پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


باید نسبتا مدرن بود


باید نسبتا مدرن بود
● نقدی در باب «حافظ»به روایت عباس کیارستمی
حکایت حافظ در سرزمین ما، حکایت گرانبهاترین فرش میراث پدری است که نه می شود نصفش کرد و نه از آن گذشت و نه تصاحبش کرد. الحمدالله میراث دار بسیار دارد و مدعی نیز هم. استاد بزرگ هنر و سینما، جناب عباس کیارستمی، نسخه ای منحصربه فرد از حافظ را به اهتمام نشر و پژوهش فرزان روانه بازار کرده و لابد وجه ناشناخته ای از نبوغ سرشار این کارگردان بزرگ سینما در این کلوزآپ ادبی قرار است مکشوف شود که قبلا از آن خبر نداشتیم.
راقم این سطور نیز، با اشتیاق به «حافظ» و علاقه به کیارستمی و بالاخره مشاهده نمک وحلاوت قلم «خرمشاهی»(در مقدمه ای یک صفحه ای بر این چاپ حافظ) به سرعت آن را ابتیاع کرد و مدتی اندک در لذت و مدتی طولانی در حیرت باقی ماند. هنوز از عالم حیرت و سکرات آن و بی خبری از عوالم «مدرنیته» بیرون نیامده، تصمیم بر آن شد این یادداشت را بنویسم. شاید عجله کرده باشم ولی می کوشم فضل تقدم را در توجه به این موضوع از آن خود سازم تا به برکت شهرت ناشر و راوی و دیباچه نگار، شاید، اسم و رسمی از ما نیز به یادگار ماند در این گنبد دوار (مینا). صدر کتاب، که خیلی شکیل و سنجیده چاپ شده، عبارتی از «آرتور رمبو» را حمل می کند که لابد مانیفست- ببخشید بیانیه ی - استاد کیارستمی است و حتما دلیل اینکه در کشورهای مدرن فیلم های ایشان را اینگونه چون نگاتیو زر می برند، همین است.
این عبارت کوتاه و گویا چنین است؛ «باید مطلقا مدرن بود.» در اینکه می شود چنین بود یا نبود و قید مطلقه و دیکتاتوروار (مطلقا) اساسا در حیات انسانی متصور و ممکن است یا جهان نسبیات، ما را در لحظه ای چسبیده به گذشته و آینده بالانس- متعادل- نگه می دارد؟ اینها خارج از حیطه این مقال است و مناسب احوال اهل تعقل و فلسفه.
اما حافظ کیارستمی، استاد کیارستمی؛ ایشان طبعا تاویل و تفسیر این نسخه نو یافته- یا نوبافته- را به عهده خواننده و خریدار و مخاطب می گذارند. این کار هزار حسن دارد که یکی از آنها این است که شاید اذهان نابغه و ظریفی پیدا شوند و بتوانند وجه تاویلی - هرمنوتیکی! - مناسبی برای این اثر بی همتا جور کنند - یعنی خلق کنند! - نمی دانم استاد بهاءالدین خرمشاهی تا چه حد درگیر رودربایستی بوده یا واقعا «عادت شکنی» را وجه مطلوبی برای تقطیع مصاریع حافظ و دادن روایتی «با پرانتز باز» از این فرش گرانبهای شعر پدری قلمداد کرده اند؟
به قول یکی از اصحاب سبک هندی؛ عادت گریزباش، کهنه فراموش کن/ ما ساز تازه ایم به ما گوش کن! اگر شعر را غلط ننوشته باشم، استاد کیارستمی هم همیشه می خواهد عادت گریز باشد. شاید هم تصورات من نقش بر آب شود و خیل مشتاقان حافظ و کیارستمی، عقد ازدواج ببندند و کتاب را به چاپ های متوالی رسانند و منتقدان در بیان محاسنش از هم سبقت گیرند، اما ذائقه دهاتی و سنتی ما که در دانشکده های ادبیات با عروض و معانی و بیان و قافیه شکل گرفته کمی مقاومت می کند و می خواهد با شرم و حیای روستایی از حضرت ایشان - و در پرده از حضرت استاد خرمشاهی بپرسد - که فلسفه این روایت از حافظ، که برخلاف فصول هجده گانه، نوعی تقطیع تصادفی است که به هم بسته شده و بین الدفتین به دست ما رسیده، چیست؟
حداقل ما می دانیم که در سبک حافظ - عراقی - «بیت» ملاک است و معنی در پایان «مصرع دوم» به کمال می رسد - هرچند غزل فاقد وحدت مضمون باشد!
