جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

عوامل تغییرهای اجتماعی از نگاه نهج البلاغه


عوامل تغییرهای اجتماعی از نگاه نهج البلاغه
یكی از مهمترین مباحث اجتماعی كه در طول تاریخ مورد بحث متفكران بوده مسأله «تغییرها (دگرگونی ها) در جوامع انسانی »، است؛ زیرا بدون تردید هیچ جامعه ای نیست كه در گذر زمان در معرض تغییر قرار نگیرد و دچار تحول نگردد. در بحث از تغییرهای اجتماعی، موضوعاتی مانند عوامل، شرایط، روشها و كارگزاران تغییر مورد بررسی قرار می گیرد.
دراین نوشتار سعی شده تا به مطالعه عوامل تغییرهای اجتماعی از دیدگاه نهج البلاغه پرداخته شود. بحث از این عوامل در جامعه شناسی اهمیت بسیاری دارد. جامعه شناسان و صاحب نظران اجتماعی عوامل گوناگونی از قبیل ایدئولوژی، تضاد، اقتصاد، تكنولوژی، جمعیت، نخبگان و رهبری را برای تغییر اجتماعی معرفی كرده اند.
«پیش از جامعه شناسان، فلاسفه تاریخ نیز عواملی را به عنوان عنصر مسلط در تحولات اجتماعی ذكر كرده و نظرهایی در این باره داده اند. یك نظر این است كه بگوییم نوابغ عامل مؤثر بوده اند. نظریه دوم انباشته شدن دانش است و در واقع، دانش را عامل تحول تاریخ می داند كه پس از انباشته شدن، منشأ تحولات گردیده است. عوامل دیگری كه ذكر كرده اند، عبارتند از: اختراعات، نژادها، شرایط اقتصادی و مختصات جغرافیایی. »(۱)با این توضیح و با مراجعه به نهج البلاغه، عوامل تغییر جامعه را از نظر حضرت علی (ع) بررسی می كنیم.
۱) ایمان و عقاید
در كلمات امیرالمؤمنین (ع)، ادیان بخصوص دین اسلام، به عنوان عامل كلی تغییر در جوامع معرفی شده است. در برخی عبارات به طور كلی، درباره دین بحث شده و از تحرك آفرینی و تحول زایی آن یاد شده است. طبق بیانات حضرت، وقتی در یك جامعه عقاید و ارزشهای دینی میان مردم جریان نداشته باشد، پراكندگی و تفرق اجتماعی پدید می آید و قوه محركه ای كه بتواند انرژی موجود در جامعه را به فعلیت درآورد و آثار و نتایج عینی از آن تحصیل نماید، مفقود خواهد بود.
پس بنگرید كه نعمتهای خداوند چگونه بر آنان (امتهای پیشین) فرو ریخت، هنگامی كه پیامبری بر ایشان برانگیخت، پس آنان را به اطاعت خداوند درآورد و با خواندن به سوی خدا، آنان را مؤتلف ساخت، چه سان بالهای نعمت و كرامتش را بر سر آنان گسترانید وجویبارهای آسایش و فراوانی برایشان جاری شد!(۲)
در فقره پیشین همین خطبه، اوضاع جوامع مزبور پیش از بعثت پیامبران الهی توصیف شده و تفرق و ضعف و زبونی آن جوامع توضیح داده شده است:حالتهایشان مضطرب و دستهایشان به خلاف هم در كار و جمعیتهایشان در بلایی سخت و جهالتی استوار پراكنده بود. در زنده به گور كردن دختران و پرستیدن بتان و قطع پیوند ارحام و غارت یكدیگر دست و پا می زدند.
كاركردی كه در این عبارت به دین نسبت داده شده، جالب توجه است. دین شامل مجموعه دستورها، احكام و عقایدی است كه رویكرد اهالی یك جامعه را نسبت به جهان و جامعه ترسیم می نماید و مواضع انسانها را در روابط متقابل تنظیم می كند. بنابراین، اعضای جامعه ای كه خلا دینی دارد (مانند جوامعی كه در نهج البلاغه توصیف شده است) دچار اضطراب فكری، تشویش روحی و تشتت عملی می شوند.
وقتی آن حضرت در جامعه خود، كه مركب از جمعیت مسلمان است، با ضعف و سستی در عمل مواجه می شود، برمی آشوبد و دیانت آنها را به خاطرشان می آورد و از اینكه با وجود دینداری، متفرق و متزلزلند، اظهار شگفتی می نماید؛ زیرا توقع آن است كه اگر اعضای جامعه ای حقیقتاً دیندار و مؤمنند، متحد و مستحكم باشند و در حركت اصلاحی و اجتماعی تردید به خود راه ندهند. آن حضرت در دو موضع از نهج البلاغه با یك عبارت می فرمایند: «راستی شما چه مردمی هستید؟ آیا دینی نیست كه متحدتان سازد؟»(۳)
توقع امام (ع) از یك جامعه دینی آن است كه از نظر اجتماعی دارای پیوندهای مستحكم باشد و با هدفمندی و راه شناسی، در موضعگیریهای اجتماعی از تردید، ضعف و دودلی مبرا باشد و این نتیجه چیزی جز ترویج و تشریع دین و پیاده شدن احكام و قوانین دینی نیست. به همین دلیل، با بعثت و ظهور پیامبران(ع)، مردم از پراكندگی و اضطراب به سوی همدلی و یگانگی و سیادت اجتماعی هدایت می شوند و گروههای ضعیف و فرودست، به ارجمندی و سالاری می رسند.
نهج البلاغه این موضوع را چنین توصیف می كند:
«به بركت دین، زندگی شان سامان یافت، در سایه دولتی قوی به عزت رسیدند و كارهای آنها استوار گردید و دولتشان نیرومند شد، چنانكه بر جهانیان و پادشاهان زمین در این كرانه و آن كران حاكم شدند، كار كسانی را به دست گرفتند كه بر آنان حكومت می كردند و بر كسانی فرمان راندند كه فرمانبردار آنان بودند.»
علاوه بر بحث در مورد آثار كلی ادیان، در برخی عبارات، بخصوص درباره نتایج و ثمرات دین اسلام سخن گفته شده وهمان آثار اجتماعی - یعنی تحول آفرینی و عزت بخشی- به اسلام نسبت داده شده است.در خطبه ۱۹۸ می فرمایند:
«اسلام با عزتش، دیگر دینها را خوار و با سربلندی اش، دیگر ملتها را پست و بی مقدار و با ارجمندی اش، دشمنان را بی اعتبار و با یاری كردنش، مخالفان خود را واگذارد و با استواری پایه اش اساس گمراهی را ویران كرد.»
با ظهور دین اسلام و گرایش مردم به آن، سایر ادیان جعلی و بی ریشه بودند و یا آنها كه با وارد شدن خرافات و اضافات از هویت اصلی خود دور شده، كاركرد خود را از دست داده و مسیر ضعف و انحطاط پیموده بودند بتدریج، از گردونه خارج شدند و هرچه بر شوكت و استواری جامعه اسلامی افزوده و شناخت مردم از اسلام بیشتر می گردید، تمایل و باور به دیگر ادیان سست تر می شد. در نتیجه، جوامع غیر اسلامی در مقابل حركت تمدن نوپای اسلامی خود را در معرض نابودی و هلاكت قرار می دادند. البته این تا زمانی بود كه باورهای دینی مسلمانان و وحدت فكری آنان محفوظ مانده بود؛ زیرا اساساً وقتی محور عقیدتی، كه وحدت بخش و انسجام آور است، ضعیف شود، نمی توان توقع داشت كه قوت و شوكت جامعه تداوم یابد. از این رو، آن حضرت عزت و ارجمندی مسلمانان را به قرآن، كه محور فكری - عقیدتی آنهاست، نسبت می دهد:
]قرآن [ارجمندی است كه یارانش را شكست و ناپایداری نباشد و حقی است كه یاورانش را زیان و خواری نباشد.(۴)
در جای دیگر به نقل از پیامبراكرم (ص) اهمیت این كتاب و لزوم پایبندی به آن را یادآوری می كند:
«بر شما باد به كتاب خدا، كه ریسمانی استوار و نوری آشكار و درمانی سود دهنده و تشنگی را فرونشاننده، چنگ زننده را نگاهدار و در آویزنده را نجات بخش است.»(۵)
البته، هر عاملی در صورتی می تواند بر جامعه تأثیر بگذارد كه شرایط مناسب فراهم باشد. دین به عنوان «عامل تغییر» حركت می آفریند، مشروط بر آنكه ایمان و عمل دینی در جامعه جریان داشته باشد؛ وگرنه دینی كه در كتاب باشد و مورد توجه قرار نگیرد، قطعاً تأثیر اجتماعی محسوسی نخواهد داشت. دین اسلام نیز وقتی محور فكری مردم قرار گرفت، جامعه را دگرگون ساخت و ذلت و زبونی عرب جاهلی را به عزت و ارجمندی تبدیل كرد:
«از كرامت پروردگار به جایی رسیدید كه كنیزان شما را حرمت می گذارند و همسایگان شما را ارجمند می شمارند. این تحول در موقعیتی است كه پس از سالها تلاش پیامبر(ص)، مردم به اسلام گرویده و تحت لوای یك آیین و یك رهبر گرد آمده اند.»
۲) اخلاقیات
از جمله عواملی كه در تحول جامعه مورد توجه قرار گرفته و مهم تلقی شده، خصلتهای اخلاقی اعضای جامعه اعم از خصال حسنه و سیئه است. از نظر امیرالمؤمنین (ع) تخلق اعضای جامعه به برخی خصال می تواند آثار عینی اجتماعی و عمومی داشته باشد. خصلتهای مزبور وقتی در حد گسترده ای میان مردم جاری شود، به یك پدیده اجتماعی تبدیل می شود و نتایج اجتماعی دربر خواهد داشت. آن حضرت، در یكی از خطبه های خود، درباره یكی از جوامعی كه از نظر ایشان وضع مطلوبی پیدا كرده بود، سخن می گوید و علت رشد آنها را چنین ارزیابی می كند:
«به خدا سوگند، مردمی بودند مبارك رای، آراسته به بردباری، راست گفتار، وانهنده ستم و زشتكاری، پیش افتادند و راه راست در پیش گرفتند و در آن ره شتابان رفتند. پس پیروز شدند به نعمت جاودان و كرامت گوارا و رایگان.»(۶)
از نظر امیرالمؤمنین (ع)، ملاك درستی راه و كرامت انسانی، ارزشهای دینی است و در این عبارت، عامل نیل به چنین هدفی، ترویج خصال حسنه اخلاقی مانند صداقت، بردباری و عدالت معرفی شده است.
امیرالمؤمنین (ع) والیانش را پیوسته به خطر تملق اطرافیان، كه باعث غرور و خودبینی آنها می گردد، هشدار می دهد؛ زیرا این خصال موجب سركشی زمامداران می شود و جریان امور بر آنان مشتبه می گردد:
«به پارسایان و راستگویان بپیوند و آنان را چنان بپرور كه تو را فراوان نستایند و با ستودن كار بیهوده ای كه نكرده ای، خاطرت را شاد ننمایند كه ستودن فراوان خودپسندی آرد و به سركشی وادارد.»(۷)در فقره دیگری از همین نامه می فرمایند:«بپرهیز از خودپسندیدن و به خودپسندی مطمئن بودن و ستایش را دوست داشتن كه اینها همه از بهترین فرصتهای شیطان است تا بتازد و كرده نیكوكاران را نابود سازد.»(۸)
طبق این عبارتها، تعریف و تمجید بی مورد از سردمداران می تواند باعث خودپسندی آنان شود و در آن صورت، تملق و چاپلوسی در جامعه رواج پیدا می كند، ارتباطات صادقانه مردم با حكام محدود و مشكل می شود و در نتیجه، فرایند كنترل اجتماعی غیر رسمی و عمومی مخدوش می گردد و ملاك درستی برای ارزیابی و سنجش میزان توفیق حكام و جلب رضایت مردم توسط آنها باقی نمی ماند و سرانجام، نظام اجتماعی به نابسامانی می گراید.
۳) جهاد
«جهاد» یكی از دستورهای مهم دین اسلام است كه برای دفاع نظامی از مصالح جامعه و سركوب دشمنان دین تشریع شده است. در تمام جوامع انسانی، دفاع از كیان جامعه به عنوان یك موضوع بسیار مهم، مورد توجه قرار گرفته و برای آن سرمایه گذاری و برنامه ریزی می شود. از این رو، در جوامع امروزی، هیچ كشوری نیست كه خود را از ارتشی كه دفاع از حریم كشور را عهده دار گردد و امنیت جامعه را تضمین نماید، بی نیاز بداند. شریعت اسلام این نیاز اجتماعی را در قالب یك دستور دینی ارائه و احكام آن را بیان نموده است.
امام علی (ع) درباره آثار جهاد در سرنوشت جامعه، در خطبه ۱۱۰ ، «جهاد در راه خدا» را موجب سربلندی اسلام و عزت جامعه اسلامی معرفی می كنند: «جهاد در راه خدا موجب اعتلای اسلام است.»
همان طور كه جهاد و مبارزه، از نظر امیرالمؤمنین (ع)، اسباب پیروزی و عامل عزت و سربلندی است، ترك جهاد و سستی در مبارزه، به عنوان علت زبونی و شكست معرفی شده است؛ زیرا هر جامعه ای دارای مزایا و ارزشهایی است كه در سایه امنیت محفوظ و محترم می ماند. اگر جوامعی این ارزشها را نپذیرفته یا نسبت به مزایا و دارایی های آن چشم طمع دوخته باشند، ممكن است حریم آن را برای جلب منافع نامشروع خود بشكنند؛ متعرض این جوامع گردند و امنیت آنها را زایل سازند. در چنین وضعیتی، بدون شك، جایی برای رشد متعالی جامعه مزبور نخواهد ماند و خواری، ذلت، انحطاط و زبونی نصیب آن خواهد شد. بنابراین، ترك جهاد و مبارزه برای دفاع از حریم جامعه و محافظت از امنیت و آرامش آن، نتیجه ای جز فلاكت و زبونی جامعه ندارد. در خطبه ۲۷ می فرماید:
«هر كه جهاد را واگذارد و آن را ناخوشایند دارد، خدا جامه خواری بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش كشاند و در زبونی و فرومایگی بماند.»جهاد و دفاع نه تنها لازم، بلكه از نظر امام علی (ع) امری خوشایند و پسندیده است؛ زیرا وقتی مسأله دفاع از حریم و كیان جامعه مطرح باشد، برای انسانهای غیرتمند و با ایمان چه ارزشی بالاتر از حفظ مرزها و دفع شر دشمنان می ماند؟
آن حضرت در تحریض مردم به جهاد می گویند: «نمی بینید بر مرزهای شما دست افكنده اند و شهرهاتان گشوده و كشورتان ربوده است، در شهرهاتان جنگ برقرار و دشمن با شما در پیكار؟ خداتان بیامرزد!گروه گروه رو به جنگ دشمنتان روید و در خانه ها و شهرهاتان درنگ مكنید كه به ستم و خواری دچار شوید.(۹)در خطبه دیگری صریحاً ترك جهاد را عامل ذلت قوم خود می شمارند و یك قاعده كلی ارائه می دهند:«به خدا سوگند با مردمی در آستانه خانه شان نجنگیدند، جز آنكه جامه خواری بر آنان پوشاندند.»(۱۰) در ادامه، عواقب طبیعی سستی آنها را به رخشان می كشد: «هیچ یك از شما خود را برای جهاد آماده نساخت و از خوارمایگی، هركس كار را به گردن دیگری انداخت تا آنكه از هر سو به شما تاختند و شهرها را یكی پس از دیگری از دستتان بیرون كردند.»۴) امربه معروف و نهی از منكر
یكی دیگر از عوامل تغییر در نهج البلاغه امر به معروف و نهی از منكر است كه دارای كاركرد مراقبت اجتماعی است. نظام مراقبت اجتماعی در هر جامعه، ارزش و آثار مهمی دارد. در فرهنگ اسلامی و از جمله در كلمات امیرالمؤمنین (ع) بهای فراوانی به این پدیده داده شده است. علاوه بر نظارتهای رسمی، كه در حیطه نظام قضایی و سیاسی جا می گیرد و آن حضرت در دستوراتشان به والیان و نمایندگانشان به كرات مورد توجه و تأكید قرار می دهند، بر نظارت اجتماعی عمومی و غیردولتی نیز تأكید می كنند، به طوری كه آن را از عوامل رشد و تعالی و یا انحطاط و سقوط جامعه می دانند. نظارتی كه از ناحیه عموم مردم مسلمان اعمال می شود، در قالب «امر به معروف و نهی از منكر» مطرح می شود.
توصیه به نیكی ها و منع از تخلفات شرعی و اجتماعی، علاوه بر آثاری كه بر دیگران دارد، موجب تحكیم و تقویت باور و توجه خود آمران به معروف و ناهیان از منكر می شود. بنابراین، دستور مزبور علاوه بر آثار بیرونی، اثرات روانی و درونی هم دارد كه وقتی عمومیت و شمول پیدا كند، به نتایج اجتماعی تبدیل می گردد.
در فرهنگ اسلامی، امر و نهی افراد هم خطاب به عموم مردم است و هم متوجه مسؤولان، حكام و زمامداران. در صدر اسلام و زمان حاكمیت امیرالمؤمنین (ع) موارد فراوانی از این گونه برخوردها و تذكرها از ناحیه مردم عادی خطاب به شخص اول جامعه مشاهده شده است.
این پدیده اجتماعی دارای آثار و نتایج گسترده ای است.
«هر جامعه هنگامی عمر می كند كه عوامل پیوند دهنده افراد، نهادها و بخش های آن، كه عبارت از عوامل ذهنی، معنوی و فرهنگی است، همچنان مقاوم و مستحكم باقی بماند و خللی، شیرازه درونی آن را سست نكند. تواصی به ارزشها، هنجارها و معروفهای جامعه و تناهی از زشتی ها، كژیها و منكرهای اجتماعی بر قوت و استحكام شیرازه و نظام باطنی و معنوی جامعه می افزاید و آن را از آسیب پذیری مصونیت می بخشد. بنابراین، نظارت ملی و مراقبت عمومی شرط بقای موجودیت جامعه است.»(۱۱)
امام علی(ع) در این باره می فرماید:«همانا خدای سبحان مردم دوران گذشته را كه پیش از شما بودند از رحمت خود دور نساخت، جز برای آنكه امر به معروف را واگذاشتند و مردمان را از منكر باز نداشتند. پس خدا بی خبرانشان را به دلیل نافرمانی كردن و خردمندانشان را به دلیل مخالفت نكردن با گناه لعنت كرد.»(۱۲)
طبق این فقره از بیانات حضرت، رفتاری كه دارای آثار اجتماعی است،علاوه بر فعل، تركش نیزمؤثراست، بخصوص با توجه به اینكه امر به معروف و نهی از منكر مقوله ای است كه مربوط به گروهی می شود كه از توانایی بیشتری نسبت به عموم مردم برخوردارند؛ یعنی علم، آگاهی و قدرت تأثیرگذاری بر دیگران دارند. امر به معروف و نهی از منكر از جمله فروع دین اسلام و احكام مهمی است كه كاملاً جنبه اجتماعی و عمومی دارد. این حكم اگر چه برای یكایك مؤمنان الزام شرعی دارد و آنان را به عمل وا می دارد، دیگران را نیز در عمل به احكام دین ملزم می كند و از تخلف باز می دارد. از این رو، یك تكلیف و عبادت فردی شمرده می شود.
اما فلسفه تشریع و نتیجه وجودی امر به معروف و نهی از منكر مربوط به كلیت جامعه و فضای حاكم بر آن است. بنابراین، كسانی كه به این دو كار اقدام می كنند، در واقع، دست به كنش اجتماعی زده اند كه آثار آن در جامعه انعكاس خواهد داشت. بر همین منوال، ترك این دو وظیفه نیز پیامدهایی در سطح جامعه خواهد داشت و خلاهایی پدید خواهد آورد. از این رو، آن حضرت مؤكداً مردم را از ترك امر به معروف و نهی از منكر پرهیز می دهند و عواقب آن را گوشزد می نمایند:«امر به معروف و نهی از منكر را وامگذارید تا بدترین شما حكمرانی تان را به دست نگیرند، آنگاه دعا كنید و پذیرفته نشود »(۱۳)
حضرت علی (ع) در عبارت مزبور به تبعات كلان سیاسی و اجتماعی ترك این وظیفه مهم می پردازند و جبران ناپذیری آن را یادآوری می نمایند. اگر مردم نسبت به موقعیت اجتماعی خود و رفتار دیگران بی تفاوت بوده، احساس مسؤولیت نداشته باشند، آنگاه كه رفتارهای مزبور مسیر انحرافی بپیماید و هنجارشكنی و نقض قواعد اجتماعی رواج یابد، بر اثر فقدان واكنش های نظارتی مناسب عادی گردند و در نهایت، نقش ها و منزلتهای اجتماعی دگرگون گردد و موقعیتهای حساس به نااهلان سپرده شود، راه برای اصلاح مسدود خواهد شد و زمان برای ترسیم كاستی های جامعه از دست خواهد رفت. لذا، تلاش و تقاضای مردم بی اثر خواهد ماند.
بنابراین، حفاظت از سلامت فضای جامعه و جلوگیری از نقض مقررات پذیرفته شده آن، وظیفه عموم افراد است و عواقب بی توجهی بدان دامنگیر همگان خواهد شد. در مقابل، آنگاه كه احساس مسؤولیت اجتماعی فراگیر شود و یكایك اعضای جامعه نسبت به سرنوشت جامعه حساسیت داشته، در جریانهای اجتماعی موضعگیری كنند و رفتار مقتضی داشته باشند، سلامت و صلابت ساختار جامعه محفوظ خواهد ماند، ناهنجاریها اصلاح می گردد و هنجارشكنان بر جای خود نشانده می شوند. امام علی (ع) درباره آثار اصلاحی امر به معروف و نتایج نهی از منكر چنین می فرمایند:« پس آن كه به كار نیك واداشت، پشت مؤمنان را استوار داشت و آن كه از كار زشت منع نمود، بینی منافقان را به خاك سود.»(۱۴)
طبق این بیان، رفتار هر یك از افراد دارای اثر و نتیجه اجتماعی است و با امر به معروف و نهی از منكر، جماعت مؤمنان (ملتزمان به هنجارها و قوانین دین) پرتوان و استوار و جمع منافقان (مخالفان و متخلفان از هنجارها) ضعیف و سرافكنده خواهند شد.
بنابراین، از بیانات نهج البلاغه می توان چنین استنباط كرد كه «امر به معروف » و «نهی از منكر» به عنوان دو تكلیف دینی از جمله عواملی هستند كه در سرنوشت جامعه اسلامی، صلاح و فساد و دگرگونی آن نقش عمده و تأثیر اساسی دارند.
۵) رهبری و حاكمیت
رهبری و حاكمیت سیاسی از اركان اصلی هر جامعه مدنی است كه در تحولات و دگرگونیهای آن نقش اساسی ایفا می نماید. اقتدار و اختیارات حاكم، او را قادر می سازد تأثیر گسترده ای بر حركت كلی جامعه و ابعاد آن بگذارد. اگر قدرت حاكم با پذیرش فكری و گرایش عاطفی همراه گردد، توان تأثیرگذاری او بر جامعه به مراتب، افزون می شود.
در این صورت، اختیارات قانونی و پذیرفته شده حاكم، با انقیاد و تبعیت عمومی همراه می گردد و آثار اجتماعی، او را عمیق تر و وسیع تر می سازد. در نتیجه، حاكم یا رهبر علاوه بر نقشی كه از موضع رسمی و قانونی ایفا نموده و بر بخشهای حكومتی جامعه (و به واسطه آنها بر كل جامعه) اثر می گذارد، مستقیماً نیز توده مردم و اعضای جامعه را تحت تأثیر قرار داده، جهت و مسیر اجتماعی آنان را هدایت و تعیین می نماید. از این رو، قدرت و اقتدار سیاسی حكام در آثار مربوط به تغییرهای اجتماعی مورد توجه و بررسی قرار گرفته است.
«استفان واگو» در كتاب خود می گوید:«سیاست به طور مؤثری در ایجاد تغییرها نقش دارد... سیاست در سطوح مختلف موجب تغییر در جامعه می شود.»(۱۵)
در نهج البلاغه، مطالب فراوانی درباره نقش رهبر و قدرت سیاسی درجریانهای اجتماعی و سرنوشت جامعه بیان شده است. امام (ع) با تأكید بر اهمیت و ضرورت وجود حاكم در جامعه، به بیان تأثیرهای اجتماعی آن و كاركردها، شرایط، ویژگیها و نوع روابط حاكم با گروههای گوناگون جامعه می پردازد. اینك برخی از این مطالب را تحت عناوین فرعی به بحث می گذاریم:
الف) اهمیت حاكم و حكومت
در نگاه نهج البلاغه، حكام و جوامع به دلیل موقعیت و نقش ویژه ای كه دارند، خصوصیتی نمادین پیدا كرده اند و الگویی برای حركت مردم می شوند:مردم آنجا روند كه پادشاه روی آورد.(۱۶)
الگوگیری مردم نه تنها به دلیل ویژگی نمادین حكام، بلكه همچنین ناشی از خصلت فایده گرایی عموم آدمیان است كه به دنبال جلب منافع خود، حركت اجتماعی و موضعگیری هایشان را تنظیم می نمایند. بنابراین، قهراً مردم آنجا می روند كه قدرت تصمیم گیری و تأثیرگذاری متمركز باشد.
البته گروههای گوناگون مردم منافع خود را به اشكال گوناگون ارزیابی و تفسیر می كنند، لیكن هیچ گروه و دسته ای نیست كه به نحوی از انحا، به حاكم و حكومت نیاز نداشته باشد. لذا، آن حضرت می فرماید: مردم را حاكمی باید، نیكوكار یا جفاكار.(۱۷)
درعین حال، ارزش واهمیت حاكم عادل مورد توجه و تمجید امام قرار گرفته و به برتری او در میان خلق خدا اشاره شده است:
بدان كه فاضل ترین بندگان خدا امامی است دادگر، هدایت شده و راهبر كه سنتی را كه شناخته است، به پا دارد و بدعتی را كه ناشناخته است، بمیراند... و بدترین مردم نزد خدا امامی است ستمگر، خود گمراه و موجب گمراهی كسی دیگر كه سنت پذیرفته شده را بمیراند و بدعت واگذارده را زنده گرداند.(۱۸)
در این فقره، نقش حاكم عادل و جائر بیان شده و نتیجه حاكمیت هر یك برای جامعه تشریح شده است. به همین دلیل، حضرت امیر(ع) بر حساسیت انتخاب رهبر صالح و خطرهای حكومت جور تأكید و تأثیر شگرف تغییرهای حكومتی بر ابعاد جامعه را گوشزد می نمایند و می فرمایند:
چون اندیشه سلطان بازگردد، زمانه دگرگون شود.(۱۹)ایشان وقتی مالك اشتر را به حكومت مصر انتخاب می نمایند و به آن سامان می فرستند، برای توجیه مصریان درباره اهمیت حكومت و ویژگیهای حاكم، چنین می نویسند:اگر از حكومت اینان (معاویه و یارانش) بر شما نمی ترسیدم، شما را بر نمی انگیختم و سرزنشتان نمی كردم و به فراهم آمدنتان نمی خواندم... (و تحریك نمی كردم) و آن هنگام كه سر باز زدید و سستی كردید، رهاتان می ساختم.(۲۰)
آن حضرت در این عبارت، خطرها و مضرات حكومت نااهلان را برجسته كرده و به عنوان علت تلاش و سعی خود برای جمع كردن مردم و متحد ساختن آنها (با وجود مشكلات فراوان، آنها را) معرفی نموده است. بنابراین، معلوم می شود نوع حكومت و خط مشی حاكم دارای تأثیر و نقش عمده ای بر روند حركت جامعه می باشد.
ب) وظایف حاكم و رهبر در قبال توده مردم
برای آنكه رهبر بتواند نقش خود را به خوبی ایفا كند، باید در قبال عموم مردم و رعایای خود روابط و عملكردهایی داشته باشد كه موجب دوری آنان و یا بروز نابسامانی در جامعه نگردد. برخی از این وظایف شامل روابط اجتماعی و برخی از زمره ارتباطهای اخلاقی است. در نهج البلاغه، تأكید بسیاری بر حفظ رابطه نزدیك و مستقیم حاكم با مردم شده و پیامدهای اجتماعی قطع این رابطه بیان گردیده است.در نامه ۶۸ خطاب به یكی از والیان می نویسند:و جز زبانت پیام رسان و جز رویت دربان مردمان نباشد.
اگر مردم نتوانند با حاكم رابطه داشته باشند و مسائل خود را به او منعكس نمایند، نسبت به او بی اعتماد می شوند و پیش داوری منفی پیدا خواهند كرد و قضاوت منصفانه ای درباره عملكرد او و اطمینان كافی برای همكاری و مشاركت اجتماعی نخواهند داشت. برای اجتناب از چنین خطری، توصیه حضرت علی (ع) آن است كه زمان دوری و حاكم از میان مردم به طول نینجامد تا بدگمانی ها و سوء ظن ها شكل نگیرد:
«فراوان خود را از رعیت پنهان نكن كه پنهان شدن والیان از رعیت نمونه ای از تنگ خویی و كم اطلاعی در كارهاست و نهان شدن از رعیت، والیان را از دانستن آنچه بر آنان پوشیده است، باز می دارد؛ پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آید و كار خرد، بزرگ نماید، زیبا زشت شود و زشت زیبا و باطل به لباس حق درآید.(۲۱)
قطع ارتباط متقابل موجب بی اطلاعی حاكم از حقایق و رخدادهای جامعه و ناكامی او در اداره امور و استیفای حقوق و سوء برداشت توده مردم می شود. در نتیجه، قضاوتهای غیر واقعی باب می شود، بستر تعاملهای اجتماعی، نظام سیاسی و بدنه جامعه متزلزل می گردد. در این صورت، برنامه های اصلاحی و اجرایی دستگاه حاكم قرین توفیق نخواهد بود و با بی میلی و دلسردی مردم مواجه خواهد بود. از این رو، توصیه می كنند در چنین شرایطی تلاش حاكم بر رفع بدگمانی رعایا متمركز گردد و با توجیه مردم و آماده سازی افكار عمومی، مسیری مناسب برای اجرای برنامه ها و توفیق فعالیتها فراهم شود:
و اگر رعیت بر تو گمان ستم برد، آشكارا با آنان در میان گذار و با این كار از بدگمانی شان درآور كه بدین رفتار نفس خود را به فرمان آورده باشی و با رعیت مدارا كرده، حاجت خویش را برآورده و رعیت را به راه راست واداشته ای.(۲۲)
جالب توجه آن است كه در شرایطی كه بدگمانی در جامعه پدید آید و در بستر اجتماعی روابط سیاسی آلوده گردد وظیفه حاكم است كه پاپیش نهد وبا تواضع و از خودگذشتگی، مشكلات را برطرف نماید. این گونه عملكرد علاوه بر نتایج مطلوب اجتماعی، آثار مثبتی بر روحیه و شخصیت حاكم و رعایا خواهد داشت.
در فراز دیگری از نامه ۵۳، آن حضرت به مالك اشتر دستور می دهند كه از موضع والی و حاكم، خود به سراغ طبقات فرودست جامعه برود و به وارسی امور آنها بپردازد؛ زیرا آنان به حاكم دسترسی ندارند و با وجود مشكلات فراوان، بدون آنكه راهی برای حل آن داشته باشند، در جامعه تحقیر می شوند. بنابراین، اگر قرار باشد انسجام جامعه حفظ شود و گروههای گوناگون جامعه حول محور رهبر گرد آیند، لازم است مسائل این قشر مورد توجه هیأت حاكم قرار گیرد: «به كارهای كسانی كه به تو دسترسی ندارند، بنگر؛ آنان كه در دیده ها خوارند و مردم خردشان می شمارند.»(۲۳)
در صورتی كه روابط حاكم با مردم این گونه باشد، آنگاه حاكم می تواند محور اجتماع بوده و نقش اصلاحی خود را در جامعه به نحو مقبولی ایفا نماید.
۶) انسجام اجتماعی
عامل دیگری كه برای دگرگونی های اجتماعی در نهج البلاغه بر شمرده شده، انسجام اجتماعی است. وحدت و تفرقه از جمله مفاهیمی هستند كه بارها در بیانات امیرالمؤمنین (ع) آمده و آثار و نتایج هر یك توضیح داده شده است. همچنین مفاهیمی از قبیل الفت و ائتلاف، جمع و اجتماع، فرقه و تشتت، اختلاف و تشعب و مانند آنها در همین زمینه به كار برده شده اند.
از نظر آن حضرت، انسجام و وحدت اعضای جامعه از جمله مهمترین عواملی است كه موفقیت آنها را تضمین نموده، جامعه را به سوی رشد و تعالی به پیش می برد. از سوی دیگر، تفرقه و پراكندگی در بسیاری از جوامع، موجب زوال و انحطاط است. در خطبه قاصعه، تحلیل جالبی از علل ظهور و سقوط تمدنهای پیشین و نقش وحدت و تفرقه در این موضوع ارائه شده است:
پس بنگرید چه سان می نمودند آنگاه كه گروهها فراهم بودند و همگان راه یك آرزو می پیمودند و با هم سازوار و دستها یكدیگر را مددكار بود. شمشیرها به یاری هم آخته و دیده ها به یك سو دوخته و اراده ها در پی یك چیز تاخته، آیا مهتران سراسر زمین نبودند و بر جهانیان پادشاهی نمی نمودند؟ پس بنگرید كه پایان كارشان به كجا كشید، چون میانشان جدایی افتاد و الفت به پراكندگی انجامید و سختی ها در دل هاشان گوناگون شد. از هم جدا شدند و به حزب ها گراییدند و خدا لباس كرامت خود را از تنشان بیرون آورد و نعمت فراخ خویش را از دستشان بدر كرد و داستان آنان میان شما ماند و آن را برای پند گیرندگان عبرت گردانید.(۲۴)
«و چون در خوشبختی و بدبختی شان اندیشیدید، آن را عهده دار شوید كه عزیزشان گرداند و دشمنان را از سرشان راند و زمان بی گزندی شان را به درازا كشاند و با عافیت از نعمت برخوردار و پیوند رشته بزرگواری با آنان استوار ساخت و آن از پراكندگی دوری نمودن و به ساز فردی روی آوردن بود و بپرهیزید از هر كاری كه پشت آنان را شكست و نیرویشان را گسست؛ چون كینه هم در دل داشتن و تخم نفاق در سینه كاشتن و از هم بریدن و دست از یاری یكدیگر كشیدن.»
تحلیل فوق كاملاً مبتنی بر عوامل اجتماعی است ، روشن است كه انسجام، یگانگی و اتحاد مردم یك جامعه اسباب حركت آنها به سمت هدفهای مطلوب است و موجب رشد جامعه می گردد، در حالی كه تفرق، ناهماهنگی و اختلاف درونی جامعه موجب می شود قدرت و قوام جامعه دچار تزلزل گردد و امتیازات موجود از دست برود.
امیرالمؤمنین (ع) با تكیه بر همین اصل، مردم جامعه خود را توبیخ می كند و شكست آنان را با وجود برخورداری از رهبر صالح و پذیرش ارزشهای دینی، پیش بینی می نماید: «به خدا سوگند، می بینم كه این مردم به زودی بر شما چیره می شوند. آنان بر باطل خود فراهم اند و شما درحق خود پراكنده؛ شما امام برحق خود را نافرمانی می كنید و آنان در باطل پیرو امام خویش اند.»
طبق این عبارت، اهمیت وحدت و انسجام اجتماعی در تغییر سرنوشت جامعه حتی از رهبری و ارزشهای دینی هم بالاتر است و در شرایطی كه جامعه از انسجام درونی برخوردار نیست، حتی رهبری بزرگ مردی چون امام علی (ع) هم كارساز نخواهد بود. در موارد دیگر، آن حضرت صریحاً همدلی و انسجام اعضای جامعه را موجب قدرتمندی و توفیق آنان می شمارد و جمعیت كثیر آنها را، در صورتی كه با هماهنگی همراه نباشد، بی اثر و خالی از فایده تلقی می كنند.
ایشان در خطبه ۱۴۶، درباره موفقیت اعراب صدر اسلام می فرمایند:«عرب امروز اگر چه در شمار اندكند، اما با یكدلی و یك سخنی در اسلام نیرومند و بسیارند.»در خطبه ۱۱۹ نیز می فرمایند:«سودی ندارد كه شما در شمار بسیارید، مادام كه دل با یكدیگر ندارید.»براساس خطبه ۱۱۹، از نظر امیرالمؤمنین (ع)، تأثیر انسجام اجتماعی و اتحاد اعضای جامعه و متقابلاً اختلاف و عدم انسجام مردم تا جایی است كه كمیت افراد و كثرت جمعیت، بدون برخورداری از این خصوصیت بی اثر خواهد ماند و حتی رهبر و حاكم توانمند نیز در شرایطی كه جامعه از همدلی برخوردار نبوده، دچار تفرق باشد و به یگانگی نرسد، امكان اقدامی اساسی در تحول جامعه را نخواهد داشت.
پی نوشتها
۱- مرتضی مطهری، فلسفه تاریخ، ص ۲۸
۲- نهج البلاغه، ترجمه سیدجعفر شهیدی، خطبه ۱۹۲، ص ۲۲۰
۳- خطبه ۳۹؛ خطبه ۱۹۸
۴- همان
۵- خطبه ۱۵۶؛ خطبه ۱۱۶
۶- همان
۷- نامه ۵۳؛ نامه ۵۳
۸- همان
۹- نامه ۶۲؛ خطبه ۳۷
۱۰- همان
۱۱- مسائل جامعه شناسی از دیدگاه امام علی (ع)، هیأت تحریریه بنیاد نهج البلاغه، ص ۱۷۵-۱۷۶
۱۲- خطبه ۱۹۲ ؛ نامه ۴۷
۱۳- همان
۱۴- حكمت ۲۰۸
۱۵- استفان واگو، درآمدی به تئوریها و مدلهای تغییرات اجتماعی، ترجمه غروی زاد، ص ۱۳۳-۱۳۴
۱۶- خطبه ۲۱۰ ؛ خطبه ۴۰
۱۷- همان
۱۸- خطبه ۱۶۴؛ نامه ۳۳
۱۹- همان
۲۰- نامه ۶۲؛ نامه ۵۳
۲۱- همان
۲۲- نامه ۲۲؛ نامه ۵۳
۲۳- همان
۲۴- خطبه ۱۹۲ به نقل از فصلنامه معرفت شماره ۲۱
سید ضیاء هاشمی
منبع : روزنامه قدس


همچنین مشاهده کنید