چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


ساعدی، گوهر فروزان داستان و نمایش


ساعدی، گوهر فروزان داستان و نمایش
● به بهانه سالگرد تولد غلام حسین ساعدی
«غلام حسین ساعدی» در دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز متولد شد. او را به همراه بهرام بیضایی و اکبر رادی، مثلث نمایش ایران می‌توان نامید. به بهانهه‌ سالگرد تولد او و همزمان با بیست و پنجمین جشنواره‌ بین‌المللی تئاتر فجر، نگاهی می‌افکنیم به زندگی و آثار «گوهر نمایش ایران» و دنیای قلم و اندیشه‌ او را با هم مرور می‌کنیم:
سال‌های سال
گرم کار خویش بود
ما چه حرف‌ها که می‌زدیم
او چه قصه‌ها که می‌سرود
آنچه چهره‌هایی را در همه‌ زمینه‌های ادبی ماندگار می‌کند؛ نه فقط کاری است که انجام می‌دهند یا داده‌اند؛ بلکه نوع شخصیت و اندیشه و وجوه تفکرشان است که انگار تمامی ندارد. چشمه‌های جوشان معرفت و کلام و آگاهی با شخصیت‌هایی صمیمی و دوست داشتنی که به حق آبروی جهان و بشریت‌اند.
«غلام‌حسین ساعدی» با نام آشنای «گوهر مراد» به حق گوهری است فروزان در ادبیات ایران که در مدت عمر کوتاه اما پربار خویش چون گلی به عطرافشانی پرداخت و رایحه‌ عطرش را به تمام نقاط کشور و به دورترین روستاها پراکند. او یکی از همین چهره‌هایی است که با قلبی پر از عشق به وطن و مردم با همه‌ نامهربانی‌ها زیست و کار کرد. چرا که به این سخن خسرو گلسرخی معتقد بود:
«و این دریغ هست اما
روزی که خلق بداند
هر قطره خون تو محراب می‌شود»
هر اثر هنری به طور کلی؛ در ارتباط با جهان بیرون و جهان درون خود شکل می‌گیرد. به عبارتی دیگر، خالق یک اثر هنری بنا بر موقعیت‌های فرهنگی، تاریخی و اجتماعی از جهان و از اثر هنری؛ درک و معناهایی متفاوت دارد و با عینیت بخشیدن به این معناها به اعتلای فکر و وجدان بشر؛ هم در سطح جامعه‌ خود و هم به طور عام در جهان می‌پردازد. به همین جهت است که بسیاری از آثار هنری به سبب درک نادرست این موضوع نه تنها با مخاطب؛ بلکه با خالق اثر نیز ارتباط نیافته؛ به زودی از حافظه‌ تاریخی و ادبی مردم محو می‌شوند و باز هم به همین جهت است که آثاری فرازمان و فرامکان می‌شوند. زیرا نه فقط به هستی انسان؛ بلکه به وسعت زمین با همه‌ موجودات‌اش می‌اندیشند.
باید توجه داشته باشیم که آثار هنری با توجه به اینکه تا چه حد می‌توانند به پرسش‌های انسان از هستی پاسخ دهند، قابل نقد و بررسی‌اند. درست به همین علت است که ساعدی و آثارش را در زمره‌ آثار ملی که قابلیت جهانی شدن را دارند، می‌گذاریم. ساعدی در زمره‌ نویسندگانی است که با درک روانشناسانه‌ جامعه به درک جامعه شناختی انسان ایرانی توجه دارد.
این را هم بگوییم اگر به پاسداشت یاد ساعدی می‌پردازیم، نه فقط ذکر تاریخ تولد و مرگ‌اش است و یا اینکه چه زمانی ازدواج کرده یا نکرده و... بلکه به سبب ضرورتی است که بر مبنای آن معتقدیم اگر ادبیات ایران بخواهد چهره‌ای تازه و درخور توجه بیابد، چاره‌ای ندارد مگر نقد و بررسی آثار فرهنگی گذشته؛ نه به صورت احساسی بلکه به طور علمی و دیالکتیکی.
«غلام‌حسین ساعدی» در دی‌ماه سال ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. پس ازسپری کردن دوره‌ ابتدایی و متوسطه در سال ۱۳۳۴وارد دانشکده‌ پزشکی تبریز شد و در سال ۱۳۳۸برای سربازی به تهران آمد و بعدها به تحصیل خود در رشته‌ روان پزشکی ادامه داد. فعالیت‌های ادبی ساعدی خیلی زود آغازید. در نوجوانی با نشریات «فریاد»؛ «صعود» و «جوانان» آذربایجان همکاری داشت. آشنایی او با صمد بهرنگی؛ بهروز دهقانی؛ کاظم سعادتی؛ علی رضانابدل-اوختای از طرفی و دیگر شخصیت‌های ادبی و سیاسی چون جلال آل احمد و تلاش‌های مقدماتی برای تشکیل «کانون نویسندگان ایران» ... در تکامل فکر و ذهن‌اش تاثیر زیادی بخشید. هرچند عمده فعالیت‌های ادبی ساعدی درحوزه‌ نمایشنامه‌نویسی است و می‌توان او را به همراه بهرام بیضایی و اکبر رادی طلیعه‌دار نمایشنامه‌نویسی ایران دانست؛ اما نمی‌توان و نباید نقش به‌سزای او را در پیشبرد سیر ادبیات داستانی ایران نادیده گرفت. قدرت بی چون و چرای ساعدی در ساخت و پرداخت فضای عمیق روستا ؛ روابط آدم‌ها؛ جهل؛ خرافات؛ فقر اقتصادی و فرهنگی که گریبانگیر این آدم‌هاست -آدم‌هایی که درگیر روابط مکانیکی؛ اداری حاکم بر جامعه‌اند- غیرقابل انکار است.
او همچنین به سبب مشاهده‌ فقر و روابط جابرانه‌ «کار» و «کارفرما»- که براساس سود؛ حول محور «پول» می‌چرخد-در کودکی و نوجوانی‌اش، به خوبی توانست رنج و درد مردم وطن‌اش،؛ به خصوص روستاییان را به تصویر کشد.
نمایشنامه‌های «بهترین بابای دنیا» و «چوب به دست‌های ورزیل» (۱۳۴۴) «پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت» (۱۳۴۵) «دیکته و زاویه» (۱۳۴۷) «پروار بندان» (۱۳۴۸) «گاو» (۱۳۵۰)- که از این اثر زیبا و به یادماندنی که تصویرگر روستاهای دربند است؛ فیلم زیبایی به کارگردانی داریوش مهرجویی و بازی درخشان عزت‌الله انتظامی ساخته شده -«مار در معبد» (۱۳۷۲) و داستان‌هایی چون «عزاداران بیل» (۱۳۴۳) «واهمه‌های بی نام و نشان» (۱۳۴۶) «ترس و لرز» (۱۳۴۷) «گور و گهواره» (۱۳۵۶) «تاتار خندان» (۱۳۷۲) و آثار فراوان دیگری؛ از فیلمنامه‌هایی چون «فصل گستاخی» گرفته تا تک‌نگاری‌های اجتماعی؛ همه و همه از طرفی سختکوشی و خستگی‌ناپذیری نویسنده را می‌رساند و از طرف دیگر به خوبی روحیه‌ روستاییان بی پناه و رنج کشیده و شهری‌های درگیر روزمرگی و در کل مسخ آدمیان و سقوط‌اشان ودر یک کلام جامعه‌ به شدت سنتی؛ وابسته و استثمارزده را نشان می‌دهد.
«ساعدی» در دوم آذر (۱۳۶۴) در غربت اجباری که همیشه ازآن می‌نالید و در اثر خونریزی معده از دست رفت و در گورستان «پرلاشز» پاریس کنار «صادق هدایت» آرمید.
سرخوردگی‌های اجتماعی دهه‌ ۴۰؛ دهه‌ حوادث اقتصادی و اجتماعی؛ دهه‌ نوسان میان سنت و اخلاق اشرافی و تقدیرگرایانه‌اش که محصول جامعه‌ای فئودالی است و آغاز مفاهیم مدرنیته که البته از بالا تحمیل شده؛ همه و همه مفاهیمی هستند که ساعدی درآثارش به جست‌وجوی ریشه‌ای آن پرداخته است.
این پرمایگی و حتی فعالیت‌های اجتماعی ساعدی که تابه حال نادیده گرفته شده به همان سان که فعالیت‌های ادبی‌اش در محاق دوران؛ کمرنگ گشته؛ ما را بر آن می‌دارد تا به حق؛ او را یکی از بزرگان ادبیات معاصر ایران بدانیم و انتظار داشته‌باشیم از طرفی با نقدی درست و دیالکتیکی از آثارش و از طرف دیگر با نگاهی به آثار نویسندگان وطنی و فعالیت‌هایشان حداقل نیمی از توجهی که به نویسندگان غیر وطنی می‌کنیم؛ به این رادمردان اختصاص بدهیم.
خسرومحمودزاده
منبع : روزنامه صاحب قلم


همچنین مشاهده کنید