جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


فرهنگ سکوت


فرهنگ سکوت
● تحلیلی بر آسیب‌های جنسی و بازخوردهای انفعالی
«تشخیص، مهمتر از درمان است»؛ این یکی از باورهای اصلی علمی است که با بهبود و درمان مشکلات سر و کار دارند. بسیاری از پزشکان به خاطر دقت شان در تشخیص و شناسایی بیماری ها معروف اند. در مشاوره و روان درمانی هم، بخش عمده ای از فعالیت ها به تشخیص متمرکز است. همین قیاس، در معضلات بزرگ و گسترده تر هم، تشخیص بر هر نوع درمانی اولویت دارد. در کشور ما اقدامات ترمیمی و اصلاحی و درمانی به طور معمول کمتر به نتیجه می رسند، چون تشخیص ها ناقص، عجولانه و گاه ناکارآمدند و راه خطا می روند.
سال هاست درباره انواع انحرافات کوچک و بزرگ، از تخلفات رانندگی گرفته تا اعتیاد، ایدز و جنایت های جنسی، طرح و برنامه می ریزیم، اما همچنان چیز زیادی تغییر نمی کند.
علاوه بر آن، در برخورد با مشکلات، ما دو خصیصه دیگر هم داریم؛ اول، در بیشتر موارد تدافعی عمل می کنیم، یعنی آنقدر تعلل و سهل انگاری به خرج می دهیم تا مشکل به قدری بزرگ شود تا ناچار از چاره اندیشی باشیم. دوم در موارد بسیاری هم، وضعیت را با پنهان کاری و سکوت طی می کنیم و چندان به روی خودمان نمی آوریم که مشکل و معضلی وجود دارد. یکی از مصادیق بارز این سکوت در مورد آسیب های جنسی است. دو رفتار مورد اشاره هم بر مبنای تشخیص ها و تحلیل های اشتباه رخ می دهند.
اگر تدافعی عمل می کنیم به خاطر این است که از ابتدا تشخیص درستی نداشته ایم و اگر سکوت می کنیم به این دلیل است که یا موضوع را کوچک می پنداریم و یا علل و عوامل آن را به پدیده های اجتماعی و انحرافات رایج ربط می دهیم .آسیب های جنسی در حال حاضر معضلی فرهنگی تلقی می شوند و تحلیل آنها بر مبنای آسیب شناسی اجتماعی، یکی از همان تشخیص های نادرست است. می توان تصور کرد که آسیب های جنسی مربوط به گروه معدودی از اجتماع است و اگر جرم و جنایتی در این خصوص اتفاق می افتد به افراد منحرف و خطاکار جامعه خلاصه می شود، اما آیا به واقع چنین است؟
● چرا آسیب شناسی فرهنگی؟
در حال حاضر آسیب های جنسی معضلی فرهنگی محسوب می شوند زیرا:
۱) رفتار پنهان کارانه فرهنگ ما در قبال مسائل جنسی و گسترش تمایلات درون گرایانه در این باره موجب می شود که در لایه های پنهان و نیمه پنهان جامعه رفتارهایی شیوع پیدا کنند که ما به ظاهر از آنها بی خبریم ولی طیف وسیعی از مردم مطلع اند. خیلی راحت می توان از در انکار درآمد و همه آن چیزهایی که مردم می بینند و می شنوند را تکذیب کرد؛ کاری که می کنیم، همان چیزی است که تشخیص اشتباه تلقی می شود.
۲) یکی از معضلات ناشی از موضوع قبل، شیوع «هنجارهای ناسالم» است. در تعریفی ساده، هنجار به رفتار اکثریت اطلاق می شود. در حال حاضر، ما با نمونه هایی از هنجارهای ناسالم مواجهیم، یعنی رفتارهایی که شیوع گسترده یا نسبی دارند، اما به لحاظ روان شناختی و تشخیصی ناسالم اند.
بخش مهم از این نوع هنجارها در رفتارهای جنسی دیده می شود. اگر ۱۰ سال پیش، موضوعی به نام دوست پسر و دوست دختر برای متولیان فرهنگی و تربیتی نظام اجتماعی معضل محسوب می شد الان وقت آن است که به آن از زاویه هنجاری نگریسته شود. در مورد «دانش جنسی» نوجوانان و جوانان نیز چنین وضعیتی وجود دارد. به جرات می توان ادعا کرد که بسیاری از نوجوانان و جوانان به نسبت والدین در دانش جنسی برتری دارند. هستند نوجوانانی که می توانند به والدین شان اطلاعات و آموزش های جنسی بدهند! این وضعیت را با شرایط۴۰-۳۰ پیش، یعنی زمانی که والدین امروزی نوجوان یا جوان بودند، مقایسه کنید.
۳) دشواری های زندگی و معضلات اقتصادی پدیده هایی چون تاخیر سن ازدواج و اجتناب از تشکیل خانواده را به همراه دارند. بالا رفتن سن ازدواج در دختران و پسران و شرایط سخت تشکیل زندگی خانوادگی موجب گسترش انحرافات جنسی می شود. کدام متخصص و کارشناس حوزه علوم اجتماعی است که نپذیرد بخشی از فساد و فحشا با فقر و نداری در ارتباط است و گسترش این دو، با هم رابطه مستقیم دارند.
۴) گستردگی و تنوع رسانه ها هم یکی از عوامل افزایش آسیب های جنسی و تبدیل آن از آسیب اجتماعی به آسیب فرهنگی است. سهل انگاری ها و رفتارهای تدافعی فرهنگی موجب می شوند که در وضعیت «ابهام فرهنگی»، مردم دست به انتخاب های آشفته و متنوع بزنند. به عنوان نمونه ای از ابهام فرهنگی، می توان به وضعیت مبهم مسائل جنسی اشاره کرد.
از یک طرف نیازهای جنسی در همه وجود دارد، از طرف دیگر جامعه ما برای راهنمایی و جهت دهی رفتارها اقدام موثری انجام نمی دهد، از طرفی پنهان کاری در میان مسائل جنسی ترغیب می شود و از جانبی هم شرایط مناسبی برای ارضای این نیازها در سطح عمومی وجود ندارد، چه اتفاقی باید بیفتد؟
۵) استانداردهای رفتاری هم در مورد مسائل جنسی و البته بسیاری از امور دیگر، نامشخص است. عمده ترین کارها برای آنچه که جلوگیری از انحرافات می نامیم، نصیحت، توبیخ و تهدید است. در هر جامعه ای که استانداردها به صورت مشخص و شفاف بیان نشوند، مردم خود اقدام به استاندارد سازی می کنند و اینجاست که مرزها به هم می خورد و حد و حدود گم می شود.
پدیده «هنجارهای ناسالم» با ابهام در استانداردها نیز ارتباط می یابد. قرار نیست در یک جامعه همه به یک شکل رفتار کنند ولی وجود قوانین کلی رفتار ضروری است و حداقل تکلیف مردم را در جامعه روشن می سازد. وقتی به هر دلیلی به صورت شفاف به مردم نگوییم که حداقل ها و حداکثرهای پذیرش یک رفتار در جامعه با چه ملاکی سنجیده می شود و این ملاک ها را با موقعیت زمان، مکان و افراد تغییر دهیم نه تنها در دم دچار سردرگمی و بلاتکلیفی می شوند بلکه برای خود راه هایی می یابند که می توان آن را به آشفتگی استانداردها تعبیر کرد.
همه آنچه گفته شد جامعه را در شرایط «بحران جنسی» قرار داده و مسائل جنسی در درجاتی متفاوت، زندگی بسیاری از مردم را تحت الشعاع قرار می دهد. این به معنای انحراف همگانی نیست و اتفاقا یکی از معضلات ما در مورد مسائل جنسی، نگاه انحرافی به آن است. حتی اگر نخواهیم بگوییم که مسائل جنسی چند درصد از شخصیت انسان را تشکیل می دهند و یا به چه اندازه ای در شکل گیری شخصیت موثرند در هر حال، همه در این موضوع که امور جنسی بخش مهمی از شخصیت انسان هستند، اتفاق نظر دارند.
البته این نکته بسیار مهم است که متولیان نظام اجتماعی و فرهنگی نظر خود را اعلام کنند. کلی گویی در این باره و اینکه بالاخره امور جنسی مهم اند و در شخصیت انسان نقش دارند، ناشی از همان پنهان کاری و وضعیت ابهام است.
● سکوت چه فایده ای دارد؟
سکوت و عدم واکنش جدی نظام اجتماعی و فرهنگی در قبال آسیب های جنسی چه فایده ای دارد؟ آیا شیوع انواع جنایت های جنسی اعم از تجاوز، قتل، اخاذی، فریب، همسرکشی و...، نتیجه چنین سکوت و انفعالی نیست؟ چرا نظام فرهنگی ما در قبال این جنایت ها خود را پاسخگو نمی داند؟ چرا با تحلیل بالا رفتن سن ازدواج به عنوان یک معضل اجتماعی، به راحتی شانه از بار مسوولیت خالی می کنیم؟
چرا نامشخص بودن استانداردها و ابهام فرهنگی را با هوسرانی و انحرافات اخلاقی توجیه می کنیم؟ چگونه و چرا فکر می کنیم که یک نوجوان و جوان به رغم اطلاعات و دانش جنسی، باید به هر نحو ممکن خود را کنترل کند و ارضای نیازهای جنسی اش را ۲۰-۱۰ سال به تاخیر بیندازد؟ و مهمتر از همه اینها، چرا افزایش روزافزون انواع جنایت های جنسی، حساسیت نظام اجتماعی و فرهنگی را تحریک نمی کند؟
تقریبا روزی نیست که روزنامه ها یکی، دو مورد خبر در مورد جنایت های جنسی نداشته باشند و به نظر نمی رسد که این همه ابعاد موضوع باشد. پرداختن و نپرداختن به دامنه این جنایت ها در روزنامه ها محاسن و معایبی دارد. گاهی توجه زیاد به یک موضوع ناخودآگاه باعث شیوع آن می شود و گاهی هم بی توجهی به یک موضوع، موجب ناآگاهی مردم و غفلت آنان می شود. علاوه بر آن، بیشتر روزنامه ها فقط اخبار را منعکس می کنند و به تحلیل ها و ابعاد اخبار کار چندانی ندارند. ولی چنین اخبار در هر اندازه ای و به هر شکلی که باشد موجبات نگرانی مردم را فراهم می کند.
حتی تصور این موضوع برای یک زن یا دختر و اطرافیانش سخت است که خانمی به قصد رسیدن به مقصد، سوار ماشین شود و بی خبر از همه جا، مورد آزار و اذیت جنسی قرار گیرد و متاسفانه تصور این موضوع بسیار سخت تر است که چنین حوادثی برای عده ای اتفاق افتاده و می افتد. شاید خواندن خبر یک جنایت جنسی مانند اخاذی و تجاوز کار راحتی باشد ولی آیا کسی می تواند به عواقب این ماجرا برای فرد و خانواده اش بیندیشد؟
با عنایت به فضای مذهبی بسیاری از خانواده های ایرانی تحلیل آثار و عواقب یک جنایت جنسی در مورد یک دختر یا زن چگونه ممکن است؟ چرا فرهنگ و متولیان فرهنگی در این موارد سکوت می کنند و خود را پاسخگو نمی دانند؟ حداکثر کار نظام اجتماعی ما در قبال جنایات و آسیب های جنسی، ارائه تحلیل هایی مبتنی بر آسیب شناسی اجتماعی و اتکا صرف به راهکارهای انتظامی و قضائی است.
آیا ارائه توصیه های حفاظتی و ایمنی و افزایش مراقبت های انتظامی و توسل به اقدام های قضائی و قانونی کافی است؟
وام یک میلیون تومانی ازدواج، انواع ازدواج های آسان مانند ازدواج های دانشجویی و سایر تمهیدات مشابه که در سطح محدودی انجام می شوند حتی اگر تا اندازه ای موثر باشند همه ناشی از نگرشی سطحی و ناقص به نیازهای جنسی و ضرورت های تشکیل خانواده است.
این اقدام ها تنها قطعه ای بسیار کوچک از پازلی را تکمیل می کنند که معلوم نیست بقیه قطعات آن چه شکلی است و دست چه کسانی است؟!
فرهنگ باید پاسخ های بسیار جامع تر و مفصل تری غیر از ایجاد شرایط ازدواج آسان و محدود، برای حل آسیب های جنسی داشته باشد. فرهنگ ما باید در این باره از سکوت و انفعال خارج شود.
ابراهیم اصلانی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید