سه شنبه, ۲۸ فروردین, ۱۴۰۳ / 16 April, 2024
مجله ویستا


راوی خنجرها و هلهله جلیقه زنان


راوی خنجرها و هلهله جلیقه زنان
منوچهر آتشی، شاعر اسطوره ها و حماسه های اقلیمی است. روستازاده ای از مردم دشتستان که از نخستین روزهای سرودن و نوشتن تا آخرین ثانیه هایی که میان راهروهای بیمارستان و سرانجام اتاق CCU درآمد و شد بود، فردیت ویژه اش را حفظ کرد. آتشی خلاف بسیاری از شاعران بزرگ سرزمینش هیچ گاه از پشت عینک زمخت روشنفکری سیاسی به شعر نگاه نکرد.
وی از جهانی شاعرانه برخوردار بود، جهانی که او را از خیل شاعران روزگارش متمایز می کرد. او هرگز خود را در تنگنا های ایدئولوژیک محدود نکرد و همین باعث شده بود از یک طرف محبوب بسیاری از هنرمندان و علاقه مندان ادبیات گردد و از طرفی مورد نامهربانی دو طیف متخاصم ادبیات ایدئولوژیک قرار گیرد.
حداقلی از شاعرانی که خود را به نوعی سخنگوی ادبیات انقلاب می دانستند، نه همه شاعران انقلاب آتشی را عضوی از اپوزوسیون ادبی جامعه ایران می انگاشت و بخشی از شاعران و نویسندگان اردوگاه چپ آتشی را به خاطر انعطاف و مناسبات هر چند مختصری که با برخی شاعران و نویسندگان جناح انقلاب و درون حاکمیت داشت، سرزنش و ملامت می کردند.
یکی از دوستان اشاره می کرد که یکی دو هفته قبل از آن جایزه جنجالی، خدمت یکی از بزرگان ادبیات بودم و وقتی گفتم؛ قصد داریم ویژه نامه ای برای آتشی، در بیاوریم، چنان بی تاب شد که گفت؛ آتشی جایزه از دست فلان وزیر یا رئیس فلان سازمان دولتی گرفته است!
یکی از معضلات ادبیات معاصر- البته به زعم نگارنده- چه پیش از انقلاب و چه پس از انقلاب، نوعی ثنویت ادبی و گرایش متضادی است که خود به خود، شاعران و نویسندگان را به دو طیف متخاصم تقسیم می کرد طیفی خود را نماینده و سخنگوی شعر و ادبیات متعهد روزگار و معیار سرودن و نوشتن را «گرایشات ایدئولوژیک» و نوعا سیاسی- حزبی می دانست و کمتر به معیارهای زیباشناختی در حوزه هنر معتقد بود. بخشی از این جریان بعدها با انقلاب و دوران مقاومت هشت ساله، زیر عنوان «شعر و ادبیات انقلاب»
هر نوع آثار ادبی و شاعران و نویسندگانش را که در سمت و سوی آنها قرار نمی گرفت به عنوان نویسندگان و شاعران «دگر اندیش» و «اپوزوسیون» تلقی می کرد. در طیف دیگر یعنی جریان شاعران و نویسندگانی که خارج از حاکمیت بودند، نه تنها یکسره به انکار و نفی تمامیت شاعران و نویسندگانی می پرداخت که به جناح انقلاب وابسته بودند، بلکه به طرد و فنی شاعران و نویسندگانی هم می پرداخت که نیمچه تعلقات و روابطی هم با شعر و شاعران انقلاب داشتند.
هر دو جریان آنچنان در ورطه هولناک نفی و انکار همدیگر مشغول بودند که هرگونه ارزش هنری و ادبی یکدیگر را نادیده می گرفتند. این مطلق گرایی، مهمترین رهیافتش نفی و انکار طرف مقابل بود و گاه در دفاع از خود و یاران فکری شان، به جانبداری های یکسویه و ایدئولوژیک منتهی می شد.
رهاورد این خط کشی ها و سیاه و سفید دیدن ها و مرز و اقلیم تراشی های سیاسی و تنگناهای موجود، آن بود که بیش از دو دهه، نتوانستند صدای یکدیگر را بشنوند و گوش به صدای هم بسپرند.
تبعات این ثنویت حتی بعد از جایزه صداوسیما (چهره های ماندگار) به آتشی- تا چند روز قبل از مرگش- دست از سر او برنداشت و اگر درایت و هوشمندی مدیریت صداوسیما و حمایت انجمن شاعران ایران از آتشی و جایزه اش نبود، به جنازه اش هم رحم نمی کرد و می رفت تا قصه حکیم و شاعر طوس را تکرار کند!
آتشی، جزو معدود شاعران و نویسندگانی بود که هرگز به دامچاله این حب و بغض های ایدئولوژیک و ثنویت های کر و کور و نفی و انکار و مطلق گرایی های مرسوم نغلتید.
او هرگز به چشمانش عینک بدبینی و مطلق گرایی نزده بود و هنرمند برایش با هر سلیقه و گرایشی قابل احترام بود. همین موجب شده بود تا او به یک هنرمند پیشکسوت تاثیرگذار و جریان ساز تبدیل شده و نزدیک به سه دهه در مرکز و متن مهمترین رویدادها و حوادث ادبی جامعه ایران قرار گیرد و تبدیل به حلقه ای شود تا پیرامونش بخش قابل ملاحظه ای از شاعران و نویسندگان معاصر گردهم آیند و یکی دو حرکت و جریان عمده ادبی زیر تاثیر نام او قرار بگیرد.
آتشی شاعری از نسل فروغ بود و تحسین او را برانگیخت و به تعبیر سپانلو؛ از بانیان و بنیان گذاران «شعر اقلیمی» معاصر ایران بود. برخی او را «نیمای جنوب» خوانده اند.
آتشی ضمن آن که حافظه تاریخی شعر معاصر ماست، بی هیچ تردیدی برجسته ترین نماینده شعر «بومی- اقلیمی» معاصر ایران است که با خلق آثار بشکوه و سترگی چون؛ «عبدوی جط دوباره می آید» و «اسب سپید وحشی» به حافظه «قومی»، «بومی» و «ملی» ما تبدیل شده است. او راوی و روایت گر سرزمینی است که مردانش هماره تیر سهمناک نارفیقان را در تن خویش به یادگار دارند.
شاعر روستاییان و مردمان دشتستان، شاعر شتربانان و صحرا و هلهله جلیقه زنان که ریتم و آهنگ و نوای مردان و زنان دشت تا همیشه تاریخ در شعرش طنین انداز است.
با این همه آتشی در جهان اقلیمش نمی گنجد و پا به پای تحولات تاریخ و ادبیات معاصر، شعرش نیز تغییر می کند و با اینکه یکی از نمایندگان جدی شعر ملی و اقلیمی ماست، اما در شعر، آغوش به سوی حرکت های تازه می گشاید. لذا شعرش تا آخرین لحظه های سرودن در حال دگردیسی و تحول بود.
شاعر «عبدوی جط» و «یادها، خاطره ها و خنجرها» با آن دنیای اسب و برنو و خنجر و خاطره، دشت و بیابان و شقایق های وحشی، به مدرنیسم و مظاهر آن نیز عنایت دارد و همسوی با حرکت ها و تحولات تازه می شود.
او در نیم قرن زندگی شاعرانه اش، حتی لحظه ای از شعر غافل نشد، مگر آنات و لحظاتی که چون بسیاری دیگر هنرمندان و شاعران سرزمینش «غم نان» داشت و در این روزگار بی رحم و وانفسای عسرت و تنگدستی مجبور بود به جای اینکه خود را وقف شعر کند به دنبال پاره نانی به جست وجوی عبث، پیرانه سر دلمشغول زندگی و حاشیه مسائل مادی خود باشد و تن به روزمرگی همه این سال ها و ماه ها بدهد و روز به روز و لحظه به لحظه در تقلای نان و نیاز، در درون خود بشکند.
بی آنکه گلایه ای از روزگار نامراد داشته باشد! آن جایزه هم که برایش افاقه نکرد و به او نساخت. به قول آن شاعر پذیرش بعضی چیزها مانند پیوند کلیه است که به برخی نمی سازد.» از این رو حتی عنایت آن مهربان هم برای مردی که یک عمر را نامهربانانه، در به در زیستن بود افاقه نکرد.
آتشی، بر خلاف بسیاری از شاعران و نویسندگان که غبار تفاخر و تفرعن، جان و جهان شاعرانه شان را تسخیر کرده و انسانیت را تنها در سروده هایشان فریاد می کشند، از چنان گوهر والایی برخوردار بود که همه را دوست بدارد، به ویژه با نسل جوان و نو آمده دو سه دهه گذشته چنان رابطه عمیقی ایجاد کرده بود که بخش زیادی از وقت و روزگارش با آنها گذشت و چه در کلاس های درس و نشست های کارگاهی و چه در محافل خانگی، حشر و نشری قابل تامل با آنها داشت. دایره این مناسبات روز به روز وسیع تر می شد و آتشی را در مرکز این دایره قرار می داد.
همین خصیصه و فردیت ویژه، آتشی را کانون پرتپش جدی ترین و اصیل ترین حرکت ها و جریان های ادبی معاصر به ویژه شعر کرده بود.
سال های نخستینی که تقدیر، مرا با شعر پیوند می داد، آرزو داشتم حضورش را درک کنم. این آرزو را اولین بار زنده یاد تیمور ترنج فراهم کرد. آنچنان مهربان و دوست داشتنی بود که بیش از نیم دهه، بخش قابل ملاحظه ای از اشعار بومی ام زیر تاثیر شعر او شکل گرفت.
آتشی، حافظ و پاسدار فرهنگ و ادبیات بومی جنوب بود. شاعر حماسه ساز و اسطوره پرداز سر زمین ما، بیش از نیم قرن را به سرودن حماسه ها و اسطوره های سترگ و ستبر مردمان دلیر دشتستان گذراند. شعر جنوب و شاعرانش زیر تاثیر شعراو به یکی از پیشروترین جریان های شعری امروز ایران تبدیل شده است.
آتشی، بی تردید یکی از چند صدای مشخص شعر معاصر فارسی است که بخش عمده ای از شعر شاعران امروز ما در دامن شعر او بالیده و تعالی یافته اند. او در معرفی جریان های ادبی سهم بسزایی داشت و بسیاری از شاعران صاحب نام معاصر، اولین بار توسط وی به جامعه ادبی ایران معرفی شدند.
آتشی، بعد از شاملو، جریان سازترین شاعر معاصر ایران است. اما آنچه شعر او را از شعر شاملو متمایز می کند، این است که شاملو در شعر - نه در تاریخ و فرهنگ، که همیشه کانون فعال و حادثه ساز بوده است - بر سبک و سیاقی خاص شعر سپیدش و نثر بیهقی وارش تاکید ورزیده، اما آتشی، ضمن آگاهی و وقوفش بر تاریخ، فرهنگ و زبان سرزمینش، همراهی حیرت آوری در آموزش و اشاعه شعر پیشرو و نوزایی و دگردیسی مداومی در حوزه زبان و ادبیات خلاقه داشته است و آن چه او را قابل تحسین و ستایش می کند، این است که تا آخرین لحظات زندگی و ماه ها و هفته های پایانی حیاتش همچنان سرود و نوشت و با همه رنجی که از روز مرگی می کشید، در هجوم هولناک «نان» از پا درنیامد، هرچند شمایل بالا بلند و قصیده وارش در کشاکش نشستن و برخاستن و در نبرد با درد کلیه ای که مدت ها سایه وار با او بود، روز به روز او را در خود می شکست.
و جایزه ای که به او دادند و پاره ای بر سر آن غوغا آفریدند و آتشی، هنوز طعم آن را نچشیده بود که در بستر بیمارستان افتاد. اگر می ماند، معلوم نبود که طعنه تیرآوران را چگونه تاب بیاورد!
او علاوه بر خلق و آفریدن، انرژی مضاعفی چه در حوزه ترجمه که پیشتر چند کار قابل را در کارنامه داشت، چه در حوزه مطبوعات که خود به نوعی از اصحاب آن می بود و تا همین اواخر که چند سالی دبیر سرویس شعر مجله «کارنامه» بود و همزمان کارگاه شعر آن را نیز اداره می کرد و تا همین چند هفته قبل از مرگش، در کار تهیه یک ماهنامه ادبی با نام «تیک تاک» بود که مرگ مجالش را نداد.
آدمی در سن و سال او، دارای انرژی فوق العاده و شگفتی بود. در عین حالی که می سرود، در کار نقد، تهیه و معرفی آثار شاعران معاصر بود و با همه تنگناهای موجود، بر سر کلاس های درسش حاضر می شد و شاگردان بسیاری را هم تربیت کرد.
در بخش کثیری از نشریات و مجلات ادبی و هنری نام آتشی می درخشید. حضور فعال او در مطبوعات و انگیزه و اشتیاق شگفتش در همراهی با جریان های جدی ادبیات، موجب شده بود تا همیشه در متن رویدادها و حوادث تازه قرار داشته باشد.
بسیاری از هم نسلان او و یا کسانی که عمری را با او زیستند، در اواخر عمر به محاق فراموشی رفتند و فقط با آثار درخشان دوران گذشته خود زیستند، اما آتشی هرگز از آثار درخشان گذشته خود - برای «ماندن» و «بودن» - پلی نساخت و تا آخرین ثانیه های حیات، از فردیت نبوغ آمیز ویژه ای بهره مند بود و هر روز عمری که از خدا می گرفت، به بلوغ و تعالی تازه ای دست می یافت.
محمد کاظم علیپور
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید