شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


فلسفه داستان خوانی


فلسفه داستان خوانی
اهالی قلم می دانند كه نویسندگان بزرگ، قادرند جهانی نو، بی همتا و منحصر به فرد خلق كنند؛ و این كار میسر نمی شود مگر آن كه به زبان داستان اشراف كامل داشته باشند، از قدرت تخیل خوبی برخوردار باشند و اثر خود را مطابق اصول داستان نویسی و قالب های ادبی به رشته تحریر درآورند.
نویسنده داستان باید نسبت به مسایلی كه در اطرافش می گذرد بی تفاوت نباشد، و تا آن جا كه در توان دارد، به جهان پیرامونش پاسخ دهد. او جهانی خاص را در داستان هایش می آفریند، و با این كار عملاً آن چه می دانسته و به دست آورده را در اختیار مخاطبان خود قرار می دهد.
این در حالی است كه بسیاری از مردم از آگاهی و دانش لازم جهت درك اصولی ساحت هستی برخوردار نیستند و اصولاً شناخت خوبی از رویدادها و مسایل مختلف پیرامونشان ندارند.
این افراد هنگام مطالعه داستان، می پندارند نویسنده باید به آن ها آگاهی و شناخت بدهد و در اثرش همه مسایل روزگارش را طرح كند و مورد ارزیابی قرار دهد. متأسفانه برداشت جمع بی شماری از زندگی و جهان هستی اشتباه است. در چنین شرایطی آن ها دوست ندارند نویسندگان داستان ها به طور عمدی طرح داستانشان را بسیار پیچیده خلق كنند، به گونه ای كه آنان از فهم اصل داستان بازبمانند؛ چه رسد به آن كه بخواهند بر تجربیات خوانندگان خود بیفزایند و جهان را از طریق داستان و شخصیت ها و حوادثش به آنان بشناسانند.
آن ها از نویسندگان داستان توقع دارند احساسات، دانش و نیروهای درونی انسان ها را گسترش و بسط دهند. اما نویسنده با تجربه، هیچ گاه خود را نماینده فرد یا گروه خاص نمی داند. او خود را نماینده خود می داند تا همیشه احساس آزادی كند. چرا كه می داند اگر چنین احساسی را از او بگیرند، دیگر نمی تواند خالق آثار ناب داستانی باشد.
او همواره خود را موظف می سازد تا خالق بهترین ها باشد؛ و كاری كند تا خواننده در مواجهه با اثر او، به تجارب خوبی دست پیدا كند.
یك داستان نویس خوب و مطرح به كسی اطلاق می شود كه بتواند مفاهیم پیچیده و غیرقابل حل را درك و با زبان داستانی در اختیار مردم قرار دهد. او باید بتواند به مسایل جامعه خود اشراف پیدا كند، از وضع خانواده ها مطلع باشد، مصائب آن ها را بداند و علل بروز رویدادهای اجتماعی را خوب بشناسد. مخاطبان داستان نیز دوست دارند پله پله با داستان پیش بروند.
ادبیات دارای قالبی است كه می تواند بیشتر ابعاد زندگی و جهان هستی را در خود نمایان سازد و درباره آن سخن بگوید و آن ها را مورد ارزیابی قرار دهد. هیچ گونه ادبی، چون داستان، قادر به تصویرگری جهان هستی با تمامی ابعاد وجودی اش نیست.
وظیفه اصلی ادبیات در این ارتباط، طرح مسایل اخلاقی و معنوی است.
اگر اخلاق و معنویت را از ادبیات بگیرند، دیگر چیزی برایش باقی نمی ماند.
ادبیات موظف است به طرح جامعه سالم بپردازد و مردم را از انجام كارهای ناشایست باز دارد. به عبارتی، وجوه انسانی بشر را دوباره در وجودش احیا كند.
نویسنده باید در جامعه خود تأثیرگذار بوده، نقش یك هدایتگر را ایفا كند.
سوزان سان تگ (Susan Sontag) كه در تاریخ ۲۴ دسامبر ۲۰۰۴ دارفانی را وداع گفت، در یكی از سخنرانی هایش در ماه آوریل همان سال بیان كرد: «نویسندگان رمان، داستان و نمایشنامه، عملاً نمایندگان اخلاقی جامعه خود هستند. نویسنده داستانی به كسی اطلاق می شود كه بتواند درباره مسایل اخلاقی و معنوی فكر كند و دریابد چه چیزهایی درست و چه چیزهایی غلط است، چه چیزهایی عادلانه و چه چیزهایی ناعادلانه است، چه چیزهایی قابل ستایش و چه چیزهایی تنفرانگیز است.»
● معنویت در داستان
نویسنده كارآشنا، می تواند زندگی درستی را پیش روی مردم نمایان سازد و راه را برای آن ها هموار سازد. او به خوبی می داند كه انسان نیازمند مطالعه داستان است. پس باید از این ابزار به نحو احسن استفاده كند، تا مفاهیم ارزشمند معنوی را تبلیغ و مردم را از مسایل غیراخلاقی دور سازد.
اصولاً توجه به خالق جهان هستی، می تواند سرچشمه مناسبی برای طرح مضامین ادبیات معنوی باشد. نگاه هنرمندانه به عوالم ماورایی و خالق این عالم و طرح مسایلی از این دست در قالب داستان، می تواند ادبیات داستانی معنوی خوانده شود. در این راستا می توان دو نوع گرایش برای ادبیات معنوی و داستان معنوی قائل شد: یكی گرایش مادی؛ كه می بایست حول محور انسان، جامعه سالم و مباحث و مضامین اخلاقی و معنوی باشد. دیگری، گرایش به ماورا و عالم پس از خاك است. در هر دو گرایش، نوع تفكر و اندیشه حاكم بر ادبیات الهی است و می تواند بازگوكننده مضامین معنوی باشد.
برخی معتقدند، داستان می تواند تصور خواننده را نسبت به جهان واقعیت ها تغییر دهد. در واقع داستان می تواند به كشف حقایق بپردازد، از روی دست حقایق تقلید كند و حتی حقایق جهان هستی را توجیه كند. بدین ترتیب است كه عده ای بر این باورند كه میان داستان و حقیقت، همواره پل ارتباطی بسیار قوی و پایداری وجود دارد.
این در حالی است كه پیروان داستان نویسی مدرن، به چنین اصولی پایبند نیستند. آن ها یا به قالب و فرم اثر توجه دارند و یا بر آن اند كه مخاطبان خود را با عوالم گنگ، غیرقابل حس و یا توهمات بی اساس درگیر سازند. آن ها بیشتر به عدم قطعیت ایمان دارند و نسبی گرایی را رواج می دهند.
در داستان های مدرن، خواننده همواره در لامكان ها و لازمان ها قرار می گیرد. از این رو، خوانندگان این گونه آثار، هر یك برداشت متفاوتی از یك اثر به دست می آورند و گاه از بطن داستان هیچ نمی فهمند.
در هر صورت، متخصصین وادی ادبیات داستانی، اهدافی را برای مطالعه داستان تعیین كرده اند. آن ها متوجه شده اند كه زندگی انسان هیچ گاه و در هیچ دوره و شرایطی از داستان و قصه و حكایت خالی نبوده است.
برخی معتقدند كه اولین اصل و هدف از مطالعه داستان، باید لذت بردن باشد. در توصیف این نظریه اختلاف نظر وجود دارد. چرا كه هر فرد به گونه ای متفاوت می تواند به این قضیه نگاه كند. عده ای ممكن است در پی دنبال كردن حادثه داستانی باشند و تنها بخواهند بدانند كه بعداً چه اتفاقی قرار است رخ دهد. عده ای لذت مطالعه را در كشف حقایق پنهان در آن می دانند. جمعی آن را در شناخت شخصیت ها و ماهیت درونی افراد می دانند و...
در هر صورت، در هنگام مطالعه داستان، انسان از محیط پیرامونش فاصله می گیرد و چند صباحی در عالم خیال غوطه می خورد. شرایط سخت روزگار همواره این گرایش را در انسان به وجود می آورد تا دمی از زندگی یكنواخت روزمره فاصله بگیرد و داستان او رابه سرزمین های مختلف وارد سازد و با افراد دیگر آشنا كند.
در هنگام مطالعه، انسان به دلیل روبه رو شدن با شخصیت ها و حوادث گوناگون، بدون آن كه خود با شكست مواجه شود، تجربه اندوزی می كند. روانشناسان براین باورند كه تجربه اندوزی بهتر است به دور از پذیرش شكست باشد.
انسان هنگام مطالعه داستان می تواند تا حدودی با ابعاد پیچیده شخصیت ها آشنا گردد، به فرهنگ و باورهای ملل پی ببرد، و به اطلاعاتی دست یابد كه در رشته های علوم انسانی چون تاریخ، فلسفه، روانشناسی، علوم اجتماعی و ...وجود دارد. او می تواند همذات پنداری كند، به شناخت اصولی از جهان معاصر دست یابد و وجوه انسانی را دوباره در خود زنده كند.
كامران پارسی نژاد
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید