زندگی بفهمند و به برداشتی از خود برسند که قابل رقابت با برداشتی باشد که از دیگران دارند. شخصیت های اثر من هرچه بیشتر تلاش می کنند تا به این اجتماع وصل شوند، از آن بیشتر و بیشتر فاصله می گیرند و آیا این موقعیت محتوم نوع بشر نیست؟ ما زندگی می کنیم، بدون اینکه درست خودمان، دیگران یا اتفاقاتی را که برایمان می افتد درک کنیم. زندگی فقط یک مسیر نیست، امتحان هم هست.»
اما به رغم این بار سنگین معنایی، رمان بسیار جذاب است و با ضرباهنگی سریع روایت می شود؛ چون به عقیده بنیتس ریس؛ «رمان هرچه می خواهد باشد، اما باید خواننده را سرگرم کند. ادبیات مغلق و موقر زود پیر می شود و از کار می افتد. طنز و خنده بهترین محافظان ادبیات هستند. هومر، سروانتس و دیکنز این را به ما یاد داده اند.» رمان پر از تکه های فکاهی و هجو است، اما به نظر او «طنز قائم به ذات نیست و اگر تنها باشد، تبدیل به چیزی بی ارزش می شود. برای همین است که سروانتس وقتی رمان های قهرمانی را هجو می کند، کاری بسیار بیشتر از طنز صرف انجام می دهد. برای من، علاوه بر طنز، آفریدن داستانی جذاب با کشمکش های انسانی و احساسات واقعی، جالب است.»
بازار سراب ها برای همین تبدیل به استعاره از جهانی می شود که در آن زندگی می کنیم؛ جایی که آنچه به نظر می رسد، حقیقی نیست و همه ما نقشی را بازی می کنیم که به ما تعلق ندارد؛ «برای همین من این اسم را برای کتابم انتخاب کردم. ما در بازار سراب ها زندگی می کنیم. دو شخصیت اصلی رمان در محیطی کمابیش غیرواقعی گام برمی دارند؛ محیطی پر از تاجران هنری و برنامه ریزان سرقت آثار هنری. این آدم ها در عین حال مجبورند یک زندگی روزمره و معمولی را پیش ببرند.»
در کنار طنز در اثر او موقعیت های بهت آور و اشخاص بسیاری وجود دارد؛ «دوست دارم بر جزئیات درنگ کنم. این روش احترام گذاشتن من به حقیقت و تمرکز بر آن است.» او باور دارد که بازار سراب ها، شباهتی به نثرهای قبلی اش ندارد؛ به خصوص به رمان پرطرفدارش «نامزد دنیا». «هر کاری باید متفاوت باشد. نویسنده هر بار باید تمام تدابیرش را بازی بگیرد تا کار جذاب شود.»او در دو حیطه بازی می کند؛ شعر و نثر. او را در شعر وارث سمبلیسم می دانند.
کلمات اش، بدون آنکه تداعی بهشت های گمشده باشند ما را وادار به درک عمق جهان زنده، خاص، غریبه و همواره غیرقابل کنترل می کند. نگاه او به دریای کادیس، تصاویر کودکی، عشق حقیقی و گام های ناشناسی در خیابان های شهر یا گوشه هایی از شب و بامداد است. او بر آن است تا به ما بفهماند که وجود درست مثل یک بسته ناشناس غافلگیرکننده است که ادبیات باید حرکت کند، به تحرک وادارد و نفس خواننده را بگیرد تا او نتواند حس حقیقی اش را منظم کند؛ «برای رمان نویس بودن خوب است آدم شاعر باشد.
به خاطر اینکه شعر گفتن نیاز به تلاش سنگینی دارد. شاعر باید همیشه مراقب باشد تا هر صفتی که انتخاب می کند بی معنی یا شانسی نباشد.» درون بنیتس ریس بین دو نیروی خلاقه نثر و شعر تعارضی وجود ندارد؛ «این ژست دوگانگی در دنیای انگلیسی زبان ها متداول است نه اینجا، و همین باعث شک دیگران به این می شود که تو شیاد هستی.» شخصیت های رمان های او ما را وامی دارند تا در حقیقت های مختلفی زندگی کنیم و دریابیم که حقیقت چاهی بی انتها است؛ چون احساسات، آرزوها و خاطرات همیشه بی انتها و وسواس گونه اند. در عین حال، خواننده عاشق ادبیات انگار در سفری از دیکنز تا چسترتن یاد می گیرد به زندگی احترام بگذارد و آن را بشناسد.
فلیپه با شعرها، مقاله ها، ستون های روزنامه و رمان هایش خودش یک جهان ادبی محسوب می شود. کار در همه زمینه ها برای بسیاری از نویسنده ها خطرناک است؛ چون ممکن است منجر به شکل گیری ادبیاتی شود که «همه کاره و هیچ کاره» است. نویسنده های زیادی هستند که زیاد می نویسند، بدون اینکه به کیفیت مطلوب نوشتاری دست یابند. اما فلیپه قوانین ادبیاتش را خودش تعیین می کند. با گشودن کتابی از او، خواننده می فهمد که وارد ادبیاتی شخصی شده است که بخشی از ادبیات جهانی است و برای همین نویسنده در هر بخش، از استعاره و طنز گرفته تا اشتباهات شخصیت ها، محق جلوه می کند. او دقیقاً به خاطر همین دنیای شخصی، سه ماه قبل از جایزه نادال جایزه شعر «بیاخه دل پارناسو» را به عنوان «سراینده یی باذوق ادبی مشهود» برای «شکیل ترین شعرهای اسپانیایی زبان» دریافت کرده بود. بنیتس ریس، متولد ۱۹۶۰، در ۱۲ سالگی شروع به نوشتن رمان کرد. امروز، سی وچهار سال بعد، او شاعر، رمان نویس، روزنامه نگار و منتقد است.● چه شد که سه پادشاه را به عنوان بن مایه اثر انتخاب کردی؟
▪ سه پادشاه همیشه به نظرم مثل کابوس به نظر می رسید. همیشه وحشت داشتم که سه تا پیرمرد در را باز کنند و بیایند توی خانه. وحشت از اینکه سه نفر جاودان باشند، همه جا حاضر باشند و بیشتر شبیه کاراکترهای فیلم های کمیک به نظر برسند تا موجودات کتاب مقدس، در عین حال این داستان همیشه مرا به خود جذب می کند؛ سه نفر حکومت را رها کنند و توی جاده ها به دنبال ستاره یی راه بیفتند که نمی دانند آنها را به کجا می برد... این حسابی جای کار ادبی دارد. لوئیس سرنودا و تی اس الیوت هم به آن پرداخته اند. در کتاب مقدس فقط سن ماتئو از آنها صحبت می کند. تاروپود داستان هایی که می توان درباره این سه پادشاه منجم اگر منجم بوده باشند؛ چون در واقع من اصلاً شک دارم که وجود داشته اند- بسیار زیاد است و فراموش نکنید این فقط نقطه عزیمت داستان است و نه هدف و پایان آن. کتاب من رویایی درون یک رویای دیگر است.
● می گویی این شخصیت ها برای تو مثل کاراکترهای کمیک بودند، بدون فانتزی چه اتفاقی برایمان می افتد؟
▪ موجوداتی می شدیم خیلی بیشتر مالیخولیایی. ما احتیاج داریم به ضرب و زور الهام و فانتزی زندگی کنیم، حتی اگر متحقق نشوند یا قابل تحقق نباشند.
● و شعر؟ فکر می کنید که شعر برای نسل بعد هم باقی بماند؟
▪ فکر می کنم بله. در واقع سوالی که برای من مطرح است این است که آیا اصلاً نسل آینده یی برای خواندن شعر باقی خواهد ماند یا نه؛ چون شعر این توانایی را دارد که به گونه یی معجزه آسا در هر کشوری، در هر زمانی و در شرایطی باورنکردنی زنده بماند. فکر می کنم دلیلش این است که شعر درونی ترین بخش های وجود هر آدمی را تحت تاثیر قرار می دهد.
● کتاب شعر آخرت هفت سال طول کشید. آیا شعر گفتن کم کم دارد برایت سخت می شود؟
▪ نه، اصلاً مساله این نیست؛ چون نمی توانیم در مورد شعر به لحاظ کمی صحبت کنیم. شعر از یک نیاز واقعی زاده می شود نه از یک فرآیند هنرمندانه با نظم و انضباط- البته از این هیچ چیز دیگری هم حاصل نمی شود - شاید دلیل کمتر شعر گفتن من احساس عدم اطمینانی است که به آینده دارم. شعر، نوعی ادبی است که لایق احترام بسیار است، اما الان از همه انواع ادبی کمتر به آن احترام گذاشته می شود.
● کدام نوع ادبی را تجربه نکرده یی؟ چیزی هست که دلت بخواهد بنویسی و هنوز ننوشته باشی؟
▪ چیزی که همیشه دلم می خواهد بنویسم و هنوز آن را ننوشته ام صفحه بعدی کتابم است. من دورنمای خیلی گسترده یی ندارم و ترجیح هم می دهم همین طور باشم. پروژه های فراواقعی همیشه می توانند دست ات را توی پوست گردو بگذارند.
● نظرت راجع به تخیلات چیست؟
▪ تخیلات، مثل هر فعالیت ذهنی دیگری، ریسک های خودش را دارد. اگر زیاد از حد مصرف اش کنی، به جنون مبتلا می شوی. من دوست دارم در آثارم با شخصیت ها تا مرزهایی بازی کنم که حقیقت در آن مورد سوال قرار می گیرد.
● پیام بازار سراب ها این است که ما حق داریم زندگی های خودمان را اختراع کنیم...
▪ بله، ما حتی حق داریم تا حدی مجنون باشیم. البته تا وقتی که تبدیل به بیماری بالینی نشود خیلی هم خوب است. اما من از تخیلی حرف می زنم که به عنوان متافیزیک شناخته می شود نه از آن نوعی که هرز رفتن اراده است.
● این هجو آن نوع ادبی نیست که حقه های بازاری را به اسم فانتزی به خورد مردم می دهند؟
▪ شاید، رمان من درباره بزرگترین متقلب ها است. کسانی که دائم چیزهایی را با حقه بازی به خورد مردم می دهند.
● و بزرگترین حقه باز های ادبی چه کسانی هستند؟
▪ دوست ندارم با انگشت آدم خاصی را نشان بدهم. من مخالف حضور رمان های ادبی سطح پایین نیستم و کسانی را هم که رمان های ساده بخوانند متهم نمی کنم. همه چیز باید وجود داشته باشد. نمی توان دائم مردم را از آن بالا مواخذه کرد.
● شاید مشکل در شیوه یی است که مردم این کتاب ها را می خوانند؟
▪ بله آدم هایی هستند که این نوع چیزها را می خوانند و بعد فکر می کنند که هر اثر هنری یکسری راز و رمز تاریخی در خودش دارد و بدیلی برای اشاره به چیزی است. این باعث پارانویا می شود؛ چون خیلی ها شروع به دیدن نشانه های مفهوم دار در هر گوشه و کنار می کنند و حتی توی چراغ های راهنمایی خیابان هم نشانه های معابد مخفی را کشف می کنند.
● اما کسانی هستند که عقیده دارند بزرگترین هنری که آدم در زندگی اش می تواند به کار ببندد خندیدن است. آنها نمی توانند بفهمند چرا منتقدان همیشه به دنبال ادبیات خردمندانه هستند؟
▪ اما بسیاری از مردم طرفدار این هستند که خنده بنیانی اساسی داشته باشد. طنز ضامن بقای ادبیات است. بهترین نمونه اش هم دن کیشوت است. خنده وقتی اساس تاریخی دارد مانا است. اما اگر فقط درباره مسائل معاصر باشد، نه.
● بعضی از جامعه شناس ها می گویند بعد از این همه سکولاریزاسیون حالا جامعه بشری در پی شادی است. آیا ما مثل بچه هایی نیستیم که نیاز داریم به جادو ایمان داشته باشیم؟
▪ اینکه ما زنده هستیم به خودی خود جادویی است. اگر بفهمیم که تمام چیزهای روزمره جادویی هستند خیلی بهتر از خلق جادوهای غیرواقعی و ایمان پیدا کردن به آنها است.
● آرزوی نوجوانی تو چه بود؟
▪ اینکه مثل جیمی هندریکس بشوم.
● و حالا اگر بتوانی از سه پادشاه فقط یک چیز بخواهی تا برایت برآورده کنند، بین جایزه نادال و نواختن در کنار هندریکس کدام را انتخاب می کنی؟
▪ دومی را. اما خیلی بلند نگو، شاید بشنوند...
● تو را متعلق به نسل ادبی ۸۰ می دانند. آیا احساس تعلق به این نسل ادبی را خودت هم داری؟
▪ نسل ادبی پدیده مکانیکی است... شاید این بهترین تعبیر باشد. مثل اجزای یک ساعت. نسل او بیت تو را انتخاب می کند یا بهتر بگویم تو را برای آن انتخاب می کنند، بی آنکه تو نقشی در این انتخاب داشته باشی. در هر نسل ادبی ویژگی های مشترکی هست، اما مهمتر از آن ویژگی های فردی آثار نویسندگان متعلق به یک نسل ادبی است و این ویژگی فردی در آثار من خیلی بارز است، به گونه یی که لازم نیست خودم را چندان نگران تعلق داشتن و محدود شدن در چارچوب های یک نوع ادبی متعلق به یک نسل بکنم.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید