شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


نگاهی به شعر چشمی در زخم ... از یداله رویایی


نگاهی به شعر چشمی در زخم ... از یداله رویایی
چشمی در زخم ...
آنقدر پیش را به پیش راندم
که هرچه پیش بود پس شد
و سپس، بی پس، افتاد در چشم‌ها
وقتی خدا خداحافظی می‌شد
شلاق و تسمه در هوا مبادله کردند
زخم ِ دریده را
تا من
خود را بچینم
در زخم چشم بود
- چشم ِمیان زخم-
چشم ِمیان ِزخم برای زخم، میان بود
میانِ مردمکِ زخم
چشم، میان بود
و در میان زخم، زخم ِچشم ِآدمیان بود
نزدیک ِ پوست دور می‌شدم از پوست
و باز پوست، میان می‌خواست
و باز پوست،چشم ِ آدمیان می‌خواست
خیره و دریده در مبادله‌ی زخم
میان زخم، چشم
میان چشم، زخم
میانِ ا ین میانِ آن
هوا را به دندان گرفتم و در پوست دور تر از پوست گریختم
تا ارتفاع زخم
تا انتهای چشم.
منع رویا و / کیفر
داور !
جاده وقتِ گریز طول بود و
عزیمت،
طیّ ِ الماس
در چشم مادر.
با آگاهی به این فرض که متن شعرهای رویایی پتاسیل ِ برداشت های متفاوت را در خود دارد, که به نظر من ناشی از بازی های زبانی ِ اوست که شعرش را سه بُعدی می کند, در اینجا سعی می کنم که فقط تعبیرخودم ( تعبیر مخاطب) از این شعر را شرح دهم..
در خط اول, گوینده ( شاعر) شورِمرحله ی آغازین عشقبازی ای را آنقدر پیش را به پیش راندم وسپس به سرعت مرحله ی میانی را: که هرچه پیش بود پس شد در خط سوم مرحله ی پایانی را تصویر می کند. "سه" اُفتان می شود.
آنقدر پیش را به پیش راندم
که هرچه پیش بود پس شد
و سپس، بی پس، افتاد
از بند بعدی, از خداحافظی ِخدا در چشم ها, جزئیاتِ آن " کلیپِ تصویری ِ" اولیه خودشان را واضحتر نمایش می دهند. خدا, که می توانم آن را به همه ی "بکُن نکُن" های اخلاقی ِ عرفی و شرعی تعبیرش کنم, جایش را به احساس های ناب و طبیعی بشری می دهد. انسان طبیعی, با طبیعت خودش تنها می می ماند تا از بزرگترین موهبت طبیعی اش لذت ببرد. می دانیم که انسان, تنها جانداری است که رانه ی جنسی اش به فصلی از سال و یا ادای وظیفه ی تکاملی ِ تولید مثل محدود نیست.
شلاق, که ِگرد و استوانه ای شکل است با تسمه, که به مانند پوست مسطح است دربدل شدن به یکدیگرند. واژه های شلاق و تسمه حاوی ِ دردند و در اینجا نه دردی جسمی, که دردی سادومازوخیستی, که لازمه ی لذت است. از این تبادل, زخم دریده می شود و با پیدایی ِ چاکِ زخم, شاعر توان ِ آن را می یابد که خود را بچیند. چیدن در معناهای؛ چیدن ِ گل لذت, باز شدن چین های پوست و یا چین هایی که در ناخودآگاه روان است و یا... .
در چشم‌ها
وقتی خدا خداحافظی می‌شد
شلاق و تسمه در هوا مبادله کردند
زخم ِ دریده را
تا من
خود را بچینم
اما درمیان چاکِ حاصل از آن مبادله ی شلاق و تسمه چشم به چشم می آید. این چشم بینایی است یا چشمی است که در میان زخم, ِ زخم میان, معیار های نگاهِ غیراست؟ میان ِ مردمک, زخم است, که چشم, در میان دارد. آیا این مردمک از چشمزخم آدمیان ِ حسود در امان است؟ اگر نیست, که نیست, پس رهایی از مورال ها چندان ساده نیست. نقص عیش. آیا چشمزخم مردم, بخوانیم حسادت آدمیان, که این لذت را به چشم انسان حرام می کند همان چنبره های مورال ها نیستند که در تضاد با خواست و میل طبیعی اش سرناسازگاری دارد؟
در زخم چشم بود
- چشم ِمیان زخم-
چشم ِمیان ِزخم برای زخم، میان بود
میانِ مردمکِ زخم
چشم، میان بود
و در میان زخم، زخم ِچشم ِآدمیان بود.
شاید هم ترس از نقص ِعیش عین ِ لذت باشد؟
اما دغدغه ی تابویی - اخلاقی و محرمات بودن مقوله ی سکس انسان را رها نمی کند؟ در این درگیری با دغدغه ها انسان در این لحظه های اوجگیری با به دندان گرفتن هوا هم که شده خود را تا ارتفاع زخم, تا انتهای چشم می رساند.
نزدیک ِ پوست دور می‌شدم از پوست
و باز پوست، میان می‌خواست
و باز پوست،چشم ِ آدمیان می‌خواست
خیره و دریده در مبادله‌ی زخم
میان زخم، چشم
میان چشم، زخم
میانِ ا ین میانِ آن
هوا را به دندان گرفتم و در پوست دور تر از پوست گریختم
تا ارتفاع زخم
تا انتهای چشم.
پس پیروزی برمنع رویا و داور حاصل می شود. و طول از جاده می گریزد و انسان عزیمت به طی الماس, این پاکترین و بی لکه ترین موجود کره ی خاکی که کربن خالص است, و کربن عنصر اصلی در مواد آلی, می کند. و به مادر, به زمین می رسد.
منع رویا و / کیفر
داور !
جاده وقتِ گریز طول بود و
عزیمت،
طیّ ِ الماس
در چشم مادر.
و سه پس، بی پس، می افتد.
علی صیامی
منبع : سایت والس


همچنین مشاهده کنید