پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


هنرمند اصیل به بطن واقعیت راه می‌گشاید


هنرمند اصیل به بطن واقعیت راه می‌گشاید
نقاشی‌های احمد مرشدلو با تم انسانی آن قدر بزرگ نمایی شده‌اند که نتوان به راحتی ازکنار آنها گذشت. انسان‌هایی خوابزده، درخود فرو رفته و نیمه برهنه که ما را یاد انسان عصر خود می‌اندازند. انسان معاصری که خود را با تمام خصوصیاتش ریز به ریز با رعایت معیارهای زیبایی شناسانه در مقابل چشم ما قرار داده تا حقیقت وجودش را بر همگان عریان کند.
احمد مرشدلو عضو انجمن نقاشان ایران و گروه سی است که تاکنون علاوه بر دو نمایشگاه انفرادی در نمایشگاه‌های گروهی مختلفی در کشورهای آمریکا، فرانسه، ژاپن، ارمنستان، امارات و ... آثارش را به تماشا گذاشته است. او در نمایشگاه اخیرش درنگارخانه‌ی ممیز خانه‌ی هنرمندان ایران، ۱۹ اثر در اندازه‌های بزرگ که با شیوه‌ای رئال به تصویر درآمده‌ بودند را به نمایش گذاشته بود. گفت‌گوی ما با این هنرمند در ادامه می‌آید:
حرف اصلی نقاشی‌های شما در این نمایشگاه، انسان معاصر است. انسانی درخود فرورفته که با خصوصیات بارزی همچون خوابزدگی، غمگین و به نوعی متاثر از شرایط زمانی و مکانی خود که در آن قرار گرفته به تصویر در آمده است، انسانی با چنین خصوصیات چگونه در نقاشی‌های شما شکل یافته و به فرم کنونی رسیده است.
ابتدا باید این نکته را ذکر کنم که موضوعاتی با تم انسانی تازگی ندارد چه در حوزه هنر غربی و چه درهنر شرق. به هر حال هنر فرآورده‌‌ای است محصول کار یک هنرمند که خود بیش از هر چیز عضوی از اعضای جامعه انسانی است و لاجرم در تعامل و ارتباط با انسان‌های دیگر. لذا شاید بتوان این گونه گفت که دم دست ترین مقوله برای هنرمند هم نوع اوست. بگذریم در طول تاریخ اگر نگاهی مختصر و گریزوار کنیم یک نکته مهم دستگیرمان می‌شود و آن اینکه بیشتر محصولات متعالی ذهن بشری معطوف به تعالی و بهبود وضعیت بشر بوه است. ادیان توحیدی و غیر توحیدی زندگی سعادتمندانه‌ای را برای انسان جستجو می‌کردند، ادبیات و محصولات ادبی بزرگ هم به نوعی دغدغه‌های اساسی و ژرف حیات بشری را وجهه همت خود قرار داده‌اند ودر حوزه تفکر فلسفی هم نظام‌های مختلفی می‌بنیم که این داعیه را داشته‌اند که برای پیشرفت حیات مادی معنوی بشر پاسخ‌هایی تمهید می‌کنند.
اساسا هنر غایتش ارایه طریقی برای این مهم بوده است که با تاثیر گذاشتن بر حیات بشری، نوع انسان را به سوی جهان بهتر رهنمون شده و اورا درگیر وضعیت خود کند. به طور مثال کارهای بکمان یا اتودیکیو دو نقاش هم فرهنگ وهم زمان به خوبی تلاش های ذهنی هنرمند را جهت آگاهانیدن انسان هم عصرشان انعکاس می‌دهد. یا قدیمی‌تر از آنها نقاشان امپرسیونیست تلاش و سعی شان معطوف به ارایه جلوه هایی از حیات اجتماعی و زیبایی‌ها و نیکی‌ها بوده است. به نوعی باز تولید این ایده است که همبستگی های اجتماعی، بدون فرض طبقات فرا دست و فرو دست و فضاهای عمومی‌می‌توانند زیباترین و سرخوشانه ترین جنبه های حیات بشری باشند و بار زمان و سنگینی آن را برای نوع انسان تحمل پذیر کنند.
▪ جایگاه این انسان در نقاشی معاصر کجاست،آیا فلسفه غرب در شاکلهِ‌ی وجودی این انسان تاثیر گذار بوده است؟
در نقاشی معاصر هم با این مبنا می‌توان یک مساله را در خصوص هنر و هنرمندان هم زمان خودمان گوشزد کرد و آن اینکه تلاش می‌کنند نوعی آگاهی ژرفتر از زندگی روزمره و مشغله های آن برای هم نوعان خویش فراهم کنند تا در سپهر آن با تامل در وضعیت در بسیاری موارد وخیم و اسفبار خویش راهی برای برون رفتی از آن بجویند و یا اینکه لااقل وضعیت خود را به عنوان یکی از دغدغه های ذهنی خویش وجهه توجه قرار دهند.
اساسا آن گونه که بسیاری از متفکران انتقادی از آدورنر و فرانکفورتی‌ها گرفته تا روشنفکران معاصرتری چون فوکو یا دریدا، وضعیت بحرانی انسان موضوع تامل روشنفکران معاصر بوده است چه به نوعی تحدید و خطر را برای حوزه های حیات انسانی مشاهده می‌کردند فارغ از اینکه آیا این دغدغه‌ها اصیل اند یا نه؟ و کوشش های جدی برای آگاهی نوع انسان از آن مسایل ضروری احساس می‌شده است و لذا موضوعات و تم های مربوط به حیات انسانی اهمیت فوق العاده یافته است.
یعنی اگر بگوییم رسالت دیرین هنر، پس زدن واقعیت‌های پذیرفته شده از سوی جامعه و درواقع دعوت مخاطب به سوی فرا واقعیتی است که در آن انسان، اشیاء و پدیده‌ها معانی دیگری می‌یابند و با توجه به غایت هنر که تاثیر گذاشتن بر حیات بشری است، این انسان در نقاشی شما معنای بیشتری خواهد یافت.
فرا واقعیت واژه درستی به نظرم نیست. اگر ما هنر را فراورده‌ای فوق العاده می‌دانیم وهنرمند را ذهنی فعال نمی‌توان اصطلاح فرا واقعیت را در خصوص اثری که خلق می‌کند پذیرفت. وقتی فرا واقعیت می‌گوییم یعنی چیزی ورای واقعیت درحالیکه هنرمند اصیل به بطن واقعیت راه می‌گشاید و واقعیت اصیل را مدنظر قرار می‌دهد. اگر هم در برهه ای موضوعات فرا واقعی را موضع تلاش هایش قرار می‌دهد هدفش در نهایت ارجاع به واقعیتی است که یا باید از آن گریخت و یا آن را تاسیس کرد. در کار هنرمند جدی گریز از واقعیت به سمت نوعی فرا واقعی نگری وجود ندارد، به هر حال هنرمند عکاس صرف نیست.
او واقعیت را بنا بر مقاصدی دست کاری می‌کند و در این تلاشش هدفی والاتر را تعقیب می‌نماید پس طبیعی است که اشیا و پدیده‌ها را باید از دید او تعریف کرد و نه آن گونه که در واقعیت به مثابه امری واقع مورد تجربه قرار می‌گیرند.
نکته مهمتر در این پرسش در ترکیب واقعیت های پذیرفته شده از سوی جامعه, نهفته است که بحث های بسیار مفصلی می‌طلبد که دراین مدت کم نمی‌توان در باب آن به درستی بحث کرد کمینه سخن این است که بله هنرمند اصیل و جدی به مقبولات اجتماعی کمتر بها می‌دهند و بیشتر قریه والای خویش را برای تقرب به طبیعت وجهان مدنظر قرار می‌دهد نه نوع درک اجتماع از آن واقعیت را. در نهایت می‌توان این بحث‌ها را اینگونه خلاصه کرد که هنرمند حاق واقعیت را بدون حواشی‌ای که از بیرون بر آن تحمیل می‌شود – چه ازناحیه مردم و چه ازناحیه نظام حکومتی- ترسیم می‌کند تا به نوعی برای مخاطب دغدغه فکری ای ایجاد نماید برای تصحیح روند موجود به سمت نوع والاتری از حیات مادی و معنوی .
▪ هنرمند امروز برای بیان مفاهیم پیرامون خود چه جهت گیری‌هایی باید داشته باشد، آیا صرف اینکه یک سری آثار تولید شود و به نمایش گذاشته شود می‌توان گفت هنرمندبه وظیفه‌اش در قبال جامعه خود عمل کرده است؟
اینکه چه جهت گیری‌ای می‌تواند داشته باشد بستگی دارد به نوع بینش و شرایط عینی و اجتماعی‌ای که در آن زندگی می‌کند. من نمی‌توانم بگویم چه نسخه ای برای این مهم باید پیچید چرا که این بحث در حوزه تخصص من نیست بلکه بحث های کلان تری را می‌طلبد که بیشتر معطوف است بر تلاش های فلسفی در توضیح مقوله هنر. مقصودم از فلسفه بار هستی شناختی عام آنست نه فلسفه اصطلاحی در مجامع عمومی. ‌ولی نظر شخصی خودم آنست که انسان امروزه مهمترین مساله‌ای است که باید برای هنرمند دغدغه باشد. هنر نباید با ترسیم تلخی‌ها و سیاهی‌ها آن هم در صورتی منزجر کننده مخاطب را به سمت نوعی واقعیت گریزی هدایت کند بلکه باید با ترسیم مبتنی بر ذوق زیبا شناختی این واقعیت‌ها مسایلی را که معضل ذهنی اوست به فضای عمومی‌آورده و دیگران را باخود درباره این پرسش همراه کند و مساله را به دغدغه و معضلی عمومی‌بدل سازد. به این ترتیب و با این دیدگاه هر چه ما به بطن مسایل اجتماعی تقرب بیشتری حاصل کنیم و موانع جدایی میان هنر و انسان معاصر را برداریم در مقوله هنر موفقتر خواهیم بود. باید هنر را وارد حوزه عمومی‌کنیم اگر انسان‌ها به سراغ هنر و اثر هنری نمی‌روند ما باید به سراغ آنها برویم.
▪ انسان‌های نیمه برهنه در آثار شما نقش بسزایی دارند. به طوری که می‌توان گفت این نیمه برهنگی که با تاکید بر خصوصیات فیزیکی انسان‌به تصویر در آمدهٰ، توجه بیننده را به خود جلب می‌کند.علت این امر چه بوده است؟
انسان موجودی است که در آغاز خلقتش ملبس به هیچ لباسی نبود تا اینکه مساله هبوط پیش آمد و انسان نسبت به برهنگی خویش وقوف یافت و شرمگاه خود را پوشانید و برای خود لباس فراهم کرد از آن زمان کم کم کسوت و لباس روز به روز جنبه تزیینی بیشتری یافت وامروز در جهان معاصر از آن جنبه های بنیادی خویش تهی شده وبیشتر به کالایی تزیینی مبدل گردیده است. نکته دیگر تنوع و گوناگونی لباس‌ها است که خواه ناخواه موضوع را محدود می‌کند.
هر لباسی نمایش دهنده نوعی فرهنگ خاص است که آن نوع لباس پوشیدن را توجیه و مشروع می‌کند . برهنگی اما دراین میان این مرزها را درهم می‌شکند اولا مخاطب را با وضعیت اصیل خود مواجه می‌کند و ثانیا عمومیت وشمول فراگیری داشته و اثر را به زمینه ای خاص ارجاع نمی‌دهد. اینکه تفسیر خودم از این مساله چیست با این مبنا کمی‌روشن می‌شود، ولی تمهید مذکور نوعی تجربه کاری هم هست.
امروز این احساس در من است که اگر موضوعات آثارم را اینگونه ترسیم کنم بهتر است ولی این مساله ضمانتی ندارد که فردا هم اینگونه بیندیشم شاید در آثار بعدی ام انسان برهنه ای نباشد. به هر حال تفسیر کار من نیست من بیش از هر چیز یک نقاشم و این آزادی را حق خود می‌دانم که به موضوع مورد علاقه ام چگونه و با چه تمهیدی نزدیک شود.
▪ وضعیت هنر و دغدغه ی خاطر هنرمندان ما به خصوص نقاشان در حال حاضر چیست، فروش اثر یا پیشرفت هرچه بیشتر هنر در جامعه؟آیا می توان به رشد واقعی هنر در جامعه امیدوار بود؟
در یک کلام وضعیت خیلی خوبی نیست. ببینید در جایی دیگر هم گفته ام تا زمانی که هنرمندان ایرانی مستقل نشوند، خودکفایی اقتصادی نیابند، پایگاه اجتماعی پیدا نکنند، صنف قوی ونیرومند نداشته باشند، صحبت از وضعیت عمومی‌یک شوخی است. وضعیت زمانی پیدا می‌شود که چیزی بنا شده باشد ودر شرایط فعلی که حمایت های دولتی بسیار زیادتر از حد معمول آن است که به نحوی که بدون اینگونه حمایت‌ها نمی‌توان به حیات خود ادامه داد و یا حداقل این استمرار بقا خیلی سخت می‌شود، من نمی‌توانم ازوضعیت عمومی‌صحبت کنم.
هنرمند باید فراغ خاطر داشته و آزاد باشد. ذهنی که درگیر مقوله های معیشتی و تحدید گر ایدئولوژیک نباشد می‌تواند جهان را به صورت واقعی تصویر کند والا همه چیز تحت الشعاع ایدئولوژی باز تولید ایده های نظام مسلط چیز دیگری نمی‌تواند باشد. باید تلاش کنیم با فعال کردن فضاهای عمومی‌مردم را بیشتر از قبل به مقوله هنر راغب کنیم، اقتصاد هنر را باید فعال تر سازیم ودر این راه بازارهای خارجی را هدف بگیریم. این مقوله خیلی مهمی‌است که نباید خود را در چارچوب مرزهای ایرانی محصور نماییم. فرا رفتن از مرزها زمینه ای است برای دست یابی به اقتصادی قوی تر و آزادی ای بیشتر نکته آخر درک هویت ملی وسرمایه اجتماعی است، هنرمندان معاصر متاسفانه کمتر نسبت به این مقوله‌ها التفات می‌کنند.
هویت ملی همه ما مهمترین تجلی اش را در درک ما از انسان و جهان و جایگاه آن در جهان نشان می‌دهد و متاسفانه غفلت قاطبه هنرمندان نسبت به این مقوله به خوبی مشهود است. نکته دیگر مقوله سرمایه اجتماعی است بحثی که در حوزه اقتصاد و سیاست بسیار مهم است. هنرمند وطنی باید تلاش و کوشش معطوف به این باشد که جامعه را برای اهدافی که رفاه بیشتر آن و سرخوشی فزونترش را در برداشته باشد بسیج کند.
به هر حال این همه دغدغه هایی است که باید تلاش کنیم تا دیگر نباشند. کوشش خانه نقاشان دراین پروسه بسیار زیاد حائز اهمیت است. فعالتر شدن آن و برگزاری نشست هایی عمومی ‌با حضور اندیشمندان معاصر می‌تواند خیلی زیاد به درک هنرمندان وطنی نسبت به مسایل و باید‌ها و نبایدها کمک کند. خانه نقاشانی قوی تر به معنی نقاشی ای پربارتر و خانه هنرمندانی قوی لاجرم به معنی هنری پویا و دارای جایگاهی بس رفیع تر است.
گفت وگو: مهرنوش خان محمدزاده
منبع : خانه‌ٔ هنرمندان ایران


همچنین مشاهده کنید