اما یک درجه تنزل، و رسیدن به معیار معانی در مصرع، اگرچه به دلیل اشتهار و تکرار ابیات حافظ - در رسانه ها و آوازها و حتی صفحه آخر روزنامه ها و فال فروش ها و اظهار فضل روزانه همه ما - مشکلی ایجاد نمی کند، اما می تواند ذهنیت خوانندگان خیلی مدرن را سهل گیر سازد و نوعی هایکوی وطنی را برای ابراز احساسی غیرایرانی بدان ها ببخشد. یعنی قدرت درک حافظ و غزل را به طور کلی کاهش دهد و نه عمق و افزایش. حتی الف با مداد که خیلی هنجارشکن بود، جرات نکرد تا اینجا پیش رود که استاد بزرگ سینمای ما شهامت ورزیده اند.
حافظ به هرحال در متن سنت و بلکه خود سنت است و اینجاست که حتی اگر اصطلاحی را به استناد او نقل کنی، نقیض جمله آرتور رمبو حادث می شود و گفتارش باطل. ناشر البته هوش و ذکاوت به خرج داده، هم خودش معتبر است، هم حافظ، هم کیارستمی و هم خرمشاهی. یعنی، «آنچه خوبان همه دارند، تو تنها داری»!
چه ترکیب بدیعی و چه احمق است آنکه دست در جیب نکند و این نسخه تازه را آذین خانه و کتابخانه نفرماید. عجالتا بگویم که هجده فصل این کتاب از فصل ۱: عشق و شباب، تا فصل ۱۸: مقام رضا، جملگی در مقام نوکاری در فصل کهنه این مملکت است که مدت هاست سراغی از کارگردان جهاندیده و جهان پسندیده اش نمی گیرد.
علتش یا سنت گرایی و کهنه پسندی این جامعه است یا نوگرایی و مدرنیسم مطلقه استاد. بالاخره جایی که حلقه واسط یا پل رابط شکسته باشد، ارتباط ناممکن و فاصله بعید می شود. اینجا هم شاید چنین شده. اما کاش استاد خرمشاهی توضیح می دادند که آن زاویه دید و آن نور تند یا ملایم کدام است و کدام وجه هنر حافظ را مکشوف یا ذهن خواننده را درگیر کرده است؟ اینکه فرموده اید؛ «حسن کار استاد کیارستمی این است که به قیمت برجسته سازی ابیات کمتر مشهور، کمتر از اشعار خیلی معروف و ضرب المثل شده حافظ استفاده کرده اند.»
نوعی تعلیل و توجیه است، اما برهان و استدلالی ندارد و البته حق با شماست که حاصل کار استاد «یک تنوع هنری مهم در کار و بار شعر و حافظ پژوهی است!» فقط به شرطی که «حافظ پژوهی» را «حافظ نگاری» بنویسید و شک نکنید که کارگردان نازنین سینمای ایران هنوز به مرحله پژوهش حافظ نزدیک هم نشده است.
خوشبختانه استاد خرمشاهی به عنوان ویراستار «کل کار را در یک نشست خوانده اند، ویراسته اند و پیشنهادهای اصلاحی» داده اند. این ایراد ویراستارانه اما به جمله نقل شده از مقدمه ایشان وارد است که کیارستمی «ابیات» کمتر مشهور را استفاده نکرده، بلکه اساس کارش بر «مصرع» است و دوم اینکه اغلبی از این مصاریع هم مشهور خوبانند و شاید هم فقط ما که دلبسته حافظیم اینگونه فکر می کنیم و همیشه با آن آشناییم! ختم کلام اینکه هر سنتی مدرن است اگر کلاسیک و اصیل باشد.
نگاه را باید تغییر داد و ظرفیت مدرن را در ذهنیت آدم مدرن باید ایجاد کرد تا امر کلاسیک را بشناسد و بهره برد. نمی توان کلنگ برداشت و آجرها و قطعات تخت جمشید یا کاشی های مسجد عباسی اصفهان را قطعه قطعه کرد تا «مطلقا مدرن» شد.
حافظ معنایی دارد و لطفی که نه فقط در مصرع ها، بلکه حتی در «اصطلاحات» هم برای اهلش راهگشاست. اما این اهلیت، همان وحدت پیشینی شعر حافظ و جهان حافظانه او در ذهن اهل است. او خود گفته است؛ به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات/ بخواست جام می و گفت راز پوشیدن. حالا اگر این راز سر به مهر قرار است به سبک هایکوهای ژاپنی- که اتفاقا سنتی ترین نوع پردازش شطح گونه تصاویر در کلام فشرده شاعرانه است- به مخاطب ایرانی عرضه شود، عیبی ندارد، ولی تصور نشود که ما نفهمیدیم. نه، فقط به برکت این همه نام معتبر و عزیز به روی خودمان نمی آوریم.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید