شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


«دازاین» میان تولد و مرگ


«دازاین» میان تولد و مرگ
با مرگ آشتی نمی‌كنم
ای محرم پرومته
كه ناگزیر‌ترین صورت
در انحلال زمین می‌پوسد
خودم را این‌گونه به یاد دارم
با جسد گیسویی
و طنابی بر گلو
و دست‌هایی درازتر كه از آینده آمده بود …
برگزیدن نام «دازاین» برای یك كتاب شعر در ابتدا این فكر را برای خواننده ایجاد می‌كند كه شاعر پیش از عرضه شعرهایش برای خواننده، در‌صدد بیان نوعی از جهان‌بینی خود بوده تا در متن آن بتواند خودش را فریاد بزند و از هستی بگوید. هستی به‌مفهومی كه هایدگر در كتاب «هستی و زمان» خود از آن سخن می‌گوید و نام «دازاین» را در آن‌جا می‌آورد.
Dasein مرکب از دو لغت آلمانی Da به معنای آنجا وSein به معنای هست است. عبارتی كه توانسته است بار معنایی بزرگی را به دوش بكشد كه هایدگر می‌خواست با ایجاد آن، واقع‌بودگی انسان و ارتباط او با زمان، و تاریخ‌شدگی و نهایتا آینده‌سویی او را بیان كند و با توسل به این معنا ناطق بودن و در‌نتیجه خصوصیت زبانی او را بكاود.
هایدگر در این كتاب می‌گوید: «زمان‌ خود فقط‌ مادامی پدید می‌آید که‌ انسان‌ هست‌. زمانی وجود ندارد که‌ انسان‌ نبوده‌، نه‌ به‌ این‌ دلیل‌ که‌ انسان‌ از ازل‌ بوده‌ و تا ابد خواهد بود بلکه‌ به این‌ دلیل‌ که‌ زمان‌ ازلی و ابدی نیست‌ و خود فقط‌ وقتی شکل‌‌ می‌گیرد که‌ یک آن‌جا بودن‌ تاریخی و بشری هست‌. اما شرط‌ لازم‌ برای آن‌جا بودن‌ او [انسان‌] این‌ است‌ که‌ او هستی را می‌فهمد. و تا آنجا که‌ این‌ شرط‌ پا برجاست‌، انسان‌ به ‌لحاظ‌ تاریخی واقعی است‌.»
وقتی با این نام به سراغ كتاب می‌رویم (هر‌چند متوجه می‌شویم كه این نام برگرفته از اسم یكی از سروده‌های كتاب است) با‌وجود تمامی اوصاف و خصوصیات اشعار آن بیش از هر چیز انتخاب این نام را هوشمندانه تلقی می‌كنیم. اما با خواندن سروده‌های كتاب با این نظر والتر بیمل در کتاب«بررسی روشنگرانه‌ای اندیشه‌های مارتین هایدگر» هم‌عقیده می‌شویم كه می‌نویسد: «مراد از دازاین نحوه‌ی وجودی خود ماست. ما همواره غوطه ور در دریافتی از وجود هستیم که مختص هستی خود ماست. به نظر می رسد که سخن گفتن درباره دازاین یعنی درباره خودمان بسیار آسان است اما این تصور توهمی بیش نیست و باید گفته شود که بر‌عکس ما همواره اسیر وسوسه‌ی فهم خویش بر اساس الگوهای برگرفته از موجوداتی هستیم که پیوسته با آنها در ارتباط هستیم و آنها عالم ما را تشکیل میدهند بی آن‌که دریابیم با آنها بسیار متفاوتیم.»
این فهم با استفاده از توانایی انسان در استفاده از زبان در زمینه‌ای از بستر اجتماعی و فرهنگی شكل می‌گیرد كه در آن همه‌چیز از قبل با‌توجه به سنت‌های یك جامعه تاویل و تفسیر شده است. همان‌گونه كه خود هایدگر می‌گوید: «از آنجا که‌ ما همواره‌ درکی از اشیاءِ پیرامون‌ خودمان‌ با توجه ‌ به تلاش‌های عملی‌ خود‌ داریم‌، این‌ موضع ‌گرفتن‌ را می‌توانیم‌ «فرافکنیِ» امکانهای معنادار برای اشیاء و برای خودمان‌ بگوییم‌. سرگذشتی که‌ حوادث‌ آن‌ «میان‌ تولّد و مرگ‌» روی می‌دهد.»
از این نگاه، می‌توانیم اشعار این كتاب را فهم شاعر از جهانی مغشوش تلقی كنیم كه با اصرار بر هستی خود در كنار اجسام و آدم‌ها و نهادهای بی‌هویت بیرونی سعی در بیان یك واقعیت ساده داشته و آن این‌كه هیچ‌چیز، به‌ هیچ‌عنوان منطبق با انتظارات درونی شاعر نیست.
اما این اعلام وجود، با بیانی كه آوردن نشانه‌های متعدد نیز نتوانسته به استحكام آن كمك كند، نا‌‌خواسته چنان شكل گرفته كه بیشتر شبیه به اظهارات بیماری شده كه در شرف مرگ است. چنان‌چه می‌بینم اكثر متن‌ها، به استثنای چند شعر موفق، فاقد استحكام زبانی و قاعده درونی لازم هستند. شاعر در این متن‌ها حتا در ساختن تصاویر نیز موفق نبوده است.
نیامده برگشتند خفاش‌هایی كه سرطان پستان را به گلابی‌های وحشی جر می‌دادند
یا نمونه‌ای از تصویر‌سازی نا‌‌موفق كه در حضور تمساح خونین بر دریچه و وزیدن اسپانیا در باغچه كه همه این تصاویر بی‌ربط مانع از ساخته شدن چیزی برای خواننده می‌شود كه بتوان آن را جهان متن خواند:
و غروب كه
تمساحی خونین بر دریچه بود
غبغب نارنجی‌اش را
باد انداخت
اسپانیا در خیابان باغچه می‌وزید
و رژه گارسیا لوركا
از عمق ملافه‌ها به گیجی …
صفحه ۵۹ تمام لوركا
یا:
گفت: زنی با پوست پلاستیكی
نگران لباس عروسی
لباس عروسی نگران مهمان‌ها
مهمان‌ها نگران پذیرایی
صفحه ۵۸ ابراهیم در سمفونی آفرینش
در این شعر نیز سستی زبان و تاكید بر فضایی رئال كه فاقد جنبه‌های شاعرانه و استعاری است ما را از لذت خوانش یك اثر قابل توجه محروم می‌كند هر‌چند در شروع این شعر فضای بهتری را تجربه می‌كنیم.
اما بیش از هر‌چیز، شاعر در سعی خود برای ایجاد رابطه بینا‌متنی و در آوردن نشانه‌های بسیار در متن، به‌گونه‌ای كه فضای شعر اقتضا می‌كند كمتر موفق بوده بخصوص وقتی این نشانه‌ها بدون ارتباط درونی با یكدیگر پشت‌سر هم آورده شده‌اند، به‌نحوی كه نتوانسته خواننده را از لذت تجربه دنیاهای دیگر بهره‌مند سازد بلكه به خود اثر نیز لطمه زده است. و در این میان اصرار بر استفاده بسیار از بازی‌های زبانی به فهم كمتر این نشانه‌ها منجر شده است.
و كاكل خواهرم الكترا
روی خواب‌های شوپنهاور
كالبد كوچك فرشته‌‌‌ئی شد
كه زیر باران نور خود را می‌شست
دماغم شبیه قوری است
و پوستم بق زده
پشت شیشه می‌چسبد
صفحه ۸۵ جامعه(۱)
كنار دیوار اورشلیم سنگبارانم كنید
-خانوم از مشبك چشم كدام پیمبر افتاده‌اید؟
كدام دقیقه فرزندت متولد می‌شود؟
ماماهای شیفت خواب آستین بالا زده‌اند
نشانیت بر تمامی خانه‌های مقدس
لای انگشتان بتهوون
بهخ لمب و لوهب دكمه‌ها می‌رود
صفحه ۴۴ دیوار اورشلیم
پس از خواندن شعر دیوار اورشلیم، به این پرسش می‌رسیم كه شاعر چگونه توانسته از چنین مفاهیم تازه و خاصی كه می‌توانست با بیان موقعیتی تاریخی، اسطوره‌ای و انسانی، به اثری خوب بدل شود با آوردن برخی اسامی كه حتا تلاشی برای ارتباط دادن آنها به متن صورت نگرفته و با آوردن واژه‌هایی نا‌مانوس كه حتا زیبا هم نیستند آن را این‌گونه به بیان آورد.
در این‌جاست كه باز بر‌می‌گردیم به این‌كه شاعر هر‌چند اسمی برگزیده كه مفهومی سنگین را یدك می‌كشد اما در پردازش خود به این هویت هستی برای بیان موقعیت‌های روز‌به روز سراسر زمان خود، كه در رویارویی با آن به‌سر می‌برد كمتر به موفقیت دست یافته است.
هر‌چند باید منتظر اثر بعدی مهتاب رشیدیان بمانیم كه امیدواریم بتواند با گوشه‌گوشه این فضاهای خاص عمارتی به‌یاد‌‌ماندنی بنا كند.
مهری جعفری
منبع : سایت والس


همچنین مشاهده کنید