پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

زینب (س) ترجمان حقیقت ها


زینب (س) ترجمان حقیقت ها
تاریخ مرهون شخصیت های بزرگی است که در هنگامه نیاز، توانسته اند نظام تغییر(۱) را به دست گرفته و حیات اجتماعی را به پویایی و حرکت واداشته و در واقع آن را بازسازی نمایند.
یکی از مهم ترین این برهه ها؛ سال ۶۱ هجری است که تاریخ بانویی را در می یابد و یک سال صفحات خود را به سر انگشتان ماهر او می سپارد تا به هر صورت که می خواهد سطورش را پر کند و آنچه او نگاشت همانا بهترین و بی نظیر بود. هیچ مورخ اندیشه ورز و اسلام شناس خردمندی پای بر صفحه هستی نگذارد، که به گمانه زنی او بهتر از اندیشه، گفتار و رفتار آن بانو خطور کرده باشد.
● او کیست؟!
آری او زینب همان خاتون دو سراست. همان که زنان کوفه صف اندر صف منتظر لقایش می نشستند تا در درس تفسیرش شرکت نمایند.(۲)
او شیرازه قرآن ورق ورق شده در کربلاست که تاریخ در مقابلش زانو زد و خود را به دست آن بانو سپرد تا آن را، شریعت محمدی(ص) را، همه و همه را از نو بسازد ...
▪ زینب و برجسته ترین صفات
بزرگی هر کس را می توان از بزرگی مسئولیت هایش بازشناخت و آن مسئولیتی که به عهده عقیله هاشمین بود؛ نسخه بدل رسالت و پیام آوری بود. تمام شامات دین ورزی خود را مدیون زینب اند. همچنان که روح مودت آل رسول و رواج مکتب تشیع در آن بلاد بر اساس روشنگری های اوست.
این مسئولیت سنگین ویژگی های فوق العاده ای می طلبد که همه آن ها به تمام معنا در اقالیم وجود زینب کبری(س) حضور دارند. بدون این خصایص به دوش گرفتن رسالت و پیام آوری که فقراتی به صلابت کوه می طلبد، امکان پذیر نیست.
▪ ساغر محبت (جذبه عشق)؛
اولین و مهم ترین این صفات محبت و عشقی وافر و بی کرانه به ذات احدیت حق است که بتواند همه کس و همه چیز را در محضر او ذوب کند و حتی خویشتن خویش را هم نبیند تا در مقام نفوذ و خرج ساختن خود سخاوت بی حدی نشان دهد. این مقام که در قدیسین عالم و واصلین؛ همان مقام فنای فی الله است، آن توانمندی است که در همه لحظات ایشان را مهیای فداکاری و ایثار می نماید.
بدیهی است که این مقام یعنی محبت به حق جز از طریق معرفت و شناخت شهودی نسبت به خداوند سبحان میسر نیست. رویت جمال حق است که این شیدایی را با جان آنان در می آمیزد و سبویشان را لبریز از شوق می کند، اما در مکتب رسولان الهی این محبت علایمی دارد که مهم ترین آن ها اطاعت از فرامین الهی است؛ (قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی()۳)
مسلمانی و اظهار ایمان که پس از اعتقاد قلبی و اقرار به زبان در اعضا و جوارح خود را نشان می دهد، موجب تقرب است. به عبارت دیگر؛ شریعت دینی را چراغ گفتار و رفتار خود نموده و تن به واجبات الهی و ترک حرام می دهد. در این میان کسانی اهل نافله اند یعنی آنچه را که برایشان فرض و واجب نیست، با اعمالشان در هم آمیخته و انگیزه الهی مضاعفی آنان را به راه های زیباتر تقرب می خواند.
نوافل و مقام ولایت؛ نافله در فرهنگ قرآنی آن چیزی است که زیاده بر واجب است(۴) و از روی تفضل و تبرع انجام می شود (ومن اللیل فتهجد به نافله لک()۵) از این روی خداوند اعطای یعقوب را نافله می نامد (ووهبنا له اسحاق و یعقوب نافله()۶) دین سرشار به ترغیب از نوافل فردی و اجتماعی است وزینب(س) تمام این کمالات را یک جا دارد.
کدامین انسان را می توان یافت که بیش از این «بانوی گرامی» برای خدا نافله انجام داده باشد؟ چه کس تا آن جا که رمق به تن و سو به چشم و قدرت در کام دارد، دین خداوند را رصد کرده و برای حفظ آن پایمردی نموده است؟
او همان نیست که خود، طفلان را به قربانگاه فرستاد؟ و مواساه را در حق امام عصر خویش تا بدان جا تمام کرد که تمام لحظات خود را صرف حفاظت از حریم وی قرار داد؟ او همان نیست که شب مبارزه، به سان یک فرمانده حازم و دوراندیش حتی در اندیشه امتحان سربازان هم به سر می برد؟ و در تمام مسیر سفر سایه سنگین و پر ابهت خود را بر دشمن افکنده تا چکاچک شمشیرهایشان کودکان مصیبت زده را نلرزاند؟
آری اوست که پسر تمام تازیانه ها و زخم خورده تمام شماتت هاست. و آیا با هزار و یک عذر موجه نمی توان از هجمه این همه وظیفه توان سوز رهایی یافت؟
این همه نافله فردی و اجتماعی فقط با جاری محبت و خلوص الهی تفسیر می شود و دیگر هیچ. آن همه محبت که از زلال معرفت سرچشمه گرفته و این همه نافله است که زینب(س) را «ولیه الله» کرده است.
مقام ولایت که از آن انسان کامل و تحفه باریافتگان ساحت یقین است در مراتبی از جلوه های خود امکان تصرف در تکوین را به ولی خدا می دهد. از این گونه تصرفات در جریان حادثه، بسیار از حضرتش دیده شد.
گاهی دست ملکوتی اش تسلای امامی می شود(۷) و گاه فرمان سکوتش نفس ها را از شماره می اندازد.(۸) و گاهی دیگر به زمین ماموریتی می دهد که ضرب شستی به دشمن قداره بند نشان دهد.(۹) در زمانی دیگر سامعه آسمانی اش ندای صبر از سر بی پیکر می شنود.(۱۰) و تمام این ها حاکی از مقامات بلند ولایت بی بی است.
در مرحله ولایت باطنی شعاع نور وجود اوست که زمان را در نوردیده و همه را به تطهیر در کوثر حسینی دعوت می کند و صلابت گفتار اوست که پژواکش در فراز و نشیب تاریخ، پرده از رخسار نفاق برگرفته است.
همه کس در جاذبه هدایت باطنی اش قرار دارند و ناقص گفتار و رفتار در راه مانده ها به کمال گفتار و رفتار او تکمیل و تتمیم شده است.
▪ امانت های خداوند در دست زینب(س)
زینب کبری(س) صاحب ودایع بیشماری شد و ذخایر عظیمی از ناحیه امام عصر او بدو سپرده شد که تا به آخر رسالت خود، می بایست در حفظ آن ها بکوشد. ودایعی که جان مایه آدمی هم باید در مسیر حفا‌ظت از آن ها سپر گردد.
گوهر لازم این امر به تشخیص ولی عصر او در زینب وجود داشت. اولین و مهم ترین این ودایع امام سجاد(ع) و مروارید دریای امامت بود.
خبرنگاران عاشورایی آن مقداری که در توان داشتند از این پاسداری برای آیندگان نقل نموده اند. از جمله می توان به گزارش حمیدبن مسلم ازدی از به آتش کشیدن خیمه ی امام (ع) استناد جست.(۱۱)
غارتگران پس از آن که شاهد ذبحی عظیم بوده اند، دیگر هیچ منکری برایشان ناشدنی نمی نمود و کشتن امامی در بستر و زنی که محافظ وی بود؛ برایشان ابدا ناگوار نمی آمد.
حفظ این ودیعه است که زینب(س) داغدار را از قتلگاه به سمت خیمه ها می کشاند و از او که غرق در اشک و آه و ماتم است، شیری می سازد که فقط با آتشین کلام خود می شورد و می خروشد.
راوی نتوانسته از تنگنای کلماتش برهد و تمام آنچه شد را به تمام ویژگی هایش به ما منتقل سازد ولی هر چه بود و هر چه آن بانو بر زبان راند به گونه ای بود که همه نامردان شمشیر به دست وقیح را از کرده پشیمان ساخت، تمام شمشیرها را به غلاف ها برگرداند؛ آن چنان که مامور شدند زینت آلات دخترکان را نیز به ایشان بازگردانند.
در کوفه اما زینب یک آشناست. خاطرات پرشکوه حضور امام بلافصل به او هیمنه ای علوی داده است؛ آن چنان که بدون هیچ گونه مصلحت اندیشی دشمن حقیر را با خواری بر زمین کوفته است.
منطق بی نظیر امام (ع) دشمن سرسخت را آشفته ساخته و او عزم آن دارد که انتقام همه خواری خود را یک جا از امام بستاند. آن هیمنه علوی که ذکرش برفت قامت رسای زینب را برپا داشت تا بار دیگر ودیعه رسالت را حفظ نماید.(۱۲)
ودیعه ا ی دیگر؛ ودیعه دیگر «عزت خاندان رسالت» است. مطالعه تاریخ به خوبی نشان می دهد که یکی از نگرانی های حضرت سیدالشهدا(ع) صحنه های پس از شهادت و وضعیت اهل بیت: و مواجهه آن ها با مصیبت های بعدی است.
از این رو پس از شهادت قمربنی هاشم(ع) خواهر را به حضور خواست و در پیشاروی وی همه زنان و دختران را به حفظ عزت و مرتبه ایمانی خود سفارش نمود: «استعدوا للبلاء ... ولاتقولن بالسنتکم ماینقص من قدرکم»(۱۳)
حافظ این عزت زینب است. تجلیات این معنا در صحنه های پرشور سفر تاریخی شام نمایان است که به گوشه هایی از آن می توان اشاره نمود:
صاحب خصایص زینبیه می نویسد: امام سجادو زینب(س) در تمام طول سفر کلمه ای با دژخیمان صحبت نکرده و کلمات آن ها را جواب نمی فرمودند. اهل بیت: نیز با تاسی به حضرتش چنین کرده و حتی به بهانه کام های خشک خود این عزت را به درخواست جرعه ای آب نیالودند.
گاه آدمی در این اندیشه فرو می رود که آن ناقه و بلکه آن کاروان و اصلا آن قطعه زمین این همه ابهت و شکوه را چگونه بر گرده خود می کشانید و خرامیدن اساطیری او را چگونه دوام می آورد!
در کوفه زنی را می بینی که آن چنان عزت حق را مثال است که تا فرمان او رسید که «صدقه بر ما حرام است؛» کودکان و زنان خرما از حلقوم خود بیرون کشیدند و باز او را می بینی که بی اعتنا وارد جلسه ای می شود که رعب حاکم بر آن مردان را لغزانده و عنان شجاعت را از کفشان ربوده است. بی اعتنای آن قدر مشهود است که یک باره حیثیت پوشالی شان را به باد داده است:
من هذه المتنکره؟ جوابی نمی شنود من هذه المتکبره؟ جوابی نمی شنود. کیست به این ندا که از قعر تاریخ هر سال شنیده می شود، پاسخ دهد؟ او بی مانندی است که خدایش ردای کبریایی بر قامتش پوشانده تا خون خود را در شریان حق طلبان جاری سازد.مواریث نبوت؛ ودایع دیگر هم این ها نیز همه در مواریث نبوت و اموال اختصاصی اهل بیت: مانند مقنعه و گردنبند حضرت فاطمه زهرا (ع) است که علایم صراط مستقیم در خاندان نبوتند. حیطه ی پاسداری زینب(س) هستند.
صبر؛ خداوند برای خصوصیات و ویژگی های اخلاقی الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس، در هر کجا با نظر به افق بلند الگو، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدات الگو از تکاپو و تلاش باز نایستد.
صبر در متون دینی دارای سه شعبه می باشد: صبر در مصیبت، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.
جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانه هر کسی تا بدان جا که گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاری ها در هم آمیخته است؛ (لقد خلقنا الانسان فی کبد()۱۴)
مصیبت ها کیمیاصفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل می کنند، ولی اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب(س) نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمه راه باز می ماندند. کربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاری ها و مشقات خود را با آن توزین کرده و از فشار روحی بر خود بکاهند.
● اما صبر چیست؟
صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است که در اولین مواجهه اش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آن گاه واکنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.
بسیاری از مردم در دو حالت فرصت های گرانبها را از کف داده اند؛ یکی در هیجانات شادی آور مفرط و دیگری در اوج غم های جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنه روانی و استفاده از فرصت ها در این دو حالت است ولی زینب به بهترین شکل از فرصت ها بهره جست. برای بیان این منظور کلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه می دهیم:
کربلا در دو نگاه؛ زینب(س) و دو مخاطب؛ حضرت زینب(س)دو نگاه به کربلا دارد. در یک نگاه، کربلا دریای خون و لخته مصیبت است: اتدرون ای کبد لمحمد فریتم وای دم له سفکتم، وای ...؟ آیا می دانید چه جگری از پیغمبر(ص) پاره پاره کردید و چه خونی از او ریختید؟ (۱۵)
مصیبت آن قدر بزرگ است که رگ و پی ستون دیانت را از هم گسیخته و افلاک و زمین بر اساس شعور باطنی خود که نور وجودشان را از نور وجود او ستانده اند، نزدیک است که عنان وجود از کف بدهند.(۱۶)
در این نگاه دل دریایی زینب سخت طوفانی است و کلام جانگداز او در پاسخ عبیدالله ملعون از ژرفای غم او حکایت دارد: «لقد قتلت کهلی وقطعت فرعی واجتثثت اصلی فان یشفک هذا فقد اشتفیت یابن مرجانه(۱۷)؛ به راستی که بزرگم را کشتی و شاخه ام را قطع کردی و ریشه ام را کندی اگر این تو را شفا می دهد شفا بگیر ای پسر مرجانه»
این جا او به صبر نیاز دارد چرا که تنها رسول توانای دیار ثارالله است. او صبر پیشه می کند و بعد بهترین کلام را بر زبان می راند، بهترین سکوت را عملی می سازد، بهترین نگاه، بهترین گریه، بهترین فریاد و بهترین مرثیه را شیوه خود می سازد.
این درس صبر زینب(س) است. نه آن که در بایگانی عواطف خود، از زینب صبور سپیدموی غصه داری بسازیم که در گوشه ی تاریخ کز کرده، بر برادران و فرزندان ... مویه می کند.
زینب یک شورش بر اساس حیاتی معقول است که همواره در بحرانی ترین شرایط، بهترین جهت را برای تاریخ و زمانه ساخته و پرداخته کرده و عالمی را درس داده است.
ولی این صبر چگونه ممکن است؟ چگونه آن دل طوفان زده را می توان به اختیار عقل و خرد درآورد؟
چرا دستگاه ادراک ما از چشم و گوش و دل و عقل، همه و همه در مواقعی نه اینچنین که مواقعی نازل تر، دیگر در اختیار هیچ فرماندهی نیست: «من عشق شیئا اعشی بصره و اعمی قلبه فهو ینظر بعین غیر صحیحه ویسمع باذن غیر سمیعه قد خرقت الشهوات وعقله»(۱۸)
سر این صبوری در نگاه دیگر زینب به کربلاست که مخاطبی دیگر دارد. بانویی که وقتی بر عمرسعد خطابه می خواند مصیبت را بزرگ تر از فهم و عقل او می شمرد. اویی که وقتی ندبه می کند و مویه می سازد، اسبان نیز طاقت شنیدن ناله اش را ندارند...(۱۹)
زمانی که فقط خود اوست و خدا و کشته غرقه به خونش، دستان خود را به زیر آن پاره پاره تن می برد و تمام وجودش غرق در محبت و معرفت به خداوند التماس می کند: «ربنا تقبل منا هذا القربان»(۲۰)
حضرت زینب(س) شاگرد کلاس خطابه امام علی (ع) است. او شاگرد زیرک و فطن مکتب امام علی (ع)، که از الف الفبای آن کلاس احدیت را فهمیده است. او بارها و بارها از پدر شنیده و از رفتارش خوانده و حتی فکر و اندیشه علی را گمانه زده که: «عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم»(۲۱) اگر خدا در جان کسی بزرگ شد؛ غیر خدا هر آنچه که هست در مشاعر او کوچک است و خداوند در جان زینب(س) بسی بزرگ است. در مقیاس با خداست که حجت او کم است. دیده خدابین زینب است که در جوار خداوند هیچ بزرگی را نمی بیند این ایمان و باور است که زینب را به چنان صبوری فر ممی خواند و صبوری او عین علم اوست، نه به مانند کسی که از روی جهل و عدم آگاهی از عمق مصیبت، صبوری به خرج دهد.
در این بین توجه به این مهم، اساسی است که زینب آن چنان در بستر تربیت فاطمی و علوی به تعادل قوا رسیده که همه ظرفیت های انسانی و زنانگی او یک جا و متوازن رشد نموده است. آن بی بی دو عالم زنی است که در اوج مستوریت و عفت و حیا رشد کرده و در مدار تعالی، ویژگی های زنانگی اش بالیده است. در عین حال تعلیم حیا و عفت و پوشش در فرهنگ تربیتی خانه فاطمه به هیچ وجه به معنای انزوا، بی توجهی به مصالح اجتماعی اسلام، عدم شکوفایی خصایص انسانی و روحیه شهامت و رشادت نیست.
پی نوشت هادربخش فرهنگی روزنامه موجود می باشد
فریبا علاسوند
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید