پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

واقعه ۱۵ خرداد به روایتی دیگر


واقعه ۱۵ خرداد به روایتی دیگر
با وجود گذشت ۴۲ سال از واقعه قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ و به رغم نگارش كتاب ها و مقالات چندی درباره این خیزش مردمی، همچنان ابعاد گوناگون این رخداد به طور شایسته واكاوی نشده است. در این نوشته برخلاف تحلیل های مرسوم، از منظر یكی از عوامل سركوب قیام به این رویداد نگریسته می شود.
حدود نه سال پیش انتشارات كتاب ایران بخش هایی از خاطرات سپهبد محسن مبصر را منتشر كرد. در این میان مطالعه و بررسی گزیده ای از یادمانده های مبصر كه به اتفاقات و ماجرای ۱۵ خرداد اختصاص دارد، جالب است؛ به ویژه آن كه توجه داشته باشیم مبصر در آن هنگامه از سوی نصیری، رییس شهربانی، عهده دار سركوب قیام شد. به عبارت دیگر مسوولیت حفظ نظم و پیشگیری از شورش در قم به او محول گردید. مبصر در آن ایام معاون انتظامی شهربانی بود.
به هر روی، با آغاز نخست وزیری اسدالله علم، زمزمه اعتراض و مخالفت مردمی به خصوص در قشر دیندار جامعه رو به فزونی نهاد. آن عصیان همگانی از همان روزهای نخست فروردین ۴۲ شدت گرفت. مدرسه فیضیه قم، كانون پرالتهاب مبارزه به شمار می آمد. رژیم پهلوی متاثر از تصمیم نابخردانه ای تصمیم به اعزام نیروی نظامی به قم گرفت. به نوشته مبصر «شماری از سربازان گارد شاهنشاهی (گارد جاویدان) را با پوشاك غیرنظامی در روزی كه قرار بود در مدرسه فیضیه تظاهرات برپا شود به آنجا فرستادند و آن سربازان روز دوم فروردین ]۱۳۴۲[ به مدرسه فیضیه ریختند و با طلبه ها ... كتك كاری كردند و می گویند دو یا سه نفر هم از طلبه ها كشته شدند.»
برای احدی كمترین تردیدی باقی نمانده بود كه این نیروهای لباس شخصی همانا سربازان گارد شاه بودند، نظامیانی كه فراموش كرده بودند «كفش یك شكل سربازی» به پا نكنند و «به صف نایستند» و به یكباره شعار «جاویدشاه» سر ندهند، آنان با این اقدام ناشیانه علامت و ردپای روشنی از خود به جای گذاردند؛ ردپایی كه به كاخ شاه امتداد می یافت.
به اظهار مبصر «این طرح را تیمسار نصیری پیشنهاد كرده و آقای علم آن را پسندیده و معلوم نیست چگونه به تصویب اعلی حضرت رسانیده و دستور اجرای آن را از سوی ایشان صادر كرده بود». اجرای چنین عملیات ناپخته و كودكانه ای تنها این پیام را در بر داشت كه اینك شاه مستقیما به صحنه كارزار با روحانیان آمده است و به هر قیمتی قصد سركوب آنان را دارد.
شاه برگ برنده خود را كه همانا توسل به قوه قهریه و سركوب و ارعاب و قتل بود، رو كرد. در مقابل وی رهبر میانسال نهضت نوین اسلامی قرار داشت كه دشمنان و مخالفانش نیز شجاعت و شهامت او را تحسین می كردند.
به نوشته مبصر «]آیت الله[» خمینی در آن روزها مدرس فقه و شخصی بسیار نترس و با جربزه و بی گذشت و مخالف سازش، شناخته می شد.»
سیزدهم خرداد ۱۳۴۲ مقارن با دهم محرم شد. روحانیان فرصت را مغتنم شمرده و به منظور تبلیغ گسترده رهسپار اقصی نقاط كشور شدند. براساس خبرهای نگران كننده ای كه به زمامداران حاكمیت پهلوی رسیده بود، عوامل رژیم در آماده باش به سر می بردند. مبصر در یادمانده هایش می گوید: «بامداد روز ۱۲/۳/۴۲ تیمسار نصیری، رییس شهربانی كل كشور مرا كه معاونت انتظامی شهربانی را به عهده داشتم به دفترش خواند و گفت: امروز قرار است یكی از روحانیون به نام ]آیت الله[ روح الله خمینی در قم به منبر برود، از دولت و اصلاحاتی كه در دست اجرا هستند انتقاد و به آنها اعتراض كند، چون آگاهی داریم كه او در سخنرانی خود قصد تحریك مردم را دارد شما ماموریت دارید كه هر چه زودتر خود را به قم برسانید و ترتیب كار را به گونه ای بدهید كه مردم پس از شنیدن سخنان تحریك آمیز وی دست به اغتشاش نزنند. از این رو به دستور نصیری یگانی از لشكر گارد كه در پادگان علی آباد مستقر بود برای حسن انجام ماموریت در اختیار مبصر قرار گرفت. خواست نصیری از مبصر نیز روشن بود جلوگیری از شورش مردم پس از سخنرانی امام. روز عاشورا فرا رسید. سیل جمعیت از منزل آیت الله العظمی خمینی تا صحن و تا مدرسه فیضیه خط سیر شكوهمندی پدید آورده بود و همه دیده ها به یك نفر دوخته شده بود. در چنین اوضاعی مبصر به قم می رسد و به شهربانی می رود و تصمیم می گیرد تا شاید مانع ایراد سخنرانی آیت الله شود.
با خود اندیشیدم كه بلكه بتوانم آیت الله خمینی را از رفتن به منبر منصرف كنم. به آگاهی شهربانی قم دستور دادم كه كوشش كند گفت وگوی تلفنی مستقیم مرا نخست با آیت الله خمینی و سپس با شخصی به نام آقاحسن طباطبایی قمی فراهم نماید. آقاحسن طباطبایی اهل قم و زمانی نماینده قم در مجلس شورای ملی بوده و در قم و به ویژه در میان روحانیان نفوذ داشته است. او از دوستان سپهبد تیمور بختیار بود و اغلب به دیدن او می آمد و با من هم كه رییس ستاد فرماندهی نظامی تهران بودم آشنایی و دوستی داشت...
ابتدا با طباطبایی گفت وگوی تلفنی كوتاهی داشتم... گفت: تیمسار شما اینجا چه می كنید مگر از جانتان سیر شده اید مطالب بسیار ناهنجار و توهین آمیز نسبت به دولت و اعلیحضرت بیان نمود... بعد رییس آگاهی با خوشحالی خبر داد كه توانسته ارتباط تلفنی مرا با آیت الله خمینی برقرار كند... خود را معرفی كردم و گفتم كه من یك سربازم و ماموریت دارم كه امروز از هرگونه بی نظمی در قم جلوگیری كنم. این ماموریت را هم به هر قیمتی كه شده انجام خواهم داد چون می دانم و یقین دارم كه شما راضی نخواهید بود كه در عاشورا در قم خون ناحقی بر زمین بریزد و بی گناهی كشته شود. می خواستم از شما خواهش كنم كه از رفتن به مسجد خودداری فرمائید. با لهجه ویژه خود چنین گفت: اینكه نمی شود؛ همان طور كه شما ماموریت جلوگیری از بی نظمی در قم را دارید من هم ماموریت دارم به مسجد بروم و منبر بگیرم و با مردم كه منتظر هستند گفت وگو كنم و مطالب لازم را برای آنها شرح دهم و آنها را راهنمایی كنم. این تكلیف شرعی من است.
پاسخ قاطع و شفاف مرجع عالیقدر و زعیم نهضت، نشان دهنده عزم و اراده قوی ایشان در پیشبرد هدفهای مقدس جنبش و آشتی ناپذیری در برابر حاكمیت پهلوی دوم و عوامل وی به شمار می آید.
حوالی ظهر ۱۳ خرداد (۱۰ محرم) آیت الله العظمی خمینی به منبر رفت و طی سخنان شدیداللحنی از سیاستهای شاه انتقاد كرد. مبصر به گاه سخنرانی رهبر جنبش تنها به یادداشت برداری از بیانات ایشان اكتفا می كرد تا در اولین فرصت آن را به اطلاع مركز برساند. مبصر بنابه اقرار خود برای كنترل آشفتگی عصبی و خودداری از حمله به مراسم مبادرت به خوردن تعدادی قرص لیبریوم می كند. به نوشته مبصر «من آن قدر قرص مسكن خورده بودم كه در حال نزدیك به بیهوشی بودم.» به گفته مبصر وی روزهای چهاردهم و پانزدهم خرداد را در بستر بیماری گذراند و روز واقعه (۱۵ خرداد) به صدای زنگ تلفن از خواب برخاست. نصیری از آن سوی خط وی را به سرعت احضار می كند و به او اطلاع می دهد كه شب گذشته آیت الله العظمی خمینی دستگیر شده و مردم قم و اطراف تا بامداد اجتماع كرده و به تظاهرا ت پرداخته اند و شهربانی را محاصره نموده اند و ژنرال در خواب بوده است.
به دستور شخص شاه بار دیگر مبصر عازم قم می شود. سرتیپ پرویز خسروانی، سروان كاویانی و سرهنگ پرتو همكاران اصلی او در این ماموریت بودند. به گفته مبصر حدود ۱۰۰ هزار نفر اطراف مقر ژاندارمری قم در انتهای جاده تهران - قم نزدیك پمپ بنزین اجتماع كرده بودند. خیابانهای اصلی شهر منتهی به حرم حضرت معصومه (س) نیز مملو از جمعیت بود. رگبار گلوله به سوی جمعیت شلیك می شود. مبصر در خاطراتش خود را مبرا از صدور دستور تیراندازی به مردم و به خاك و خون كشیدن آنها قلمداد می كند و شلیك به جمع كثیری از مردم بی گناه را یك اقدام شتابزده و واكنشی متاثر از اوضاع برهم ریخته می داند. در عین حال كه سروان كاویانی را به خاطر این آتشبازی ستایش می كند. به نوشته مبصر این درگیری خونین با به جا نهادن ۲۷ كشته حدود چهل دقیقه ادامه یافت و پس از پراكنده شدن جمعیت وی به كار سروسامان دادن اوضاع مغشوش و از هم پاشیده شهر قم پرداخت. به نوشته مبصر:
۱) «پیش از هر كار درباره جمع آوری اجساد و فرستادن زخمی ها به بیمارستان و زدودن آثار زدوخورد به فرماندار و شهردار قم آموزشهای لازم داده شد.
۲) دستور دادم درهای زیارتگاه را ببندند و كسی را جز چند خدام شناخته شده به داخل راه ندهند.
۳) نقشه شهر قم را از شهردار خواستم تا ترتیب كار حفاظت اماكن و چهارراههای حساس شهر داده شود و...»
با اقدام سبعانه مبصر و تیم همراهش اوضاع قم با برجای نهادن شهدا و مجروحان فراوان به حالت عادی بازگشت و روز بعد وی به اتفاق نیروهای تحت فرماندهی اش فاتحانه از شهر بازدید می كند و شبانگاه به تهران بازمی گردد. در تهران پاكروان تحسین گر اقدامات او است. در ملاقات با علم نخست وزیر او را با قربان وجودت گردم مورد خطاب قرار می دهد. مبصر ۲۳ سال بعد هنگام تدوین خاطراتش از واقعه ۱۵ خرداد ۴۲ به مثابه زمینه ساز انقلاب ۲۲ بهمن ۵۷ یاد می كند و در برابر سازش ناپذیری امام سر تعظیم فرود می آورد. در پی این رخداد نصیری به ریاست سازمان اطلاعات و امنیت كشور و مبصر به مدت شش سال به ریاست شهربانی منصوب می شود و در واقع ارتقای مقام می یابند. سپهبد مبصر در سال ۱۳۷۵ در سن ۷۹ سالگی هنگامی كه از میهمانی شبانه در خانه ارتشبد فریدون جم به خانه بازمی گشت بر اثر سكته قلبی در خیابانی در لندن درگذشت.
منبع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید